من پیش از تو

«من پیش از تو» اثری است از جوجو مویز (نویسنده‌ی انگلیسی، متولد ۱۹۶۹) که در سال ۲۰۱۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای دختری می‌پردازد که به عنوان پرستار مردی جوان و ویلچرنشین استخدام شده است.

درباره‌ی من پیش از تو

من پیش از تو یک رمان عاشقانه نوشته جوجو مویز است. این کتاب نخستین بار در ۵ ژانویه ۲۰۱۲ در بریتانیا چاپ شد. ادامه‌ای بر این کتاب با نام پس از تو و هنوز هم من نوشته شد که از طریق کتاب‌های پاملا دورمن در ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۵ منتشر شد. این رمان تقلیدی از رمان هیچ چیز جاودانه نیست اثر سیدنی شلدون است.

«من پیش از تو» نوشته جوجو مویز رمانی تکان دهنده و از نظر احساسی طنین انداز است که عمیقاً در پیچیدگی های عشق، از دست دادن و روح انسان می کاود. داستان در انگلستان معاصر می گذرد و ما را با لوئیزا کلارک، زن جوان دمدمی و جذابی آشنا می کند که خود را در دوراهی زندگی می بیند. با کمد لباسی رنگارنگ و شخصیتی حتی رنگارنگ تر، زندگی لوئیزا زمانی تغییر غیرمنتظره ای پیدا می کند که او شغلی را به عنوان مراقب ویل ترینر، مردی پرجنب و جوش و ماجراجو می پذیرد که اکنون به دلیل یک تصادف غم انگیز روی ویلچر نشسته است.

از لحظه ای که لوئیزا وارد دنیای ویل می شود، زندگی آنها به گونه ای در هم تنیده می شود که هیچ یک از آنها نمی توانستند پیش بینی کنند. ویل، یک معتاد سابق آدرنالین و تاجر موفق، در ابتدا در برابر حضور لوئیزا مقاومت نشان می دهد و از محدودیت هایی که جراحتش بر او تحمیل کرده است ناراحت است. با این حال، همانطور که خوش بینی مسری و مهربانی واقعی لوئیزا شروع به شکستن ظاهر سخت او می کند، پیوند قابل توجهی بین آنها شکل می گیرد که از مرزهای شرایط آنها فراتر می رود.

همانطور که داستان باز می شود، «من پیش از تو» پیچیدگی های رابطه آنها را در پس زمینه تمایل ویل برای پایان دادن به زندگی خود از طریق خودکشی کمکی بررسی می کند. مویز با ظرافت به این موضوع حساس می پردازد و خوانندگان را وادار می کند تا به معضلات اخلاقی پیرامون استقلال، کیفیت زندگی و حق انتخاب فکر کنند. این رمان از طریق دیدگاه‌های متناوب و لحظات عمیق درون‌گرا، خوانندگان را دعوت می‌کند تا با لوئیزا و ویل همدلی کنند، زیرا با ترس‌ها، امیدها و خواسته‌های خود دست و پنجه نرم می‌کنند.

در پس زمینه روابط در حال تکامل آنها، مویز پرتره ای زنده از حومه شهر انگلیسی را ترسیم می کند و داستان را با جزئیات حسی غنی القا می کند که خوانندگان را در زیبایی و آرامش محیط غوطه ور می کند. از کافه‌های عجیب و غریب گرفته تا چمن‌زارهای زیبا، هر صحنه با دقت بسیار خوبی ارائه می‌شود و پس‌زمینه‌ای سرسبز برای سفر احساسی در قلب داستان فراهم می‌کند.

در هسته‌ی خود، «من قبل از تو» داستانی درباره قدرت دگرگون کننده عشق و تأثیر عمیقی است که می توانیم بر زندگی یکدیگر بگذاریم. در حالی که لوئیزا و ویل پیچیدگی های احساسات خود را نسبت به یکدیگر دنبال می کنند، مجبور می شوند با حقایق ناراحت کننده ای در مورد خود و دنیای اطرافشان روبرو شوند. از طریق لحظات خنده، اشک و درد دل، آنها متوجه می شوند که گاهی اوقات، بزرگترین عمل عشق رها کردن است.

«من پیش از تو» با نثری صمیمانه، شخصیت‌های ظریف و مضامین قابل تأملش، داستانی جاودانه است که مدت‌ها پس از ورق زدن صفحه آخر با خوانندگان باقی می‌ماند. داستان سرایی استادانه مویس ما را به تفکر در ماهیت عشق، فداکاری و زیبایی ذاتی تجربه انسانی دعوت می کند و این رمان را به یک کلاسیک مدرن واقعی تبدیل می کند.

رمان من پیش از تو در سال ۲۰۱۶ و پس از بازخوردهای مثبت بسیار، دستمایه‌ی اقتباس سینمایی نیز قرار گرفت. این رمان نظر بسیاری از کارشناسان را به خود جلب کرد؛ نظراتی که همچون «یو. اس.‌ای تودی» و «نیویورک تایمز» ستودنی بود و حتی منتقد نیویورک تایمز گفت: «وقتی این رمان را تمام کردم، نمی‌خواستم آن را نقد کنم؛ می‌خواستم دوباره آن را بخوانم.» و انتقاداتی همچون بعضی از مدافعان حقوق افراد ناتوان که عقیده داشتند داستان، تأکید بر سربار بودن ناتوانان در جامعه می‌نماید.

کتاب من پیش از تو در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۶ با بیش از ۱.۶ میلیون رای و ۹۶ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از مریم مفتاحی، زهرا چفلکی، فاطمه بارانی،محمدرضا کمالی و علیرضا مافی به بازار عرضه شده است.

داستان من پیش از تو

لوییزا کلارک ۲۶ ساله با خانواده‌اش زندگی می‌کند. او جاه طلب نیست و صلاحیت‌های کمی دارد و مدام از خواهر کوچکترش کاترینا کم می‌آورد. لوییزا که در تأمین خانواده کمک می‌کند شغلش را در یک کافه محلی از دست می‌دهد.

بعد از چندین تلاش بی‌نتیجه بالاخره یک موقعیت استخدامی خاص گیر می‌آورد: کمک برای مراقبت از ویلیام جان ترینر یک مرد جوان موفق و ثروتمند که دو سال پیش در اثر سانحه موتورسیکلت فلج شده‌است. (دستمزد کار بیش از ساعتی نه پوند بود) مادر ویل کامیلا ترینر لوییزای بی‌تجربه را استخدام می‌کند تا به زندگی ویل طراوت ببخشد.

در این بین لوییزا با نیتن (پرستار مسائل پزشکی ویل) و استیون پدر ویل نیز ملاقات می‌کند. در آغاز برای اوقات تلخی و رنجش ویل رابطه او و لوییزا سخت است. وقتی دوست دختر سابقش، آلیسیا با بهترین دوستش، روپرت ازدواج می‌کند اوضاع بدتر می‌شود. کم‌کم با مراقبت‌های لوییزا، ویل روشن فکرتر می‌شود.

لوییزا متوجه مچ‌های زخمی ویل می‌شود و بعداً می‌فهمد وقتی کامیلا درخواست او مبنی بر مرگ آسان از طریق دیگنیتاس (سازمان کمک به خودکشی ها) را رد کرده، اقدام به خودکشی کرده‌است. بعد از این ماجرا قرار شده ویل ۶ ماه زندگی کند و بعد درباره مرگ آسان تصمیم بگیرند.

لوییزا همراه با ترینا تصمیم می‌گیرد کاری کند این فکر از سر ویل خارج شود. طی چند هفته بعد، ویل آرام‌تر می‌شود و اجازه می‌دهد لوییزا صورت و موهایش را اصلاح کند. آن‌ها مدام باهم بیرون می‌روند و به هم نزدیک می‌شوند.

درنهایت بخاطر این رابطه، پاتریک، دوست پسر لوییزا، همه چیز را تمام می‌کند. در همین زمان، پدر لوییزا شغلش را از دست می‌دهد و مسائل مالی بیشتر پیش می‌آید. خوشبختانه آقای ترینر به آقای کلارک یک موقعیت شغلی اعطا می‌کند(نگهبان قلعه). لوییزا همراه با ویل به عروسی آلیسیا و روپرت رفته و باهم می‌رقصند.

قرار می‌شود این دو باهم به تعطیلات بروند اما پیش از آن، ویل دچار ذات الریه مرگباری می‌شود. بنابراین برنامه‌ها عوض شده و باهم به جزیره موریس می‌روند. شب قبل از برگشت به خانه، لوییزا عشقش را به ویل اظهار می‌کند اما ویل می‌گوید با اینکه اوقات خاصی را باهم داشتند، اما نمی‌تواند زندگی در ویلچر را تحمل کند.

شب پرواز ویل به سوییس برای پایان دادن به زندگیش، لوییزا برای آخرین بار با او ملاقات می‌کند. آن‌ها قبول دارند که ۶ ماه اخیر بهترین اوقات زندگیشان بوده‌است. ویل اندکی بعد در کلینیک می‌میرد و طبق وصیت او، ثروت زیادی را برای لوییزا به جای می‌گذارد. لوییزا با این پول او می‌تواند تحصیلاتش را ادامه دهد و به‌طور کامل زندگی را تجربه کند. رمان اینطور پایان می‌یابد که لوییزا در کافه‌ای در پاریس است و آخرین نامه ویل را می‌خواند.

بخش‌هایی از من پیش از تو

بدترین نکته در مورد پرستار بودن چیزهایی نیست که ممکن است به آن‌ها فکر کنید. بلند کردن و تمیز کردن هم نیست، یا دارو دادن‌ها و پاک کردن لب‌ولوچه و یا حتی بوی تندوتیز و محسوس ضدعفونی‌ کننده‌ها. حتی این موضوع هم نیست که مردم همیشه فکر می‌کنند تو فقط داری همین کارها را انجام می‌دهی؛ چون این‌قدر احمق و بی‌عرضه هستی که کار دیگری از دستت برنمی‌آید.

بلکه سخت‌ترین و بدترین واقعیت این است که وقتی روزهایت را با کسی این‌قدر زیاد و نزدیک سپری می‌کنی هیچ راه فراری از حالات روحی او یا خودت نداری.

از لحظه‌ای که برنامه‌ام را به ویل گفتم رفتارش سرد و خشک شد. البته طوری نبود که اگر کسی از بیرون می‌دید متوجه شود، ولی کمتر شوخی کردیم و شاید کمتر باهم حرف زدیم. آن روز از مطالبی که در روزنامه نوشته‌ شده بود هیچ‌چیزی از من نپرسید.

«پس این کاری هست که می‌خواهی انجام دهی؟» چشمانش برق می‌زد ولی چهره‌اش چیزی را نشان نمی‌داد.

شانه‌ام را بالا انداختم. سپس با حس همدردی بیشتر سرم را تکان دادم. حس کردم جوابی که دادم حرفی بچه‌گانه و غیرعادی است. گفتم: «موضوع فقط زمان است، واقعاً همین‌طور است؛ یعنی من بیست‌وهفت ساله هستم.»

………………

دلم واقعا برایش می سوخت. وقتی می دیدمش که به بیرون پنجره ماتش برده است، به نظرم غمگین ترین فردی آمد که به عمرم دیده ام. با گذر ایام، دریافتم شرایطش فقط مربوط به اسارت در صندلی چرخدار نیست، نه چون آزادی جسمی اش را از دست داده است، بلکه به فهرست بلندبالا و بی پایان مشکلات جسمی و روحی ای مربوط می شود که می توانند عواقب بدی در پی داشته باشند. با خودم فکر کردم اگر من جای او بودم احتمالا به همین اندازه احساس درماندگی می کردم.

………………..

رهبر ارکستر قدمی به جلو برداشت و با پا دوبار به سکو ضربه زد، یک هیس قوی سالن را فراگرفت. سکوت برقرار شده زنده و مشتاق بود. بعد رهبر ارکستر چوبش را به حرکت درآورد و یک باره صدای ساز در نهایت شفافیت سالن را پر کرد، موسیقی حالا برایم عینیت مادی پیداکرده بود؛ چیزی نبود که فقط از راه گوشم بشنوم بلکه در تمام وجودم جاری شده بود، اطرافم را گرفته و حواس پنج گانه ام را به لرزه انداخته بود پوستم سوزن سوزن شده و کف دستم عرق کرده بود.

قوه تخیلم به طرز غیر منتظره شکوفا شده بود؛ همان طور که نشسته بودم هیجان های گذشته یک باره در وجودم غلیان پیدا کردند. افکار و ایده های نو در ذهنم پیچیدند، گویی به بینش و بصیرت دیگری دست یافته ام. خیلی چیزها بود اما اصلا دلم نمی خواست به پایان می رسید، دوست داشتم تا ابد همان جا بنشینم.

 

اگر به کتاب من پیش از تو علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین رمان‌های عاشقانه در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه نیز آشنا شوید.