رومئو و ژولیت

«رومئو و ژولیت» اثری است از ویلیام شکسپیر (نمایش‌نامه‌نویس و شاعر انگلیسی، از ۱۵۶۴ تا ۱۶۱۶) که در فاصله‌های سال‌های ۱۹۵۱ تا ۱۵۹۵ نگاشته و در سال ۱۵۹۷ منتشر شده است. این نمایش‌نامه به روایت عشق نافرجام بین دختر و پسری از دو خانواده‌ی رقیب می‌پردازد.

درباره‌ی رومئو و ژولیت

«رومئو و ژولیت»، یکی از مشهورترین تراژدی‌های ویلیام شکسپیر، داستان عاشقانه‌ای است که قرن‌ها پس از نگارش همچنان تأثیرگذار و محبوب است. این اثر، که در حدود سال‌های ۱۵۹۵-۱۵۹۴ نوشته شد، نمایانگر عشقی پرشور و در عین حال ممنوعه بین دو جوان از خانواده‌های دشمن، مونتاگ و کاپولت، است. داستان آن مملو از رنج، شور و تراژدی است و به تم‌های جهانی از جمله عشق، نفرت، تقدیر و مرگ پرداخته است.

رومئو و ژولیت در دوره الیزابتی، زمانی که تئاتر در انگلستان در اوج محبوبیت بود، نوشته شد. شکسپیر در این دوره از نویسندگان پیشرو بود که آثار دراماتیک او در تئاتر گلوب به نمایش درمی‌آمد. داستان‌های عاشقانه مشابه این اثر پیش از شکسپیر وجود داشت، اما او با نگارش این تراژدی، داستانی را به تصویر کشید که پیچیدگی‌های عمیق‌تری از روان‌شناسی شخصیت‌ها و روابط انسانی را ارائه می‌داد.

روایت اولیه داستان رومئو و ژولیت به داستانی ایتالیایی از ماتئو باندلو برمی‌گردد که توسط آرتور بروک در سال ۱۵۶۲ به زبان انگلیسی به صورت شعری به نام «تراژدی رومئوس و ژولیت» ترجمه شد. شکسپیر از این منبع الهام گرفت اما با تغییرات و اصلاحات خلاقانه، اثری به مراتب پیچیده‌تر و غنی‌تر از نظر احساسی خلق کرد.

این نمایش‌نامه در پنج پرده تنظیم شده است که هر پرده به تدریج تراژدی عشق نافرجام را نمایان می‌کند. پرده‌های مختلف نمایش تغییرات قابل توجهی در فضای داستان دارند، از شادابی و عشق جوانانه در ابتدا تا غم و اندوه ناشی از مرگ و تقدیر در انتها. این ساختار به شکلی هنرمندانه و با ضرباهنگی خاص پیش می‌رود که تماشاگر یا خواننده را در هر لحظه به دنبال خود می‌کشاند.

شخصیت‌های اصلی، رومئو و ژولیت، در همان ابتدای داستان به دلیل زیبایی و شور عاشقانه‌شان قلب مخاطب را تسخیر می‌کنند. رومئو از خاندان مونتاگ و ژولیت از خاندان کاپولت، دو خانواده‌ای که درگیر دشمنی کهنه‌ای هستند. عشق آن‌ها ممنوعه است و این دشمنی سرنوشت تراژیک آنان را شکل می‌دهد. شکسپیر با خلق این شخصیت‌ها، نه تنها احساسات جوانانه را به تصویر می‌کشد، بلکه نشان می‌دهد که چگونه تصمیمات افراد و فشارهای اجتماعی می‌توانند به فاجعه منجر شوند.

علاوه بر شخصیت‌های اصلی، شخصیت‌های فرعی مانند مرکیوتیو، بنوولیو و پرنس اسکالوس نیز نقش‌های کلیدی در گسترش و تعمیق داستان دارند. مرکیوتیو، دوست نزدیک رومئو، یکی از شخصیت‌های نمادین و پیچیده نمایش است که با طنز و شوخی‌های خود به فضای داستان زندگی می‌بخشد اما در نهایت قربانی نزاع بین خاندان‌ها می‌شود.

یکی از عناصر مهم در رومئو و ژولیت نمادگرایی و استعاره‌های غنی است که شکسپیر در سراسر نمایش به کار می‌برد. شب و روز، نور و تاریکی، مرگ و زندگی از مهم‌ترین تضادهایی هستند که به شکل نمادین در نمایش حضور دارند. شب، زمانی که عاشقان می‌توانند در پنهانی با هم دیدار کنند، نماد عشق و آزادی است، در حالی که روز نمایانگر واقعیت‌های تلخ و فشارهای اجتماعی است.

زبان و سبک شکسپیر در این اثر نیز بی‌نظیر است. شکسپیر از ترکیب‌های شعر و نثر برای نشان دادن تفاوت‌های احساسی و اجتماعی شخصیت‌ها استفاده می‌کند. زبان عاشقانه و شاعرانۀ رومئو و ژولیت در تضاد با گفتار ساده و عامیانه شخصیت‌های دیگر مانند پرستار ژولیت است. این تضاد زبانی به تعمیق روابط و احساسات شخصیت‌ها کمک می‌کند.

رومئو و ژولیت از نظر تماتیک یکی از مهم‌ترین آثار شکسپیر است. عشق و نفرت به عنوان دو نیروی متضاد در سراسر داستان حضور دارند و شخصیت‌ها را به سوی تقدیر تراژیک خود سوق می‌دهند. این تم‌ها نه تنها نشان‌دهنده تضادهای اجتماعی و خانوادگی است، بلکه به تضادهای درونی شخصیت‌ها نیز پرداخته و تأثیرات عمیق‌تری بر خواننده یا بیننده می‌گذارد.

این نمایش‌نامه همچنین سوالاتی اساسی درباره سرنوشت و اراده آزاد مطرح می‌کند. آیا رومئو و ژولیت قربانی تقدیری هستند که نمی‌توان از آن فرار کرد؟ یا این تصمیمات آن‌هاست که سرنوشتشان را تعیین می‌کند؟ شکسپیر با ارائه این سوالات، اثر را از یک داستان عاشقانه ساده به یک تراژدی فلسفی و عمیق تبدیل کرده است.

مکان وقایع در ورونا، شهری در ایتالیا، نیز به نوعی نمادین است. ورونا، با محیط شهری خود، نمایانگر مکانی است که عشق نمی‌تواند به طور آزادانه رشد کند و در نهایت به دلیل محدودیت‌های اجتماعی و خانوادگی نابود می‌شود. این فضا بر شدت تراژدی افزوده و حس ناامیدی و انزوا را تقویت می‌کند.

رومئو و ژولیت همچنین به نقد اجتماعی می‌پردازد. درگیری بین دو خاندان نمادی از نزاع‌های بی‌معنی و طولانی‌مدتی است که به خشونت و مرگ منجر می‌شود. شکسپیر با نمایش پیامدهای این درگیری‌ها، به طور غیرمستقیم خواهان پایان دادن به دشمنی‌های بی‌دلیل و حل اختلافات از طریق صلح و تفاهم است.

این اثر به مرور زمان به یکی از برجسته‌ترین آثار ادبیات جهانی تبدیل شده و تأثیرات زیادی بر فرهنگ و هنر معاصر گذاشته است. اقتباس‌های سینمایی، نمایشی و ادبی بسیاری از این داستان خلق شده که هر یک به نوعی تلاش کرده‌اند تا مفاهیم و احساسات عمیق آن را به مخاطبان جدید منتقل کنند.

در نهایت، رومئو و ژولیت از آن دسته آثاری است که هر نسل از خوانندگان و تماشاگران با آن ارتباط برقرار می‌کند. احساسات جهانی و تم‌های همیشه‌حاضر آن باعث می‌شود که این تراژدی همچنان تأثیرگذار باقی بماند و به عنوان یکی از بزرگترین آثار ادبیات جهان شناخته شود.

کتاب رومئو و ژولیت در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۴ با بیش از ۲.۶۶ میلیون رای و ۳۳۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از علاالدین پازارگادی، فواد نظیری، ابوالحسن تهامی، لطف‌الله بیک‌پور، عباس گودرزی، رضا اسکندری آذر، هوشنگ آزادی‌ور، مریم رضایی و غیره به بازار عرضه شده است.

داستان رومئو و ژولیت

قهرمانان این نمایش‌نامه دختر و پسری از دو خانواده بزرگ و رقیب در شهر ورونا هستند که با یکدیگر دشمنی و اختلاف دیرینه دارند. رومئو که از خاندان مونتگیو است، به امید ملاقات با رزالین، دختری که رومئو دلباخته‌اش شده، به ضیافت لرد کپیولت می‌رود؛ آنجاست که رومئو، ژولیت دختر لرد کپیولت را ملاقات می‌کند و رزالین را فراموش می‌نماید.

رومئو و ژولیت پس از نخستین شب عشق ورزی، در تلاش برای رسیدن به یکدیگر به بن‌بست می‌رسند. در این میانه خانواده‌های آن دو که کینه‌ای دیرینه از هم دارند، آتش اختلافاتشان بالا می‌گیرد و رومئو ناخواسته باعث مرگ تیبالت از خانواده کپیولت می‌شود و کار را بدتر می‌کند.

حاکم ورونا دستور می‌دهد که رومئو شهر را ترک کند. ژولیت که از یک سو غم دوری از رومئو و از سوی دیگر غم از دست رفتن تیبالت قلبش را می‌فشارد، سخت اندوهگین می‌شود. خانواده ژولیت که از ازدواج مخفیانه او با رومئو که با وساطت لارنس راهب صورت گرفته بی‌خبرند، ژولیت را به این امر می‌کنند که با خواستگارش، کنت پاریس ازدواج کند.

ژولیت نزد لارنس راهب می‌رود و از او چاره جویی می‌کند. لارنس به ژولیت مایعی را می‌دهد که با مصرف آن ۴۲ ساعت به خوابی مرگ گونه فرو خواهد رفت؛ پیش‌بینی لارنس این است که خانواده ژولیت به تصور این که دخترشان مرده، او را در مقبره خانوادگی قرار خواهند داد و در این میانه لارنس این فرصت را خواهد داشت که قاصدی را نزد رومئو بفرستد و او را به ورونا بخواند تا همراه ژولیت که در نهایت از خواب مرگ گونه برخواهد خاست که به مکان امنی بروند.

ژولیت ناامید از تحقق عشقش و با هدف تنبیه و هشدار دیگران، مایعی را که لارنس به او داده می‌نوشد که مدتی او را همچون مرده‌ای به خواب عمیقی فرومی‌برد. خبر مرگ ژولیت در شهر می‌پیچد و مجلسی که برای ازدواج ژولیت با کنت پاریس برپا شده بود، به مجلس عزا بدل می‌شود.

در همین اثنا نقشه لارنس برای ارسال خبر برای رومئو ناکام می‌ماند؛ زیرا، جان که راهب دیگری است پیش از آن که بتواند پیغام را به رومئو برساند در خانه‌ای که نوعی بیماری مسری در آن شیوع یافته و به امر حاکم قرنطینه شده گرفتار می‌شود. رومئو بی‌خبر از همه جا خبر نادرست مرگ ژولیت را از مستخدمش، بالتازار، دریافت می‌کند و پس از آن که سمی را از یک داروساز می‌خرد رهسپار ورونا می‌شود.

رومئوی دل‌شکسته و بی‌خبر، برای حضور در کنار پیکر ژولیت که در انتظار برگزاری مراسم تدفین، در کلیسا گذاشته شده حاضر می‌شود و در آن جا با کنت پاریس که برای گذاشتن گل بر مزار ژولیت آمده در گیر می‌شود و او را به قتل می‌رساند. رومئو جسد پاریس را به داخل مقبره کپیولت‌ها می‌کشاند و در آن جا با پیکر ظاهراً بیجان معشوقش روبرو می‌شود.

رومئو سم را می‌خورد و جان می‌دهد. دیری نمی‌گذرد که چهل و دو ساعت پایان یافته و ژولیت از خواب برمی‌خیزد و چون با جسد بیجان رومئو روبرو می‌شود، با خنجر رومئو به زندگی‌اش پایان می‌دهد. لرد مونتگیو، لرد کپیولت و حاکم ورونا سر صحنه حاضر می‌شوند و لارنس راهب کل ماجرا را برای آن‌ها توضیح می‌دهد.

حاکم که با جسد کنت پاریس که از خویشاوندانش است روبرو شده با یادآوری این که دشمنی دو خاندان مسبب این اتفاقات بوده لرد مونتگیو و لرد کپیولت را سرزنش می‌کند؛ آن دو که سخت اندوهگین‌اند سرانجام با یکدیگر دست دوستی می‌دهند و نفرت دیرینه دو خاندان با مرگ رومئو و ژولیت پایان می‌یابد.

بخش‌هایی از رومئو و ژولیت

صحنه بالکن (پرده دوم، صحنه دوم)

ژولیت:

«ای رومئو، رومئو، چرا تو رومئو هستی؟

نامت را انکار کن و پدرت را رد کن؛

یا اگر نخواهی، قسم بخور که عاشقم هستی،

و من دیگر کاپولت نخواهم بود.

تنها نامت دشمن من است؛

تو خودت که یک مونتاگ نیستی.

مونتاگ چیست؟ نه دست است، نه پا،

نه بازو، نه صورت، نه هیچ بخش دیگری از بدن انسان.

چیزی به نام مونتاگ بگذار کنار،

و به جای آن تمام وجود مرا بگیر.»

…………………..

پاسخ رومئو به ژولیت (پرده دوم، صحنه دوم)

رومئو:

«نامی که بر من است، دشمن توست؛

اگر من نبودم، این نام چه اهمیتی داشت؟

هر چیزی که ما به آن «گل رز» می‌گوییم،

با هر نام دیگری همچنان خوشبو خواهد بود؛

پس رومئو، حتی اگر نام دیگری داشت،

باز همان کمالات عالی خود را حفظ می‌کرد

و از این نام چیزی نمی‌گرفت.

نامم را بگذار کنار، ای عزیزم،

و در عوض نامم، تمام وجودم را به تو می‌دهم.»

………………….

سخنرانی مرکیوتیو پیش از مرگ (پرده سوم، صحنه اول)

مرکیوتیو:

«یک زخم نیست، بلکه یک زخم ساده است.

بله، به زودی زنده نمی‌مانم!

ببینید! یک خنجر در بدنم فرو رفته،

همین کافی‌ست. تو چرا مرا پرسیدی؟

نفرینی بر هر دو خانواده!

دوستانم! این خون، خون بی‌گناه من است که به خاطر نزاع شما جاری شده.

نفرین بر خانواده‌ی مونتاگ و کاپولت!

من تمام این دنیای ناپاک را ترک خواهم کرد،

آری، این است سرنوشت من.»

……………………..

سخنرانی ژولیت پس از مرگ رومئو (پرده پنجم، صحنه سوم)

ژولیت:

«ای جام مرگبار! چرا اینچنین با تو شاد می‌شوی؟

رومئو جان، چه راه مرگی برگزیده‌ای!

سرت بر بازوانم است و لبانت هنوز گرم.

ای خنجر، بیا، سرنوشت ما را رقم بزن!

مرا نیز در کنار عشقم به خاک بسپارید.

ای دنیا، تو را ترک خواهم کرد؛

و دیگر هیچ چشمی برای گریستن نمی‌ماند.»

……………………..

گفتار نهایی شاهزاده پس از مرگ رومئو و ژولیت (پرده پنجم، صحنه سوم)

پرنس اسکالوس:

«ببینید چه فاجعه‌ای به خاطر نفرت قدیمی دو خاندان رخ داده است!

دو عشاق جوان قربانی این کینه قدیمی شده‌اند،

و اکنون هر دو در خاک آرمیده‌اند.

نفرت شما تنها مرگ و ویرانی به بار آورد.

ای خانواده‌های مونتاگ و کاپولت،

این است ثمره‌ی نفرت شما:

این دنیای پر از درد و اندوه که حتی صلح در آن

بهای گزافی دارد.»

 

اگر به کتاب رومئو و ژولیت علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین آثار ویلیام شکسپیر در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده‌ی شهیر انگلیسی نیز آشنا شوید.