جادوی خون

«جادوی خون» اثری است از نورا رابرتز (نویسنده‌ی آمریکایی، متولد ۱۹۵۰) که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان زن و مردی می‌پردازد که باید جادوگر تاریکی را شکست دهند.

درباره‌ی جادوی خون

«جادوی خون» اثر نورا رابرتز، کتاب پایانی در سه گانه کازینز اودایر است، مجموعه ای که به طرز استادانه ای عاشقانه، جادو و اساطیر ایرلندی را در هم می آمیزد. داستان در چشم انداز مسحور کننده کانتی مایو، ایرلند، جایی که عرفان و امر دنیوی به طور هماهنگ همزیستی می کنند، می گذرد. این قسمت آخر بر روی جادوگر قدرتمند برانا اودویر و عشق همیشگی او، فینبار برک متمرکز است، که رابطه پیچیده آنها با نفرینی چند صد ساله درگیر شده است.

برانا اودوایر، زنی قوی و مستقل، عمیقاً با میراث جادوگری خانواده‌اش مرتبط است. استعدادهای او در سحر و جادو و فداکاری او به هنرش بی نظیر است، و او را به نیرویی قدرتمند در نبرد با جادوگر تاریک، کابان، تبدیل می کند. برانا علیرغم قدرتش، آسیب‌پذیری ناشی از احساسات حل نشده‌اش نسبت به فینبار برک، مردی که دوستش دارد اما به دلیل نسبش که به خود کابان بازمی‌گردد، نمی‌تواند کاملاً اعتماد کند، دارد.

فینبار برک، معروف به فین، شخصیت پیچیده ای است که بین تاریکی ذاتی و تمایل او برای رستگاری دویده شده است. عشق او به برانا به اندازه توانایی های جادویی اش عمیق است و مصمم است وفاداری خود را به او و سایر اعضای حلقه شان ثابت کند. مبارزه فین با اصل و نسبش به شخصیت او عمق می بخشد و سفر او را به یکی از جذاب ترین جنبه های داستان تبدیل می کند.

این رمان به بررسی پویایی پیچیده بین برانا و فین می‌پردازد که رابطه‌شان با شور و درد مشخص شده است. داستان عشق آنها گواهی بر این ایده است که عشق واقعی می تواند حتی از تاریک ترین نفرین ها نیز فراتر رود. در سرتاسر کتاب، تعامل آنها با تنش و اشتیاق همراه است و یک قوس عاطفی جذاب ایجاد می کند که خوانندگان را سرمایه گذاری می کند.

محیط کانتی مایو با مناظر سرسبز و مکان‌های باستانی آن، پس‌زمینه‌ای غنی برای درام در حال وقوع، نقش مهمی را ایفا می‌کند. زیبایی طبیعی ایرلند به وضوح به تصویر کشیده شده است و فضای جادویی داستان را تقویت می کند. نثر توصیفی رابرتز به مناظر زنده می‌بخشد و به خوانندگان این حس را می‌دهد که انگار در کنار شخصیت‌ها در جنگل‌های مه آلود و در امتداد خطوط ساحلی ناهموار قدم می‌زنند.

سحر و جادو در قلب «جادوی خون» قرار دارد، با طلسم، آیین ها و پیشگویی های باستانی که طرح را به جلو می برد. این رمان در پیچیدگی های جادوگری می پردازد و آن را هم به عنوان ابزاری قدرتمند و هم به عنوان باری سنگین معرفی می کند. پیوند پسرعموهای اودوایر، که توسط میراث جادویی مشترک آنها تقویت شده است، در مبارزه آنها با کابهان نقش اساسی دارد و موضوعات وحدت و خانواده را به نمایش می گذارد.

آنتاگونیست، کابان، یک جادوگر تاریک است که خانواده اودوایر را برای نسل‌ها گرفتار کرده است. تلاش بی وقفه او برای قدرت و انتقام، لایه ای از تعلیق را به داستان اضافه می کند. حضور بدخواهانه کابهان بر شخصیت‌ها ظاهر می‌شود و احساس فوریت و خطر را ایجاد می‌کند که روایت را به پیش می‌برد.

شخصیت های فرعی مانند آیونا شیهان و کانر اودوایر، پسرعموهای برانا، نقش های مهمی در نبرد علیه کابان ایفا می کنند. داستان‌های فرعی عاشقانه و رشد شخصی آن‌ها به داستان عمق می‌بخشد و گروه بازیگران را بسیار لایه‌بندی می‌کند. توانایی ها و شخصیت های منحصر به فرد هر شخصیت به قدرت و انعطاف پذیری گروه کمک می کند.

مضامین عشق، فداکاری و سرنوشت در سراسر رمان تنیده شده است و ملیله ای از احساسات را ایجاد می کند که با خوانندگان طنین انداز می شود. تمایل برانا و فین برای فداکردن خوشبختی خود برای خیر بزرگ‌تر، موضوع از خودگذشتگی را برجسته می‌کند، در حالی که پیروزی نهایی آنها بر قدرت عشق و سرنوشت تأکید می‌کند.

نوشته رابرتز هم غنایی و هم جذاب است و خوانندگان را به دنیایی که او خلق کرده است می کشاند. توانایی او در آمیختن عاشقانه با عناصر ماوراء طبیعی، «جادوی خون» را به خواندنی جذاب تبدیل می کند. دیالوگ تند و معتبر است و علیرغم فضای خارق‌العاده، به واقع‌گرایی تعاملات شخصیت‌ها می‌افزاید.

سرعت رمان به خوبی متعادل است و لحظاتی از کنش شدید با صحنه‌های آرام‌تر و درون‌نگر آمیخته شده است. این ریتم خوانندگان را در لبه صندلی خود نگه می دارد در حالی که امکان توسعه عمیق شخصیت را فراهم می کند. نقطه اوج به یک نتیجه رضایت‌بخش می‌رسد و درگیری کلی سه‌گانه را حل می‌کند و در عین حال سفرهای شخصی شخصیت‌ها را بسته است.

در «جادوی خون»، نورا رابرتز نتیجه‌گیری قانع‌کننده‌ای را به سه‌گانه کازینز اودایر ارائه می‌کند و ترکیبی از عاشقانه، جادو و ماجراجویی را به خوانندگان ارائه می‌دهد. توسعه شخصیت غنی، محیط زنده و طرح پیچیده رمان، آن را به مجموعه آثار گسترده رابرتز تبدیل کرده است. برای طرفداران عاشقانه های ماوراء الطبیعه و فولکلور ایرلندی، «جادوی خون» خواندنی ضروری است که تأثیر ماندگاری را بر جای می گذارد.

کتاب جادوی خون در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۶ با بیش از ۳۸۵۰۰ رای و ۲۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از سارا زرگر به بازار عرضه شده است.

داستان جادوی خون

«جادوی خون» اثر نورا رابرتز داستان برانا اودوایر و فینبار برک را دنبال می‌کند که بخشی از یک دایره جادویی هستند که وظیفه دارند جادوگر تاریک کابان را شکست دهند. برانا، یک جادوگر قدرتمند، و فین، که حامل بخشی از دودمان تاریک کابان است، با عشق عمیق خود به یکدیگر و عوارضی که به دلیل میراث جادویی خود به همراه دارد، مبارزه می‌کنند.

داستان در کانتی مایو، ایرلند اتفاق می افتد، برانا و فین به همراه پسرعموهای برانا، آیونا و کانر، و شرکایشان، گرد هم می آیند تا از قدرت جمعی خود استفاده کنند. همانطور که آنها برای مسابقه نهایی با کابان آماده می شوند، مراسم مختلفی را انجام می دهند و دانش باستانی را جمع آوری می کنند تا جادوی خود را تقویت کنند.

برانا و فین در طول سفر خود با گذشته خود روبرو می شوند، احساسات طولانی خود را حل می کنند و راهی برای ایجاد تعادل بین عشق و وظیفه پیدا می کنند. در نبرد اوج، آنها از ترکیب قوای خود و قدرت عشق و اتحاد خود استفاده می کنند تا در نهایت کابان را شکست دهند و نفرین چند صد ساله را بشکنند و صلح را برای خانواده و نسل های آینده خود تضمین کنند. داستان با وعده آینده ای روشن تر و بدون نفرین برای خانواده اودوایر و عزیزانشان به پایان می رسد.

بخش‌هایی از جادوی خون

مه غلیظ صبحگاهی به تپه‌های غلتان کانتی مایو چسبیده بود، از میان بلوط‌های باستانی می‌پیچید و از کنار دیوارهای سنگی که چشم‌انداز را متلاشی می‌کردند زمزمه می‌کرد. هوا مطبوع و معطر بود با بوی خاک مرطوب و هدر شکوفه‌دار. برانا ایستاده بود. لبه جنگل، نور اثیری از سپیده دم که درخشش ملایمی بر صورتش می‌تابید، چشمانش را بست و زمزمه جادوی زمین را در زیر پاهایش احساس کرد، نیرویی بی‌زمان که به‌طور طبیعی در رگ‌هایش جاری بود.

……………………

برانا از فین دور شد، قلبش از سنگینی کلمات ناگفته می‌درد. آتش در اجاق گاز می‌ترقید و سایه‌های سوسو زننده‌ای را در سراسر اتاق ایجاد می‌کرد. او حضور او را پشت سر خود احساس کرد، ترکیبی از راحتی و درد. برانا، او زمزمه کرد، صدای او ترکیبی از اشتیاق و پشیمانی بود، او چشمانش را بست و سعی کرد جلوی خاطرات گذشته آنها را بگیرد. همیشه بین ما هست. نزدیک‌تر شد، دستش به آرامی شانه‌اش را لمس کرد، و گفت: «راهی پیدا خواهیم کرد»، «قسم می‌خورم».

…………………..

برانا با فریادی شدید بادها را فراخواند، دست‌هایش را بلند کرد زیرا طوفان از فرمان او پیروی کرد. رعد و برق آسمان را شکافت و شکل تهدید آمیز کابان را روشن کرد. او خندید، صدایی تاریک و سرد که در طول شب طنین‌انداز می‌شد.

شما نمی‌توانید شکست دهید. او با تمسخر گفت، اما برانا روی زمین ایستاده بود، او با صدای قوی و تزلزل ناپذیر پاسخ داد: «ما در مورد آن خواهیم دید از طریق او، موجی جزر و مدی از قدرت و جادو، او با حرکتی فراگیر، طلسم خود را به راه انداخت، سیل کورکننده ای از نور و نیرویی که به سمت کابان سرازیر شد و مصمم بود یک بار برای همیشه به سلطنت وحشتناک او پایان دهد.

 

اگر به کتاب جادوی خون علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین داستان‌های عاشقانه در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.