«ویلت» اثری است از شارلوت برونته (نویسنده و شاعر انگلیسی و یکی از سه خواهر معروف برونته که هر سه شاعر و نویسنده بودند، از ۱۸۱۶ تا ۱۸۵۵) که در سال ۱۸۵۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای زنی مستقل میپردازد که به عنوان معلم به شهری در بلژیک میرود و در این راه با چالشهای زیادی مواجه میشود.
دربارهی ویلت
«ویلت» یکی از مهمترین و در عین حال کمتر شناختهشدهترین آثار شارلوت برونته، نویسندهی انگلیسی قرن نوزدهم است. این کتاب که در سال ۱۸۵۳ منتشر شد، با درونمایههای پیچیده و روانشناسانه خود، جایگاه ویژهای در ادبیات انگلیسی دارد. در نگاه اول، ممکن است به نظر برسد که «ویلت» تنها یک داستان عاشقانه دیگر است، اما به زودی خواننده متوجه خواهد شد که این رمان، به مراتب عمیقتر و فلسفیتر از آن چیزی است که انتظار میرود.
این کتاب داستان زنی به نام لوسی اسنوو را روایت میکند که از انگلستان به یک شهر خیالی به نام ویلت در بلژیک میرود تا به عنوان معلم در یک مدرسه دخترانه مشغول به کار شود. او در این محیط جدید با چالشهای زیادی روبرو میشود؛ از احساس تنهایی و انزوایی که به شدت بر زندگیاش سایه افکنده تا مواجهه با احساسات پیچیدهای همچون عشق و سرخوردگی. برونته با دقت و ظرافت، روحیات لوسی و مبارزات درونی او را به تصویر میکشد و این باعث میشود که خواننده بتواند به عمق احساسات و تجربیات این شخصیت نزدیک شود.
یکی از نقاط قوت «ویلت»، توانایی برونته در ایجاد فضای روانی و اجتماعی حاکم بر داستان است. ویلت نه تنها به عنوان یک مکان جغرافیایی، بلکه به عنوان نمادی از سردی و بیاعتنایی دنیای اطراف لوسی عمل میکند. لوسی در این شهر با نوعی بیگانگی مواجه است که تنها به تنهایی او دامن میزند. برونته با خلق این محیط، به طور مؤثری حس ازخودبیگانگی و انزوای لوسی را به تصویر میکشد.
موضوعات مختلفی در این کتاب بررسی میشود؛ از استقلال زنانه گرفته تا مشکلاتی که زنان در جامعهای مردسالار با آن روبرو هستند. شخصیت لوسی نمادی از زنی است که به دنبال آزادی و خودشناسی است، اما در عین حال با محدودیتهای اجتماعی و فردی مواجه میشود. او زنی است که نه تنها با مشکلات بیرونی، بلکه با شکها و ترسهای درونی خود نیز دست و پنجه نرم میکند.
«ویلت» همچنین به طور عمیقی به موضوعات روانشناسانه میپردازد. مبارزات ذهنی و عاطفی لوسی، بحرانهای هویتی و تلاش او برای پیدا کردن جایگاهی در دنیای پیرامونش، بخش عمدهای از روایت را تشکیل میدهد. برونته با هوشمندی، به بررسی لایههای مختلف روان انسان میپردازد و به خواننده اجازه میدهد تا از خلال تجربیات لوسی، به شناخت بهتری از خود و دیگران برسد.
در کنار جنبههای روانشناسانه، «ویلت» به بررسی روابط انسانی نیز میپردازد. روابطی که گاهی پیچیده، سرد و حتی مملو از سوءتفاهم هستند. برونته با خلق شخصیتهای چندبعدی و واقعی، خواننده را وادار میکند تا درباره معنای عشق، دوستی و خیانت تأمل کند. این روابط، آینهای است از پیچیدگیهای دنیای واقعی که در آن احساسات به ندرت شفاف و ساده هستند.
یکی از ویژگیهای جالب «ویلت»، عدم وابستگی آن به یک خط داستانی مشخص است. این رمان به جای تمرکز بر یک داستان عاشقانه یا ماجرای مشخص، بیشتر به کاوش در احساسات و تجربیات شخصی لوسی میپردازد. این ویژگی، «ویلت» را به اثری منحصربهفرد در ادبیات تبدیل کرده و آن را از دیگر آثار دوره ویکتوریایی متمایز میکند.
با وجود برخی از شباهتها به دیگر آثار شارلوت برونته، از جمله «جین ایر»، «ویلت» رویکردی متفاوت به شخصیتپردازی و داستانگویی دارد. در حالی که «جین ایر» بیشتر بر رشد شخصیت اصلی و پیروزی او در مقابل مشکلات تمرکز دارد، «ویلت» بیشتر به تراژدیها و ناکامیهای زندگی میپردازد. این تضاد، عمق بیشتری به داستان میبخشد و نشان میدهد که برونته توانسته است در هر دو اثر، زوایای مختلفی از تجربه انسانی را بررسی کند.
شاید بتوان گفت که یکی از دلایلی که «ویلت» به اندازه «جین ایر» شناخته نشده، همین پیچیدگیهای روانشناسانه و فضای تاریکتر آن است. این کتاب بیشتر به مخاطبانی تعلق دارد که تمایل دارند به جای دنبال کردن یک داستان عاشقانه ساده، به تفکر و تأمل درباره زندگی و احساسات بپردازند.
«ویلت» به دلیل همین عمق و پیچیدگی، اثری است که نیاز به چندین بار خواندن دارد. هر بار که به آن بازمیگردیم، با لایههای جدیدی از داستان و شخصیتها مواجه میشویم. برونته با نگاهی دقیق و بیرحمانه به روان انسان، توانسته است اثری خلق کند که همچنان پس از بیش از یک قرن، خوانندگان را به چالش بکشد و به تفکر وادارد.
در نهایت، «ویلت» را میتوان یکی از برجستهترین آثار شارلوت برونته دانست. این رمان با روایت داستانی پیچیده و روانشناسانه، به موضوعاتی همچون انزوا، هویت و استقلال زنانه پرداخته و مخاطب را به تأمل درباره این مسائل وامیدارد. برونته با خلق دنیایی غنی و پرمعنا، موفق شده است اثری ماندگار و تأثیرگذار در ادبیات جهان خلق کند.
کتاب ویلت در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۸ با بیش از ۷۵ هزار رای و ۵۷۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از رضا رضایی و مرضیه خسروی به بازار عرضه شده است.
فهرست مطالب ویلت
- فصل ۱: برِتن
- فصل ۲: پالینا
- فصل ۳: همبازیها
- فصل ۴: دوشیزه مارچمنت
- فصل ۵: آغاز مرحلهای دیگر
- فصل ۶: لندن
- فصل ۷: ویلِت
- فصل ۸: مادام بِک
- فصل ۹: ایزیدور
- فصل ۱۰: دکترجان
- فصل ۱۱: اتاقک دختر خدمتکار
- فصل ۱۲: جعبه
- فصل ۱۳: عطسهی بیموقع
- فصل ۱۴: جشن
- فصل ۱۵: تعطیلات تابستانی
- فصل ۱۶: روزهای خوش گذشته
- فصل ۱۷: لاتراس
- فصل ۱۸: مشاجره
- فصل ۱۹: کلئوپاترا
- فصل ۲۰: کنسرت
- فصل ۲۱: عکسالعمل
- فصل ۲۲: نامه
- فصل ۲۳: وشتی
- فصل ۲۴: موسیودوباسومپِیر
- فصل ۲۵: کنتس کوچولو
- فصل ۲۶: تدفین
- فصل ۲۷: هتلکِرسی
- فصل ۲۸: زنجیر ساعت
- فصل ۲۹: جشن موسیو
- فصل ۳۰: موسیو پل
- فصل ۳۱: دروئاد
- فصل ۳۲: اولین نامه
- فصل ۳۳: خوشعهدیموسیو پل
- فصل ۳۴: مالوولا
- فصل ۳۵: برادری
- فصل ۳۶: تخم نفاق
- فصل ۳۷: خورشید
- فصل ۳۸: ابر
- فصل ۳۹: آشنای قدیم و جدید
- فصل ۴۰: زوج خوشبخت
- فصل ۴۱: محله کلوتیلد
- فصل ۴۲: پایان
داستان ویلت
ویلت داستان زندگی لوسی اسنوو، زن جوان و مستقلی است که پس از تجربههای تلخ و دشوار در انگلستان، برای یافتن زندگی جدیدی به اروپا مهاجرت میکند. او پس از مرگ عزیزانش و احساس ناامیدی در زندگی، تصمیم میگیرد به شهر خیالی ویلت در بلژیک برود تا به عنوان معلم در یک مدرسه دخترانه کار کند. این تصمیم او را وارد دنیایی پر از چالشهای جدید و پیچیده میکند.
در ویلت، لوسی با خانم بکت، مدیر مدرسهای که در آن مشغول به کار میشود، آشنا میشود. خانم بکت زنی محکم و مسلط است که رابطهای پرتنش با لوسی برقرار میکند. در همین حال، لوسی با زندگی اجتماعی و فرهنگی جدیدی در این شهر آشنا میشود و تلاش میکند با وجود بیگانگی و انزوای عمیقی که حس میکند، جایگاهی برای خود پیدا کند. ویلت با جامعهای ناآشنا و قوانین نانوشتهاش، او را در معرض انواع برخوردها و تضادهای روحی قرار میدهد.
یکی از شخصیتهای اصلی که لوسی با او برخورد میکند، دکتر جان گراهام برت است. او پزشکی است که از لوسی حمایت و به او علاقهمند میشود. در ابتدا، لوسی به دکتر جان به عنوان شخصی که میتواند به او کمک کند تا از تنهایی و انزوا بیرون بیاید، جذب میشود، اما به زودی درمییابد که علاقه او به شخص دیگری به نام پولینا ماری برت، دختر جوانی از خانوادهای اشرافی، معطوف است. این تجربه باعث میشود لوسی دوباره با احساسات پیچیده و شکستهای عاطفیاش مواجه شود.
در ادامه داستان، لوسی با مردی به نام پل امانوئل آشنا میشود که استاد سختگیر مدرسه است. او در ابتدا با لوسی به طور جدی و انتقادی رفتار میکند، اما با گذشت زمان رابطهشان به نوعی دوستی و سپس علاقهای عمیقتر تبدیل میشود. رابطه میان لوسی و امانوئل پر از تنشهای روانی و عاطفی است و هر دو باید با پیشفرضها و انتظاراتی که از زندگی و عشق دارند، مقابله کنند.
در طول داستان، لوسی با چالشهای زیادی روبرو میشود؛ از جمله تنهایی شدید، فشارهای اجتماعی و دینی، و مبارزه با ترسها و شکهای درونیاش. او شخصیتی مستقل و مقاوم است که به مرور یاد میگیرد چگونه با چالشهای زندگیاش مواجه شود و راهی برای رسیدن به آرامش و تعادل پیدا کند. بخش عمدهای از داستان حول تلاش لوسی برای پیدا کردن هویت و جایگاهی در این دنیای ناآشنا میچرخد.
یکی از موضوعات محوری داستان، برخورد لوسی با مذهب و ایمان است. او در محیطی کاتولیک زندگی میکند، در حالی که خود از تربیت پروتستان برخوردار است. این تضاد مذهبی به نوعی بازتابی از تنشهای درونی لوسی است که باید بین باورها و ارزشهای خود و جامعهای که در آن زندگی میکند، توازن ایجاد کند. برونته در اینجا با دقت به بررسی این جنبه از شخصیت لوسی میپردازد و چگونگی تأثیر آن بر روابط و تصمیمهای او را نشان میدهد.
در پایان داستان، امانوئل به دلیل تعهدات تجاری مجبور میشود به خارج از کشور برود و قول میدهد که پس از بازگشت با لوسی ازدواج کند. اما سرنوشت رابطه آنها همچنان در هالهای از ابهام باقی میماند. آخرین بخشهای کتاب با نوعی عدم قطعیت درباره بازگشت امانوئل همراه است. برونته به طور آگاهانه داستان را با پایانی باز و مبهم به پایان میبرد، که این عدم قطعیت به خواننده اجازه میدهد درباره سرنوشت نهایی لوسی و امانوئل خود تصمیم بگیرد.
لوسی در انتهای داستان، با وجود تمامی چالشها، به نوعی از استقلال شخصی و عاطفی دست مییابد. او دیگر به وابستگیهای بیرونی نیازی ندارد و به شکلی از تعادل درونی رسیده است. ویلت به عنوان داستانی درباره مبارزه با انزوا، شکستهای عاطفی و تلاش برای خودشناسی، تصویری غنی و پیچیده از زندگی انسانی ارائه میدهد.
این کتاب با نشان دادن شخصیت لوسی که به جای تسلیم در برابر مشکلات، به دنبال پیدا کردن هویتی مستقل است، داستانی قدرتمند درباره تلاش برای بقا در برابر مشکلات زندگی را روایت میکند. ویلت نشاندهنده مهارت شارلوت برونته در خلق شخصیتهای چندوجهی و داستانهایی عمیق و روانشناسانه است.
بخشهایی از ویلت
همان شب، ساعت نه، خدمتکاری را فرستادند دنبال کالسکه ای که قرار بود مهمان کوچولوی ما را بیاورد. من و خانم برتن به انتظار این مهمان کوچک توی اتاق پذیرایی نشسته بودیم.
جان گراهام برتن برای دیدن یکی از همکلاسی هایش به حومه ی شهر رفته و پیش ما نبود. مادرخوانده ام در این یکی دو ساعت انتظار، روزنامه ی عصر را می خواند. من هم خیاطی می کردم، آن شب هوا بارانی بود. تازیانه ی باران به پنجره ها می خورد و باد هم خشمگین و بی قرار می غرید.
………………
گفتم: «در این لحظه ایشان البته ناخوش به نظر می رسند؛ ولی شاید علتش گذرا باشد. احتمالا دکتر جان دلخورند یا کمی مضطرب.» نمی دانم چه عکس العملی نشان داد؛ چون اصلا به قیافه اش نگاه نکردم. ژورژت داشت با انگلیسی شکسته بسته اش از من می پرسید که آیا اجازه دارد یک لیوان «اوسوکره» بخورد یا نه.
من به انگلیسی جوابش را دادم. فکر می کنم دکتر جان برای اولین بار متوجه شد که من همزبانش هستم. تا آن موقع خیال می کرد من غیرانگلیسی ام، به من می گفت «مادموازل» و همیشه هم درباره ی مراقبت از بچه با من فرانسه حرف می زد. به نظرم رسید که می خواهد چیزی بگوید؛ اما صلاح دید نگوید، و جلوی زبانش را گرفت.
…………….
من سؤالی کردم و او در جوابم گفت که همسر مرحومش میگفت آقای هوم این شیفتگی علم را از یکی از داییهای فرانسوی و دانشمندش به ارث برده است. آقای هوم علاوه بر اصل و نسب اسکاتلندیاش ظاهراً اصل و نسب فرانسوی هم داشت. خویشاوندانی هم داشت که هنوز در فرانسه زندگی میکردند. بارها مقابل اسمش حرف de گذاشته و خودش را جزو اعیان و اشراف میدانست.
همان شب، ساعت نُه، خدمتکاری را فرستادند دنبال کالسکهای که قرار بود مهمان کوچولوی ما را بیاورد. من و خانم برتن به انتظار این مهمان کوچک توی اتاق پذیرایی نشسته بودیم. جان گراهام برتن برای دیدن یکی از همکلاسیهایش به حومهی شهر رفته و پیش ما نبود. مادر خواندهام در این یکی دو ساعت انتظار روزنامهی عصر میخواند. من هم خیاطی میکردم، آن شب هوا بارانی بود. تازیانهی باران به پنجرهها میخورد و باد هم خشمگین و بیقرار میغرید.
خانم برتن گاهی میگفت: «طفلک بچه! سفرش در چه هوایی صورت گرفته! خدا کند صحیح و سالم اینجا برسد.»
کمی قبل از ساعت ده از صدای زنگ در فهمیدیم که وارن برگشته. همین که در باز شد، دویدم توی سالن. چمدانی روی زمین بود با چند بسته طناب پیچ و کنار اینها کسی ایستاده بود شبیه دخترهای پرستار. پایین پلهها هم وارن ایستاده بود با چیزی که دورش شال پیچیده و بغلش کرده بود.
پرسیدم «بچه همین است؟»
«بله، دوشیزه خانم».
خواستم شال را بزنم کنار و نگاهی به قیافهاش بیندازم؛ اما تند رویش را برگرداند و صورتش را چسباند به شانهی وارن.
اگر به کتاب ویلت علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار شارلوت برونته در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
26 مهر 1403
ویلت
«ویلت» اثری است از شارلوت برونته (نویسنده و شاعر انگلیسی و یکی از سه خواهر معروف برونته که هر سه شاعر و نویسنده بودند، از ۱۸۱۶ تا ۱۸۵۵) که در سال ۱۸۵۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای زنی مستقل میپردازد که به عنوان معلم به شهری در بلژیک میرود و در این راه با چالشهای زیادی مواجه میشود.
دربارهی ویلت
«ویلت» یکی از مهمترین و در عین حال کمتر شناختهشدهترین آثار شارلوت برونته، نویسندهی انگلیسی قرن نوزدهم است. این کتاب که در سال ۱۸۵۳ منتشر شد، با درونمایههای پیچیده و روانشناسانه خود، جایگاه ویژهای در ادبیات انگلیسی دارد. در نگاه اول، ممکن است به نظر برسد که «ویلت» تنها یک داستان عاشقانه دیگر است، اما به زودی خواننده متوجه خواهد شد که این رمان، به مراتب عمیقتر و فلسفیتر از آن چیزی است که انتظار میرود.
این کتاب داستان زنی به نام لوسی اسنوو را روایت میکند که از انگلستان به یک شهر خیالی به نام ویلت در بلژیک میرود تا به عنوان معلم در یک مدرسه دخترانه مشغول به کار شود. او در این محیط جدید با چالشهای زیادی روبرو میشود؛ از احساس تنهایی و انزوایی که به شدت بر زندگیاش سایه افکنده تا مواجهه با احساسات پیچیدهای همچون عشق و سرخوردگی. برونته با دقت و ظرافت، روحیات لوسی و مبارزات درونی او را به تصویر میکشد و این باعث میشود که خواننده بتواند به عمق احساسات و تجربیات این شخصیت نزدیک شود.
یکی از نقاط قوت «ویلت»، توانایی برونته در ایجاد فضای روانی و اجتماعی حاکم بر داستان است. ویلت نه تنها به عنوان یک مکان جغرافیایی، بلکه به عنوان نمادی از سردی و بیاعتنایی دنیای اطراف لوسی عمل میکند. لوسی در این شهر با نوعی بیگانگی مواجه است که تنها به تنهایی او دامن میزند. برونته با خلق این محیط، به طور مؤثری حس ازخودبیگانگی و انزوای لوسی را به تصویر میکشد.
موضوعات مختلفی در این کتاب بررسی میشود؛ از استقلال زنانه گرفته تا مشکلاتی که زنان در جامعهای مردسالار با آن روبرو هستند. شخصیت لوسی نمادی از زنی است که به دنبال آزادی و خودشناسی است، اما در عین حال با محدودیتهای اجتماعی و فردی مواجه میشود. او زنی است که نه تنها با مشکلات بیرونی، بلکه با شکها و ترسهای درونی خود نیز دست و پنجه نرم میکند.
«ویلت» همچنین به طور عمیقی به موضوعات روانشناسانه میپردازد. مبارزات ذهنی و عاطفی لوسی، بحرانهای هویتی و تلاش او برای پیدا کردن جایگاهی در دنیای پیرامونش، بخش عمدهای از روایت را تشکیل میدهد. برونته با هوشمندی، به بررسی لایههای مختلف روان انسان میپردازد و به خواننده اجازه میدهد تا از خلال تجربیات لوسی، به شناخت بهتری از خود و دیگران برسد.
در کنار جنبههای روانشناسانه، «ویلت» به بررسی روابط انسانی نیز میپردازد. روابطی که گاهی پیچیده، سرد و حتی مملو از سوءتفاهم هستند. برونته با خلق شخصیتهای چندبعدی و واقعی، خواننده را وادار میکند تا درباره معنای عشق، دوستی و خیانت تأمل کند. این روابط، آینهای است از پیچیدگیهای دنیای واقعی که در آن احساسات به ندرت شفاف و ساده هستند.
یکی از ویژگیهای جالب «ویلت»، عدم وابستگی آن به یک خط داستانی مشخص است. این رمان به جای تمرکز بر یک داستان عاشقانه یا ماجرای مشخص، بیشتر به کاوش در احساسات و تجربیات شخصی لوسی میپردازد. این ویژگی، «ویلت» را به اثری منحصربهفرد در ادبیات تبدیل کرده و آن را از دیگر آثار دوره ویکتوریایی متمایز میکند.
با وجود برخی از شباهتها به دیگر آثار شارلوت برونته، از جمله «جین ایر»، «ویلت» رویکردی متفاوت به شخصیتپردازی و داستانگویی دارد. در حالی که «جین ایر» بیشتر بر رشد شخصیت اصلی و پیروزی او در مقابل مشکلات تمرکز دارد، «ویلت» بیشتر به تراژدیها و ناکامیهای زندگی میپردازد. این تضاد، عمق بیشتری به داستان میبخشد و نشان میدهد که برونته توانسته است در هر دو اثر، زوایای مختلفی از تجربه انسانی را بررسی کند.
شاید بتوان گفت که یکی از دلایلی که «ویلت» به اندازه «جین ایر» شناخته نشده، همین پیچیدگیهای روانشناسانه و فضای تاریکتر آن است. این کتاب بیشتر به مخاطبانی تعلق دارد که تمایل دارند به جای دنبال کردن یک داستان عاشقانه ساده، به تفکر و تأمل درباره زندگی و احساسات بپردازند.
«ویلت» به دلیل همین عمق و پیچیدگی، اثری است که نیاز به چندین بار خواندن دارد. هر بار که به آن بازمیگردیم، با لایههای جدیدی از داستان و شخصیتها مواجه میشویم. برونته با نگاهی دقیق و بیرحمانه به روان انسان، توانسته است اثری خلق کند که همچنان پس از بیش از یک قرن، خوانندگان را به چالش بکشد و به تفکر وادارد.
در نهایت، «ویلت» را میتوان یکی از برجستهترین آثار شارلوت برونته دانست. این رمان با روایت داستانی پیچیده و روانشناسانه، به موضوعاتی همچون انزوا، هویت و استقلال زنانه پرداخته و مخاطب را به تأمل درباره این مسائل وامیدارد. برونته با خلق دنیایی غنی و پرمعنا، موفق شده است اثری ماندگار و تأثیرگذار در ادبیات جهان خلق کند.
کتاب ویلت در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۸ با بیش از ۷۵ هزار رای و ۵۷۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از رضا رضایی و مرضیه خسروی به بازار عرضه شده است.
فهرست مطالب ویلت
داستان ویلت
ویلت داستان زندگی لوسی اسنوو، زن جوان و مستقلی است که پس از تجربههای تلخ و دشوار در انگلستان، برای یافتن زندگی جدیدی به اروپا مهاجرت میکند. او پس از مرگ عزیزانش و احساس ناامیدی در زندگی، تصمیم میگیرد به شهر خیالی ویلت در بلژیک برود تا به عنوان معلم در یک مدرسه دخترانه کار کند. این تصمیم او را وارد دنیایی پر از چالشهای جدید و پیچیده میکند.
در ویلت، لوسی با خانم بکت، مدیر مدرسهای که در آن مشغول به کار میشود، آشنا میشود. خانم بکت زنی محکم و مسلط است که رابطهای پرتنش با لوسی برقرار میکند. در همین حال، لوسی با زندگی اجتماعی و فرهنگی جدیدی در این شهر آشنا میشود و تلاش میکند با وجود بیگانگی و انزوای عمیقی که حس میکند، جایگاهی برای خود پیدا کند. ویلت با جامعهای ناآشنا و قوانین نانوشتهاش، او را در معرض انواع برخوردها و تضادهای روحی قرار میدهد.
یکی از شخصیتهای اصلی که لوسی با او برخورد میکند، دکتر جان گراهام برت است. او پزشکی است که از لوسی حمایت و به او علاقهمند میشود. در ابتدا، لوسی به دکتر جان به عنوان شخصی که میتواند به او کمک کند تا از تنهایی و انزوا بیرون بیاید، جذب میشود، اما به زودی درمییابد که علاقه او به شخص دیگری به نام پولینا ماری برت، دختر جوانی از خانوادهای اشرافی، معطوف است. این تجربه باعث میشود لوسی دوباره با احساسات پیچیده و شکستهای عاطفیاش مواجه شود.
در ادامه داستان، لوسی با مردی به نام پل امانوئل آشنا میشود که استاد سختگیر مدرسه است. او در ابتدا با لوسی به طور جدی و انتقادی رفتار میکند، اما با گذشت زمان رابطهشان به نوعی دوستی و سپس علاقهای عمیقتر تبدیل میشود. رابطه میان لوسی و امانوئل پر از تنشهای روانی و عاطفی است و هر دو باید با پیشفرضها و انتظاراتی که از زندگی و عشق دارند، مقابله کنند.
در طول داستان، لوسی با چالشهای زیادی روبرو میشود؛ از جمله تنهایی شدید، فشارهای اجتماعی و دینی، و مبارزه با ترسها و شکهای درونیاش. او شخصیتی مستقل و مقاوم است که به مرور یاد میگیرد چگونه با چالشهای زندگیاش مواجه شود و راهی برای رسیدن به آرامش و تعادل پیدا کند. بخش عمدهای از داستان حول تلاش لوسی برای پیدا کردن هویت و جایگاهی در این دنیای ناآشنا میچرخد.
یکی از موضوعات محوری داستان، برخورد لوسی با مذهب و ایمان است. او در محیطی کاتولیک زندگی میکند، در حالی که خود از تربیت پروتستان برخوردار است. این تضاد مذهبی به نوعی بازتابی از تنشهای درونی لوسی است که باید بین باورها و ارزشهای خود و جامعهای که در آن زندگی میکند، توازن ایجاد کند. برونته در اینجا با دقت به بررسی این جنبه از شخصیت لوسی میپردازد و چگونگی تأثیر آن بر روابط و تصمیمهای او را نشان میدهد.
در پایان داستان، امانوئل به دلیل تعهدات تجاری مجبور میشود به خارج از کشور برود و قول میدهد که پس از بازگشت با لوسی ازدواج کند. اما سرنوشت رابطه آنها همچنان در هالهای از ابهام باقی میماند. آخرین بخشهای کتاب با نوعی عدم قطعیت درباره بازگشت امانوئل همراه است. برونته به طور آگاهانه داستان را با پایانی باز و مبهم به پایان میبرد، که این عدم قطعیت به خواننده اجازه میدهد درباره سرنوشت نهایی لوسی و امانوئل خود تصمیم بگیرد.
لوسی در انتهای داستان، با وجود تمامی چالشها، به نوعی از استقلال شخصی و عاطفی دست مییابد. او دیگر به وابستگیهای بیرونی نیازی ندارد و به شکلی از تعادل درونی رسیده است. ویلت به عنوان داستانی درباره مبارزه با انزوا، شکستهای عاطفی و تلاش برای خودشناسی، تصویری غنی و پیچیده از زندگی انسانی ارائه میدهد.
این کتاب با نشان دادن شخصیت لوسی که به جای تسلیم در برابر مشکلات، به دنبال پیدا کردن هویتی مستقل است، داستانی قدرتمند درباره تلاش برای بقا در برابر مشکلات زندگی را روایت میکند. ویلت نشاندهنده مهارت شارلوت برونته در خلق شخصیتهای چندوجهی و داستانهایی عمیق و روانشناسانه است.
بخشهایی از ویلت
همان شب، ساعت نه، خدمتکاری را فرستادند دنبال کالسکه ای که قرار بود مهمان کوچولوی ما را بیاورد. من و خانم برتن به انتظار این مهمان کوچک توی اتاق پذیرایی نشسته بودیم.
جان گراهام برتن برای دیدن یکی از همکلاسی هایش به حومه ی شهر رفته و پیش ما نبود. مادرخوانده ام در این یکی دو ساعت انتظار، روزنامه ی عصر را می خواند. من هم خیاطی می کردم، آن شب هوا بارانی بود. تازیانه ی باران به پنجره ها می خورد و باد هم خشمگین و بی قرار می غرید.
………………
گفتم: «در این لحظه ایشان البته ناخوش به نظر می رسند؛ ولی شاید علتش گذرا باشد. احتمالا دکتر جان دلخورند یا کمی مضطرب.» نمی دانم چه عکس العملی نشان داد؛ چون اصلا به قیافه اش نگاه نکردم. ژورژت داشت با انگلیسی شکسته بسته اش از من می پرسید که آیا اجازه دارد یک لیوان «اوسوکره» بخورد یا نه.
من به انگلیسی جوابش را دادم. فکر می کنم دکتر جان برای اولین بار متوجه شد که من همزبانش هستم. تا آن موقع خیال می کرد من غیرانگلیسی ام، به من می گفت «مادموازل» و همیشه هم درباره ی مراقبت از بچه با من فرانسه حرف می زد. به نظرم رسید که می خواهد چیزی بگوید؛ اما صلاح دید نگوید، و جلوی زبانش را گرفت.
…………….
من سؤالی کردم و او در جوابم گفت که همسر مرحومش میگفت آقای هوم این شیفتگی علم را از یکی از داییهای فرانسوی و دانشمندش به ارث برده است. آقای هوم علاوه بر اصل و نسب اسکاتلندیاش ظاهراً اصل و نسب فرانسوی هم داشت. خویشاوندانی هم داشت که هنوز در فرانسه زندگی میکردند. بارها مقابل اسمش حرف de گذاشته و خودش را جزو اعیان و اشراف میدانست.
همان شب، ساعت نُه، خدمتکاری را فرستادند دنبال کالسکهای که قرار بود مهمان کوچولوی ما را بیاورد. من و خانم برتن به انتظار این مهمان کوچک توی اتاق پذیرایی نشسته بودیم. جان گراهام برتن برای دیدن یکی از همکلاسیهایش به حومهی شهر رفته و پیش ما نبود. مادر خواندهام در این یکی دو ساعت انتظار روزنامهی عصر میخواند. من هم خیاطی میکردم، آن شب هوا بارانی بود. تازیانهی باران به پنجرهها میخورد و باد هم خشمگین و بیقرار میغرید.
خانم برتن گاهی میگفت: «طفلک بچه! سفرش در چه هوایی صورت گرفته! خدا کند صحیح و سالم اینجا برسد.»
کمی قبل از ساعت ده از صدای زنگ در فهمیدیم که وارن برگشته. همین که در باز شد، دویدم توی سالن. چمدانی روی زمین بود با چند بسته طناب پیچ و کنار اینها کسی ایستاده بود شبیه دخترهای پرستار. پایین پلهها هم وارن ایستاده بود با چیزی که دورش شال پیچیده و بغلش کرده بود.
پرسیدم «بچه همین است؟»
«بله، دوشیزه خانم».
خواستم شال را بزنم کنار و نگاهی به قیافهاش بیندازم؛ اما تند رویش را برگرداند و صورتش را چسباند به شانهی وارن.
اگر به کتاب ویلت علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار شارلوت برونته در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، روانشناسی، عاشقانه، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، شارلوت برونته، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب