زوال بشری

«زوال بشری» اثری است از اوسامو دازای (نویسنده‌‌ی ژاپنی، از ۱۹۰۹ تا ۱۹۴۸) که در سال ۱۹۴۸ منتشر شده است. این کتاب به مرور خاطرات اعترا‌ف‌گونه‌ی فردی می‌پردازد که از انسان‌ها می‌ترسد.

درباره‌ی زوال بشری

زوال بشری نوشته‌ی اوسامو دازای در سال ۱۹۴۸ منتشر شد. این رمان تأثیرگذارترین کتاب دازای است که پس از مرگ او منتشر شد.

«زوال بشری» رمانی غم انگیز و درون گرایانه نوشته نویسنده ژاپنی اوسامو دازای است که در اصل در سال ۱۹۴۸ منتشر شد. این کتاب که یک کلاسیک مدرن از ادبیات ژاپنی به حساب می آید، کاوش عمیقی در مورد وضعیت انسان ارائه می دهد و در مضامین بیگانگی، وجودی کاوش می کند. ناامیدی و جستجوی هویت کار دازای عمیقاً زندگی‌نامه‌ای است، و به شدت از تجربیات و مبارزات او با سلامت روان نشأت می‌گیرد، که به روایت لحنی شدیدا شخصی و معتبر می‌دهد.

داستان از طریق روایت اعتراف‌کننده قهرمان آن، یوزو اوبا، مرد جوانی مشکل‌دار است که تلاش می‌کند با دیگران ارتباط برقرار کند و معنایی در وجودش بیابد. یوزو از سنین جوانی با احساس جدایی عمیق از جامعه دست و پنجه نرم می کند و احساس می کند که یک بیگانه است و نمی تواند با انتظاراتی که از او می شود مطابقت کند. با بزرگتر شدن او، این بیگانگی عمیق تر می شود و او را در مسیر خودویرانگری و نیهیلیسم سوق می دهد.

سفر یوزو با یک سری روابط شکست خورده، چه عاشقانه و چه افلاطونی مشخص می شود، زیرا او به شدت به دنبال آرامش و درک دیگران است، اما با ناامیدی و خیانت مواجه می شود. ناتوانی او در برقراری ارتباط واقعی با اطرافیانش، احساس انزوا را در او تشدید می کند و او را بیشتر به سمت مارپیچ رو به پایین تنفر از خود و ناامیدی سوق می دهد.

دازای در سراسر رمان از سبک نثر خام و سرسختانه ای استفاده می کند و درونی ترین افکار و احساسات قهرمان خود را با صداقت وحشیانه آشکار می کند. روایت یوزو با احساس درون‌بینی عمیق و نفرت از خود مشخص می‌شود، زیرا او با احساس گناه و بی کفایتی ناشی از ناتوانی او در برآورده کردن انتظارات اجتماعی دست و پنجه نرم می‌کند.

همانطور که وضعیت روانی یوزو رو به وخامت می رود، او به الکل و رفتار بی پروا به عنوان وسیله ای برای فرار از آشفتگی درونی خود روی می آورد و خود را بیشتر از دنیای اطرافش منزوی می کند. هبوط او به تاریکی با وضوح هولناکی به تصویر کشیده شده است، زیرا دازای به طرز ماهرانه ای از هم پاشیدگی روان یوزو را با تصاویری زنده و ترسناک به تصویر می کشد.

«زوال بشری» علیرغم موضوع تیره و تاریکش، بدون لحظات زیبایی و بینش عمیق نیست. نثر تغزلی دازایی و مشاهدات دقیق از طبیعت انسان به روایت حسی از تلخی و عمق می بخشد و نمایی از امید و رستگاری را در میان تاریکی ارائه می دهد.

در هسته خود، زوال بشری یک کاوش قدرتمند در مورد معنای انسان بودن در جهانی است که گرفتار بیگانگی و ناامیدی است. دازای از طریق سفر دلخراش یوزو، خوانندگان را به رویارویی با تاریک ترین زوایای روان انسان و تأمل در ماهیت خود دعوت می کند.

در پایان، «زوال بشری» به عنوان یک شاهکار جاودانه ادبیات ژاپنی ایستاده است و تصویری داغ از تلاش یک مرد برای یافتن جایگاه خود در جهان را ارائه می دهد. این کتاب با روایت عمیق درون‌نگر و عمق موضوعی عمیق خود، به عنوان خوانده‌ای فراموش‌نشدنی و فراموش‌نشدنی باقی می‌ماند که همچنان با خوانندگان در سراسر جهان طنین‌انداز می‌کند.

کتاب زوال بشری در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۰ با بیش از ۱۶۲ هزار رای و ۱۹۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از مرتضی صانع (با عنوان نه آدمی)، قدرت‌الله ذاکری و سیده سحر ساغروانیان (تحت عنوان دیگر انسان نیست) به بازار عرضه شده است.

داستان زوال بشری

زوال بشری در قالب دفترچه‌ یادداشت‌هایی روایت می‌شود که شخصیت اصلی اوبا یوزو از خود به جا گذاشته است. این دفترها به سه فصل تقسیم می شوند که زندگی اوبا را از اوایل کودکی تا اواخر دهه بیست سالگی اش شرح می دهد. این دفترها با یک مقدمه و یک پایان نامه توسط راوی بی نامی که ده سال پس از نوشتن دفترچه های اوبا توسط یک آشنای مشترک به او داده می شود، بسته می شود.

اولین دفترچه یادداشت

اوبا که دچار احساس بیگانگی و دیگری بودن شدید و درک اطرافیانش تقریبا غیرممکن است، در سال‌های اولیه‌اش برای برقراری روابط بین‌فردی به هوسبازی متوسل می‌شود. اوبا با تثبیت حال و هوای بقیه کتاب، انسان ها را طوری توصیف می کند که گویی از آنها جداست و آنها را احمقانه و حیران توصیف می کند.

او همچنین بارها توصیف می‌کند که شیطنت‌های او راهی برای عصبانی نشدن انسان‌ها و جدی نگرفتن آنها برای اجتناب از سرزنش است. او در دوران کودکی توسط یک خدمتکار مرد و یک خدمتکار زن مورد آزار جنسی قرار می گیرد، اما به این نتیجه می‌رسد که گزارش آن بی فایده است.

دفتر دوم

اوبا به طور فزاینده‌ای نگران نفوذپذیری بالقوه نمای شاد خود می‌شود، زمانی که هم‌کلاسی‌اش تاکیچی یکی از شوخی‌های دروغین او را می‌بیند. اوبا با او دوست می شود تا از افشای راز تاکیچی جلوگیری کند. او با الهام از نقاشی ون گوگ که تاکیچی به او نشان می دهد، شروع به نقاشی می کند تا عذاب درونی خود را از طریق هنر بیان کند. اوبا خودنگاره‌ای ترسیم می‌کند که آنقدر وحشتناک است که جرأت نمی‌کند آن را به کسی نشان دهد، جز تاکیچی، که آینده‌ای را برای او به عنوان یک هنرمند بزرگ پیش‌بینی می‌کند.

پس از اتمام دبیرستان، اوبا برای بازدید از دانشگاه به توکیو فرستاده می شود. اوبا تحت تأثیر یک هنرمند همکار، هوریکی، که در یک کلاس نقاشی با او آشنا می‌شود، الگوی مشروب‌خواری، سیگار کشیدن و فاحشگی را در پیش می‌گیرد و در جلسات کمونیست‌ها شرکت می‌کند بدون اینکه یک پیرو سرسخت باشد. پس از گذراندن شب با زنی متاهل، اقدام به شینجو (نوعی خودکشی ژاپنی) با او می کند. خودش زنده می ماند و زن می میرد و او را با احساس گناه طاقت فرسایی رها می کند.

دفتر سوم: قسمت اول

اوبا از دانشگاه اخراج می شود و تحت مراقبت یکی از دوستان خانواده قرار می گیرد. او سعی می کند با یک مادر مجرد رابطه عادی داشته باشد و به عنوان یک پدر جانشین برای دختر کوچکش خدمت می کند، اما به زودی به عادت های نوشیدن و ترس از انسانیت باز می گردد و آنها را رها می کند. او سپس با خانمی یک بار زندگی می کند قبل از اینکه یوشیکو، زنی جوان و بی تجربه را ملاقات کند که از او می خواهد الکل را کنار بگذارد.

دفتر سوم: قسمت دوم

به لطف تأثیر اساسی یوشیکو بر زندگی او، اوبا نوشیدن الکل را متوقف می کند و به عنوان یک کاریکاتوریست کار پردرآمدی پیدا می کند. سپس هوریکی ظاهر می شود و اوبا را دوباره به رفتار خود ویرانگر تبدیل می کند. بدتر از آن، در لحظه یادآوری جنایت و مکافات توسط داستایوفسکی در حالی که او درباره متضاد جنایت با هوریکی صحبت می کند، یوشیکو توسط یک آشنای معمولی مورد تجاوز جنسی قرار می گیرد. وحشت و ناامیدی ناشی از این حادثه، اوبا را از همسرش دور می کند و او را به اقدام دیگری برای خودکشی با داروهای خواب آور سوق می دهد.

اوبا که پس از اقدام به خودکشی از بیمارستانی که در آن بستری شده بود، رها شد، معتاد به مورفین می شود. او در یک آسایشگاه روانی محبوس می‌شود و پس از آزادی با کمک برادرش به مکانی دورافتاده می‌رود و ماجرا را با این نظر به پایان می‌رساند که اکنون نه احساس خوشبختی می‌کند و نه ناراحت.

بخش‌هایی از زوال بشری

 شاید پیش خودتان بگویید هنوز از انگیزه و محرک آدم ها سر درنمی آوردم. با کشف تضاد معیار خوشبختی در ذهنم با دیگران شب ها از ترس به خود می پیچیدم. فکرش مرا به آستانه‌ی جنون می برد. نمی دانستم خوشبخت ام یا نه. مردم پیش از این بارها در همان کودکی به من گفته بودند چه بخت بلندی دارم ولی حس می کردم در آتش ام.

می دانم آنان که مرا خوشبخت می خواندند هزاران بار از من خوشبخت تر بودند. گاهی حس می کردم بار ده نگون بخت را بر دوش من نشانده اند، که اگر سر سوزنی از آن بر دوش کناردستی ام بود به سیم آخر می زد و آدم می کشت. نمی دانم بار پریشانی اطرافیانم چه اندازه سنگین است.

………………….

 دردسرهای واقعی شان، اندوه هایی که با لقمه‌ی نان تسکین می یابد… آه لقمه‌ی نان، ای دوزخ، اصیل ترین درد بشر، دردی که پشت ده اسب باری را خرد می کنی… ولی درست متوجه نمی شوم اطرافیانم چطور به زندگی ادامه می دهند و یک به یک پشت احزاب سیاسی درمی آیند بی آن که دیوانه شوند، وا بدهند، غرق ناامیدی شوند و خودشان را راحت کنند؟

چطور دردشان اصیل است؟ من می گویم اینان چنان خودشیفته شده اند که حتی به خودشان هم اجازه‌ی شک در زندگی عادی و بهنجارشان را نمی دهند. اگر حق با من باشد دردشان درد نیست. عوام ترین عوام اند. چه می دانم. اگر شب درست بخوابید به گمانم سحر خوب برمی خیزید. چه خواب هایی می بینند؟ در خیابان به چه چیزهایی فکر می کنند؟ به پول؟ نه همیشه، همه اش که این نیست.

 

اگر به کتاب زوال بشری علاقه  دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین کتاب‌های فلسفی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه نیز آشنا شوید.