«داشتن یا بودن» اثری است از اریک فروم (جامعهشناس و روانشناس آلمانی – آمریکایی، از ۱۹۰۰ تا ۱۹۸۰) که در سال ۱۹۷۶ منتشر شده است. این کتاب به بررسی دو جنبهی وجودی انسان یعنی داشتن و تملک داراییهای مادی یا بودن به عنوان پایهای برای عشقورزی میپردازد.
دربارهی داشتن یا بودن
داشتن یا بودن نوشته اریش فروم کاوشی عمیق در دو حالت اساسی هستی است: حالت داشتن که به سمت مالکیت و ثروت مادی گرایش دارد و حالت وجود که بر تجربیات معتبر و رشد شخصی تأکید دارد. این اثر که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد، منعکس کننده تعامل عمیق فروم با روانشناسی انسان، فلسفه اجتماعی و دغدغه های اخلاقی است. این به طور انتقادی تأثیر این دو حالت را بر زندگی فردی و ساختارهای اجتماعی بررسی میکند و مسیری را به سوی آیندهای کاملتر و پایدارتر ارائه میدهد.
فروم، یک روانشناس اجتماعی برجسته و فیلسوف انسان گرا، معتقد است که جامعه مدرن تحت سلطه حالت داشتن است. این حالت با جستجوی کالاهای مادی، موقعیت و قدرت مشخص می شود، جایی که ارزش فرد با آنچه که در اختیار دارد تعیین می شود. فروم معتقد است که این شیوه زندگی منجر به بیگانگی، اضطراب و احساس رضایت سطحی می شود. مردم در چرخه اکتساب گرفتار می شوند و هرگز رضایت واقعی پیدا نمی کنند، زیرا ارزش خود را با دارایی های مادی خود برابر می دانند.
در مقابل، حالت بودن نشان دهنده شیوه ای از زندگی است که تجربیات درونی، رشد شخصی و ارتباطات معنادار با دیگران را در اولویت قرار می دهد. در این حالت، زندگی با آنچه که شخص دارد سنجیده نمی شود، بلکه با نحوه تجربه و مشارکت در جهان سنجیده می شود. فروم حالت هستی را راهی به سوی شادی و رضایت واقعی می داند، زیرا بر حضور، خلاق بودن و درگیر بودن در زندگی تمرکز دارد.
تحلیل فروم به توسعه تاریخی این شیوه ها می پردازد. او ریشههای حالت داشتن را در ظهور سرمایهداری و انقلاب صنعتی که بر کارایی، بهرهوری و انباشت ثروت تأکید داشت، میداند. این تغییرات اجتماعی-اقتصادی فرهنگی را ترویج کرد که مالکیت را بر رفاه شخصی و جمعی ارج می نهد. فروم استدلال می کند که این تغییر منجر به جامعه ای غیرانسانی شده است که در آن مردم به طور فزاینده ای از خود واقعی خود و از یکدیگر جدا می شوند.
فروم در کاوش مفاهیم روانشناختی این حالت ها از دانش گسترده خود از روانکاوی استفاده می کند. او پیشنهاد می کند که حالت داشتن حس ناامنی و ترس را تقویت می کند، زیرا مردم به دارایی ها به عنوان منبع هویت و امنیت می چسبند. این حالت همچنین مانعی برای خودآگاهی و رشد شخصی ایجاد میکند، زیرا افراد را تشویق میکند تا به جای تمرکز درونی بر روی اکتساب و توسعه خود، روی اکتساب تمرکز کنند.
از سوی دیگر حالت بودن با سلامت روانی و رفاه بیشتر همراه است. فروم تأکید میکند که این حالت امکان بیان واقعی و خلاقیت را فراهم میکند. این افراد را تشویق می کند که صادقانه زندگی کنند، خود واقعی خود را در آغوش بگیرند و روابط عمیق تر و معنادارتری را پرورش دهند. حالت بودن از حس اجتماع و به هم پیوستگی پشتیبانی می کند و همدلی و شفقت را تقویت می کند.
کتاب فروم نه تنها یک نقد بلکه فراخوانی برای اقدام است. او خوانندگان را تشویق میکند تا در مورد زندگی خود تأمل کنند و راههایی را در نظر بگیرند که از طریق آنها ممکن است از وجود داشتنمحور به وجودمحور تغییر کنند. او پیشنهاد می کند که این تحول نه تنها برای رفاه شخصی بلکه برای سلامت جامعه به عنوان یک کل ضروری است. او استدلال می کند که تمرکز رایج بر مادی گرایی و مصرف ناپایدار و در نهایت مخرب است، هم برای افراد و هم برای کره زمین.
«داشتن یا بودن» همچنین به پیامدهای اجتماعی و اخلاقی گستردهتر این شیوهها میپردازد. فروم از دگرگونی اجتماعی حمایت می کند که ارزش های انسانی را بر ارزش های مادی ترجیح می دهد. او جهانی را متصور است که در آن سیستمهای اقتصادی برای حمایت از رفاه انسان طراحی شدهاند و مردم در آن تشویق میشوند تا پتانسیل کامل خود را توسعه دهند. این چشم انداز شامل تغییر ساختارهای اجتماعی بیشتر تعاونی و برابری است که می تواند جامعه ای عادلانه تر و دلسوزتر را پرورش دهد.
فروم در سراسر کتاب مثالها و مطالعات موردی متعددی را برای نشان دادن پیامدهای زندگی در حالت داشتن در مقابل حالت بودن ارائه میکند. او جنبههای مختلف زندگی، از جمله کار، عشق و تحصیل را بررسی میکند و نشان میدهد که چگونه میتوان این حوزهها را با پذیرش حالت بودن تغییر داد. بینش او مبتنی بر درک عمیق ماهیت انسان و اعتقاد عمیق به پتانسیل تحول فردی و اجتماعی است.
نوشته فروم قابل دسترس و در عین حال عمیقاً فلسفی است و ایده های پیچیده را برای مخاطبان گسترده قابل درک می کند. او تجزیه و تحلیل نظری را با توصیه های عملی ترکیب می کند و به خوانندگان ابزارها و راهبردهایی برای پرورش زندگی مبتنی بر محوریت ارائه می دهد. کار او تغییر دیدگاه را تشویق میکند و خوانندگان را دعوت میکند تا فراتر از جذابیت سطحی ثروت مادی را ببینند و لذتهای عمیقتر زندگی واقعی و معنادار را کشف کنند.
فروم در «داشتن یا بودن» ما را به چالش میکشد تا در ارزشها و اولویتهایمان تجدید نظر کنیم. او از ما میخواهد که آنچه را که واقعاً در زندگی مهم است در نظر بگیریم و برای شیوهای از وجود که با ماهیت واقعی ما همسوتر باشد، تلاش کنیم. پیام او به اندازه زمانی که کتاب برای اولین بار منتشر شد امروز مرتبط است و تأملی جاودانه در مورد وضعیت انسان و چشم اندازی امیدوارکننده برای آینده ای بهتر ارائه می دهد.
در نهایت، «داشتن یا بودن» فراخوانی برای انقلاب در آگاهی است. فروم معتقد است که با پذیرفتن حالت هستی، میتوانیم جهانی عادلانهتر، دلسوزانهتر و رضایتبخشتر خلق کنیم. کتاب او یادآوری قوی از اهمیت زندگی واقعی و پتانسیل تحول فردی و اجتماعی است.
کتاب داشتن یا بودن در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۸ با بیش از ۱۱۷۰۰ رای و ۸۳۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از اکبر تبریزی و احمد صبوری به بازار عرضه شده است.
خلاصهی محتوای داشتن یا بودن
«داشتن یا بودن» نوشتهی اریک فروم به تمایز بین دو حالت اساسی وجود انسان می پردازد: حالت داشتن و حالت بودن. حالت داشتن با تمرکز بر داراییهای مادی، مالکیت و موفقیت بیرونی مشخص میشود و افراد را وادار میکند تا احساس هویت و امنیت خود را از آنچه دارند به دست آورند. در مقابل، حالت بودن بر رشد شخصی، تجارب معتبر و ارتباطات عمیق با دیگران تأکید میکند و افراد را تشویق میکند تا از طریق رشد درونی و روابط معنیدار، رضایت را پیدا کنند.
فروم با تشریح ویژگی های حالت داشتن شروع می کند. او توضیح میدهد که چگونه جامعه مدرن، که توسط مصرفگرایی و مادیگرایی هدایت میشود، سبک زندگی مبتنی بر اکتساب و تملک را ترویج میکند. مردم به جمع آوری ثروت، موقعیت و اشیاء تشویق می شوند و معتقدند که اینها خوشبختی و امنیت را به همراه خواهند داشت.
با این حال، فروم استدلال می کند که این تمرکز بر داشتن منجر به بیگانگی، اضطراب و احساس رضایت سطحی می شود. حالت داشتن، فرهنگ رقابت، انزوا، و دنبال کردن مداوم چیزهای بیشتر را پرورش می دهد که در نهایت منجر به احساس پوچی و قطع ارتباط با خود واقعی و دیگران می شود.
حالت بودن، همانطور که فروم آن را ارائه می دهد، یک مسیر جایگزین ارائه می دهد. این حالت ریشه در ایده زندگی واقعی و حضور کامل در تجربیات خود دارد. این شامل دور شدن از اعتبار خارجی و موفقیت مادی به سمت رشد درونی، خلاقیت و روابط واقعی است. حالت بودن حس اجتماع، همدلی و شفقت را ترویج میکند و افراد را تشویق میکند تا با جهان به شیوهای معنادار و رضایتبخش درگیر شوند. فروم تأکید می کند که حالت بودن به سلامت روانی و رفاه بیشتر منجر می شود، زیرا با طبیعت و نیازهای ذاتی انسان همسو می شود.
فروم در سرتاسر کتاب به بررسی عوامل تاریخی و فرهنگی می پردازد که به غلبه حالت داشتن در جامعه معاصر کمک کرده است. او ظهور سرمایه داری، انقلاب صنعتی و تأثیر فرهنگ مصرف را بررسی می کند و نشان می دهد که چگونه این تحولات ارزش ها و اولویت های ما را شکل داده است. فروم همچنین نقدی از آموزش مدرن ارائه میکند، که به عقیده او اغلب با اولویت دادن به یادگیری بیدرنگ و کسب دانش بر تفکر انتقادی و رشد شخصی، حالت داشتن را تقویت میکند.
فروم در بخشهای پایانی کتاب، پیشنهادهای عملی برای پرورش زندگی و جامعهگرایانه ارائه میکند. او خواستار دگرگونی در آگاهی فردی و ارزشهای اجتماعی است و از تغییر به سمت روشهای انسانگرایانهتر و پایدارتر زندگی حمایت میکند.
فروم آیندهای را متصور است که در آن سیستمهای اقتصادی برای حمایت از رفاه انسان طراحی شدهاند و افراد تشویق میشوند تا پتانسیلهای خود را پرورش دهند و به دنیایی مهربانتر و عادلانهتر کمک کنند. پیام او پیامی امیدوارکننده است و نشان میدهد که با پذیرفتن حالت هستی، میتوانیم وجودی کاملتر و معنادارتر برای خود و نسلهای آینده ایجاد کنیم.
بخشهایی از داشتن یا بودن
این خواسته و تمایل به «دین داری» بی خدا و بدون موسسات مذهبی حمله به مذاهب موجود نیست. بلکه بدین معناست که کلیسای کاتولیک باید روح و جوهر انجیل را به کار بندد، و آغاز این تحول تغییر در دیوان سالاری آن است. همچنین منظور این نیست که کشورهای سوسیالیستی باید غیرسوسیالیستی شوند، بلکه سوسیالیسم بدلی آنان باید به سوسیالیسم اصیل و انسانی مبدل شود.
………………..
راز شکوفایی فرهنگ قرون وسطی در ایمان و بصیرت مردم به «بهشت آسمانی» بود. جامعه مدرن پیشرفت کرد زیرا بصیرت به گسترش «بهشت خاکی پیشرفت» به مردم نیرو داد. اما در قرن ما این بصیرت مانند برج بابل روبه فرو ریختن و ویرانی گذاشته و در شرف نابودی است تا همه را زیر ویرانه های خود مدفون سازد.
اگر بهشت آسمانی و بهشت خاکی تز و آنتی تز بودند، تنها یک سنتز جدید جایگزین هرج و مرج و آشفتگی می شود: سنتز بین معنویت جهان اواخر قرون وسطی و تکامل و گسترش تفکر و علم از رونسانس تاکنون. این سنتز بهشت «بودن» است.
……………
در نگاه اول ممکن است هر کسی داشتن را یکی از شروط بدیهی زندگی بداند؛ ما برای آنکه بتوانیم زنده بمانیم و به زندگی خود ادامه دهیم، لازم است چیزهایی داشته باشیم، مثل خانه، غذا، امنیت. همچنین برای آنکه خوشحال باشیم، دلمان میخواهد چیزهای دلخواهمان را به دست آوریم و برای رفاه بیشتر نیز که آرزوی هر کسی است، باید ثروت زیادی داشته باشیم.
تمام این داشتنها بدیهی و منطقی به نظر میآیند، امّا در طول این کتاب متوجه میشوید که بخش اعظمی از این موارد، بر خلاف اصول انسانی و چهبسا آسیب زننده هستند.
به طور کلی، زندگی بر مبنای فرهنگِ داشتن و زندگی بر مبنای فرهنگِ بودن با یکدیگر تمایز دارند؛ نوع اول یعنی زندگیِ متمرکز بر اشیاء و نوع دوم یعنی زندگیِ متمرکز بر انسان. زمانی که انسان کلیه امور را بر اساس میل خود به تصاحب کردن پیش ببرد، به تدریج میبینیم که خودش را با داراییهای مادیاش معرفی میکند.
ریشه چنین رفتاری از آنجا ناشی شده که ما آدمها فکر کردیم میتوانیم صاحب هر چیزی که میخواهیم، بشویم. بنابراین تصاحب، تملک، به دست آوردن و داشتن به یکی از مهمترین ارزشهای انسانی در جامعه تبدیل شده است. حتی میتوان گفت امروزه سرمنشأ تمام ارزشها، همین داشتن است.
آدمها دیگر قادر نیستند جهان و هر چه را در آن وجود دارد، به عنوان چیزهایی که متعلق به همگان است در نظر بگیرند؛ پس مسابقه بزرگی راه انداختهاند تحت عنوان «چه کسی بیشتر از همه دارد؟»
فرهنگ شرقی بر خلاف فرهنگ غرب، هنوز اندکی از این دیدگاه سمّی در امان مانده و این مصونیت را مدیون آموزههای بودائی است. برای مقایسه این دو فرهنگ میتوان از مضمون یکی از اشعار «باشو» شاعر ژاپنی، استفاده کرد: تصور کنید در حال قدم زدن هستید که در مسیر، توجهتان به یک گل زیبا جلب میشود. فردی که اساس زندگیاش داشتن است، با دیدن یک گل زیبا میخواهد که آن را از ریشه کنده و برای خود داشته باشد؛ پس آن را میچیند، به خانهاش میبرد و تماشا میکند.
چنین کسی فکر میکند برای درک زیبایی یک گل، حتماً باید آن را در اختیار داشته باشد؛ امّا راه بهتری هم هست. اگر آدم بتواند تماشا کردن را در خود تقویت کند، آنگاه با دیدن یک گل زیبا، آن را نمیچیند. بلکه میتواند ساعتها آنجا بایستد، گل را تماشا کند و زیبایی آن را درک نماید. در این صورت، آن گل زیبا به اختیار یک شخص در نیامده و امکان اینکه رهگذران دیگر نیز آن را ببینند و از زیباییاش لذت و بهره ببرند، وجود دارد.
اگر به کتاب داشتن یا بودن علاقه دارید، میتوانید در بخشهای معرفی برترین کتابهای روانشناسی و بهترین کتابهای جامعهشناسی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.
13 تیر 1403
داشتن یا بودن
«داشتن یا بودن» اثری است از اریک فروم (جامعهشناس و روانشناس آلمانی – آمریکایی، از ۱۹۰۰ تا ۱۹۸۰) که در سال ۱۹۷۶ منتشر شده است. این کتاب به بررسی دو جنبهی وجودی انسان یعنی داشتن و تملک داراییهای مادی یا بودن به عنوان پایهای برای عشقورزی میپردازد.
دربارهی داشتن یا بودن
داشتن یا بودن نوشته اریش فروم کاوشی عمیق در دو حالت اساسی هستی است: حالت داشتن که به سمت مالکیت و ثروت مادی گرایش دارد و حالت وجود که بر تجربیات معتبر و رشد شخصی تأکید دارد. این اثر که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد، منعکس کننده تعامل عمیق فروم با روانشناسی انسان، فلسفه اجتماعی و دغدغه های اخلاقی است. این به طور انتقادی تأثیر این دو حالت را بر زندگی فردی و ساختارهای اجتماعی بررسی میکند و مسیری را به سوی آیندهای کاملتر و پایدارتر ارائه میدهد.
فروم، یک روانشناس اجتماعی برجسته و فیلسوف انسان گرا، معتقد است که جامعه مدرن تحت سلطه حالت داشتن است. این حالت با جستجوی کالاهای مادی، موقعیت و قدرت مشخص می شود، جایی که ارزش فرد با آنچه که در اختیار دارد تعیین می شود. فروم معتقد است که این شیوه زندگی منجر به بیگانگی، اضطراب و احساس رضایت سطحی می شود. مردم در چرخه اکتساب گرفتار می شوند و هرگز رضایت واقعی پیدا نمی کنند، زیرا ارزش خود را با دارایی های مادی خود برابر می دانند.
در مقابل، حالت بودن نشان دهنده شیوه ای از زندگی است که تجربیات درونی، رشد شخصی و ارتباطات معنادار با دیگران را در اولویت قرار می دهد. در این حالت، زندگی با آنچه که شخص دارد سنجیده نمی شود، بلکه با نحوه تجربه و مشارکت در جهان سنجیده می شود. فروم حالت هستی را راهی به سوی شادی و رضایت واقعی می داند، زیرا بر حضور، خلاق بودن و درگیر بودن در زندگی تمرکز دارد.
تحلیل فروم به توسعه تاریخی این شیوه ها می پردازد. او ریشههای حالت داشتن را در ظهور سرمایهداری و انقلاب صنعتی که بر کارایی، بهرهوری و انباشت ثروت تأکید داشت، میداند. این تغییرات اجتماعی-اقتصادی فرهنگی را ترویج کرد که مالکیت را بر رفاه شخصی و جمعی ارج می نهد. فروم استدلال می کند که این تغییر منجر به جامعه ای غیرانسانی شده است که در آن مردم به طور فزاینده ای از خود واقعی خود و از یکدیگر جدا می شوند.
فروم در کاوش مفاهیم روانشناختی این حالت ها از دانش گسترده خود از روانکاوی استفاده می کند. او پیشنهاد می کند که حالت داشتن حس ناامنی و ترس را تقویت می کند، زیرا مردم به دارایی ها به عنوان منبع هویت و امنیت می چسبند. این حالت همچنین مانعی برای خودآگاهی و رشد شخصی ایجاد میکند، زیرا افراد را تشویق میکند تا به جای تمرکز درونی بر روی اکتساب و توسعه خود، روی اکتساب تمرکز کنند.
از سوی دیگر حالت بودن با سلامت روانی و رفاه بیشتر همراه است. فروم تأکید میکند که این حالت امکان بیان واقعی و خلاقیت را فراهم میکند. این افراد را تشویق می کند که صادقانه زندگی کنند، خود واقعی خود را در آغوش بگیرند و روابط عمیق تر و معنادارتری را پرورش دهند. حالت بودن از حس اجتماع و به هم پیوستگی پشتیبانی می کند و همدلی و شفقت را تقویت می کند.
کتاب فروم نه تنها یک نقد بلکه فراخوانی برای اقدام است. او خوانندگان را تشویق میکند تا در مورد زندگی خود تأمل کنند و راههایی را در نظر بگیرند که از طریق آنها ممکن است از وجود داشتنمحور به وجودمحور تغییر کنند. او پیشنهاد می کند که این تحول نه تنها برای رفاه شخصی بلکه برای سلامت جامعه به عنوان یک کل ضروری است. او استدلال می کند که تمرکز رایج بر مادی گرایی و مصرف ناپایدار و در نهایت مخرب است، هم برای افراد و هم برای کره زمین.
«داشتن یا بودن» همچنین به پیامدهای اجتماعی و اخلاقی گستردهتر این شیوهها میپردازد. فروم از دگرگونی اجتماعی حمایت می کند که ارزش های انسانی را بر ارزش های مادی ترجیح می دهد. او جهانی را متصور است که در آن سیستمهای اقتصادی برای حمایت از رفاه انسان طراحی شدهاند و مردم در آن تشویق میشوند تا پتانسیل کامل خود را توسعه دهند. این چشم انداز شامل تغییر ساختارهای اجتماعی بیشتر تعاونی و برابری است که می تواند جامعه ای عادلانه تر و دلسوزتر را پرورش دهد.
فروم در سراسر کتاب مثالها و مطالعات موردی متعددی را برای نشان دادن پیامدهای زندگی در حالت داشتن در مقابل حالت بودن ارائه میکند. او جنبههای مختلف زندگی، از جمله کار، عشق و تحصیل را بررسی میکند و نشان میدهد که چگونه میتوان این حوزهها را با پذیرش حالت بودن تغییر داد. بینش او مبتنی بر درک عمیق ماهیت انسان و اعتقاد عمیق به پتانسیل تحول فردی و اجتماعی است.
نوشته فروم قابل دسترس و در عین حال عمیقاً فلسفی است و ایده های پیچیده را برای مخاطبان گسترده قابل درک می کند. او تجزیه و تحلیل نظری را با توصیه های عملی ترکیب می کند و به خوانندگان ابزارها و راهبردهایی برای پرورش زندگی مبتنی بر محوریت ارائه می دهد. کار او تغییر دیدگاه را تشویق میکند و خوانندگان را دعوت میکند تا فراتر از جذابیت سطحی ثروت مادی را ببینند و لذتهای عمیقتر زندگی واقعی و معنادار را کشف کنند.
فروم در «داشتن یا بودن» ما را به چالش میکشد تا در ارزشها و اولویتهایمان تجدید نظر کنیم. او از ما میخواهد که آنچه را که واقعاً در زندگی مهم است در نظر بگیریم و برای شیوهای از وجود که با ماهیت واقعی ما همسوتر باشد، تلاش کنیم. پیام او به اندازه زمانی که کتاب برای اولین بار منتشر شد امروز مرتبط است و تأملی جاودانه در مورد وضعیت انسان و چشم اندازی امیدوارکننده برای آینده ای بهتر ارائه می دهد.
در نهایت، «داشتن یا بودن» فراخوانی برای انقلاب در آگاهی است. فروم معتقد است که با پذیرفتن حالت هستی، میتوانیم جهانی عادلانهتر، دلسوزانهتر و رضایتبخشتر خلق کنیم. کتاب او یادآوری قوی از اهمیت زندگی واقعی و پتانسیل تحول فردی و اجتماعی است.
کتاب داشتن یا بودن در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۸ با بیش از ۱۱۷۰۰ رای و ۸۳۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از اکبر تبریزی و احمد صبوری به بازار عرضه شده است.
خلاصهی محتوای داشتن یا بودن
«داشتن یا بودن» نوشتهی اریک فروم به تمایز بین دو حالت اساسی وجود انسان می پردازد: حالت داشتن و حالت بودن. حالت داشتن با تمرکز بر داراییهای مادی، مالکیت و موفقیت بیرونی مشخص میشود و افراد را وادار میکند تا احساس هویت و امنیت خود را از آنچه دارند به دست آورند. در مقابل، حالت بودن بر رشد شخصی، تجارب معتبر و ارتباطات عمیق با دیگران تأکید میکند و افراد را تشویق میکند تا از طریق رشد درونی و روابط معنیدار، رضایت را پیدا کنند.
فروم با تشریح ویژگی های حالت داشتن شروع می کند. او توضیح میدهد که چگونه جامعه مدرن، که توسط مصرفگرایی و مادیگرایی هدایت میشود، سبک زندگی مبتنی بر اکتساب و تملک را ترویج میکند. مردم به جمع آوری ثروت، موقعیت و اشیاء تشویق می شوند و معتقدند که اینها خوشبختی و امنیت را به همراه خواهند داشت.
با این حال، فروم استدلال می کند که این تمرکز بر داشتن منجر به بیگانگی، اضطراب و احساس رضایت سطحی می شود. حالت داشتن، فرهنگ رقابت، انزوا، و دنبال کردن مداوم چیزهای بیشتر را پرورش می دهد که در نهایت منجر به احساس پوچی و قطع ارتباط با خود واقعی و دیگران می شود.
حالت بودن، همانطور که فروم آن را ارائه می دهد، یک مسیر جایگزین ارائه می دهد. این حالت ریشه در ایده زندگی واقعی و حضور کامل در تجربیات خود دارد. این شامل دور شدن از اعتبار خارجی و موفقیت مادی به سمت رشد درونی، خلاقیت و روابط واقعی است. حالت بودن حس اجتماع، همدلی و شفقت را ترویج میکند و افراد را تشویق میکند تا با جهان به شیوهای معنادار و رضایتبخش درگیر شوند. فروم تأکید می کند که حالت بودن به سلامت روانی و رفاه بیشتر منجر می شود، زیرا با طبیعت و نیازهای ذاتی انسان همسو می شود.
فروم در سرتاسر کتاب به بررسی عوامل تاریخی و فرهنگی می پردازد که به غلبه حالت داشتن در جامعه معاصر کمک کرده است. او ظهور سرمایه داری، انقلاب صنعتی و تأثیر فرهنگ مصرف را بررسی می کند و نشان می دهد که چگونه این تحولات ارزش ها و اولویت های ما را شکل داده است. فروم همچنین نقدی از آموزش مدرن ارائه میکند، که به عقیده او اغلب با اولویت دادن به یادگیری بیدرنگ و کسب دانش بر تفکر انتقادی و رشد شخصی، حالت داشتن را تقویت میکند.
فروم در بخشهای پایانی کتاب، پیشنهادهای عملی برای پرورش زندگی و جامعهگرایانه ارائه میکند. او خواستار دگرگونی در آگاهی فردی و ارزشهای اجتماعی است و از تغییر به سمت روشهای انسانگرایانهتر و پایدارتر زندگی حمایت میکند.
فروم آیندهای را متصور است که در آن سیستمهای اقتصادی برای حمایت از رفاه انسان طراحی شدهاند و افراد تشویق میشوند تا پتانسیلهای خود را پرورش دهند و به دنیایی مهربانتر و عادلانهتر کمک کنند. پیام او پیامی امیدوارکننده است و نشان میدهد که با پذیرفتن حالت هستی، میتوانیم وجودی کاملتر و معنادارتر برای خود و نسلهای آینده ایجاد کنیم.
بخشهایی از داشتن یا بودن
این خواسته و تمایل به «دین داری» بی خدا و بدون موسسات مذهبی حمله به مذاهب موجود نیست. بلکه بدین معناست که کلیسای کاتولیک باید روح و جوهر انجیل را به کار بندد، و آغاز این تحول تغییر در دیوان سالاری آن است. همچنین منظور این نیست که کشورهای سوسیالیستی باید غیرسوسیالیستی شوند، بلکه سوسیالیسم بدلی آنان باید به سوسیالیسم اصیل و انسانی مبدل شود.
………………..
راز شکوفایی فرهنگ قرون وسطی در ایمان و بصیرت مردم به «بهشت آسمانی» بود. جامعه مدرن پیشرفت کرد زیرا بصیرت به گسترش «بهشت خاکی پیشرفت» به مردم نیرو داد. اما در قرن ما این بصیرت مانند برج بابل روبه فرو ریختن و ویرانی گذاشته و در شرف نابودی است تا همه را زیر ویرانه های خود مدفون سازد.
اگر بهشت آسمانی و بهشت خاکی تز و آنتی تز بودند، تنها یک سنتز جدید جایگزین هرج و مرج و آشفتگی می شود: سنتز بین معنویت جهان اواخر قرون وسطی و تکامل و گسترش تفکر و علم از رونسانس تاکنون. این سنتز بهشت «بودن» است.
……………
در نگاه اول ممکن است هر کسی داشتن را یکی از شروط بدیهی زندگی بداند؛ ما برای آنکه بتوانیم زنده بمانیم و به زندگی خود ادامه دهیم، لازم است چیزهایی داشته باشیم، مثل خانه، غذا، امنیت. همچنین برای آنکه خوشحال باشیم، دلمان میخواهد چیزهای دلخواهمان را به دست آوریم و برای رفاه بیشتر نیز که آرزوی هر کسی است، باید ثروت زیادی داشته باشیم.
تمام این داشتنها بدیهی و منطقی به نظر میآیند، امّا در طول این کتاب متوجه میشوید که بخش اعظمی از این موارد، بر خلاف اصول انسانی و چهبسا آسیب زننده هستند.
به طور کلی، زندگی بر مبنای فرهنگِ داشتن و زندگی بر مبنای فرهنگِ بودن با یکدیگر تمایز دارند؛ نوع اول یعنی زندگیِ متمرکز بر اشیاء و نوع دوم یعنی زندگیِ متمرکز بر انسان. زمانی که انسان کلیه امور را بر اساس میل خود به تصاحب کردن پیش ببرد، به تدریج میبینیم که خودش را با داراییهای مادیاش معرفی میکند.
ریشه چنین رفتاری از آنجا ناشی شده که ما آدمها فکر کردیم میتوانیم صاحب هر چیزی که میخواهیم، بشویم. بنابراین تصاحب، تملک، به دست آوردن و داشتن به یکی از مهمترین ارزشهای انسانی در جامعه تبدیل شده است. حتی میتوان گفت امروزه سرمنشأ تمام ارزشها، همین داشتن است.
آدمها دیگر قادر نیستند جهان و هر چه را در آن وجود دارد، به عنوان چیزهایی که متعلق به همگان است در نظر بگیرند؛ پس مسابقه بزرگی راه انداختهاند تحت عنوان «چه کسی بیشتر از همه دارد؟»
فرهنگ شرقی بر خلاف فرهنگ غرب، هنوز اندکی از این دیدگاه سمّی در امان مانده و این مصونیت را مدیون آموزههای بودائی است. برای مقایسه این دو فرهنگ میتوان از مضمون یکی از اشعار «باشو» شاعر ژاپنی، استفاده کرد: تصور کنید در حال قدم زدن هستید که در مسیر، توجهتان به یک گل زیبا جلب میشود. فردی که اساس زندگیاش داشتن است، با دیدن یک گل زیبا میخواهد که آن را از ریشه کنده و برای خود داشته باشد؛ پس آن را میچیند، به خانهاش میبرد و تماشا میکند.
چنین کسی فکر میکند برای درک زیبایی یک گل، حتماً باید آن را در اختیار داشته باشد؛ امّا راه بهتری هم هست. اگر آدم بتواند تماشا کردن را در خود تقویت کند، آنگاه با دیدن یک گل زیبا، آن را نمیچیند. بلکه میتواند ساعتها آنجا بایستد، گل را تماشا کند و زیبایی آن را درک نماید. در این صورت، آن گل زیبا به اختیار یک شخص در نیامده و امکان اینکه رهگذران دیگر نیز آن را ببینند و از زیباییاش لذت و بهره ببرند، وجود دارد.
اگر به کتاب داشتن یا بودن علاقه دارید، میتوانید در بخشهای معرفی برترین کتابهای روانشناسی و بهترین کتابهای جامعهشناسی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، اریک فروم، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب