«ژرمینال» اثری است از امیل زولا (نویسندهی فرانسوی، از ۱۸۴۰ تا ۱۹۰۲) که در سال ۱۸۸۵ منتشر شده است. این رمان دربارهی مبارزهی کارگران معدن زغالسنگ فرانسه علیه فقر، استثمار و بیعدالتی در نظام سرمایهداری قرن نوزدهم است.
دربارهی ژرمینال
رمان ژرمینال، یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین آثار امیل زولا، در سال ۱۸۸۵ منتشر شد و به سرعت جایگاهی ویژه در ادبیات واقعگرایانه و جنبش ناتورالیسم پیدا کرد. این کتاب سیزدهمین جلد از مجموعهی روگن ماکار است که زولا در آن، سرنوشت اعضای یک خانواده را در نسلهای مختلف و در بستر تحولات اجتماعی و اقتصادی قرن نوزدهم فرانسه دنبال میکند. در ژرمینال، او مبارزات طبقهی کارگر، فقر، استثمار و تلاش برای عدالت اجتماعی را در مرکز روایت خود قرار میدهد و تصویری بیپرده و گاه تلخ از زندگی کارگران معدن ارائه میکند.
یکی از برجستهترین ویژگیهای این رمان، تعهد زولا به ناتورالیسم است. او با دقتی علمی و نگاهی مستندگونه، زندگی کارگران معدن را توصیف میکند و از کوچکترین جزئیات زندگی آنها غافل نمیشود. او برای نوشتن این کتاب، شخصاً به معادن زغالسنگ شمال فرانسه سفر کرد و با کارگران، شرایط کاری سخت و فقر آنان آشنا شد. نتیجهی این مشاهدات، ارائهی تصویری بسیار واقعگرایانه از زندگی در معادن است که گاه خواننده را به وحشت میاندازد و او را با عمق رنج انسانی روبهرو میکند.
داستان ژرمینال دربارهی اتین لانتیه، جوانی بیکار است که به دنبال کار به معدنی در شمال فرانسه میرود و به تدریج با مشکلات و سختیهای زندگی کارگران آشنا میشود. او که در ابتدا تنها به فکر بقای خود است، رفتهرفته به یکی از رهبران جنبش اعتراضی علیه شرایط وحشتناک کار در معدن تبدیل میشود. زولا در این رمان، شخصیتهای متعددی را با انگیزهها و باورهای گوناگون معرفی میکند که برخی طرفدار اصلاحات تدریجی و برخی دیگر به دنبال انقلاب ریشهای هستند. این تنوع دیدگاهها، رمان را از نظر جامعهشناختی و روانشناختی غنی میکند.
یکی از نقاط قوت ژرمینال، توصیفهای زولا از محیط کارگران و روابط اجتماعی آنهاست. او نه تنها سختیهای فیزیکی کار در معدن را نشان میدهد، بلکه به جنبههای فرهنگی، خانوادگی و حتی تفریحات آنها نیز توجه دارد. زولا به دقت نشان میدهد که چگونه فقر بر تمام جنبههای زندگی افراد تأثیر میگذارد و چگونه استثمار اقتصادی، شخصیتهای داستان را تغییر میدهد و گاه آنها را به مرز خشونت و نومیدی میکشاند.
در کنار این تصویر واقعگرایانه، زولا از نمادگرایی نیز بهره میگیرد. عنوان ژرمینال (که به یکی از ماههای تقویم جمهوری فرانسه اشاره دارد) نمادی از رویش و تولد دوباره است. هرچند که سرکوب اعتصاب کارگران در پایان کتاب، امیدها را از بین میبرد، اما زولا نشانههایی از بذرهای امید و تغییر را باقی میگذارد. این نگاه دوگانه—یأس از شرایط موجود و امید به آینده—یکی از جنبههای پیچیده و تفکربرانگیز رمان است.
با این حال، برخی منتقدان بر این باورند که زولا در بعضی بخشهای کتاب، بیش از حد بر جنبههای تاریک زندگی کارگران تأکید میکند و گاه تصاویر او بیش از حد تلخ و ناامیدکننده میشود. همچنین، شخصیتها در مواردی به تیپهای اجتماعی نزدیک میشوند و عمق روانشناختی لازم را ندارند. به عنوان مثال، شخصیت اتین گاهی بیش از حد ایدئولوژیک و تکبعدی به نظر میرسد، هرچند که در مقایسه با بسیاری از شخصیتهای دیگر رمان، پیچیدگی بیشتری دارد.
با وجود این نقدها، نمیتوان انکار کرد که ژرمینال اثری ماندگار در ادبیات فرانسه و جهان است. این رمان نه تنها از منظر ادبی، بلکه از نظر جامعهشناسی و تاریخی نیز ارزشمند است. زولا در این کتاب، به شیوهای که بعدها در ادبیات مارکسیستی نیز دیده شد، نشان میدهد که چگونه نابرابریهای اقتصادی و استثمار، نیرویی انقلابی را در دل جامعه پرورش میدهد.
جنبهی دیگر جذابیت ژرمینال، سبک نگارش زولاست. او از زبان توصیفی و تصویری بهره میبرد که خواننده را مستقیماً به دل ماجرا میبرد. در برخی از صحنهها، توصیفات او از کار در معدن، چنان پرجزئیات و ملموس است که حس خفقان و سختی آن را میتوان با تمام وجود احساس کرد. همچنین، توصیفهای زولا از شورش و اعتراضات کارگران، یکی از بهترین نمونههای توصیف جنبشهای اجتماعی در ادبیات است.
زولا در این رمان، به بررسی تقابل بین طبقات اجتماعی نیز میپردازد. او نشان میدهد که چگونه سرمایهداران، از شرایط دشوار کارگران بهرهبرداری میکنند و چگونه نظام سرمایهداری به استثمار نیروی کار وابسته است. اما در عین حال، زولا پیچیدگیهای این تضاد طبقاتی را نیز نشان میدهد: برخی از سرمایهداران خود را نیکوکار میدانند و برخی از کارگران نیز دچار توهمات ایدئولوژیک هستند. این نگاه چندوجهی، باعث میشود که ژرمینال از یک بیانیهی صرف سیاسی فراتر رود و به اثری چندلایه تبدیل شود.
یکی از نقاط ضعف این رمان، حجم نسبتاً زیاد آن است که ممکن است برای برخی خوانندگان امروزی خستهکننده به نظر برسد. زولا در برخی قسمتها، به جزئیاتی میپردازد که شاید تأثیر زیادی بر روند داستان نداشته باشند. با این حال، این جزئیات برای ساختن فضای کلی رمان ضروری هستند و باعث میشوند که جهان داستان، واقعیتر و باورپذیرتر شود.
تأثیر ژرمینال بر ادبیات و سیاست غیرقابل انکار است. این رمان نه تنها در زمان خود باعث بحثهای گستردهای درباره شرایط کارگران شد، بلکه در قرنهای بعد نیز الهامبخش نویسندگان و جنبشهای اجتماعی بوده است. حتی امروزه نیز این رمان میتواند به عنوان اثری هشداردهنده درباره نابرابریهای اقتصادی و پیامدهای آن خوانده شود.
در مجموع، ژرمینال ترکیبی از واقعگرایی، نمادگرایی و تعهد اجتماعی است که آن را به یکی از شاهکارهای ادبیات جهان تبدیل کرده است. امیل زولا در این اثر، با هنری بینظیر و بینشی عمیق، زندگی طبقهی کارگر را به تصویر میکشد و خواننده را به تفکر دربارهی عدالت، استثمار و سرنوشت انسان دعوت میکند. با وجود برخی ضعفها، این رمان همچنان یکی از تأثیرگذارترین آثار ادبیات قرن نوزدهم باقی مانده است.
رمان ژرمینال در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۹ با بیش از ۴۰ هزار رای و ۲۳۸۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از اسماعیل قهرمانی پور، ابوالفتح امام، سروش حبیبی به بازار عرضه شده است.
داستان ژرمینال
اتین لانتیه، مرد جوان و بیکاری، پس از اخراج از کار قبلیاش به دنبال شغلی جدید به شمال فرانسه سفر میکند. او در نهایت در معدن زغالسنگ مونتسو کار پیدا میکند و به عنوان یک کارگر ساده مشغول به کار میشود. در این معدن، شرایط کار بسیار سخت و خطرناک است و دستمزد ناچیز کارگران، زندگی را برای آنها دشوار کرده است.
اتین به زودی با خانوادهی ماهو، که نسلهاست در معدن کار میکنند، آشنا میشود و در خانهی آنها سکونت میکند. او به دختر خانواده، کاترین، علاقهمند میشود، اما کاترین تحت سلطهی مردی به نام شاول، کارگر خشن و سرسخت معدن، قرار دارد.
با گذشت زمان، اتین از نزدیک شاهد بیعدالتیها و استثمار کارگران توسط صاحبان معدن میشود. او که به ایدههای سوسیالیستی گرایش پیدا کرده است، شروع به آگاهیبخشی در میان کارگران میکند و آنها را به قیام علیه وضعیت موجود ترغیب میکند. او کمکم به یکی از رهبران کارگران تبدیل میشود و برنامههایی برای اعتراض و اعتصاب طراحی میکند. در همین حین، رابطهی میان او و کاترین پیچیدهتر میشود، زیرا او همچنان درگیر رابطهای ناخواسته با شاول است.
در نهایت، شرایط کاری طاقتفرسا و کاهش دستمزدها باعث میشود که کارگران به اعتصاب دست بزنند. آنها متحد میشوند و از کار کردن دست میکشند، اما صاحبان معدن با بیرحمی اعتصاب را سرکوب میکنند. گرسنگی و فشار اقتصادی بر کارگران افزایش مییابد، اما آنها همچنان مقاومت میکنند. در این میان، شاول که مخالف اعتصاب است، با کاترین ازدواج میکند و رابطهی بین او و اتین بیش از پیش تیره میشود.
اعتصاب رفتهرفته به خشونت کشیده میشود و کارگران خشمگین به تخریب اموال معدن و درگیری با نیروهای امنیتی دست میزنند. در نتیجه، ارتش وارد عمل میشود و تظاهرات کارگران را به شدت سرکوب میکند. چندین نفر کشته و زخمی میشوند و ناامیدی در میان اعتصابکنندگان گسترش مییابد. بسیاری از آنها تسلیم شده و دوباره به کار بازمیگردند.
در همین حین، کارفرمایان که تصمیم به شکستن کامل اعتصاب گرفتهاند، عدهای از کارگران خارجی را برای کار در معدن استخدام میکنند. این مسئله باعث افزایش خشم و ناامیدی در میان کارگران میشود و اتین که دیگر امیدی به ادامهی اعتراضات ندارد، خود را شکستخورده احساس میکند.
پس از چندین ماه درگیری و آشفتگی، معدنچیان ناچار میشوند به سر کار بازگردند. اما شرایط برای آنها از قبل نیز بدتر شده است. در این میان، حادثهای در معدن رخ میدهد و بخشی از تونل فرومیریزد. اتین، کاترین و شاول در این فاجعه گرفتار میشوند و برای زنده ماندن تلاش میکنند. در این شرایط دشوار، اتین و کاترین احساسات واقعیشان را نسبت به یکدیگر ابراز میکنند. اما کاترین که ضعیف و بیمار شده است، در نهایت جان خود را از دست میدهد.
اتین سرانجام نجات پیدا میکند و از معدن خارج میشود، اما مرگ کاترین تأثیر عمیقی بر او میگذارد. پس از این حادثه، او تصمیم میگیرد که معدن را ترک کند و به دنبال آیندهای جدید برود. او با این امید که مبارزهی کارگران ادامه خواهد یافت، از آنجا میرود، در حالی که نشانههایی از یک حرکت جدید انقلابی در میان کارگران دیده میشود.
رمان با تصویری از طلوع خورشید و رویش دوبارهی زمین پایان مییابد، که استعارهای از امید به تغییر و آیندهای بهتر برای طبقهی کارگر است. هرچند که مبارزهی اتین و کارگران شکست خورده به نظر میرسد، اما ایدهی عدالتخواهی و اعتراض علیه ستم همچنان زنده است و گویی بذرهای یک انقلاب جدید در حال جوانه زدن هستند.
بخشهایی از ژرمینال
ناقوس کلیسای کوچک کوی ۲۴۰، ساعت یازده را نواخت. این همان نمازخانه آجرینی بود که آبژوار روزهای یکشنبه میآمد و مراسم نماز را برپا میداشت. از داخل مدرسه که آن هم بنایش آجری بود و در کنار کلیسا قرار داشت، صدای نالهگون من من بچهها شنیده میشد. گرچه پنجرهها به دلیل سرما بسته بود.
فراخنای میان بناها که به باغچههای پشتبههم داده تقسیم شده بود، در میان چهار ردیف بزرگ خانههای همشکل خلوت مانده بود. این باغچهها که قهر زمستان تاراجشان کرده بود، غمزدگی خاک آهکین خود را عرضه میداشتند که از واپسین کپههای بوته سبزی ناهموار بود و کثیف مینمود.
کماجدانهای سوپ روی بار بود و از دودکش خانهها دود برمیخاست. دورادور در طول دیوار دراز خانهها، زنی ظاهر میشد و دری را میگشود و در آن ناپدید میگردید. آسمان خاکستری به قدری پربار از رطوبت بود که گرچه باران نمیبارید، آب قطره قطره از ناودانها به درون بشکههای روی سنگفرش پیادهروها میچکید.
………………
با صراحت بسیار به بحث روی مسائل پیچیده حقوقی پرداخت و قوانین ویژه معادن را، که خود در آنها سردرگم میماند برشمرد. میگفت که منابع زیرزمینی مثل دیگر منابع زمین از آن ملت است فقط یک امتیاز منفور حق بهرهبرداری از آنها را به شرکتها منحصر کرده است خاصه در مورد مونسو این به اصطلاح حقانیت امتیازها با قردادهایی که در گذشته طبق رسم کهنه با صاحبان تیول قدیمی منعقد میشده است بسیار پیچیده و مشکوک است.
بنابراین کارگران مونسو چارهای جز تصاحب دوباره اموال خود ندارند. و دستها را گشود و سراسر اراضی ورای جنگل را نشان داد. در این هنگام ماه که بالا آمده بود از لای شاخههای بلند درختان بر او نور پاشید. وقتی جمعیت، که هنوز در تاریکی بود او را به این شکل از نور ماه سفید در نظر آورد که با دستهایی گشوده معدن را با گشاده دستی معدن را میان آنها تقسیم میکرد شروع به کف زدن کردند، کف زدن طولانی!
اتین که زمینه را مهیا یافت به موضوع مورد علاقه خود پرداخت و آن واگذاری ابزار کار به جامعه بود. او این موضوع را با جملهای تکرار میکرد که خارش خشونت آن خوشایندش بود. به نظر او تحول اندیشه کامل شده بود. کار، که از برادری نرم کودکان نو ایمان، از احتیاج به اصلاح نظام دستمزد شروع شده بود اکنون به فکر سیاسی برانداختن آن میرسید. با آخرین شرار صدایش فریاد زد: نوبت ما رسیده! حالا ماییم که باید صاحب قدرت و ثروت باشیم!
گستره خروشان سرها را تا دوردست ناپیدا میان تنههای خاکستری رنگ درختان همچون جوشان امواج مشخص مینمود و در آن هوای یخزده خشم در چهرهها و برق در چشمها میدرخشید و دهنها دریده بود و ناله خواهندگی پرالتهاب انسانهایی گرسنه فضا را پر کرده بود که مرد و زن و کودک به غارت حقانی اموالی رها شده بودند که از قدیم دستشان از آن کوتاه شده بود.
دیگر سرما را حس نمیکردند. آتش امید سخنان اتیین اندرونشان را گرم کرده بود. شوری مذهبی آنها را از زمین بلند میکرد، مثل تب امید مسیحیان نخستین که در انتظار فرارسیدن سلطنت عدالت بودند. چه بسیار جملات مبهم که از دل آنها بیرون دمیده بود.
اگر به کتاب ژرمینال علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار امیل زولا در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
30 دی 1403
ژرمینال
«ژرمینال» اثری است از امیل زولا (نویسندهی فرانسوی، از ۱۸۴۰ تا ۱۹۰۲) که در سال ۱۸۸۵ منتشر شده است. این رمان دربارهی مبارزهی کارگران معدن زغالسنگ فرانسه علیه فقر، استثمار و بیعدالتی در نظام سرمایهداری قرن نوزدهم است.
دربارهی ژرمینال
رمان ژرمینال، یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین آثار امیل زولا، در سال ۱۸۸۵ منتشر شد و به سرعت جایگاهی ویژه در ادبیات واقعگرایانه و جنبش ناتورالیسم پیدا کرد. این کتاب سیزدهمین جلد از مجموعهی روگن ماکار است که زولا در آن، سرنوشت اعضای یک خانواده را در نسلهای مختلف و در بستر تحولات اجتماعی و اقتصادی قرن نوزدهم فرانسه دنبال میکند. در ژرمینال، او مبارزات طبقهی کارگر، فقر، استثمار و تلاش برای عدالت اجتماعی را در مرکز روایت خود قرار میدهد و تصویری بیپرده و گاه تلخ از زندگی کارگران معدن ارائه میکند.
یکی از برجستهترین ویژگیهای این رمان، تعهد زولا به ناتورالیسم است. او با دقتی علمی و نگاهی مستندگونه، زندگی کارگران معدن را توصیف میکند و از کوچکترین جزئیات زندگی آنها غافل نمیشود. او برای نوشتن این کتاب، شخصاً به معادن زغالسنگ شمال فرانسه سفر کرد و با کارگران، شرایط کاری سخت و فقر آنان آشنا شد. نتیجهی این مشاهدات، ارائهی تصویری بسیار واقعگرایانه از زندگی در معادن است که گاه خواننده را به وحشت میاندازد و او را با عمق رنج انسانی روبهرو میکند.
داستان ژرمینال دربارهی اتین لانتیه، جوانی بیکار است که به دنبال کار به معدنی در شمال فرانسه میرود و به تدریج با مشکلات و سختیهای زندگی کارگران آشنا میشود. او که در ابتدا تنها به فکر بقای خود است، رفتهرفته به یکی از رهبران جنبش اعتراضی علیه شرایط وحشتناک کار در معدن تبدیل میشود. زولا در این رمان، شخصیتهای متعددی را با انگیزهها و باورهای گوناگون معرفی میکند که برخی طرفدار اصلاحات تدریجی و برخی دیگر به دنبال انقلاب ریشهای هستند. این تنوع دیدگاهها، رمان را از نظر جامعهشناختی و روانشناختی غنی میکند.
یکی از نقاط قوت ژرمینال، توصیفهای زولا از محیط کارگران و روابط اجتماعی آنهاست. او نه تنها سختیهای فیزیکی کار در معدن را نشان میدهد، بلکه به جنبههای فرهنگی، خانوادگی و حتی تفریحات آنها نیز توجه دارد. زولا به دقت نشان میدهد که چگونه فقر بر تمام جنبههای زندگی افراد تأثیر میگذارد و چگونه استثمار اقتصادی، شخصیتهای داستان را تغییر میدهد و گاه آنها را به مرز خشونت و نومیدی میکشاند.
در کنار این تصویر واقعگرایانه، زولا از نمادگرایی نیز بهره میگیرد. عنوان ژرمینال (که به یکی از ماههای تقویم جمهوری فرانسه اشاره دارد) نمادی از رویش و تولد دوباره است. هرچند که سرکوب اعتصاب کارگران در پایان کتاب، امیدها را از بین میبرد، اما زولا نشانههایی از بذرهای امید و تغییر را باقی میگذارد. این نگاه دوگانه—یأس از شرایط موجود و امید به آینده—یکی از جنبههای پیچیده و تفکربرانگیز رمان است.
با این حال، برخی منتقدان بر این باورند که زولا در بعضی بخشهای کتاب، بیش از حد بر جنبههای تاریک زندگی کارگران تأکید میکند و گاه تصاویر او بیش از حد تلخ و ناامیدکننده میشود. همچنین، شخصیتها در مواردی به تیپهای اجتماعی نزدیک میشوند و عمق روانشناختی لازم را ندارند. به عنوان مثال، شخصیت اتین گاهی بیش از حد ایدئولوژیک و تکبعدی به نظر میرسد، هرچند که در مقایسه با بسیاری از شخصیتهای دیگر رمان، پیچیدگی بیشتری دارد.
با وجود این نقدها، نمیتوان انکار کرد که ژرمینال اثری ماندگار در ادبیات فرانسه و جهان است. این رمان نه تنها از منظر ادبی، بلکه از نظر جامعهشناسی و تاریخی نیز ارزشمند است. زولا در این کتاب، به شیوهای که بعدها در ادبیات مارکسیستی نیز دیده شد، نشان میدهد که چگونه نابرابریهای اقتصادی و استثمار، نیرویی انقلابی را در دل جامعه پرورش میدهد.
جنبهی دیگر جذابیت ژرمینال، سبک نگارش زولاست. او از زبان توصیفی و تصویری بهره میبرد که خواننده را مستقیماً به دل ماجرا میبرد. در برخی از صحنهها، توصیفات او از کار در معدن، چنان پرجزئیات و ملموس است که حس خفقان و سختی آن را میتوان با تمام وجود احساس کرد. همچنین، توصیفهای زولا از شورش و اعتراضات کارگران، یکی از بهترین نمونههای توصیف جنبشهای اجتماعی در ادبیات است.
زولا در این رمان، به بررسی تقابل بین طبقات اجتماعی نیز میپردازد. او نشان میدهد که چگونه سرمایهداران، از شرایط دشوار کارگران بهرهبرداری میکنند و چگونه نظام سرمایهداری به استثمار نیروی کار وابسته است. اما در عین حال، زولا پیچیدگیهای این تضاد طبقاتی را نیز نشان میدهد: برخی از سرمایهداران خود را نیکوکار میدانند و برخی از کارگران نیز دچار توهمات ایدئولوژیک هستند. این نگاه چندوجهی، باعث میشود که ژرمینال از یک بیانیهی صرف سیاسی فراتر رود و به اثری چندلایه تبدیل شود.
یکی از نقاط ضعف این رمان، حجم نسبتاً زیاد آن است که ممکن است برای برخی خوانندگان امروزی خستهکننده به نظر برسد. زولا در برخی قسمتها، به جزئیاتی میپردازد که شاید تأثیر زیادی بر روند داستان نداشته باشند. با این حال، این جزئیات برای ساختن فضای کلی رمان ضروری هستند و باعث میشوند که جهان داستان، واقعیتر و باورپذیرتر شود.
تأثیر ژرمینال بر ادبیات و سیاست غیرقابل انکار است. این رمان نه تنها در زمان خود باعث بحثهای گستردهای درباره شرایط کارگران شد، بلکه در قرنهای بعد نیز الهامبخش نویسندگان و جنبشهای اجتماعی بوده است. حتی امروزه نیز این رمان میتواند به عنوان اثری هشداردهنده درباره نابرابریهای اقتصادی و پیامدهای آن خوانده شود.
در مجموع، ژرمینال ترکیبی از واقعگرایی، نمادگرایی و تعهد اجتماعی است که آن را به یکی از شاهکارهای ادبیات جهان تبدیل کرده است. امیل زولا در این اثر، با هنری بینظیر و بینشی عمیق، زندگی طبقهی کارگر را به تصویر میکشد و خواننده را به تفکر دربارهی عدالت، استثمار و سرنوشت انسان دعوت میکند. با وجود برخی ضعفها، این رمان همچنان یکی از تأثیرگذارترین آثار ادبیات قرن نوزدهم باقی مانده است.
رمان ژرمینال در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۹ با بیش از ۴۰ هزار رای و ۲۳۸۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از اسماعیل قهرمانی پور، ابوالفتح امام، سروش حبیبی به بازار عرضه شده است.
داستان ژرمینال
اتین لانتیه، مرد جوان و بیکاری، پس از اخراج از کار قبلیاش به دنبال شغلی جدید به شمال فرانسه سفر میکند. او در نهایت در معدن زغالسنگ مونتسو کار پیدا میکند و به عنوان یک کارگر ساده مشغول به کار میشود. در این معدن، شرایط کار بسیار سخت و خطرناک است و دستمزد ناچیز کارگران، زندگی را برای آنها دشوار کرده است.
اتین به زودی با خانوادهی ماهو، که نسلهاست در معدن کار میکنند، آشنا میشود و در خانهی آنها سکونت میکند. او به دختر خانواده، کاترین، علاقهمند میشود، اما کاترین تحت سلطهی مردی به نام شاول، کارگر خشن و سرسخت معدن، قرار دارد.
با گذشت زمان، اتین از نزدیک شاهد بیعدالتیها و استثمار کارگران توسط صاحبان معدن میشود. او که به ایدههای سوسیالیستی گرایش پیدا کرده است، شروع به آگاهیبخشی در میان کارگران میکند و آنها را به قیام علیه وضعیت موجود ترغیب میکند. او کمکم به یکی از رهبران کارگران تبدیل میشود و برنامههایی برای اعتراض و اعتصاب طراحی میکند. در همین حین، رابطهی میان او و کاترین پیچیدهتر میشود، زیرا او همچنان درگیر رابطهای ناخواسته با شاول است.
در نهایت، شرایط کاری طاقتفرسا و کاهش دستمزدها باعث میشود که کارگران به اعتصاب دست بزنند. آنها متحد میشوند و از کار کردن دست میکشند، اما صاحبان معدن با بیرحمی اعتصاب را سرکوب میکنند. گرسنگی و فشار اقتصادی بر کارگران افزایش مییابد، اما آنها همچنان مقاومت میکنند. در این میان، شاول که مخالف اعتصاب است، با کاترین ازدواج میکند و رابطهی بین او و اتین بیش از پیش تیره میشود.
اعتصاب رفتهرفته به خشونت کشیده میشود و کارگران خشمگین به تخریب اموال معدن و درگیری با نیروهای امنیتی دست میزنند. در نتیجه، ارتش وارد عمل میشود و تظاهرات کارگران را به شدت سرکوب میکند. چندین نفر کشته و زخمی میشوند و ناامیدی در میان اعتصابکنندگان گسترش مییابد. بسیاری از آنها تسلیم شده و دوباره به کار بازمیگردند.
در همین حین، کارفرمایان که تصمیم به شکستن کامل اعتصاب گرفتهاند، عدهای از کارگران خارجی را برای کار در معدن استخدام میکنند. این مسئله باعث افزایش خشم و ناامیدی در میان کارگران میشود و اتین که دیگر امیدی به ادامهی اعتراضات ندارد، خود را شکستخورده احساس میکند.
پس از چندین ماه درگیری و آشفتگی، معدنچیان ناچار میشوند به سر کار بازگردند. اما شرایط برای آنها از قبل نیز بدتر شده است. در این میان، حادثهای در معدن رخ میدهد و بخشی از تونل فرومیریزد. اتین، کاترین و شاول در این فاجعه گرفتار میشوند و برای زنده ماندن تلاش میکنند. در این شرایط دشوار، اتین و کاترین احساسات واقعیشان را نسبت به یکدیگر ابراز میکنند. اما کاترین که ضعیف و بیمار شده است، در نهایت جان خود را از دست میدهد.
اتین سرانجام نجات پیدا میکند و از معدن خارج میشود، اما مرگ کاترین تأثیر عمیقی بر او میگذارد. پس از این حادثه، او تصمیم میگیرد که معدن را ترک کند و به دنبال آیندهای جدید برود. او با این امید که مبارزهی کارگران ادامه خواهد یافت، از آنجا میرود، در حالی که نشانههایی از یک حرکت جدید انقلابی در میان کارگران دیده میشود.
رمان با تصویری از طلوع خورشید و رویش دوبارهی زمین پایان مییابد، که استعارهای از امید به تغییر و آیندهای بهتر برای طبقهی کارگر است. هرچند که مبارزهی اتین و کارگران شکست خورده به نظر میرسد، اما ایدهی عدالتخواهی و اعتراض علیه ستم همچنان زنده است و گویی بذرهای یک انقلاب جدید در حال جوانه زدن هستند.
بخشهایی از ژرمینال
ناقوس کلیسای کوچک کوی ۲۴۰، ساعت یازده را نواخت. این همان نمازخانه آجرینی بود که آبژوار روزهای یکشنبه میآمد و مراسم نماز را برپا میداشت. از داخل مدرسه که آن هم بنایش آجری بود و در کنار کلیسا قرار داشت، صدای نالهگون من من بچهها شنیده میشد. گرچه پنجرهها به دلیل سرما بسته بود.
فراخنای میان بناها که به باغچههای پشتبههم داده تقسیم شده بود، در میان چهار ردیف بزرگ خانههای همشکل خلوت مانده بود. این باغچهها که قهر زمستان تاراجشان کرده بود، غمزدگی خاک آهکین خود را عرضه میداشتند که از واپسین کپههای بوته سبزی ناهموار بود و کثیف مینمود.
کماجدانهای سوپ روی بار بود و از دودکش خانهها دود برمیخاست. دورادور در طول دیوار دراز خانهها، زنی ظاهر میشد و دری را میگشود و در آن ناپدید میگردید. آسمان خاکستری به قدری پربار از رطوبت بود که گرچه باران نمیبارید، آب قطره قطره از ناودانها به درون بشکههای روی سنگفرش پیادهروها میچکید.
………………
با صراحت بسیار به بحث روی مسائل پیچیده حقوقی پرداخت و قوانین ویژه معادن را، که خود در آنها سردرگم میماند برشمرد. میگفت که منابع زیرزمینی مثل دیگر منابع زمین از آن ملت است فقط یک امتیاز منفور حق بهرهبرداری از آنها را به شرکتها منحصر کرده است خاصه در مورد مونسو این به اصطلاح حقانیت امتیازها با قردادهایی که در گذشته طبق رسم کهنه با صاحبان تیول قدیمی منعقد میشده است بسیار پیچیده و مشکوک است.
بنابراین کارگران مونسو چارهای جز تصاحب دوباره اموال خود ندارند. و دستها را گشود و سراسر اراضی ورای جنگل را نشان داد. در این هنگام ماه که بالا آمده بود از لای شاخههای بلند درختان بر او نور پاشید. وقتی جمعیت، که هنوز در تاریکی بود او را به این شکل از نور ماه سفید در نظر آورد که با دستهایی گشوده معدن را با گشاده دستی معدن را میان آنها تقسیم میکرد شروع به کف زدن کردند، کف زدن طولانی!
اتین که زمینه را مهیا یافت به موضوع مورد علاقه خود پرداخت و آن واگذاری ابزار کار به جامعه بود. او این موضوع را با جملهای تکرار میکرد که خارش خشونت آن خوشایندش بود. به نظر او تحول اندیشه کامل شده بود. کار، که از برادری نرم کودکان نو ایمان، از احتیاج به اصلاح نظام دستمزد شروع شده بود اکنون به فکر سیاسی برانداختن آن میرسید. با آخرین شرار صدایش فریاد زد: نوبت ما رسیده! حالا ماییم که باید صاحب قدرت و ثروت باشیم!
گستره خروشان سرها را تا دوردست ناپیدا میان تنههای خاکستری رنگ درختان همچون جوشان امواج مشخص مینمود و در آن هوای یخزده خشم در چهرهها و برق در چشمها میدرخشید و دهنها دریده بود و ناله خواهندگی پرالتهاب انسانهایی گرسنه فضا را پر کرده بود که مرد و زن و کودک به غارت حقانی اموالی رها شده بودند که از قدیم دستشان از آن کوتاه شده بود.
دیگر سرما را حس نمیکردند. آتش امید سخنان اتیین اندرونشان را گرم کرده بود. شوری مذهبی آنها را از زمین بلند میکرد، مثل تب امید مسیحیان نخستین که در انتظار فرارسیدن سلطنت عدالت بودند. چه بسیار جملات مبهم که از دل آنها بیرون دمیده بود.
اگر به کتاب ژرمینال علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار امیل زولا در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، سیاسی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، امیل زولا، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب