«قلب سگی» اثری است از میخائیل بولگاکف (نویسندهی روسی، از ۱۸۹۱ تا ۱۹۴۰) که در سال ۱۹۲۵ نوشته شده است. این کتاب پیامدهای یک آزمایش علمی را بررسی میکند که یک سگ خیابانی را به انسان تبدیل کرده است.
دربارهی قلب سگی
قلب سگی یا دل سگ یا قلب سگ رمانی است از میخائیل بولگاکف نویسندهی روسی که آن را بین ژانویه و مارس ۱۹۲۵ نوشت ولی تا سال ۱۹۸۷ در اتحاد جماهیر شوروی امکان انتشار پیدا نکرد. امروزه این کتاب چنان در روسیه شهرت دارد که میگویند «از بچه مدرسهای تا سیاستمدار» همه با آن آشنا هستند.
میخائیل بولگاکف این کتاب را چند ماه پس از مرگ لنین نوشت و تمثیل بُرندهای است دربارهی انقلاب روسیه. سگ در این داستان، نماد مردم روسیه است که قرنها تحت ستم و خشونت بوده و با او همچون حیوانات رفتار کردهاند. جراح عجیب داستان، تجسم حزب کمونیست (یا شاید خود لنین) است و عمل پیوند دشواری که برای تبدیل سگ به انسان انجام میشود نمادی از انقلاب است.
بولگاکف در این داستان با طنزی تلخ نشان میدهد این مغز نیست که انسانساز است بلکه قلب شالوده و پایه ساخت انسان است. صرف داشتن عقل نمیتواند «آدم» بسازد، بلکه احساس و روح انسانی است که «انسان» میسازد.
«قلب سگی» نوشته میخائیل بولگاکف رمانی طنز است که درون مایههای آزمایش علمی، دگرگونی اجتماعی و جوهر انسانیت میکاود. داستان در مسکو در سالهای اولیه اتحاد جماهیر شوروی اتفاق میافتد، داستان تغییر شکل یک سگ خیابانی به نام شاریک را دنبال میکند که برای تبدیل شدن به یک انسان آزمایشی رادیکال انجام میدهد.
پروفسور پرئوبراژنسکی، جراح مشهور، غدد انسانی را به بدن شاریک پیوند میزند و در نتیجه تکامل فیزیکی و فکری سگ را به یک انسان تبدیل میکند. همانطور که شاریک با هویت جدید خود سازگار می شود، با مسائل مربوط به هویت، اخلاق و تعلق در جامعه ای که به سرعت در حال تغییر است دست و پنجه نرم می کند.
این رمان به عنوان نقدی بر تلاش های رژیم بلشویک برای مهندسی تغییرات اجتماعی از طریق ابزارهای علمی عمل می کند. بولگاکف از شخصیت شاریک برای نمادی از خطرات غیرانسانی شدن و از دست دادن فردیت در تعقیب آرمان های اتوپیایی استفاده می کند. بولگاکف از طریق دگرگونی شاریک، پیامدهای دستکاری در طبیعت و پیامدهای اخلاقی آزمایش های علمی بر موجودات زنده را بررسی می کند.
علاوه بر این، «قلب سگی» طنزی گزنده است که جنبههای مختلف جامعه شوروی، از جمله بوروکراسی، مبارزه طبقاتی، و کیش شخصیت پیرامون رهبران سیاسی را مورد تحقیر قرار میدهد. شوخ طبعی تند و طنز سیاه بولگاکف در سراسر رمان مشهود است، زیرا او پوچ ها و تناقضات ذاتی ایدئولوژی کمونیستی را آشکار می کند. شخصیتها، بهویژه پروفسور پرئوبراژنسکی و دستیارش دکتر بورمنتال، کاریکاتور روشنفکران و متخصصانی هستند که پیچیدگیهای زندگی تحت حکومت شوروی را بررسی میکنند.
در نهایت، «قلب سگی» اثری قابل تامل و چند لایه است که بینشی از شرایط انسانی و پیچیدگی های تغییرات اجتماعی ارائه می دهد. تلفیقی از طنز، داستان های علمی تخیلی و تحقیقات فلسفی بولگاکف، این رمان را به شاهکاری جاودانه تبدیل می کند که همچنان در میان خوانندگان سراسر جهان طنین انداز می شود. بولگاکف از طریق شخصیت شاریک ما را به چالش می کشد تا با فرضیات خود در مورد هویت، اخلاق و ماهیت انسانیت روبرو شویم.
کتاب قلب سگی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۰ با بیش از ۵۸ هزار رای و ۳۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از مهدی غبرایی، آبتین گلکار و مهدی افشار به بازار عرضه شده است.
داستان قلب سگی
«قلب سگی» نوشته میخائیل بولگاکوف داستان شاریک، سگ خیابانی در مسکو را دنبال میکند که توسط جراح مشهور، پروفسور پریوبراژنسکی، پذیرفته میشود. پروفسور به همراه دستیارش دکتر بورمنتال، آزمایشی رادیکال بر روی شاریک انجام می دهد و غدد و اعضای بدن انسان را به بدن سگ پیوند می زند تا او را به انسان تبدیل کند. این آزمایش موفقیت آمیز است و شاریک دستخوش دگرگونی هایی هم از نظر جسمی و هم از نظر فکری می شود و در رفتار و افکارش شبیه انسان می شود.
همانطور که شاریک با هویت جدید خود به عنوان یک مرد سازگار می شود، با پیچیدگی های جامعه انسانی و انتظاراتی که از او می شود دست و پنجه نرم می کند. او با غرایز و خواسته های حیوانی خود مبارزه می کند و در عین حال امتیازات و مسئولیت های انسان بودن را نیز تجربه می کند. در همین حال، پروفسور پریوبراژنسکی و دکتر بورمنتال دگرگونی شاریک را با ترکیبی از شیفتگی و وحشت مشاهده می کنند، زیرا آنها به پیامدهای اخلاقی و اخلاقی آزمایش خود پی می برند.
با این حال، هنگامی که شاریک بیشتر در جامعه انسانی ادغام می شود، شروع به نشان دادن رفتارهای نگران کننده از جمله پرخاشگری و عدم همدلی می کند. در نهایت، ماهیت واقعی شاریک آشکار می شود و او به شکل اولیه خود به عنوان یک سگ باز می گردد. این رمان با حس کنایه و سرخوردگی به پایان می رسد، زیرا شخصیت ها با پیامدهای اعمال خود و محدودیت های دانش علمی دست و پنجه نرم می کنند. «قلب سگی» به عنوان تمثیلی قدرتمند برای خطرات غیرانسانی شدن و پیچیدگی های شرایط انسانی عمل می کند.
بخشهایی از قلب سگی
وقتی آنقدر مَشام قوی داری که بوی خوش گوشت را از یک کیلومتری بفهمی، نیازی نیست مشقت سوادآموزی را به جان بخری. با این وجود اگر ساکن مسکو باشی و از حداقل هوش بهرهمند باشی ناخواسته خواندن را بدون فراگیری هیچ نوع تعلیمی یاد میگیری، بین چهل هزار سگ در مسکو باید یک سگ کودن باشد اگر توانایی خواندن کلمۀ کالباس را نداشته باشد.
شاریک به کمک رنگها باسواد شده بود. وقتی که فقط چهار ماهش بود در تمام مسکو با دیدن تابلوهایی به رنگ سبز – آبی با حروف «ت، م، غ، م» (تعاونی مواد غذایی مسکو) آشنا شد. البته همانطور که قبلاً گفتم نیازی به خواندن همین هم نبود زیرا بوی گوشت به خودی خود مشخص بود.
یکبار هم مشکلی پیش آمد، شاریک که قبلاً به خاطر بخار اگزوز ماشین حس بویاییاش دچار مشکل شده بود به دنبال رنگ آبی براقی به جای قصابی سر از فروشگاه لوازم برقیِ «برادران آبی دوست» درآورد، در آنجا بود که طعم خالص سیم روکش را تجربه کرد حتی بسیار دردناکتر از شلاق سورتچیها بود.
این خاطرۀ دردناک جرقۀ آغاز تحصیلات شاریک شد. شاریک در همان پیاده رو بود که دریافت لزوماً همیشه رنگ آبی نشانۀ قصابی نیست. زوزه کشان دُمِ دردناک و سوزانش را بین پاهایش قرار داد و به خاطر سپرد که حرف اول از سمت چپ در تابلوی قصابیها همیشه به رنگ طلایی و حنایی و سرکج همچون سورتمه است. پس از آن پیشرفتش بهتر شد.
…………………..
ایوان آرنولدوویچ، این چه سوالی ست که می پرسید؟ این که خیلی ابتدایی است. آخر هیپوفیز که در هوا معلق نیست. هرچه باشد به مغز سگ پیوند خورده. فرصت بدهید کمی خودش را وفق بدهد. الان شاریکوف دارد آخرین بقایای خصوصیات سگی خود را بروز می دهد و متوجه باشید که دنبال کردن گربه ها بهترین کاری است که او قابلیت انجامش را دارد. این را در نظر بگیرید که تمام بدبختی این است که قلب او دیگر دقیقا قلب آدم است، نه قلب سگ، آن هم مزخرف ترین قلبی که در طبیعت نظیرش پیدا می شود.
……………………..
موجود کذایی اکنون می تواند کلمات متعددی را تلفظ کند؛ (تاکسی)، (پرش کن)، (روزنامه ی عصر)، (یک خانه برای بچه ها اجاره کنید) و همه ی فحش های معروف روسی. از دیشب دستگاه ضبط، کلمات زیر را ضبط کرده است. (هل نده)، (نامرد بیشرف)، (نشانتان می دهم)، (کشف توطئه ی آمریکایی)، (بخاری نفتی). بعد از پیوند، همه ی فحش های معروف روسی را بلد است و لباس زیر نمی پوشد و با فریادی خشن اعتراض می کند (بروید توی صف، لعنتی ها، بروید توی صف).
اگر به کتاب قلب سگی علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار میخائیل بولگاکف در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
18 بهمن 1402
قلب سگی
«قلب سگی» اثری است از میخائیل بولگاکف (نویسندهی روسی، از ۱۸۹۱ تا ۱۹۴۰) که در سال ۱۹۲۵ نوشته شده است. این کتاب پیامدهای یک آزمایش علمی را بررسی میکند که یک سگ خیابانی را به انسان تبدیل کرده است.
دربارهی قلب سگی
قلب سگی یا دل سگ یا قلب سگ رمانی است از میخائیل بولگاکف نویسندهی روسی که آن را بین ژانویه و مارس ۱۹۲۵ نوشت ولی تا سال ۱۹۸۷ در اتحاد جماهیر شوروی امکان انتشار پیدا نکرد. امروزه این کتاب چنان در روسیه شهرت دارد که میگویند «از بچه مدرسهای تا سیاستمدار» همه با آن آشنا هستند.
میخائیل بولگاکف این کتاب را چند ماه پس از مرگ لنین نوشت و تمثیل بُرندهای است دربارهی انقلاب روسیه. سگ در این داستان، نماد مردم روسیه است که قرنها تحت ستم و خشونت بوده و با او همچون حیوانات رفتار کردهاند. جراح عجیب داستان، تجسم حزب کمونیست (یا شاید خود لنین) است و عمل پیوند دشواری که برای تبدیل سگ به انسان انجام میشود نمادی از انقلاب است.
بولگاکف در این داستان با طنزی تلخ نشان میدهد این مغز نیست که انسانساز است بلکه قلب شالوده و پایه ساخت انسان است. صرف داشتن عقل نمیتواند «آدم» بسازد، بلکه احساس و روح انسانی است که «انسان» میسازد.
«قلب سگی» نوشته میخائیل بولگاکف رمانی طنز است که درون مایههای آزمایش علمی، دگرگونی اجتماعی و جوهر انسانیت میکاود. داستان در مسکو در سالهای اولیه اتحاد جماهیر شوروی اتفاق میافتد، داستان تغییر شکل یک سگ خیابانی به نام شاریک را دنبال میکند که برای تبدیل شدن به یک انسان آزمایشی رادیکال انجام میدهد.
پروفسور پرئوبراژنسکی، جراح مشهور، غدد انسانی را به بدن شاریک پیوند میزند و در نتیجه تکامل فیزیکی و فکری سگ را به یک انسان تبدیل میکند. همانطور که شاریک با هویت جدید خود سازگار می شود، با مسائل مربوط به هویت، اخلاق و تعلق در جامعه ای که به سرعت در حال تغییر است دست و پنجه نرم می کند.
این رمان به عنوان نقدی بر تلاش های رژیم بلشویک برای مهندسی تغییرات اجتماعی از طریق ابزارهای علمی عمل می کند. بولگاکف از شخصیت شاریک برای نمادی از خطرات غیرانسانی شدن و از دست دادن فردیت در تعقیب آرمان های اتوپیایی استفاده می کند. بولگاکف از طریق دگرگونی شاریک، پیامدهای دستکاری در طبیعت و پیامدهای اخلاقی آزمایش های علمی بر موجودات زنده را بررسی می کند.
علاوه بر این، «قلب سگی» طنزی گزنده است که جنبههای مختلف جامعه شوروی، از جمله بوروکراسی، مبارزه طبقاتی، و کیش شخصیت پیرامون رهبران سیاسی را مورد تحقیر قرار میدهد. شوخ طبعی تند و طنز سیاه بولگاکف در سراسر رمان مشهود است، زیرا او پوچ ها و تناقضات ذاتی ایدئولوژی کمونیستی را آشکار می کند. شخصیتها، بهویژه پروفسور پرئوبراژنسکی و دستیارش دکتر بورمنتال، کاریکاتور روشنفکران و متخصصانی هستند که پیچیدگیهای زندگی تحت حکومت شوروی را بررسی میکنند.
در نهایت، «قلب سگی» اثری قابل تامل و چند لایه است که بینشی از شرایط انسانی و پیچیدگی های تغییرات اجتماعی ارائه می دهد. تلفیقی از طنز، داستان های علمی تخیلی و تحقیقات فلسفی بولگاکف، این رمان را به شاهکاری جاودانه تبدیل می کند که همچنان در میان خوانندگان سراسر جهان طنین انداز می شود. بولگاکف از طریق شخصیت شاریک ما را به چالش می کشد تا با فرضیات خود در مورد هویت، اخلاق و ماهیت انسانیت روبرو شویم.
کتاب قلب سگی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۰ با بیش از ۵۸ هزار رای و ۳۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از مهدی غبرایی، آبتین گلکار و مهدی افشار به بازار عرضه شده است.
داستان قلب سگی
«قلب سگی» نوشته میخائیل بولگاکوف داستان شاریک، سگ خیابانی در مسکو را دنبال میکند که توسط جراح مشهور، پروفسور پریوبراژنسکی، پذیرفته میشود. پروفسور به همراه دستیارش دکتر بورمنتال، آزمایشی رادیکال بر روی شاریک انجام می دهد و غدد و اعضای بدن انسان را به بدن سگ پیوند می زند تا او را به انسان تبدیل کند. این آزمایش موفقیت آمیز است و شاریک دستخوش دگرگونی هایی هم از نظر جسمی و هم از نظر فکری می شود و در رفتار و افکارش شبیه انسان می شود.
همانطور که شاریک با هویت جدید خود به عنوان یک مرد سازگار می شود، با پیچیدگی های جامعه انسانی و انتظاراتی که از او می شود دست و پنجه نرم می کند. او با غرایز و خواسته های حیوانی خود مبارزه می کند و در عین حال امتیازات و مسئولیت های انسان بودن را نیز تجربه می کند. در همین حال، پروفسور پریوبراژنسکی و دکتر بورمنتال دگرگونی شاریک را با ترکیبی از شیفتگی و وحشت مشاهده می کنند، زیرا آنها به پیامدهای اخلاقی و اخلاقی آزمایش خود پی می برند.
با این حال، هنگامی که شاریک بیشتر در جامعه انسانی ادغام می شود، شروع به نشان دادن رفتارهای نگران کننده از جمله پرخاشگری و عدم همدلی می کند. در نهایت، ماهیت واقعی شاریک آشکار می شود و او به شکل اولیه خود به عنوان یک سگ باز می گردد. این رمان با حس کنایه و سرخوردگی به پایان می رسد، زیرا شخصیت ها با پیامدهای اعمال خود و محدودیت های دانش علمی دست و پنجه نرم می کنند. «قلب سگی» به عنوان تمثیلی قدرتمند برای خطرات غیرانسانی شدن و پیچیدگی های شرایط انسانی عمل می کند.
بخشهایی از قلب سگی
وقتی آنقدر مَشام قوی داری که بوی خوش گوشت را از یک کیلومتری بفهمی، نیازی نیست مشقت سوادآموزی را به جان بخری. با این وجود اگر ساکن مسکو باشی و از حداقل هوش بهرهمند باشی ناخواسته خواندن را بدون فراگیری هیچ نوع تعلیمی یاد میگیری، بین چهل هزار سگ در مسکو باید یک سگ کودن باشد اگر توانایی خواندن کلمۀ کالباس را نداشته باشد.
شاریک به کمک رنگها باسواد شده بود. وقتی که فقط چهار ماهش بود در تمام مسکو با دیدن تابلوهایی به رنگ سبز – آبی با حروف «ت، م، غ، م» (تعاونی مواد غذایی مسکو) آشنا شد. البته همانطور که قبلاً گفتم نیازی به خواندن همین هم نبود زیرا بوی گوشت به خودی خود مشخص بود.
یکبار هم مشکلی پیش آمد، شاریک که قبلاً به خاطر بخار اگزوز ماشین حس بویاییاش دچار مشکل شده بود به دنبال رنگ آبی براقی به جای قصابی سر از فروشگاه لوازم برقیِ «برادران آبی دوست» درآورد، در آنجا بود که طعم خالص سیم روکش را تجربه کرد حتی بسیار دردناکتر از شلاق سورتچیها بود.
این خاطرۀ دردناک جرقۀ آغاز تحصیلات شاریک شد. شاریک در همان پیاده رو بود که دریافت لزوماً همیشه رنگ آبی نشانۀ قصابی نیست. زوزه کشان دُمِ دردناک و سوزانش را بین پاهایش قرار داد و به خاطر سپرد که حرف اول از سمت چپ در تابلوی قصابیها همیشه به رنگ طلایی و حنایی و سرکج همچون سورتمه است. پس از آن پیشرفتش بهتر شد.
…………………..
ایوان آرنولدوویچ، این چه سوالی ست که می پرسید؟ این که خیلی ابتدایی است. آخر هیپوفیز که در هوا معلق نیست. هرچه باشد به مغز سگ پیوند خورده. فرصت بدهید کمی خودش را وفق بدهد. الان شاریکوف دارد آخرین بقایای خصوصیات سگی خود را بروز می دهد و متوجه باشید که دنبال کردن گربه ها بهترین کاری است که او قابلیت انجامش را دارد. این را در نظر بگیرید که تمام بدبختی این است که قلب او دیگر دقیقا قلب آدم است، نه قلب سگ، آن هم مزخرف ترین قلبی که در طبیعت نظیرش پیدا می شود.
……………………..
موجود کذایی اکنون می تواند کلمات متعددی را تلفظ کند؛ (تاکسی)، (پرش کن)، (روزنامه ی عصر)، (یک خانه برای بچه ها اجاره کنید) و همه ی فحش های معروف روسی. از دیشب دستگاه ضبط، کلمات زیر را ضبط کرده است. (هل نده)، (نامرد بیشرف)، (نشانتان می دهم)، (کشف توطئه ی آمریکایی)، (بخاری نفتی). بعد از پیوند، همه ی فحش های معروف روسی را بلد است و لباس زیر نمی پوشد و با فریادی خشن اعتراض می کند (بروید توی صف، لعنتی ها، بروید توی صف).
اگر به کتاب قلب سگی علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار میخائیل بولگاکف در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، تخیلی، داستان خارجی، رمان، طنز
۰ برچسبها: ادبیات جهان، معرفی کتاب، میخائیل بولگاکف، هر روز یک کتاب