«مرگ یزدگرد» اثری است از بهرام بیضایی (نویسنده و کارگردان زادهی تهران، متولد ۱۳۱۷) که در سال ۱۳۵۸ نگاشته شده است. این کتاب نمایشنامهای است که با روایتهای متناقض درباره مرگ آخرین پادشاه ساسانی، به بررسی قدرت، حقیقت، عدالت و فروپاشی اجتماعی میپردازد.
دربارهی مرگ یزدگرد
نمایشنامهی «مرگ یزدگرد» اثر ماندگار بهرام بیضایی، یکی از شاخصترین آثار ادبی و نمایشی ایران به شمار میرود که در سال ۱۳۵۸ به رشته تحریر درآمد. این نمایشنامه داستان آخرین پادشاه ساسانی، یزدگرد سوم، را بازگو میکند؛ شاهی که پس از شکست از اعراب به مرزهای شرقی ایران گریخته و در نهایت در یک آسیاب، به شکلی رازآلود، به قتل میرسد. این اثر از همان آغاز با ساختاری نوآورانه و روایتهایی چندگانه، توجه منتقدان و هنردوستان را به خود جلب کرد.
داستان نمایشنامه با کشف جسد پادشاه در آسیاب آغاز میشود، جایی که آسیابان، همسر و دختر او متهم به قتل شاه میشوند و محاکمهای غیرعادی شکل میگیرد. هر یک از این سه شخصیت، روایت متفاوتی از واقعه مرگ شاه ارائه میدهند. این روایات نه تنها از نظر محتوا با یکدیگر تناقض دارند، بلکه بازتابی از پیچیدگیهای اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی دوران هستند که در دل این محاکمه تاریخی به تصویر کشیده شده است.
آنچه این اثر را از دیگر نمایشنامههای تاریخی متمایز میکند، زبان خاص آن است. بیضایی موفق شده است زبانی کهن اما زنده و پویایی را به کار گیرد که به دور از تکلفهای مرسوم، هم شنیدنی و گوشنواز است و هم خواننده یا بیننده را به عمق رویدادها میکشاند. دیالوگها با ریتمی شاعرانه و روایی به گونهای تنظیم شدهاند که روایت چندصدایی نمایشنامه به غنایی هنری دست یابد.
«مرگ یزدگرد» فراتر از یک بازگویی صرف تاریخی است. این نمایشنامه با نگاهی مدرن به وقایع گذشته، به تحلیل بحرانهای اخلاقی، سیاسی و اجتماعی میپردازد. روایتهای متفاوت آسیابان، همسر و دخترش، نه تنها مرگ یزدگرد، بلکه جامعهای در حال فروپاشی را ترسیم میکند. از خلال این روایتها، تصویر متناقضی از پادشاه، جامعه و سرنوشت تاریخی ایرانیان ارائه میشود.
بیضایی در این اثر، با بهرهگیری از تکنیکهای درامنویسی مدرن و رویکردی فلسفی، نمایشنامهای خلق کرده است که پرسشهای بنیادین در مورد حقیقت، عدالت و قدرت را مطرح میکند. او به جای ارائه یک پاسخ قطعی، مخاطب را با چندگانگی حقیقت و نسبیت دیدگاهها مواجه میسازد، امری که نمایشنامه را به یک تجربه فکری منحصربهفرد تبدیل میکند.
یکی دیگر از ویژگیهای برجسته این اثر، ساختار روایی چندلایه آن است. هر بار که یکی از شخصیتها داستان خود را روایت میکند، مخاطب وارد فضایی تازه میشود که در آن، عناصر جدیدی از ماجرا و شخصیتها آشکار میگردد. این تکنیک نه تنها بر جذابیت نمایشنامه میافزاید، بلکه عمق بیشتری به تحلیلهای اجتماعی و تاریخی آن میبخشد.
«مرگ یزدگرد» نه تنها در عرصه ادبیات فارسی، بلکه در سطح جهانی نیز مورد توجه قرار گرفته است. ترجمههای متعدد این نمایشنامه به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، آلمانی و فرانسوی، نشاندهنده جهانی بودن پیامها و ارزشهای هنری آن است. این اثر به عنوان نمادی از ادبیات نمایشی ایران، توانسته در محافل بینالمللی جایگاه ویژهای به دست آورد.
اجرای این نمایشنامه در سال ۱۳۵۸ در تئاتر شهر تهران و همچنین ساخت فیلمی با همین نام به کارگردانی خود بیضایی در سال ۱۳۶۰، به تثبیت جایگاه آن در تاریخ هنرهای نمایشی ایران کمک کرد. هر دو نسخه صحنهای و سینمایی این اثر، تجربهای منحصر به فرد از تلفیق هنرهای دراماتیک و سینمایی ارائه دادهاند.
در کنار ارزشهای ادبی و نمایشی، این اثر به عنوان یک متن تاریخی نیز قابل تأمل است. بازنمایی فضای سیاسی و اجتماعی دوران یزدگرد سوم و نحوه فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، درک بهتری از تحولات آن دوران به مخاطب ارائه میدهد. این جنبه تاریخی، نمایشنامه را به اثری چندوجهی تبدیل کرده که هم برای علاقهمندان به تاریخ و هم هنرهای نمایشی جذاب است.
بیضایی با خلق این اثر، مرزهای نمایشنامهنویسی فارسی را گسترش داده است. «مرگ یزدگرد» نه تنها در فرم و محتوا پیشرو است، بلکه الگویی برای نسلهای بعدی هنرمندان ایرانی ارائه میدهد. این نمایشنامه نمونهای از تعهد هنری به روایت تاریخ و پرداختن به مسائل بنیادین انسانی است.
خواندن یا تماشای این اثر، تجربهای فراتر از یک ماجرای تاریخی ساده است. این نمایشنامه، بازتابی از پیچیدگیهای انسانی، تناقضهای قدرت و ماهیت گذرای زمان است که به شکلی هنری و خلاقانه روایت شده است. «مرگ یزدگرد» را میتوان نقطه عطفی در تاریخ ادبیات نمایشی ایران دانست که همچنان پس از سالها، تازگی و جذابیت خود را حفظ کرده است.
در نهایت، «مرگ یزدگرد» اثری است که هر خواننده یا بینندهای را به چالش میکشد تا در مورد مفهوم حقیقت، مسئولیت اجتماعی و سرنوشت تاریخی تأمل کند. این نمایشنامه، میراثی ارزشمند از هنر ایرانی است که پیامهای آن فراتر از زمان و مکان، همچنان به مخاطبان الهام میبخشد.
کتاب مرگ یزدگرد در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۳۲ با بیش از ۲۵۵۰ رای و ۲۷۱ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان مرگ یزدگرد
داستان نمایشنامهی «مرگ یزدگرد» با صحنهای رازآلود و نمادین آغاز میشود: جسد یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، در آسیابی پیدا میشود. آسیابان، همسر و دخترش متهم به قتل پادشاه هستند و محاکمهای بیسابقه و پیچیده آغاز میگردد. در این محاکمه، موبد و سرداران یزدگرد تلاش میکنند تا حقیقت مرگ او را آشکار کنند. اما هر یک از متهمان روایت متفاوتی از ماجرا ارائه میدهند، روایاتی که تناقضهای عمیق دارند و حقیقت را مبهمتر میکنند.
آسیابان در روایت خود مدعی است که یزدگرد را به دلیل رفتار مستبدانه و تلاش برای تجاوز به همسرش به قتل رسانده است. او پادشاه را فردی ستمگر توصیف میکند که فرار از میدان جنگ و پناهبردن به آسیاب، نشانهای از بزدلی او بوده است. در این روایت، آسیابان خود را قربانی شرایطی میداند که پادشاه بر او تحمیل کرده است.
همسر آسیابان، اما، روایتی متفاوت ارائه میدهد. او ادعا میکند که یزدگرد در واقع قربانی حملهای بوده که برای حفاظت از خانواده انجام شده است. در روایت او، تصویر پادشاه به شکلی پیچیدهتر و انسانیتر جلوه میکند، اما همچنان رفتارهای او مورد انتقاد قرار میگیرد. این روایت، جنبهای دیگر از تقابل بین مردم عادی و سلطنت را آشکار میسازد.
دختر آسیابان، با روایتی دیگر، فضای داستان را پیچیدهتر میکند. او مدعی است که جسدی که در آسیاب پیدا شده، در واقع جسد پادشاه نیست، بلکه خود آسیابان است که قربانی خشونت و دسیسههای پادشاه شده است. این روایت به شدت نمادین، بر ابهام ماجرای مرگ یزدگرد میافزاید و نشان میدهد که حقیقت در این داستان نه تنها چندلایه است، بلکه ممکن است هرگز آشکار نشود.
در همین حال که این سه روایت متناقض پیش میرود، در پسزمینه داستان، سپاه اعراب به تدریج پیشروی میکند و فضای داستان را تهدیدآمیزتر میسازد. محاکمه آسیابان و خانوادهاش با صدور حکمی مبهم به پایان میرسد، اما ورود سربازی که خبر از نزدیک شدن اعراب میدهد، نشان میدهد که فرجام واقعی این ماجرا فراتر از این محاکمه است. همسر آسیابان با بیان اینکه داوری واقعی تازه آغاز شده، داستان را به اوج نمادین خود میرساند.
در نهایت، «مرگ یزدگرد» فراتر از یک داستان ساده درباره قتل پادشاه است. این نمایشنامه با روایتهای چندگانه خود، تصویرگر فروپاشی یک نظام سیاسی و اجتماعی است. حقیقت در این داستان هرگز به طور قطعی مشخص نمیشود و نمایشنامه، مخاطب را با پرسشهایی عمیق درباره قدرت، عدالت، و حقیقت تنها میگذارد.
بخشهایی از مرگ یزدگرد
آسیابان: با کدام اسب؟ و من کجا را دارم؟ درهای دنیا به روی من بسته است!
زن: فقط اینجاست که درش مثل کاروانسرا باز است. به این مردک گفتم کلون در را دوباره بساز؛ نشنید!
آسیابان: خورشید و ماه به هم برآمدهاند. در هیچ گوشه رهاییم نیست. دنیا در کمین من است. چرا مینالی؟
دختر: سینهام. شکمم. دردی در هر دو جا دارم.
آسیابان: از گرسنگی است دخترجان. من امروز دانستم. در تیسفون مرا از دنیا خبر نبود. بسیار نالهها بود که من نشنیدم. من به دنیا پشت کرده بودم، آری؛ و اینک دنیا به من پشت کرده است. چرا ناله میکنی؟
دختر: دردم. دردهایم.
آسیابان: آری، یک بار گفتی؛ پس چرا فراموشم شد؟ در تیسفون من درها را یک به یک به روی خود بستم، و اینجا را دری نبود – [میماند] – من آسیا را از شما به سکههای زرین میخرم. ای آسیابان به من بگو چند؟
زن: [شگفتزده] او میخواهد آسیای ویرانه را بهایی بنهیم.
آسیابان: [به زن] تو آسیابان باش و بگو من چه پاسخ دادم. جوال مرا بردار. آیا کسی نیست که این آسیای ویران را به من به چند پارهی زر بفروشد؟
…………….
آسیابان: «پاسخ این رنجهای سالیان من با کیست؟
من هر روزِ زندگیم به شما باژ دادهام.من سواران ترا سیر کردهام.اکنون که دشمنان میرسند تو باید بگریزی؛ و مرا که سالها دست بستی دستبسته بگذاری؟
مرا که دیگر نه دانش جنگ دارم ونه تاب نبرد؟
«آیا دشنام و ناسزا هم سرمایهی بزرگان است که هرگاه که بخواهند خرج میکنند؟ نه، این سنگ وکلوخی است بر زمین ریخته که من نیز میتوانم چندتایی از آن را بهسوی شما پرتاب کنم.»
«بپرسش ویرانه چرا می سازند ؛ آتش چرا میزنند ؛سیاه چرا میپوشند؛ وخدای که میگویند چرا چنین خشمگین است؟»
« کجا شد آن پندار وگفتار وکردار نیک ؟کجا شد آن سوگند سلحشوری ؟کجا شد آن درفش آهنگران ؟ هر دمگویی به سنگ منجنیقم میکوبند.»
زن: کدام چارهسازی،کدام دلسوزی؟ بَزَکشان را ببین .بلند تبارانی چون شما از گُردهی ما تسمهها کشیدهاید.
شما و همهی آن نوجامگانِ نوکیسه. شما دمار از روزگار ما درآوردهاید. فرق من و تو یک شمشیر است که تو بر کمر بستهای.
سردار: زبانت ببُرد!
زن : و تو شمشیر را برای همین بستهای!
«این شوخی نامردان است که امید میدهند و سپس بازپس میگیرند و بر نومیدشدگان از ته دل میخندند.»
موبد: آه اینان چه میگویند؛ سخن از پلیدی چندانست که جای مزدااهورا نیست . . . باید به سراسر ایران زمین پندنامه بفرستیم.
زن : پندنامه بفرست ای موبد، اما اندکی نان بر آن بیفزای.ما مردمان از پند سیر آمدهایم و بر نان گرسنه ایم.
اگر به کتاب مرگ یزدگرد علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین آثار بهرام بیضایی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثاراین نویسنده نیز آشنا شوید.
18 دی 1403
مرگ یزدگرد
«مرگ یزدگرد» اثری است از بهرام بیضایی (نویسنده و کارگردان زادهی تهران، متولد ۱۳۱۷) که در سال ۱۳۵۸ نگاشته شده است. این کتاب نمایشنامهای است که با روایتهای متناقض درباره مرگ آخرین پادشاه ساسانی، به بررسی قدرت، حقیقت، عدالت و فروپاشی اجتماعی میپردازد.
دربارهی مرگ یزدگرد
نمایشنامهی «مرگ یزدگرد» اثر ماندگار بهرام بیضایی، یکی از شاخصترین آثار ادبی و نمایشی ایران به شمار میرود که در سال ۱۳۵۸ به رشته تحریر درآمد. این نمایشنامه داستان آخرین پادشاه ساسانی، یزدگرد سوم، را بازگو میکند؛ شاهی که پس از شکست از اعراب به مرزهای شرقی ایران گریخته و در نهایت در یک آسیاب، به شکلی رازآلود، به قتل میرسد. این اثر از همان آغاز با ساختاری نوآورانه و روایتهایی چندگانه، توجه منتقدان و هنردوستان را به خود جلب کرد.
داستان نمایشنامه با کشف جسد پادشاه در آسیاب آغاز میشود، جایی که آسیابان، همسر و دختر او متهم به قتل شاه میشوند و محاکمهای غیرعادی شکل میگیرد. هر یک از این سه شخصیت، روایت متفاوتی از واقعه مرگ شاه ارائه میدهند. این روایات نه تنها از نظر محتوا با یکدیگر تناقض دارند، بلکه بازتابی از پیچیدگیهای اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی دوران هستند که در دل این محاکمه تاریخی به تصویر کشیده شده است.
آنچه این اثر را از دیگر نمایشنامههای تاریخی متمایز میکند، زبان خاص آن است. بیضایی موفق شده است زبانی کهن اما زنده و پویایی را به کار گیرد که به دور از تکلفهای مرسوم، هم شنیدنی و گوشنواز است و هم خواننده یا بیننده را به عمق رویدادها میکشاند. دیالوگها با ریتمی شاعرانه و روایی به گونهای تنظیم شدهاند که روایت چندصدایی نمایشنامه به غنایی هنری دست یابد.
«مرگ یزدگرد» فراتر از یک بازگویی صرف تاریخی است. این نمایشنامه با نگاهی مدرن به وقایع گذشته، به تحلیل بحرانهای اخلاقی، سیاسی و اجتماعی میپردازد. روایتهای متفاوت آسیابان، همسر و دخترش، نه تنها مرگ یزدگرد، بلکه جامعهای در حال فروپاشی را ترسیم میکند. از خلال این روایتها، تصویر متناقضی از پادشاه، جامعه و سرنوشت تاریخی ایرانیان ارائه میشود.
بیضایی در این اثر، با بهرهگیری از تکنیکهای درامنویسی مدرن و رویکردی فلسفی، نمایشنامهای خلق کرده است که پرسشهای بنیادین در مورد حقیقت، عدالت و قدرت را مطرح میکند. او به جای ارائه یک پاسخ قطعی، مخاطب را با چندگانگی حقیقت و نسبیت دیدگاهها مواجه میسازد، امری که نمایشنامه را به یک تجربه فکری منحصربهفرد تبدیل میکند.
یکی دیگر از ویژگیهای برجسته این اثر، ساختار روایی چندلایه آن است. هر بار که یکی از شخصیتها داستان خود را روایت میکند، مخاطب وارد فضایی تازه میشود که در آن، عناصر جدیدی از ماجرا و شخصیتها آشکار میگردد. این تکنیک نه تنها بر جذابیت نمایشنامه میافزاید، بلکه عمق بیشتری به تحلیلهای اجتماعی و تاریخی آن میبخشد.
«مرگ یزدگرد» نه تنها در عرصه ادبیات فارسی، بلکه در سطح جهانی نیز مورد توجه قرار گرفته است. ترجمههای متعدد این نمایشنامه به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، آلمانی و فرانسوی، نشاندهنده جهانی بودن پیامها و ارزشهای هنری آن است. این اثر به عنوان نمادی از ادبیات نمایشی ایران، توانسته در محافل بینالمللی جایگاه ویژهای به دست آورد.
اجرای این نمایشنامه در سال ۱۳۵۸ در تئاتر شهر تهران و همچنین ساخت فیلمی با همین نام به کارگردانی خود بیضایی در سال ۱۳۶۰، به تثبیت جایگاه آن در تاریخ هنرهای نمایشی ایران کمک کرد. هر دو نسخه صحنهای و سینمایی این اثر، تجربهای منحصر به فرد از تلفیق هنرهای دراماتیک و سینمایی ارائه دادهاند.
در کنار ارزشهای ادبی و نمایشی، این اثر به عنوان یک متن تاریخی نیز قابل تأمل است. بازنمایی فضای سیاسی و اجتماعی دوران یزدگرد سوم و نحوه فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، درک بهتری از تحولات آن دوران به مخاطب ارائه میدهد. این جنبه تاریخی، نمایشنامه را به اثری چندوجهی تبدیل کرده که هم برای علاقهمندان به تاریخ و هم هنرهای نمایشی جذاب است.
بیضایی با خلق این اثر، مرزهای نمایشنامهنویسی فارسی را گسترش داده است. «مرگ یزدگرد» نه تنها در فرم و محتوا پیشرو است، بلکه الگویی برای نسلهای بعدی هنرمندان ایرانی ارائه میدهد. این نمایشنامه نمونهای از تعهد هنری به روایت تاریخ و پرداختن به مسائل بنیادین انسانی است.
خواندن یا تماشای این اثر، تجربهای فراتر از یک ماجرای تاریخی ساده است. این نمایشنامه، بازتابی از پیچیدگیهای انسانی، تناقضهای قدرت و ماهیت گذرای زمان است که به شکلی هنری و خلاقانه روایت شده است. «مرگ یزدگرد» را میتوان نقطه عطفی در تاریخ ادبیات نمایشی ایران دانست که همچنان پس از سالها، تازگی و جذابیت خود را حفظ کرده است.
در نهایت، «مرگ یزدگرد» اثری است که هر خواننده یا بینندهای را به چالش میکشد تا در مورد مفهوم حقیقت، مسئولیت اجتماعی و سرنوشت تاریخی تأمل کند. این نمایشنامه، میراثی ارزشمند از هنر ایرانی است که پیامهای آن فراتر از زمان و مکان، همچنان به مخاطبان الهام میبخشد.
کتاب مرگ یزدگرد در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۳۲ با بیش از ۲۵۵۰ رای و ۲۷۱ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان مرگ یزدگرد
داستان نمایشنامهی «مرگ یزدگرد» با صحنهای رازآلود و نمادین آغاز میشود: جسد یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، در آسیابی پیدا میشود. آسیابان، همسر و دخترش متهم به قتل پادشاه هستند و محاکمهای بیسابقه و پیچیده آغاز میگردد. در این محاکمه، موبد و سرداران یزدگرد تلاش میکنند تا حقیقت مرگ او را آشکار کنند. اما هر یک از متهمان روایت متفاوتی از ماجرا ارائه میدهند، روایاتی که تناقضهای عمیق دارند و حقیقت را مبهمتر میکنند.
آسیابان در روایت خود مدعی است که یزدگرد را به دلیل رفتار مستبدانه و تلاش برای تجاوز به همسرش به قتل رسانده است. او پادشاه را فردی ستمگر توصیف میکند که فرار از میدان جنگ و پناهبردن به آسیاب، نشانهای از بزدلی او بوده است. در این روایت، آسیابان خود را قربانی شرایطی میداند که پادشاه بر او تحمیل کرده است.
همسر آسیابان، اما، روایتی متفاوت ارائه میدهد. او ادعا میکند که یزدگرد در واقع قربانی حملهای بوده که برای حفاظت از خانواده انجام شده است. در روایت او، تصویر پادشاه به شکلی پیچیدهتر و انسانیتر جلوه میکند، اما همچنان رفتارهای او مورد انتقاد قرار میگیرد. این روایت، جنبهای دیگر از تقابل بین مردم عادی و سلطنت را آشکار میسازد.
دختر آسیابان، با روایتی دیگر، فضای داستان را پیچیدهتر میکند. او مدعی است که جسدی که در آسیاب پیدا شده، در واقع جسد پادشاه نیست، بلکه خود آسیابان است که قربانی خشونت و دسیسههای پادشاه شده است. این روایت به شدت نمادین، بر ابهام ماجرای مرگ یزدگرد میافزاید و نشان میدهد که حقیقت در این داستان نه تنها چندلایه است، بلکه ممکن است هرگز آشکار نشود.
در همین حال که این سه روایت متناقض پیش میرود، در پسزمینه داستان، سپاه اعراب به تدریج پیشروی میکند و فضای داستان را تهدیدآمیزتر میسازد. محاکمه آسیابان و خانوادهاش با صدور حکمی مبهم به پایان میرسد، اما ورود سربازی که خبر از نزدیک شدن اعراب میدهد، نشان میدهد که فرجام واقعی این ماجرا فراتر از این محاکمه است. همسر آسیابان با بیان اینکه داوری واقعی تازه آغاز شده، داستان را به اوج نمادین خود میرساند.
در نهایت، «مرگ یزدگرد» فراتر از یک داستان ساده درباره قتل پادشاه است. این نمایشنامه با روایتهای چندگانه خود، تصویرگر فروپاشی یک نظام سیاسی و اجتماعی است. حقیقت در این داستان هرگز به طور قطعی مشخص نمیشود و نمایشنامه، مخاطب را با پرسشهایی عمیق درباره قدرت، عدالت، و حقیقت تنها میگذارد.
بخشهایی از مرگ یزدگرد
آسیابان: با کدام اسب؟ و من کجا را دارم؟ درهای دنیا به روی من بسته است!
زن: فقط اینجاست که درش مثل کاروانسرا باز است. به این مردک گفتم کلون در را دوباره بساز؛ نشنید!
آسیابان: خورشید و ماه به هم برآمدهاند. در هیچ گوشه رهاییم نیست. دنیا در کمین من است. چرا مینالی؟
دختر: سینهام. شکمم. دردی در هر دو جا دارم.
آسیابان: از گرسنگی است دخترجان. من امروز دانستم. در تیسفون مرا از دنیا خبر نبود. بسیار نالهها بود که من نشنیدم. من به دنیا پشت کرده بودم، آری؛ و اینک دنیا به من پشت کرده است. چرا ناله میکنی؟
دختر: دردم. دردهایم.
آسیابان: آری، یک بار گفتی؛ پس چرا فراموشم شد؟ در تیسفون من درها را یک به یک به روی خود بستم، و اینجا را دری نبود – [میماند] – من آسیا را از شما به سکههای زرین میخرم. ای آسیابان به من بگو چند؟
زن: [شگفتزده] او میخواهد آسیای ویرانه را بهایی بنهیم.
آسیابان: [به زن] تو آسیابان باش و بگو من چه پاسخ دادم. جوال مرا بردار. آیا کسی نیست که این آسیای ویران را به من به چند پارهی زر بفروشد؟
…………….
آسیابان: «پاسخ این رنجهای سالیان من با کیست؟
من هر روزِ زندگیم به شما باژ دادهام.من سواران ترا سیر کردهام.اکنون که دشمنان میرسند تو باید بگریزی؛ و مرا که سالها دست بستی دستبسته بگذاری؟
مرا که دیگر نه دانش جنگ دارم ونه تاب نبرد؟
«آیا دشنام و ناسزا هم سرمایهی بزرگان است که هرگاه که بخواهند خرج میکنند؟ نه، این سنگ وکلوخی است بر زمین ریخته که من نیز میتوانم چندتایی از آن را بهسوی شما پرتاب کنم.»
«بپرسش ویرانه چرا می سازند ؛ آتش چرا میزنند ؛سیاه چرا میپوشند؛ وخدای که میگویند چرا چنین خشمگین است؟»
« کجا شد آن پندار وگفتار وکردار نیک ؟کجا شد آن سوگند سلحشوری ؟کجا شد آن درفش آهنگران ؟ هر دمگویی به سنگ منجنیقم میکوبند.»
زن: کدام چارهسازی،کدام دلسوزی؟ بَزَکشان را ببین .بلند تبارانی چون شما از گُردهی ما تسمهها کشیدهاید.
شما و همهی آن نوجامگانِ نوکیسه. شما دمار از روزگار ما درآوردهاید. فرق من و تو یک شمشیر است که تو بر کمر بستهای.
سردار: زبانت ببُرد!
زن : و تو شمشیر را برای همین بستهای!
«این شوخی نامردان است که امید میدهند و سپس بازپس میگیرند و بر نومیدشدگان از ته دل میخندند.»
موبد: آه اینان چه میگویند؛ سخن از پلیدی چندانست که جای مزدااهورا نیست . . . باید به سراسر ایران زمین پندنامه بفرستیم.
زن : پندنامه بفرست ای موبد، اما اندکی نان بر آن بیفزای.ما مردمان از پند سیر آمدهایم و بر نان گرسنه ایم.
اگر به کتاب مرگ یزدگرد علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین آثار بهرام بیضایی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثاراین نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، داستان تاریخی، فیلمنامه/نمایشنامه
۰ برچسبها: ادبیات ایران، بهرام بیضایی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب