«دریای آرامش» اثری است از امیلی سنت جان مندل (نویسندهی کانادایی، متولد ۱۹۷۹) که در سال ۲۰۲۲ منتشر شده است. این رمان داستانی علمیتخیلی درباره پیوندهای نامرئی میان انسانها، زمان، و مکان است که از طریق تجربههای مشترک شخصیتها در سه دورهی زمانی مختلف روایت میشود.
دربارهی دریای آرامش
امیلی سنت جان مندل با رمان دریای آرامش یک بار دیگر ثابت میکند که درک عمیق و منحصربهفردی از انسانیت، خاطره، و ارتباط دارد. این کتاب که در قالب یک داستان علمیتخیلی و در عین حال انسانی روایت میشود، مرزهای زمان و مکان را درهم میشکند و مخاطب را به سفری تأملبرانگیز و درونی میبرد. مندل که پیشتر با آثار تحسینشدهای مانند ایستگاه یازده شناخته شده است، در این کتاب نیز توانسته است دیدگاه فلسفی و نوآورانه خود را به تصویر بکشد.
دریای آرامش نه تنها درباره سفر در زمان است، بلکه به کاوش در ماهیت زندگی، عشق، و از دست دادن میپردازد. نویسنده از سبک خاص خود در ایجاد فضاهای داستانی بهره میبرد و با توانایی منحصر بهفردش در پیوند دادن داستانهای چندگانه، یک روایت منسجم و چندلایه خلق میکند. این کتاب، همچون یک پازل، قطعات مختلف را بهگونهای در کنار هم قرار میدهد که در نهایت تصویری زیبا و تأثیرگذار پدید میآورد.
داستان در دورههای زمانی مختلف جریان دارد و شخصیتهایی از قرنهای متفاوت را به هم پیوند میدهد. از زندگی در جنگلهای بریتیش کلمبیا در اوایل قرن بیستم گرفته تا تمدنهای دوردست آینده، هر دوره زمانی به شکلی دقیق و هنرمندانه توصیف شده است. این تغییرات زمانی به مندل اجازه میدهد تا پرسشهایی اساسی درباره ماهیت زمان و تأثیر آن بر انسانها را مطرح کند.
یکی از نکات برجسته کتاب، شیوه پرداختن به موضوع تنهایی و جستجوی معنا در جهانی پیچیده و همیشه در حال تغییر است. شخصیتهای مندل، هرچند در دورههای زمانی مختلف زندگی میکنند، اما همگی با چالشهایی مشابه در مواجهه با انزوای درونی و تلاش برای یافتن جایگاه خود در جهان روبهرو هستند. این تقاطعهای انسانی، کتاب را به اثری جهانی و جاودان تبدیل میکند.
سبک نوشتاری مندل در این کتاب ترکیبی از زیباییشناسی ادبی و دقت علمی است. او با نثری شاعرانه و روان، تصاویری زنده و بهیادماندنی خلق میکند که خواننده را به قلب داستان میکشاند. در عین حال، مفاهیم علمی و پیچیدهای مانند سفر در زمان را به شکلی ساده و قابلفهم بیان میکند.
یکی دیگر از موضوعات محوری کتاب، اهمیت هنر و خلاقیت در زندگی انسانها است. شخصیتهایی که به خلق و تجربه هنر میپردازند، نشاندهنده این هستند که چگونه هنر میتواند بهعنوان پلی بین گذشته، حال، و آینده عمل کند. هنر در این داستان نه تنها وسیلهای برای بیان احساسات، بلکه راهی برای برقراری ارتباط میان نسلها و دورههای زمانی است.
فضاسازی در دریای آرامش بهگونهای است که خواننده احساس میکند خود در میان جنگلهای بارانی، ایستگاههای فضایی، و چشماندازهای آیندهای دور قرار گرفته است. این فضاسازی قوی، کتاب را به تجربهای سینمایی تبدیل میکند و تصاویر داستانی را در ذهن خواننده ماندگار میسازد.
رمان همچنین به موضوعاتی چون بحرانهای زیستمحیطی و پیامدهای آن بر آینده بشریت میپردازد. در دنیای مندل، فناوری و پیشرفتهای علمی نه تنها باعث حل مشکلات نشدهاند، بلکه چالشهای جدیدی را به وجود آوردهاند. این نگاه انتقادی به آینده، خواننده را به تفکر درباره مسئولیتهای فردی و جمعی در قبال زمین دعوت میکند.
یکی از ویژگیهای خاص این کتاب، مهارت مندل در ایجاد روابط عاطفی عمیق بین شخصیتهاست. این روابط، چه میان اعضای خانواده و چه میان غریبههایی که بهطور تصادفی با یکدیگر برخورد میکنند، هسته اصلی داستان را تشکیل میدهند و به آن عمق و گرمای انسانی میبخشند.
دریای آرامش همچنین درباره ارتباطات پنهانی و پیوندهای نامرئی است که زندگی انسانها را به هم متصل میکند. این مفهوم که تصمیمات و اقدامات ما میتواند تأثیری گسترده بر دیگران و حتی نسلهای آینده داشته باشد، یکی از پیامهای کلیدی کتاب است که به شکلی زیبا و تأثیرگذار بیان میشود.
نویسنده در این رمان نشان میدهد که چگونه تکنولوژی، هرچند میتواند ابزار قدرت باشد، اما قادر به پر کردن خلأهای عاطفی انسان نیست. در دنیایی که پیشرفت علمی به اوج رسیده، همچنان مسائل اساسی انسان مانند عشق، از دست دادن، و معنای زندگی باقی میمانند.
در نهایت، دریای آرامش داستانی است که در عین جذابیت و سرگرمکنندگی، خواننده را به تأمل عمیق درباره زندگی و جایگاه خود در جهان وادار میکند. این کتاب، همچون امواج دریا، ذهن و قلب خواننده را تسخیر میکند و اثری ماندگار بر روح او به جا میگذارد.
کتاب دریای آرامش در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۷ با بیش از ۲۶۲ هزار رای و ۳۱۸۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از ابوالفضل نصری، فاطمه جابیک و عیسی اسدی به بازار عرضه شده است.
داستان دریای آرامش
رمان دریای آرامش داستانی چندلایه و پیچیده است که از سه دوره زمانی مختلف روایت میشود. نخستین خط داستانی در اوایل قرن بیستم آغاز میشود و زندگی ادوین سنت اندرو، مردی بریتانیایی که به کانادا مهاجرت کرده است، را دنبال میکند. ادوین در جریان سفری به جنگلهای بریتیش کلمبیا، تجربهای غیرمعمول را از شنیدن صدایی عجیب و مواجهه با تصاویری غیرقابل توضیح دارد که مسیر زندگی او را تغییر میدهد.
خط داستانی دوم در دهه ۲۰۲۰ میلادی میگذرد و زندگی مایرون لوئیل را دنبال میکند، زنی که در حال بهبودی از یک تجربه شخصی دردناک است. مایرون به نویسندگی و هنر روی میآورد و در این مسیر به تحقیق درباره پدیدههای زمانی عجیب میپردازد که با تجربه ادوین مرتبط به نظر میرسند. این بخش، پیوندهایی را میان دورههای مختلف زمانی آشکار میکند.
داستان سوم در آیندهای دور، در قرن ۲۴، روایت میشود. گاسپار جاکارد، یک کارآگاه زمانی، مأموریتی را بر عهده دارد تا ناهنجاریهای زمانی را بررسی کند. او در طی تحقیقاتش به شبکهای از وقایع میرسد که به دو خط داستانی پیشین مربوط است. در این بخش، تکنولوژی پیشرفته سفر در زمان و تأثیرات آن بر زندگی انسانها برجسته میشود.
شخصیتها از طریق اتفاقات عجیب و غیرمنتظره به هم مرتبط میشوند، و هر یک به نوعی با یک پدیده مشترک – تجربه شنیدن صدایی عجیب و دیدن تصاویری که به دورههای زمانی دیگر تعلق دارند – مواجه میشوند. این تجارب، نه تنها زندگی آنان را تحتتأثیر قرار میدهد، بلکه به تدریج به عنوان سرنخی برای درک ارتباط میان زمانها عمل میکند.
یکی از نقاط عطف داستان، کشف راز ارتباط میان شخصیتها و دورههای زمانی مختلف است. ادوین، مایرون، و گاسپار هر کدام با گذشته، حال، و آیندهای روبهرو میشوند که نشان میدهد زندگیها و تصمیمات آنها بهگونهای ناگسستنی به هم پیوستهاند.
در روند داستان، گاسپار به این نتیجه میرسد که ناهنجاریهای زمانی نه تنها پدیدههایی علمی، بلکه نشانههایی از پیوندهای انسانی و معنایی هستند که زمان را در مینوردند. این اکتشاف به او کمک میکند تا راهحلی برای ناهنجاریهای زمانی پیدا کند و به فهمی عمیقتر از جایگاه خود در این شبکه پیچیده برسد.
پایان داستان به نوعی این سه دوره زمانی را به هم پیوند میدهد، در حالی که پرسشهایی درباره ماهیت زمان و تأثیر آن بر انسان باقی میگذارد. تجربههای مشترک شخصیتها در نهایت آنها را به یکدیگر نزدیکتر میکند و نشان میدهد که چگونه خاطرات، تصمیمات، و روابط ما میتوانند از مرزهای زمانی فراتر روند.
دریای آرامش با روایتی جذاب و شخصیتهایی بهیادماندنی، داستانی درباره جستجوی معنا، ارتباطات انسانی، و تأثیرات زمان بر زندگی انسانها ارائه میدهد که در هر دورهای قابل لمس و باورپذیر است.
بخشهایی از دریای آرامش
ادوین ایستاده در میانه جنگلهای بارانی، صدایی عجیب به گوشش میرسد. چیزی شبیه به نغمههای موسیقی و همزمان صدای قدمهایی که انگار از دنیایی دیگر میآیند. حس میکند زمان برای لحظهای متوقف شده است. او نفسنفسزنان به اطراف نگاه میکند، اما چیزی نمییابد. تنها سکوت جنگل، که حالا سنگینتر از همیشه به نظر میرسد، او را احاطه کرده است.
………………….
مایرون صفحهای از کتابش را ورق میزند و با دقت به خطوط کلمات خیره میشود. برایش عجیب است که این نوشتهها، که ظاهراً ربطی به او ندارند، چگونه در دلش طوفانی به پا میکنند. او احساس میکند که نویسنده، هر که بوده، انگار برای او و درباره او نوشته است. ارتباطی که از مرزهای زمان و مکان فراتر میرود.
………………..
در ایستگاه فضایی، گاسپار به صفحه مانیتور خیره شده بود. نمودارهای زمانی، ناهنجاریهای ثبتشده، و اطلاعاتی که هنوز نمیتوانست آنها را درک کند. او میدانست که پاسخها در جایی پنهان است، اما سؤال اصلی این بود: آیا زمان بهتنهایی یک خط مستقیم است، یا چیزی پیچیدهتر؟
………………
آن شب، وقتی مایرون به خواب فرو رفت، همان صدای موسیقی را شنید. صدایی که قبلاً در جنگلها شنیده بود. این بار اما واضحتر بود، انگار که چیزی یا کسی در حال فرستادن پیامی برای او بود. آیا این صداها متعلق به زمان دیگری بودند؟
………………..
گاسپار در آخرین یادداشتهایش نوشت: «ما اغلب فکر میکنیم زمان ما را جدا میکند، اما حقیقت این است که زمان تنها یک تصور است. آنچه ما را به هم پیوند میدهد، تجربههای مشترک است. لحظههایی که شاید هرگز به زبان نیاوریم، اما هرگز فراموش نمیکنیم.
………………..
ادوین در هالیفاکس نزدیک بندر خوابگاهی پیدا کرد؛ اتاقی درپانسیونی مشرف به لنگرگاه در کنج طبقهٔ دوم. صبح روز بعد که بیدار شد، صحنهٔ زنده و شگفتانگیزی را از پنجرهٔ اتاقش دید. یک کشتی تجاری بزرگ در بندر پهلو گرفته بود و آنقدر به آنجا نزدیک بود که بدوبیراههای مردان هنگام جابجایی بشکهها، کیسهها و جعبهها را میشنید. بیشتر روز نخست را مثل گربهای از پنجره به بیرون خیره شد.
برنامهاش این بود که بدون فوت وقت راهی غرب شود، اما در تمام زندگیاش از نقطهضعفی رنج میبرد که باعث میشد به راحتی در هالیفاکس ماندگار شود: میتوانست دست به کار شود، اما به رخوت تمایل داشت. دوست داشت پشت پنجرهٔ اتاقش بنشیند. از آنجا میتوانست جنبوجوش بیوقفهٔ مردم و کشتیها را تماشا کند. دلش نمیخواست برود، پس ماند.
به صاحب پانسیون که داشت مؤدبانه دربارهٔ ماندنش پرسوجو میکرد، گفت: «وای، فکر کنم هنوز نتوانستهام دربارهٔ قدم بعدیام تصمیم بگیرم.» نام صاحب پانسیون خانم دانلی و اهل نیوفاندلند بود. لهجهاش ادوین را گیج میکرد. طوری بود که انگار همزمان اهل بریستول و ایرلند است و در عین حال، گاهی هم لهجهٔ اسکاتلندی پیدا میکرد. اما هر چه که بود، اتاقها تمیز بودند و خانم دانلی هم آشپزی فوقالعاده بود.
ملوانها مثل موج به هم تنه میزدند و از زیر پنجرهٔ اتاقش عبور میکردند. کم پیش میآمد به بالا نگاه کنند. ادوین از نگاه کردن بهشان لذت میبرد اما شهامت نداشت نزدیکشان شود. بهعلاوه آنها با همدیگر بودند. وقتی سیاهمست میشدند دستشان را روی شانهٔ همدیگر میانداختند و حسادت ادوین گل میکرد.
(میتواند به دریا برود؟ البته که نه. به محض اینکه این ایده در ذهنش شکل میگرفت آن را پس میزد. البته ماجرای یکی از حوالهایها را شنیده بود که ملوان شد، ولی ادوین ذاتاً اهل بطالت بود.)
عاشق تماشای قایقها بود. هنوز هم میشد از عرشهٔ کشتیهای بخاری که به لنگرگاه میآمدند عطروبوی اروپا را استشمام کرد.
صبحها و بعد از ظهرها میرفت پیادهروی. به سمت لنگرگاه قدم میزد، از مناطق مسکونی سوتوکور سردرمیآورد و مدام به مغازههای کوچک خیابان برینگتون که سایهبانهای راهراه داشتند سرک میکشید. دوست داشت سوار تراموای برقی شود و تا ته خط برود؛ بعد دوباره همین مسیر را برگردد و تغییر منظره از خانههای کوچک به خانههای بزرگ و سپس ساختمانهای تجاری مرکز شهر را تماشا کند.
عاشق خریدن چیزهایی بود که نیاز اساسیاش نبودند: یک قرص نان، یک یا دو کارت پستال، یک دسته گل. فکر میکرد شاید زندگی همین است. به همین سادگی. بدون خانواده، بدون شغل، فقط چند لذت ساده، ملحفههای تمیز برای استراحت در آخر شب و البته دریافت منظم مقرری از خانواده. ممکن بود زندگی در انزوا خیلی لذتبخش باشد.
اگر به کتاب دریای آرامش علاقه دارید، بخش معرفی آثار امیلی سنت جان مندل در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده آشنا میسازد.
14 دی 1403
دریای آرامش
«دریای آرامش» اثری است از امیلی سنت جان مندل (نویسندهی کانادایی، متولد ۱۹۷۹) که در سال ۲۰۲۲ منتشر شده است. این رمان داستانی علمیتخیلی درباره پیوندهای نامرئی میان انسانها، زمان، و مکان است که از طریق تجربههای مشترک شخصیتها در سه دورهی زمانی مختلف روایت میشود.
دربارهی دریای آرامش
امیلی سنت جان مندل با رمان دریای آرامش یک بار دیگر ثابت میکند که درک عمیق و منحصربهفردی از انسانیت، خاطره، و ارتباط دارد. این کتاب که در قالب یک داستان علمیتخیلی و در عین حال انسانی روایت میشود، مرزهای زمان و مکان را درهم میشکند و مخاطب را به سفری تأملبرانگیز و درونی میبرد. مندل که پیشتر با آثار تحسینشدهای مانند ایستگاه یازده شناخته شده است، در این کتاب نیز توانسته است دیدگاه فلسفی و نوآورانه خود را به تصویر بکشد.
دریای آرامش نه تنها درباره سفر در زمان است، بلکه به کاوش در ماهیت زندگی، عشق، و از دست دادن میپردازد. نویسنده از سبک خاص خود در ایجاد فضاهای داستانی بهره میبرد و با توانایی منحصر بهفردش در پیوند دادن داستانهای چندگانه، یک روایت منسجم و چندلایه خلق میکند. این کتاب، همچون یک پازل، قطعات مختلف را بهگونهای در کنار هم قرار میدهد که در نهایت تصویری زیبا و تأثیرگذار پدید میآورد.
داستان در دورههای زمانی مختلف جریان دارد و شخصیتهایی از قرنهای متفاوت را به هم پیوند میدهد. از زندگی در جنگلهای بریتیش کلمبیا در اوایل قرن بیستم گرفته تا تمدنهای دوردست آینده، هر دوره زمانی به شکلی دقیق و هنرمندانه توصیف شده است. این تغییرات زمانی به مندل اجازه میدهد تا پرسشهایی اساسی درباره ماهیت زمان و تأثیر آن بر انسانها را مطرح کند.
یکی از نکات برجسته کتاب، شیوه پرداختن به موضوع تنهایی و جستجوی معنا در جهانی پیچیده و همیشه در حال تغییر است. شخصیتهای مندل، هرچند در دورههای زمانی مختلف زندگی میکنند، اما همگی با چالشهایی مشابه در مواجهه با انزوای درونی و تلاش برای یافتن جایگاه خود در جهان روبهرو هستند. این تقاطعهای انسانی، کتاب را به اثری جهانی و جاودان تبدیل میکند.
سبک نوشتاری مندل در این کتاب ترکیبی از زیباییشناسی ادبی و دقت علمی است. او با نثری شاعرانه و روان، تصاویری زنده و بهیادماندنی خلق میکند که خواننده را به قلب داستان میکشاند. در عین حال، مفاهیم علمی و پیچیدهای مانند سفر در زمان را به شکلی ساده و قابلفهم بیان میکند.
یکی دیگر از موضوعات محوری کتاب، اهمیت هنر و خلاقیت در زندگی انسانها است. شخصیتهایی که به خلق و تجربه هنر میپردازند، نشاندهنده این هستند که چگونه هنر میتواند بهعنوان پلی بین گذشته، حال، و آینده عمل کند. هنر در این داستان نه تنها وسیلهای برای بیان احساسات، بلکه راهی برای برقراری ارتباط میان نسلها و دورههای زمانی است.
فضاسازی در دریای آرامش بهگونهای است که خواننده احساس میکند خود در میان جنگلهای بارانی، ایستگاههای فضایی، و چشماندازهای آیندهای دور قرار گرفته است. این فضاسازی قوی، کتاب را به تجربهای سینمایی تبدیل میکند و تصاویر داستانی را در ذهن خواننده ماندگار میسازد.
رمان همچنین به موضوعاتی چون بحرانهای زیستمحیطی و پیامدهای آن بر آینده بشریت میپردازد. در دنیای مندل، فناوری و پیشرفتهای علمی نه تنها باعث حل مشکلات نشدهاند، بلکه چالشهای جدیدی را به وجود آوردهاند. این نگاه انتقادی به آینده، خواننده را به تفکر درباره مسئولیتهای فردی و جمعی در قبال زمین دعوت میکند.
یکی از ویژگیهای خاص این کتاب، مهارت مندل در ایجاد روابط عاطفی عمیق بین شخصیتهاست. این روابط، چه میان اعضای خانواده و چه میان غریبههایی که بهطور تصادفی با یکدیگر برخورد میکنند، هسته اصلی داستان را تشکیل میدهند و به آن عمق و گرمای انسانی میبخشند.
دریای آرامش همچنین درباره ارتباطات پنهانی و پیوندهای نامرئی است که زندگی انسانها را به هم متصل میکند. این مفهوم که تصمیمات و اقدامات ما میتواند تأثیری گسترده بر دیگران و حتی نسلهای آینده داشته باشد، یکی از پیامهای کلیدی کتاب است که به شکلی زیبا و تأثیرگذار بیان میشود.
نویسنده در این رمان نشان میدهد که چگونه تکنولوژی، هرچند میتواند ابزار قدرت باشد، اما قادر به پر کردن خلأهای عاطفی انسان نیست. در دنیایی که پیشرفت علمی به اوج رسیده، همچنان مسائل اساسی انسان مانند عشق، از دست دادن، و معنای زندگی باقی میمانند.
در نهایت، دریای آرامش داستانی است که در عین جذابیت و سرگرمکنندگی، خواننده را به تأمل عمیق درباره زندگی و جایگاه خود در جهان وادار میکند. این کتاب، همچون امواج دریا، ذهن و قلب خواننده را تسخیر میکند و اثری ماندگار بر روح او به جا میگذارد.
کتاب دریای آرامش در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۷ با بیش از ۲۶۲ هزار رای و ۳۱۸۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از ابوالفضل نصری، فاطمه جابیک و عیسی اسدی به بازار عرضه شده است.
داستان دریای آرامش
رمان دریای آرامش داستانی چندلایه و پیچیده است که از سه دوره زمانی مختلف روایت میشود. نخستین خط داستانی در اوایل قرن بیستم آغاز میشود و زندگی ادوین سنت اندرو، مردی بریتانیایی که به کانادا مهاجرت کرده است، را دنبال میکند. ادوین در جریان سفری به جنگلهای بریتیش کلمبیا، تجربهای غیرمعمول را از شنیدن صدایی عجیب و مواجهه با تصاویری غیرقابل توضیح دارد که مسیر زندگی او را تغییر میدهد.
خط داستانی دوم در دهه ۲۰۲۰ میلادی میگذرد و زندگی مایرون لوئیل را دنبال میکند، زنی که در حال بهبودی از یک تجربه شخصی دردناک است. مایرون به نویسندگی و هنر روی میآورد و در این مسیر به تحقیق درباره پدیدههای زمانی عجیب میپردازد که با تجربه ادوین مرتبط به نظر میرسند. این بخش، پیوندهایی را میان دورههای مختلف زمانی آشکار میکند.
داستان سوم در آیندهای دور، در قرن ۲۴، روایت میشود. گاسپار جاکارد، یک کارآگاه زمانی، مأموریتی را بر عهده دارد تا ناهنجاریهای زمانی را بررسی کند. او در طی تحقیقاتش به شبکهای از وقایع میرسد که به دو خط داستانی پیشین مربوط است. در این بخش، تکنولوژی پیشرفته سفر در زمان و تأثیرات آن بر زندگی انسانها برجسته میشود.
شخصیتها از طریق اتفاقات عجیب و غیرمنتظره به هم مرتبط میشوند، و هر یک به نوعی با یک پدیده مشترک – تجربه شنیدن صدایی عجیب و دیدن تصاویری که به دورههای زمانی دیگر تعلق دارند – مواجه میشوند. این تجارب، نه تنها زندگی آنان را تحتتأثیر قرار میدهد، بلکه به تدریج به عنوان سرنخی برای درک ارتباط میان زمانها عمل میکند.
یکی از نقاط عطف داستان، کشف راز ارتباط میان شخصیتها و دورههای زمانی مختلف است. ادوین، مایرون، و گاسپار هر کدام با گذشته، حال، و آیندهای روبهرو میشوند که نشان میدهد زندگیها و تصمیمات آنها بهگونهای ناگسستنی به هم پیوستهاند.
در روند داستان، گاسپار به این نتیجه میرسد که ناهنجاریهای زمانی نه تنها پدیدههایی علمی، بلکه نشانههایی از پیوندهای انسانی و معنایی هستند که زمان را در مینوردند. این اکتشاف به او کمک میکند تا راهحلی برای ناهنجاریهای زمانی پیدا کند و به فهمی عمیقتر از جایگاه خود در این شبکه پیچیده برسد.
پایان داستان به نوعی این سه دوره زمانی را به هم پیوند میدهد، در حالی که پرسشهایی درباره ماهیت زمان و تأثیر آن بر انسان باقی میگذارد. تجربههای مشترک شخصیتها در نهایت آنها را به یکدیگر نزدیکتر میکند و نشان میدهد که چگونه خاطرات، تصمیمات، و روابط ما میتوانند از مرزهای زمانی فراتر روند.
دریای آرامش با روایتی جذاب و شخصیتهایی بهیادماندنی، داستانی درباره جستجوی معنا، ارتباطات انسانی، و تأثیرات زمان بر زندگی انسانها ارائه میدهد که در هر دورهای قابل لمس و باورپذیر است.
بخشهایی از دریای آرامش
ادوین ایستاده در میانه جنگلهای بارانی، صدایی عجیب به گوشش میرسد. چیزی شبیه به نغمههای موسیقی و همزمان صدای قدمهایی که انگار از دنیایی دیگر میآیند. حس میکند زمان برای لحظهای متوقف شده است. او نفسنفسزنان به اطراف نگاه میکند، اما چیزی نمییابد. تنها سکوت جنگل، که حالا سنگینتر از همیشه به نظر میرسد، او را احاطه کرده است.
………………….
مایرون صفحهای از کتابش را ورق میزند و با دقت به خطوط کلمات خیره میشود. برایش عجیب است که این نوشتهها، که ظاهراً ربطی به او ندارند، چگونه در دلش طوفانی به پا میکنند. او احساس میکند که نویسنده، هر که بوده، انگار برای او و درباره او نوشته است. ارتباطی که از مرزهای زمان و مکان فراتر میرود.
………………..
در ایستگاه فضایی، گاسپار به صفحه مانیتور خیره شده بود. نمودارهای زمانی، ناهنجاریهای ثبتشده، و اطلاعاتی که هنوز نمیتوانست آنها را درک کند. او میدانست که پاسخها در جایی پنهان است، اما سؤال اصلی این بود: آیا زمان بهتنهایی یک خط مستقیم است، یا چیزی پیچیدهتر؟
………………
آن شب، وقتی مایرون به خواب فرو رفت، همان صدای موسیقی را شنید. صدایی که قبلاً در جنگلها شنیده بود. این بار اما واضحتر بود، انگار که چیزی یا کسی در حال فرستادن پیامی برای او بود. آیا این صداها متعلق به زمان دیگری بودند؟
………………..
گاسپار در آخرین یادداشتهایش نوشت: «ما اغلب فکر میکنیم زمان ما را جدا میکند، اما حقیقت این است که زمان تنها یک تصور است. آنچه ما را به هم پیوند میدهد، تجربههای مشترک است. لحظههایی که شاید هرگز به زبان نیاوریم، اما هرگز فراموش نمیکنیم.
………………..
ادوین در هالیفاکس نزدیک بندر خوابگاهی پیدا کرد؛ اتاقی درپانسیونی مشرف به لنگرگاه در کنج طبقهٔ دوم. صبح روز بعد که بیدار شد، صحنهٔ زنده و شگفتانگیزی را از پنجرهٔ اتاقش دید. یک کشتی تجاری بزرگ در بندر پهلو گرفته بود و آنقدر به آنجا نزدیک بود که بدوبیراههای مردان هنگام جابجایی بشکهها، کیسهها و جعبهها را میشنید. بیشتر روز نخست را مثل گربهای از پنجره به بیرون خیره شد.
برنامهاش این بود که بدون فوت وقت راهی غرب شود، اما در تمام زندگیاش از نقطهضعفی رنج میبرد که باعث میشد به راحتی در هالیفاکس ماندگار شود: میتوانست دست به کار شود، اما به رخوت تمایل داشت. دوست داشت پشت پنجرهٔ اتاقش بنشیند. از آنجا میتوانست جنبوجوش بیوقفهٔ مردم و کشتیها را تماشا کند. دلش نمیخواست برود، پس ماند.
به صاحب پانسیون که داشت مؤدبانه دربارهٔ ماندنش پرسوجو میکرد، گفت: «وای، فکر کنم هنوز نتوانستهام دربارهٔ قدم بعدیام تصمیم بگیرم.» نام صاحب پانسیون خانم دانلی و اهل نیوفاندلند بود. لهجهاش ادوین را گیج میکرد. طوری بود که انگار همزمان اهل بریستول و ایرلند است و در عین حال، گاهی هم لهجهٔ اسکاتلندی پیدا میکرد. اما هر چه که بود، اتاقها تمیز بودند و خانم دانلی هم آشپزی فوقالعاده بود.
ملوانها مثل موج به هم تنه میزدند و از زیر پنجرهٔ اتاقش عبور میکردند. کم پیش میآمد به بالا نگاه کنند. ادوین از نگاه کردن بهشان لذت میبرد اما شهامت نداشت نزدیکشان شود. بهعلاوه آنها با همدیگر بودند. وقتی سیاهمست میشدند دستشان را روی شانهٔ همدیگر میانداختند و حسادت ادوین گل میکرد.
(میتواند به دریا برود؟ البته که نه. به محض اینکه این ایده در ذهنش شکل میگرفت آن را پس میزد. البته ماجرای یکی از حوالهایها را شنیده بود که ملوان شد، ولی ادوین ذاتاً اهل بطالت بود.)
عاشق تماشای قایقها بود. هنوز هم میشد از عرشهٔ کشتیهای بخاری که به لنگرگاه میآمدند عطروبوی اروپا را استشمام کرد.
صبحها و بعد از ظهرها میرفت پیادهروی. به سمت لنگرگاه قدم میزد، از مناطق مسکونی سوتوکور سردرمیآورد و مدام به مغازههای کوچک خیابان برینگتون که سایهبانهای راهراه داشتند سرک میکشید. دوست داشت سوار تراموای برقی شود و تا ته خط برود؛ بعد دوباره همین مسیر را برگردد و تغییر منظره از خانههای کوچک به خانههای بزرگ و سپس ساختمانهای تجاری مرکز شهر را تماشا کند.
عاشق خریدن چیزهایی بود که نیاز اساسیاش نبودند: یک قرص نان، یک یا دو کارت پستال، یک دسته گل. فکر میکرد شاید زندگی همین است. به همین سادگی. بدون خانواده، بدون شغل، فقط چند لذت ساده، ملحفههای تمیز برای استراحت در آخر شب و البته دریافت منظم مقرری از خانواده. ممکن بود زندگی در انزوا خیلی لذتبخش باشد.
اگر به کتاب دریای آرامش علاقه دارید، بخش معرفی آثار امیلی سنت جان مندل در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، تخیلی، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، علمی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، امیلی سنت جان مندل، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب