«زنی پشت پنجره» اثری است از ای. جی. فین (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۷۹) که در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای زنی میپردازد که پیشتر روانشناس کودک بوده ولی اکنون گوشهگیر شده است.
دربارهی زنی پشت پنجره
زنی پشت پنجره، نوشتهای از ای. جی. فین، یک تریلر روانشناختی معاصر است که از زمان انتشارش در ژانویه ۲۰۱۸ خوانندگان را مجذوب خود کرده است. این رمان به زندگی آنا فاکس، روانشناس سابق کودک میپردازد که اکنون یک گوشهنشین آگورافوبیک است و در خانهاش در شهر نیویورک محصور شده است. این کتاب، با طرح پیچیده و توسعه شخصیت غنی، موضوعات انزوا، تروما، و شکنندگی ادراک را بررسی می کند.
شخصیت آنا فاکس با حس ناامیدی و آسیب پذیری تند معرفی می شود. او زنی است که با آگورافوبیا (ترس از حضور در جاهای عمومی و شلوغ) شدید دست و پنجه نرم می کند، وضعیتی که او را در محدوده خانه اش به دام می اندازد. روزهای او با نگاه کردن به پنجره ها و مشاهده زندگی همسایگانش از راه دور می گذرد. این گرایش فضولانه به یک عنصر اصلی در روایت تبدیل می شود، زیرا مشاهدات آنا او را به موقعیت پیچیده و خطرناکی سوق می دهد.
آنا که در انزوا زندگی می کند، تنها ارتباط آنا با دنیای بیرون از طریق کامپیوترش است، جایی که او در اتاق های گفتگوی آنلاین شرکت می کند، با درمانگر خود درگیر می شود و گهگاه با خانواده اش ارتباط برقرار می کند. زندگی او چرخه ای یکنواخت از داروها، الکل و فیلم های کلاسیک سیاه و سفید است که برای فرار از واقعیت تلخ خود از آنها استفاده می کند. این فیلمها، که اغلب شخصیتهایی را در موقعیتهای خطرناک نشان میدهند، منعکسکننده حس به دام افتادن او هستند و پیشگویی از تحولات پرتعلیق رمان هستند.
با ورود خانواده راسل به این محله، روایت یک چرخش هیجان انگیز به خود می گیرد. راسل ها که ظاهراً خانواده ای عالی هستند، به کانون مشاهدات وسواس گونه آنا تبدیل می شوند. آنا از طریق پنجره خود شاهد چیزی تکان دهنده و غیرقابل توضیح در خانه آنها است، رویدادی که باعث یک سری اتفاقات ناراحت کننده می شود. درک او از واقعیت، که قبلاً به دلیل شرایط و سوء مصرف مواد او مخدوش شده بود، بیشتر تحریف می شود زیرا سعی می کند آنچه را که دیده است درک کند.
این رمان به طرز پیچیدهای گذشته و حال را در هم میپیوندد و داستان پسزمینه آسیبزای آنا را به صورت تکههایی آشکار میکند. آگورافوبیا او ریشه در یک تراژدی عمیق شخصی دارد که او را از نظر روانی زخمی کرده است. آشکار شدن آهسته گذشته او به شخصیت او عمق می بخشد و حس همدلی را در خواننده ایجاد می کند. تأثیر متقابل این خطوط زمانی لایهای از تعلیق و دسیسه را اضافه میکند، زیرا وسعت کامل ترومای آنا تنها به تدریج آشکار میشود.
ای. جی. فین به طرز ماهرانه ای فضایی از تنش و تعلیق را در سراسر رمان ایجاد می کند. محیط خانه کلاستروفوبیک آنا به خودی خود تبدیل به یک شخصیت می شود، با طبقه های خش دار، اتاق های تاریک، و سایه های بلندش. انزوا و محصور شدن محیط او جنبههای روانشناختی داستان را تشدید میکند و باعث میشود خواننده ترس و پارانویای آنا را در حالی که او در دنیای غیرقابل اعتمادش حرکت میکند احساس کند.
عمق روانشناختی زنی پشت پنجره با کاوش فین در موضوعات اعتماد و ادراک بیشتر می شود. وضعیت آنا و اتکای او به دارو و الکل او را به راوی غیرقابل اعتمادی تبدیل می کند و خوانندگان را وادار می کند که صحت مشاهدات و تفاسیر او را زیر سوال ببرند. این ابهام یکی از ویژگیهای بارز ژانر هیجانانگیز روانشناختی است که خوانندگان را در حاشیه نگه میدارد و مطمئن نیست که چه چیزی واقعی است و چه چیزی تصور میشود.
همانطور که داستان باز می شود، تلاش های آنا برای کشف حقیقت در مورد اتفاقاتی که شاهد آن بود، او را به هزارتوی فریب و خطر سوق می دهد. کتاب مملو از پیچشها و چرخشهای غیرمنتظره است، هر مکاشفهای روایت را پیچیده میکند و سلامت عقل آنا را به چالش میکشد. دست زدن ماهرانه فین به این پیچ و تاب ها، خواننده را تا انتها درگیر و حدس زدن نگه می دارد.
شخصیتهای فرعی رمان، از جمله شوهر آنا، اد و دخترشان اولیویا، و همچنین خانواده مرموز راسل، به طرز پیچیدهای در داستان بافته شدهاند و هر کدام به رمز و راز و پیچیدگی داستان میافزایند. تعامل آنها با آنا مملو از سوء ظن و عدم اطمینان است که به احساس ناخوشایند فراگیر رمان کمک می کند.
زنی پشت پنجره با آثار کلاسیک در تعلیق روانشناختی، مانند پنجرهی عقبی آلفرد هیچکاک و دختر گمشده اثر گیلین فلین مقایسه شده است. رمان فین به دلیل عمق روانشناختی و صحت تصویری که از بیماری روانی دارد متمایز است. پیشینه نویسنده در صنعت نشر و تجربیات خود با افسردگی لایه ای از اصالت را به تصویر مبارزات آنا می بخشد.
نتیجهگیری کتاب هم تکاندهنده و هم تکاندهنده است و رازهای اصلی را حل میکند و در عین حال خوانندگان را با احساس عمیقی از شکنندگی ذهن انسان مواجه میکند. سفر آنا از طریق ترس، اندوه و در نهایت، نوعی رستگاری، قانع کننده و قابل تامل است. وضوح طرح با ظرافت انجام می شود و رشته های مختلف رمان را به شیوه ای رضایت بخش به هم گره می زند.
از زمان عرضه، «زنی پشت پنجره» نه تنها تحسین منتقدان را به دست آورد، بلکه به موفقیت تجاری نیز دست یافت، در صدر فهرست پرفروشها قرار گرفت و در یک فیلم سینمایی بزرگ اقتباس شد. آمیزهای از بینش روانشناختی، داستان سرایی پر تعلیق، و توسعه شخصیتهای غنی، با مخاطبان گستردهای طنینانداز شده و جایگاه خود را به عنوان یک کلاسیک مدرن در ژانر هیجانانگیز تثبیت کرده است.
در پایان، «زنی پشت پنجره» یک رمان هیجانانگیز روانشناختی است که اعماق ترس و ادراک انسان را بررسی میکند. رمان ای. جی. فین کاوشی استادانه در مورد انزوا، تروما، و نیاز مبرم به ارتباط است که همه در محدودههای کلاستروفوبیک یک خانه قرار دارند. داستان جذاب و شخصیتهای پیچیده رمان تضمین میکند که تا مدتها پس از ورق زدن صفحه پایانی، رمانی به یاد ماندنی و تاثیرگذار باقی بماند.
کتاب زنی پشت پنجره در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۵ با بیش از ۷۹۲ هزار رای و ۶۰ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از نورا نواپور، علی اکبر قاری نیت، فرشاد شالچیان، طاهره زمانی بهاآبادی، راضیه مرادی، محمد جوادی و سیامک دشتی به بازار عرضه شده است.
داستان زنی پشت پنجره
«این بخش ممکن است باعث افشای بخشی از داستان کتاب شود»
دکتر آنا فاکس به دلیل یک تصادف رانندگی آسیبزا از آگورافوبیا رنج میبرد و در خانه بزرگ خود در نیویورک زندگی می کند. او اخیرا از همسرش اد که حضانت دختر نه ساله آنها اولیویا را بر عهده دارد جدا شده است. با این حال، آنها اغلب با تلفن با یکدیگر صحبت می کنند.
آنا برای گذراندن زمان، روزهایش را با نوشیدن الکل زیاد، بازی شطرنج آنلاین، برقراری ارتباط با دیگر گوشهنشینها از طریق «تالار آنلاین آگورا»، تماشای فیلمهای قدیمی، و ملاقات با فیزیوتراپیست خود میگذراند. او همچنین وقت خود را صرف جاسوسی از همسایگان خود می کند، از جمله خانواده راسل، خانواده ای که در آن سوی خیابان نقل مکان کرده اند.
اتان، پسر نوجوان محتاط و مؤدب وجود دارد. آلیستر، پدر کنترل کننده؛ و جین، زنی دوستانه که آنا علایق زیادی با او دارد. یک روز عصر، در حالی که آنا از پنجره به بیرون نگاه می کند، شاهد ضربات چاقو جین است و با پلیس تماس می گیرد. راسل ها هرگونه حملهای را انکار می کنند. پلیس، از جمله کارآگاهان لیتل و نورلی، داستان آنا را به عنوان زن دیگری که ادعا می کند جین زنده است و آسیبی ندیده است، باور نمی کند. آنا اصرار دارد زنی که ادعا میکند جین است، همان زنی نیست که قبلاً ملاقات کرده بود.
آنا چند برخورد با راسل ها دارد و متقاعد می شود که چیزی در مورد آنها مشکوک است. پس از دریافت یک ایمیل ناشناس با عکسی از خودش که در حال خواب است، با پلیس تماس می گیرد. یک کارآگاه او را با حقیقت غم انگیز روبرو می کند: شوهر و دخترش در تصادف رانندگی که باعث آگورافوبیا او شد جان خود را از دست دادند و او در حال تصور گفتگوهای خود با آنها بوده است.
آنها با دانستن اینکه داروهای او می توانند باعث توهم شوند، این نظریه را مطرح می کنند که آنا می توانست عکس را گرفته و برای خودش ایمیل کند. آنا متوجه می شود که قتل ممکن است یک توهم نیز بوده باشد.
آنا عکسی را که از جینی که ملاقات کرده بود پیدا می کند و آن را به ایتان نشان می دهد. او شکست میخورد و حقیقت را به او میگوید: جین و آلیستر والدین خواندهاش هستند و کتی، زنی که آنا جین را تصور میکرد، مادر بیولوژیکی اوست. کیتی خانواده را دنبال کرد تا دوباره پسرش را ببیند، اما ملاقات های مکرر ناخواسته او منجر به درگیری با جین شد که منجر به ضربه چاقو کتی شد. آلیستر و جین جسد را پنهان کردند و به پلیس دروغ گفتند.
آنا از ایتان می خواهد که با پلیس صحبت کند، اما او او را متقاعد می کند که با والدینش صحبت می کند تا خودشان را تحویل دهند. اتان بعداً پیامکی می فرستد که تأیید می کند او و والدینش به پلیس می روند.
در آن شب، آنا متوجه می شود که اتان چیزی را ذکر کرده است که نمی توانسته بداند. او توسط ایتان در اتاقش مبهوت می شود، جایی که او اعتراف می کند که تمایلات روانی دارد، شب ها برای تماشای او مخفیانه وارد خانه او شده است، و همچنین زنان دیگر را تعقیب کرده است.
او فاش میکند که او کسی بود که کتی را به خاطر رنجش از آزار و بیتوجهی که در کودکی تحت سرپرستی او با آن روبرو بود، کشت، و پدرش میدانست، اما برای محافظت از جین آن را مخفی نگه داشته است.
آنا که متوجه می شود قصد دارد او را نیز بکشد، فرار می کند. او او را تا پشت بام تعقیب میکند و او را از طریق یک نورگیر قدیمی هل میدهد تا به مرگ برسد. آلیستر به عنوان دستیار قتل کتی دستگیر می شود و آنا به آرامی زندگی خود را دوباره شروع می کند.
بخشهایی از زنی پشت پنجره
از جلو پنجره کنار رفتم. رفتم طبقه بالا و روی میز تحریرم نشستم و دوربین نیکون را برداشتم.
در آشپزخانه ساختمان ۲۰۷ پدر خانواده را دیدم که مردی تنومند و چهارشانه بود و قیافهاش با نور صفحه تلویزیون به خوبی دیده میشد. دوربین را به چشمم گذاشتم و روی آن زوم کردم: نمایش امروز. میتوانستم پایین بروم و تلویزیونم را روشن کنم، شاید هم با همسایهام تماشا کنم یا اینکه همینجا با دوربین از تلویزیون آنها نگاه کنم. درباره آن بعد تصمیم میگیرم.
خانه شماره ۲۰۷ روکار سنگ سفید و یک بالکن دارد و میتوانم از اینجا به خوبی از پنجرههای شرقیاش آشپزخانه، اطاق پذیرایی طبقه دوم و اتاقخواب بالا را ببینم.
دیروز تعدادی کارگر اسبابکشی آمدند و مبلها و تلویزیون و کمدهای قدیمی را آوردند. شوهرش داشت حرکت خودروها در جلو ساختمان را هدایت میکرد. از دیشب که به اینجا آمدند، همسرش را ندیدم و نمیدانم چه شکلی است.
امروز بعدازظهر وقتی صدای زنگ را شنیدم تقریباً کیشمات شدم. فوری به طبقه پایین رفتم، در باز کن را زدم تا در باز شود و در سالن را باز کردم، مستأجرم بود.
او مردی با فک کشیده بود که چشمانی سیاه و عمیق داشت، شبیه گرگوری پک بود.
…………………
مدت هاست بیرون را تماشا نکرده ام، اما درعوض گوگل نقشه ی خیابان را نشان می دهد: نمای سنگ سفید. کمی هنرهای زیبا با بالکنی روی سقف. البته از اینجا می توانم کنار خانه را ببینم؛ از پنجره های شرقی دید واضحی به آشپزخانه، اتاق نشیمن طبقه ی دوم و اتاق خواب بالای آن دارم.
اگر به کتاب زنی پشت پنجره علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین رمانهای معمایی دنیا در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
31 خرداد 1403
زنی پشت پنجره
«زنی پشت پنجره» اثری است از ای. جی. فین (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۷۹) که در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای زنی میپردازد که پیشتر روانشناس کودک بوده ولی اکنون گوشهگیر شده است.
دربارهی زنی پشت پنجره
زنی پشت پنجره، نوشتهای از ای. جی. فین، یک تریلر روانشناختی معاصر است که از زمان انتشارش در ژانویه ۲۰۱۸ خوانندگان را مجذوب خود کرده است. این رمان به زندگی آنا فاکس، روانشناس سابق کودک میپردازد که اکنون یک گوشهنشین آگورافوبیک است و در خانهاش در شهر نیویورک محصور شده است. این کتاب، با طرح پیچیده و توسعه شخصیت غنی، موضوعات انزوا، تروما، و شکنندگی ادراک را بررسی می کند.
شخصیت آنا فاکس با حس ناامیدی و آسیب پذیری تند معرفی می شود. او زنی است که با آگورافوبیا (ترس از حضور در جاهای عمومی و شلوغ) شدید دست و پنجه نرم می کند، وضعیتی که او را در محدوده خانه اش به دام می اندازد. روزهای او با نگاه کردن به پنجره ها و مشاهده زندگی همسایگانش از راه دور می گذرد. این گرایش فضولانه به یک عنصر اصلی در روایت تبدیل می شود، زیرا مشاهدات آنا او را به موقعیت پیچیده و خطرناکی سوق می دهد.
آنا که در انزوا زندگی می کند، تنها ارتباط آنا با دنیای بیرون از طریق کامپیوترش است، جایی که او در اتاق های گفتگوی آنلاین شرکت می کند، با درمانگر خود درگیر می شود و گهگاه با خانواده اش ارتباط برقرار می کند. زندگی او چرخه ای یکنواخت از داروها، الکل و فیلم های کلاسیک سیاه و سفید است که برای فرار از واقعیت تلخ خود از آنها استفاده می کند. این فیلمها، که اغلب شخصیتهایی را در موقعیتهای خطرناک نشان میدهند، منعکسکننده حس به دام افتادن او هستند و پیشگویی از تحولات پرتعلیق رمان هستند.
با ورود خانواده راسل به این محله، روایت یک چرخش هیجان انگیز به خود می گیرد. راسل ها که ظاهراً خانواده ای عالی هستند، به کانون مشاهدات وسواس گونه آنا تبدیل می شوند. آنا از طریق پنجره خود شاهد چیزی تکان دهنده و غیرقابل توضیح در خانه آنها است، رویدادی که باعث یک سری اتفاقات ناراحت کننده می شود. درک او از واقعیت، که قبلاً به دلیل شرایط و سوء مصرف مواد او مخدوش شده بود، بیشتر تحریف می شود زیرا سعی می کند آنچه را که دیده است درک کند.
این رمان به طرز پیچیدهای گذشته و حال را در هم میپیوندد و داستان پسزمینه آسیبزای آنا را به صورت تکههایی آشکار میکند. آگورافوبیا او ریشه در یک تراژدی عمیق شخصی دارد که او را از نظر روانی زخمی کرده است. آشکار شدن آهسته گذشته او به شخصیت او عمق می بخشد و حس همدلی را در خواننده ایجاد می کند. تأثیر متقابل این خطوط زمانی لایهای از تعلیق و دسیسه را اضافه میکند، زیرا وسعت کامل ترومای آنا تنها به تدریج آشکار میشود.
ای. جی. فین به طرز ماهرانه ای فضایی از تنش و تعلیق را در سراسر رمان ایجاد می کند. محیط خانه کلاستروفوبیک آنا به خودی خود تبدیل به یک شخصیت می شود، با طبقه های خش دار، اتاق های تاریک، و سایه های بلندش. انزوا و محصور شدن محیط او جنبههای روانشناختی داستان را تشدید میکند و باعث میشود خواننده ترس و پارانویای آنا را در حالی که او در دنیای غیرقابل اعتمادش حرکت میکند احساس کند.
عمق روانشناختی زنی پشت پنجره با کاوش فین در موضوعات اعتماد و ادراک بیشتر می شود. وضعیت آنا و اتکای او به دارو و الکل او را به راوی غیرقابل اعتمادی تبدیل می کند و خوانندگان را وادار می کند که صحت مشاهدات و تفاسیر او را زیر سوال ببرند. این ابهام یکی از ویژگیهای بارز ژانر هیجانانگیز روانشناختی است که خوانندگان را در حاشیه نگه میدارد و مطمئن نیست که چه چیزی واقعی است و چه چیزی تصور میشود.
همانطور که داستان باز می شود، تلاش های آنا برای کشف حقیقت در مورد اتفاقاتی که شاهد آن بود، او را به هزارتوی فریب و خطر سوق می دهد. کتاب مملو از پیچشها و چرخشهای غیرمنتظره است، هر مکاشفهای روایت را پیچیده میکند و سلامت عقل آنا را به چالش میکشد. دست زدن ماهرانه فین به این پیچ و تاب ها، خواننده را تا انتها درگیر و حدس زدن نگه می دارد.
شخصیتهای فرعی رمان، از جمله شوهر آنا، اد و دخترشان اولیویا، و همچنین خانواده مرموز راسل، به طرز پیچیدهای در داستان بافته شدهاند و هر کدام به رمز و راز و پیچیدگی داستان میافزایند. تعامل آنها با آنا مملو از سوء ظن و عدم اطمینان است که به احساس ناخوشایند فراگیر رمان کمک می کند.
زنی پشت پنجره با آثار کلاسیک در تعلیق روانشناختی، مانند پنجرهی عقبی آلفرد هیچکاک و دختر گمشده اثر گیلین فلین مقایسه شده است. رمان فین به دلیل عمق روانشناختی و صحت تصویری که از بیماری روانی دارد متمایز است. پیشینه نویسنده در صنعت نشر و تجربیات خود با افسردگی لایه ای از اصالت را به تصویر مبارزات آنا می بخشد.
نتیجهگیری کتاب هم تکاندهنده و هم تکاندهنده است و رازهای اصلی را حل میکند و در عین حال خوانندگان را با احساس عمیقی از شکنندگی ذهن انسان مواجه میکند. سفر آنا از طریق ترس، اندوه و در نهایت، نوعی رستگاری، قانع کننده و قابل تامل است. وضوح طرح با ظرافت انجام می شود و رشته های مختلف رمان را به شیوه ای رضایت بخش به هم گره می زند.
از زمان عرضه، «زنی پشت پنجره» نه تنها تحسین منتقدان را به دست آورد، بلکه به موفقیت تجاری نیز دست یافت، در صدر فهرست پرفروشها قرار گرفت و در یک فیلم سینمایی بزرگ اقتباس شد. آمیزهای از بینش روانشناختی، داستان سرایی پر تعلیق، و توسعه شخصیتهای غنی، با مخاطبان گستردهای طنینانداز شده و جایگاه خود را به عنوان یک کلاسیک مدرن در ژانر هیجانانگیز تثبیت کرده است.
در پایان، «زنی پشت پنجره» یک رمان هیجانانگیز روانشناختی است که اعماق ترس و ادراک انسان را بررسی میکند. رمان ای. جی. فین کاوشی استادانه در مورد انزوا، تروما، و نیاز مبرم به ارتباط است که همه در محدودههای کلاستروفوبیک یک خانه قرار دارند. داستان جذاب و شخصیتهای پیچیده رمان تضمین میکند که تا مدتها پس از ورق زدن صفحه پایانی، رمانی به یاد ماندنی و تاثیرگذار باقی بماند.
کتاب زنی پشت پنجره در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۵ با بیش از ۷۹۲ هزار رای و ۶۰ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از نورا نواپور، علی اکبر قاری نیت، فرشاد شالچیان، طاهره زمانی بهاآبادی، راضیه مرادی، محمد جوادی و سیامک دشتی به بازار عرضه شده است.
داستان زنی پشت پنجره
«این بخش ممکن است باعث افشای بخشی از داستان کتاب شود»
دکتر آنا فاکس به دلیل یک تصادف رانندگی آسیبزا از آگورافوبیا رنج میبرد و در خانه بزرگ خود در نیویورک زندگی می کند. او اخیرا از همسرش اد که حضانت دختر نه ساله آنها اولیویا را بر عهده دارد جدا شده است. با این حال، آنها اغلب با تلفن با یکدیگر صحبت می کنند.
آنا برای گذراندن زمان، روزهایش را با نوشیدن الکل زیاد، بازی شطرنج آنلاین، برقراری ارتباط با دیگر گوشهنشینها از طریق «تالار آنلاین آگورا»، تماشای فیلمهای قدیمی، و ملاقات با فیزیوتراپیست خود میگذراند. او همچنین وقت خود را صرف جاسوسی از همسایگان خود می کند، از جمله خانواده راسل، خانواده ای که در آن سوی خیابان نقل مکان کرده اند.
اتان، پسر نوجوان محتاط و مؤدب وجود دارد. آلیستر، پدر کنترل کننده؛ و جین، زنی دوستانه که آنا علایق زیادی با او دارد. یک روز عصر، در حالی که آنا از پنجره به بیرون نگاه می کند، شاهد ضربات چاقو جین است و با پلیس تماس می گیرد. راسل ها هرگونه حملهای را انکار می کنند. پلیس، از جمله کارآگاهان لیتل و نورلی، داستان آنا را به عنوان زن دیگری که ادعا می کند جین زنده است و آسیبی ندیده است، باور نمی کند. آنا اصرار دارد زنی که ادعا میکند جین است، همان زنی نیست که قبلاً ملاقات کرده بود.
آنا چند برخورد با راسل ها دارد و متقاعد می شود که چیزی در مورد آنها مشکوک است. پس از دریافت یک ایمیل ناشناس با عکسی از خودش که در حال خواب است، با پلیس تماس می گیرد. یک کارآگاه او را با حقیقت غم انگیز روبرو می کند: شوهر و دخترش در تصادف رانندگی که باعث آگورافوبیا او شد جان خود را از دست دادند و او در حال تصور گفتگوهای خود با آنها بوده است.
آنها با دانستن اینکه داروهای او می توانند باعث توهم شوند، این نظریه را مطرح می کنند که آنا می توانست عکس را گرفته و برای خودش ایمیل کند. آنا متوجه می شود که قتل ممکن است یک توهم نیز بوده باشد.
آنا عکسی را که از جینی که ملاقات کرده بود پیدا می کند و آن را به ایتان نشان می دهد. او شکست میخورد و حقیقت را به او میگوید: جین و آلیستر والدین خواندهاش هستند و کتی، زنی که آنا جین را تصور میکرد، مادر بیولوژیکی اوست. کیتی خانواده را دنبال کرد تا دوباره پسرش را ببیند، اما ملاقات های مکرر ناخواسته او منجر به درگیری با جین شد که منجر به ضربه چاقو کتی شد. آلیستر و جین جسد را پنهان کردند و به پلیس دروغ گفتند.
آنا از ایتان می خواهد که با پلیس صحبت کند، اما او او را متقاعد می کند که با والدینش صحبت می کند تا خودشان را تحویل دهند. اتان بعداً پیامکی می فرستد که تأیید می کند او و والدینش به پلیس می روند.
در آن شب، آنا متوجه می شود که اتان چیزی را ذکر کرده است که نمی توانسته بداند. او توسط ایتان در اتاقش مبهوت می شود، جایی که او اعتراف می کند که تمایلات روانی دارد، شب ها برای تماشای او مخفیانه وارد خانه او شده است، و همچنین زنان دیگر را تعقیب کرده است.
او فاش میکند که او کسی بود که کتی را به خاطر رنجش از آزار و بیتوجهی که در کودکی تحت سرپرستی او با آن روبرو بود، کشت، و پدرش میدانست، اما برای محافظت از جین آن را مخفی نگه داشته است.
آنا که متوجه می شود قصد دارد او را نیز بکشد، فرار می کند. او او را تا پشت بام تعقیب میکند و او را از طریق یک نورگیر قدیمی هل میدهد تا به مرگ برسد. آلیستر به عنوان دستیار قتل کتی دستگیر می شود و آنا به آرامی زندگی خود را دوباره شروع می کند.
بخشهایی از زنی پشت پنجره
از جلو پنجره کنار رفتم. رفتم طبقه بالا و روی میز تحریرم نشستم و دوربین نیکون را برداشتم.
در آشپزخانه ساختمان ۲۰۷ پدر خانواده را دیدم که مردی تنومند و چهارشانه بود و قیافهاش با نور صفحه تلویزیون به خوبی دیده میشد. دوربین را به چشمم گذاشتم و روی آن زوم کردم: نمایش امروز. میتوانستم پایین بروم و تلویزیونم را روشن کنم، شاید هم با همسایهام تماشا کنم یا اینکه همینجا با دوربین از تلویزیون آنها نگاه کنم. درباره آن بعد تصمیم میگیرم.
خانه شماره ۲۰۷ روکار سنگ سفید و یک بالکن دارد و میتوانم از اینجا به خوبی از پنجرههای شرقیاش آشپزخانه، اطاق پذیرایی طبقه دوم و اتاقخواب بالا را ببینم.
دیروز تعدادی کارگر اسبابکشی آمدند و مبلها و تلویزیون و کمدهای قدیمی را آوردند. شوهرش داشت حرکت خودروها در جلو ساختمان را هدایت میکرد. از دیشب که به اینجا آمدند، همسرش را ندیدم و نمیدانم چه شکلی است.
امروز بعدازظهر وقتی صدای زنگ را شنیدم تقریباً کیشمات شدم. فوری به طبقه پایین رفتم، در باز کن را زدم تا در باز شود و در سالن را باز کردم، مستأجرم بود.
او مردی با فک کشیده بود که چشمانی سیاه و عمیق داشت، شبیه گرگوری پک بود.
…………………
مدت هاست بیرون را تماشا نکرده ام، اما درعوض گوگل نقشه ی خیابان را نشان می دهد: نمای سنگ سفید. کمی هنرهای زیبا با بالکنی روی سقف. البته از اینجا می توانم کنار خانه را ببینم؛ از پنجره های شرقی دید واضحی به آشپزخانه، اتاق نشیمن طبقه ی دوم و اتاق خواب بالای آن دارم.
اگر به کتاب زنی پشت پنجره علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین رمانهای معمایی دنیا در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان خارجی، داستان معاصر، رمان، روانشناسی، معمایی/رازآلود
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ای. جی. فین، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب