«قهرمان عصر ما» اثری است از میخائیل لرمانتوف (نویسندهی اهل روسیه، از ۱۸۱۴ تا ۱۸۴۱) که در سال ۱۸۳۹ منتشر شده است. این رمان داستان زندگی پیچیده و سرگشتهی پچورین، افسر جوانی با شخصیتی متناقض، سرخورده و ماجراجو است که در دل مناظر قفقاز، عشق، دوئل، سرنوشت و بیهودگی زندگی را تجربه میکند.
دربارهی قهرمان عصر ما
کتاب قهرمان عصر ما نوشتهی میخائیل لرمانتوف یکی از مهمترین آثار ادبیات روسیه و نخستین رمان روانشناختی این زبان محسوب میشود. این کتاب در میانهی قرن نوزدهم منتشر شد و تصویری تأملبرانگیز از شخصیت و روان فردی در تقابل با جامعه ارائه داد. لرمانتوف در این اثر، علاوه بر ارائهی داستانی جذاب و پرکشش، به تحلیل روانشناسانهی قهرمان خود، پچورین، پرداخته است؛ شخصیتی که بهنوعی نمایندهی نسل جوان سرخوردهی آن دوران محسوب میشود.
رمان از پنج بخش مجزا تشکیل شده است که هر یک زاویهای متفاوت از زندگی و شخصیت پچورین را به نمایش میگذارد. این ساختار غیرخطی و روایتی که از دیدگاههای مختلف ارائه میشود، خواننده را به تأمل بیشتر در مورد این شخصیت مرموز و پیچیده وامیدارد. لرمانتوف در این اثر، رویکردی جدید در روایتپردازی اتخاذ کرده که آن را از بسیاری از رمانهای سنتی آن زمان متمایز میکند.
پچورین، قهرمان این رمان، شخصیتی است که از دل جامعهای اشرافی بیرون آمده و به نوعی احساس پوچی و بیگانگی دچار شده است. او انسانی است که در جستجوی معنا و هدف در زندگی، بهجای یافتن پاسخ، بیش از پیش به سردی و بیتفاوتی روی میآورد. این سرگشتگی و اضطراب، او را به فردی بدبین، ماجراجو و گاه بیرحم تبدیل کرده است. لرمانتوف، با مهارتی شگرف، روحیهی این شخصیت را موشکافی میکند و نشان میدهد که چگونه جامعه و شرایط تاریخی بر شکلگیری روان انسانها اثر میگذارند.
یکی از مهمترین ویژگیهای قهرمان عصر ما، سبک نگارش و تکنیکهای روایی آن است. لرمانتوف با استفاده از چندین راوی و تغییر زاویهی دید، تصویری چندلایه و متناقض از پچورین ارائه میدهد. در برخی از بخشها، پچورین از نگاه شخصیتهای دیگر دیده میشود و در بخشهای دیگر، خود او داستان زندگیاش را روایت میکند. این تنوع دیدگاهها، عمق بیشتری به شخصیتپردازی میبخشد و خواننده را به چالش میکشد تا خود دربارهی ماهیت واقعی این قهرمان قضاوت کند.
موضوعاتی که در این رمان مطرح شدهاند، همچنان تازگی و اهمیت خود را حفظ کردهاند. بیگانگی، پوچی، سرگشتگی فرد در برابر جامعه و تأثیر سرنوشت بر شخصیت انسان، از جمله مضامینی هستند که لرمانتوف به زیبایی به آنها پرداخته است. شخصیت پچورین را میتوان نمونهی اولیهای از قهرمان اگزیستانسیالیستی دانست که بعدها در آثار نویسندگانی مانند داستایفسکی و کامو به شکل گستردهتر بسط یافت.
بااینحال، کتاب قهرمان عصر ما از برخی جنبهها نیز مورد انتقاد قرار گرفته است. برخی منتقدان بر این باورند که شخصیت پچورین بیش از حد مبهم و غیرقابل درک است، بهطوریکه گاهی تصمیمات و اعمال او غیرمنطقی به نظر میرسند. از سوی دیگر، نثر لرمانتوف گاهی بیش از حد توصیفی و پرجزئیات میشود که ممکن است برای برخی خوانندگان خستهکننده باشد. بااینحال، همین جزئیات دقیق، فضای داستان را غنیتر کرده و خواننده را در دنیای رمان غرق میکند.
یکی دیگر از نقاط قوت این کتاب، توصیفات بینظیر آن از طبیعت قفقاز است. لرمانتوف که خود تجربهی زندگی در این منطقه را داشت، با چیرهدستی مناظر کوهستانی، رودخانههای خروشان و روستاهای دورافتاده را به تصویر کشیده است. این توصیفات نهتنها فضای داستان را زنده و واقعی میسازد، بلکه در بسیاری از موارد، با حال و هوای شخصیتها نیز همخوانی دارد.
از لحاظ تاریخی، قهرمان عصر ما بازتابدهندهی بحرانهای فکری و اجتماعی روسیه در دوران پس از شکست جنبش دکابریستها است. نسل جدید اشرافزادگان، که پچورین نمایندهی آنهاست، میان آرمانگرایی و واقعگرایی سرگرداناند. آنها دیگر به آرمانهای والای گذشته اعتقاد ندارند، اما در عین حال، جایگزینی برای آن نیافتهاند. این وضعیت، نوعی بیهدفی و بدبینی را در نسل آن زمان ایجاد کرد که در آثار بعدی ادبیات روسیه نیز ادامه یافت.
لرمانتوف در این اثر، علاوه بر طرح مضامین اجتماعی و روانشناختی، سبک تازهای در نگارش رمان روسی معرفی کرد. او از سنتهای روایی کلاسیک فاصله گرفت و اثری خلق کرد که هم از لحاظ تکنیکی و هم از نظر محتوا، زمینهساز تحولات بعدی در ادبیات روسیه شد. به همین دلیل، قهرمان عصر ما را میتوان یکی از نخستین رمانهای مدرن روسیه دانست که مسیر را برای نویسندگان بزرگی چون داستایفسکی و تولستوی هموار کرد.
یکی دیگر از نکات جذاب این کتاب، عدم ارائهی یک پاسخ قطعی دربارهی ماهیت خوب یا بد پچورین است. لرمانتوف قضاوت را به خواننده واگذار میکند و با این کار، بر پیچیدگیهای شخصیتی و روانشناختی او تأکید میورزد. همین مسئله، باعث شده است که این رمان همچنان موضوع بحثهای گستردهی ادبی و فلسفی باشد.
در مجموع، قهرمان عصر ما اثری برجسته است که هم از نظر ادبی و هم از نظر محتوایی، جایگاه ویژهای در تاریخ ادبیات روسیه دارد. این رمان، علاوه بر تحلیل روانشناسانهی شخصیت پچورین، تصویری از جامعهی روسیهی قرن نوزدهم ارائه میدهد و از این لحاظ، ارزش تاریخی بالایی دارد. نقاط قوت این اثر، از جمله شخصیتپردازی دقیق، روایت چندلایه، و سبک منحصربهفرد، آن را به یکی از شاهکارهای ماندگار ادبیات جهان تبدیل کرده است.
باوجود برخی انتقادات، این رمان همچنان اثری مهم و تأثیرگذار محسوب میشود که میتوان آن را بارها و بارها خواند و از لایههای مختلف آن لذت برد. لرمانتوف در قهرمان عصر ما، داستانی را روایت کرده که نهتنها بازتابی از زمانهی خود است، بلکه همچنان میتواند برای مخاطبان امروزی نیز معنا و جذابیت داشته باشد.
رمان قهرمان عصر ما در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۱ با بیش از ۶۱ هزار رای و ۲۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از پرویز ناتل خانلری، خشایار دیهیمی، آبتین گلکار، سروش حبیبی و احمد علینژاد به بازار عرضه شده است.
داستان قهرمان عصر ما
رمان قهرمان عصر ما شامل پنج بخش است که بهصورت غیرخطی روایت میشوند و زندگی شخصیت اصلی، پچورین، را از دیدگاههای مختلف به تصویر میکشند. داستان با بخش بلا آغاز میشود، جایی که راوی اولشخص، که یک افسر ارتش است، با یک مرد سالخورده به نام ماکسیم ماکسیمیچ آشنا میشود. ماکسیم ماکسیمیچ، داستانی دربارهی پچورین تعریف میکند که در گذشته دختری زیبای کوهنشین به نام بلا را دزدیده و به خود وابسته کرده بود. اما پس از مدتی، علاقهاش را از دست داده و دختر نیز درنهایت قربانی انتقامگیری یک رقیب عشقی شده است.
در بخش ماکسیم ماکسیمیچ، راوی و این افسر سالخورده دوباره با پچورین روبهرو میشوند. پچورین که فردی سرد و بیاحساس به نظر میرسد، نسبت به دیدار دوباره با ماکسیمیچ بیاعتناست. پس از رفتن پچورین، ماکسیمیچ دفتر خاطرات او را به راوی میدهد که در بخشهای بعدی داستان از آن استفاده میشود.
بخش تامان از دفتر خاطرات پچورین روایت میشود. او در شهری ساحلی به نام تامان اقامت دارد و در آنجا با گروهی از قاچاقچیان مرموز روبهرو میشود. او تلاش میکند حقیقت را کشف کند اما درنهایت فریب میخورد و نزدیک است کشته شود. این بخش نمایانگر کنجکاوی و بیپروایی پچورین است که او را به موقعیتهای خطرناک میکشاند.
در بخش شاهزاده مری، پچورین در یک منطقهی تفریحی کوهستانی حضور دارد و بازی پیچیدهای را آغاز میکند. او با بیرحمی احساسات شاهزاده مری را برمیانگیزد، درحالیکه همزمان دوستش، گرونتسکی، نیز به این دختر علاقه دارد. در جریان این رقابت، پچورین سرانجام با گرونتسکی دوئل میکند و او را زخمی میکند. این قسمت اوج نمایش شخصیت متناقض پچورین است؛ کسی که هم دیگران را به بازی میگیرد و هم از پوچی زندگی خود رنج میبرد.
در بخش سرنوشت یک انسان، پچورین با فردی مرموز به نام یانکو مواجه میشود که نشانههایی از سرنوشت محتوم پچورین را آشکار میکند. این بخش نشاندهندهی درگیری درونی پچورین با تقدیر و بیهودگی زندگی است.
رمان با افشای خاطرات پچورین و تأملات او دربارهی زندگی و انتخابهایش به پایان میرسد. پچورین انسانی است که از جامعه فاصله گرفته، به دیگران آسیب میرساند و در عین حال، خود نیز از رنج درونی در امان نیست. او نمونهای از قهرمانی است که در عصر خود احساس بیگانگی و پوچی میکند.
در نهایت، این کتاب داستان فردی را روایت میکند که در جستجوی معناست، اما تنها چیزی که مییابد، سرگشتگی و تنهایی است. سرگذشت پچورین، در کنار روایتهای متعددی که از دیدگاه دیگران دربارهی او ارائه شده، تصویری چندوجهی از یک شخصیت پیچیده و تأثیرگذار در ادبیات روسیه به نمایش میگذارد.
بخشهایی از قهرمان عصر ما
آسمان تیره و ابری بود، نسیم سردی از سمت کوهستان میوزید و برگهای خشکشده را بر سطح جاده میرقصاند. پچورین خاموش و خیره به افق ایستاده بود. خطوط چهرهاش در سایههای لرزان مهتاب، چنان مینمود که گویی افکاری سنگین و ناگفته ذهنش را در هم فشردهاند. من او را صدا زدم، اما او گویی صدایم را نمیشنید. وقتی بالاخره نگاهش را به سویم گرداند، در چشمانش نوری سرد و نگرانکننده درخشید، همان نوری که بارها دیده بودم، اما هرگز معنایش را به درستی درک نکرده بودم.
………………..
درست همان لحظهای که شمشیرها را از غلاف بیرون کشیدیم، سکوتی سنگین بر دشت سایه افکند. همهی صداها در طبیعت خاموش شدند، گویی جهان در انتظار ضربهی نخستین بود. گرونتسکی روبهرویم ایستاده بود، نگاهش بر من خیره و مصمم بود، اما در عمق چشمانش لرزشی ظریف از تردید و شاید اندکی ترس موج میزد. من اما، آرام و بیاحساس، تیغهی شمشیر را در میان انگشتانم حس کردم و به این اندیشیدم که آیا سرنوشت، همانگونه که همیشه پیشتر از ما قدم برمیدارد، اینبار نیز تقدیر را به بازی خواهد گرفت؟
……………..
درست همان لحظهای که شمشیرها را از غلاف بیرون کشیدیم، سکوتی سنگین بر دشت سایه افکند. همهی صداها در طبیعت خاموش شدند، گویی جهان در انتظار ضربهی نخستین بود. گرونتسکی روبهرویم ایستاده بود، نگاهش بر من خیره و مصمم بود، اما در عمق چشمانش لرزشی ظریف از تردید و شاید اندکی ترس موج میزد. من اما، آرام و بیاحساس، تیغهی شمشیر را در میان انگشتانم حس کردم و به این اندیشیدم که آیا سرنوشت، همانگونه که همیشه پیشتر از ما قدم برمیدارد، اینبار نیز تقدیر را به بازی خواهد گرفت؟
………………
من از خود میپرسم: چرا هرجا پا میگذارم، تنها ردپای اندوه باقی میماند؟ آیا چنین است که سرنوشت من، نابودی هر آن چیزی است که به آن نزدیک میشوم؟ عشق را تجربه کردم، اما چیزی جز خستگی برایم نداشت. افتخار را آزمودم، اما آن نیز همچون سایهای زودگذر، در میان دستانم فروپاشید. سرانجام دریافتم که زندگی چیزی جز تکرار بیپایان بیهودگیها نیست، و اگر چیزی از آن باقی بماند، تنها خاطرهای است که طعمی تلخ در ذهن آدمی بر جای میگذارد.
…………………
شب هنگام، وقتی نسیم خنک درختان را به حرکت وامیداشت و آسمان پر از ستارههایی بود که چون مشعلهایی خاموشنشدنی در سیاهی شب میدرخشیدند، من بر صخرهای نشستم و به صدای رودخانه گوش سپردم.
این صدای جاودان که بیوقفه از اعماق کوهها جاری بود، به من یادآوری میکرد که هرچند انسانها میآیند و میروند، طبیعت همچنان پابرجا میماند. برای لحظهای، خود را ذرهای کوچک در برابر عظمت جهان حس کردم، اما سپس غرورم بازگشت و به این اندیشیدم که حتی کوچکترین ذره، اگر ارادهی آهنین داشته باشد، میتواند سرنوشت را به بازی بگیرد.
اگر به کتاب قهرمان عصر ما علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
4 بهمن 1403
قهرمان عصر ما
«قهرمان عصر ما» اثری است از میخائیل لرمانتوف (نویسندهی اهل روسیه، از ۱۸۱۴ تا ۱۸۴۱) که در سال ۱۸۳۹ منتشر شده است. این رمان داستان زندگی پیچیده و سرگشتهی پچورین، افسر جوانی با شخصیتی متناقض، سرخورده و ماجراجو است که در دل مناظر قفقاز، عشق، دوئل، سرنوشت و بیهودگی زندگی را تجربه میکند.
دربارهی قهرمان عصر ما
کتاب قهرمان عصر ما نوشتهی میخائیل لرمانتوف یکی از مهمترین آثار ادبیات روسیه و نخستین رمان روانشناختی این زبان محسوب میشود. این کتاب در میانهی قرن نوزدهم منتشر شد و تصویری تأملبرانگیز از شخصیت و روان فردی در تقابل با جامعه ارائه داد. لرمانتوف در این اثر، علاوه بر ارائهی داستانی جذاب و پرکشش، به تحلیل روانشناسانهی قهرمان خود، پچورین، پرداخته است؛ شخصیتی که بهنوعی نمایندهی نسل جوان سرخوردهی آن دوران محسوب میشود.
رمان از پنج بخش مجزا تشکیل شده است که هر یک زاویهای متفاوت از زندگی و شخصیت پچورین را به نمایش میگذارد. این ساختار غیرخطی و روایتی که از دیدگاههای مختلف ارائه میشود، خواننده را به تأمل بیشتر در مورد این شخصیت مرموز و پیچیده وامیدارد. لرمانتوف در این اثر، رویکردی جدید در روایتپردازی اتخاذ کرده که آن را از بسیاری از رمانهای سنتی آن زمان متمایز میکند.
پچورین، قهرمان این رمان، شخصیتی است که از دل جامعهای اشرافی بیرون آمده و به نوعی احساس پوچی و بیگانگی دچار شده است. او انسانی است که در جستجوی معنا و هدف در زندگی، بهجای یافتن پاسخ، بیش از پیش به سردی و بیتفاوتی روی میآورد. این سرگشتگی و اضطراب، او را به فردی بدبین، ماجراجو و گاه بیرحم تبدیل کرده است. لرمانتوف، با مهارتی شگرف، روحیهی این شخصیت را موشکافی میکند و نشان میدهد که چگونه جامعه و شرایط تاریخی بر شکلگیری روان انسانها اثر میگذارند.
یکی از مهمترین ویژگیهای قهرمان عصر ما، سبک نگارش و تکنیکهای روایی آن است. لرمانتوف با استفاده از چندین راوی و تغییر زاویهی دید، تصویری چندلایه و متناقض از پچورین ارائه میدهد. در برخی از بخشها، پچورین از نگاه شخصیتهای دیگر دیده میشود و در بخشهای دیگر، خود او داستان زندگیاش را روایت میکند. این تنوع دیدگاهها، عمق بیشتری به شخصیتپردازی میبخشد و خواننده را به چالش میکشد تا خود دربارهی ماهیت واقعی این قهرمان قضاوت کند.
موضوعاتی که در این رمان مطرح شدهاند، همچنان تازگی و اهمیت خود را حفظ کردهاند. بیگانگی، پوچی، سرگشتگی فرد در برابر جامعه و تأثیر سرنوشت بر شخصیت انسان، از جمله مضامینی هستند که لرمانتوف به زیبایی به آنها پرداخته است. شخصیت پچورین را میتوان نمونهی اولیهای از قهرمان اگزیستانسیالیستی دانست که بعدها در آثار نویسندگانی مانند داستایفسکی و کامو به شکل گستردهتر بسط یافت.
بااینحال، کتاب قهرمان عصر ما از برخی جنبهها نیز مورد انتقاد قرار گرفته است. برخی منتقدان بر این باورند که شخصیت پچورین بیش از حد مبهم و غیرقابل درک است، بهطوریکه گاهی تصمیمات و اعمال او غیرمنطقی به نظر میرسند. از سوی دیگر، نثر لرمانتوف گاهی بیش از حد توصیفی و پرجزئیات میشود که ممکن است برای برخی خوانندگان خستهکننده باشد. بااینحال، همین جزئیات دقیق، فضای داستان را غنیتر کرده و خواننده را در دنیای رمان غرق میکند.
یکی دیگر از نقاط قوت این کتاب، توصیفات بینظیر آن از طبیعت قفقاز است. لرمانتوف که خود تجربهی زندگی در این منطقه را داشت، با چیرهدستی مناظر کوهستانی، رودخانههای خروشان و روستاهای دورافتاده را به تصویر کشیده است. این توصیفات نهتنها فضای داستان را زنده و واقعی میسازد، بلکه در بسیاری از موارد، با حال و هوای شخصیتها نیز همخوانی دارد.
از لحاظ تاریخی، قهرمان عصر ما بازتابدهندهی بحرانهای فکری و اجتماعی روسیه در دوران پس از شکست جنبش دکابریستها است. نسل جدید اشرافزادگان، که پچورین نمایندهی آنهاست، میان آرمانگرایی و واقعگرایی سرگرداناند. آنها دیگر به آرمانهای والای گذشته اعتقاد ندارند، اما در عین حال، جایگزینی برای آن نیافتهاند. این وضعیت، نوعی بیهدفی و بدبینی را در نسل آن زمان ایجاد کرد که در آثار بعدی ادبیات روسیه نیز ادامه یافت.
لرمانتوف در این اثر، علاوه بر طرح مضامین اجتماعی و روانشناختی، سبک تازهای در نگارش رمان روسی معرفی کرد. او از سنتهای روایی کلاسیک فاصله گرفت و اثری خلق کرد که هم از لحاظ تکنیکی و هم از نظر محتوا، زمینهساز تحولات بعدی در ادبیات روسیه شد. به همین دلیل، قهرمان عصر ما را میتوان یکی از نخستین رمانهای مدرن روسیه دانست که مسیر را برای نویسندگان بزرگی چون داستایفسکی و تولستوی هموار کرد.
یکی دیگر از نکات جذاب این کتاب، عدم ارائهی یک پاسخ قطعی دربارهی ماهیت خوب یا بد پچورین است. لرمانتوف قضاوت را به خواننده واگذار میکند و با این کار، بر پیچیدگیهای شخصیتی و روانشناختی او تأکید میورزد. همین مسئله، باعث شده است که این رمان همچنان موضوع بحثهای گستردهی ادبی و فلسفی باشد.
در مجموع، قهرمان عصر ما اثری برجسته است که هم از نظر ادبی و هم از نظر محتوایی، جایگاه ویژهای در تاریخ ادبیات روسیه دارد. این رمان، علاوه بر تحلیل روانشناسانهی شخصیت پچورین، تصویری از جامعهی روسیهی قرن نوزدهم ارائه میدهد و از این لحاظ، ارزش تاریخی بالایی دارد. نقاط قوت این اثر، از جمله شخصیتپردازی دقیق، روایت چندلایه، و سبک منحصربهفرد، آن را به یکی از شاهکارهای ماندگار ادبیات جهان تبدیل کرده است.
باوجود برخی انتقادات، این رمان همچنان اثری مهم و تأثیرگذار محسوب میشود که میتوان آن را بارها و بارها خواند و از لایههای مختلف آن لذت برد. لرمانتوف در قهرمان عصر ما، داستانی را روایت کرده که نهتنها بازتابی از زمانهی خود است، بلکه همچنان میتواند برای مخاطبان امروزی نیز معنا و جذابیت داشته باشد.
رمان قهرمان عصر ما در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۱ با بیش از ۶۱ هزار رای و ۲۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از پرویز ناتل خانلری، خشایار دیهیمی، آبتین گلکار، سروش حبیبی و احمد علینژاد به بازار عرضه شده است.
داستان قهرمان عصر ما
رمان قهرمان عصر ما شامل پنج بخش است که بهصورت غیرخطی روایت میشوند و زندگی شخصیت اصلی، پچورین، را از دیدگاههای مختلف به تصویر میکشند. داستان با بخش بلا آغاز میشود، جایی که راوی اولشخص، که یک افسر ارتش است، با یک مرد سالخورده به نام ماکسیم ماکسیمیچ آشنا میشود. ماکسیم ماکسیمیچ، داستانی دربارهی پچورین تعریف میکند که در گذشته دختری زیبای کوهنشین به نام بلا را دزدیده و به خود وابسته کرده بود. اما پس از مدتی، علاقهاش را از دست داده و دختر نیز درنهایت قربانی انتقامگیری یک رقیب عشقی شده است.
در بخش ماکسیم ماکسیمیچ، راوی و این افسر سالخورده دوباره با پچورین روبهرو میشوند. پچورین که فردی سرد و بیاحساس به نظر میرسد، نسبت به دیدار دوباره با ماکسیمیچ بیاعتناست. پس از رفتن پچورین، ماکسیمیچ دفتر خاطرات او را به راوی میدهد که در بخشهای بعدی داستان از آن استفاده میشود.
بخش تامان از دفتر خاطرات پچورین روایت میشود. او در شهری ساحلی به نام تامان اقامت دارد و در آنجا با گروهی از قاچاقچیان مرموز روبهرو میشود. او تلاش میکند حقیقت را کشف کند اما درنهایت فریب میخورد و نزدیک است کشته شود. این بخش نمایانگر کنجکاوی و بیپروایی پچورین است که او را به موقعیتهای خطرناک میکشاند.
در بخش شاهزاده مری، پچورین در یک منطقهی تفریحی کوهستانی حضور دارد و بازی پیچیدهای را آغاز میکند. او با بیرحمی احساسات شاهزاده مری را برمیانگیزد، درحالیکه همزمان دوستش، گرونتسکی، نیز به این دختر علاقه دارد. در جریان این رقابت، پچورین سرانجام با گرونتسکی دوئل میکند و او را زخمی میکند. این قسمت اوج نمایش شخصیت متناقض پچورین است؛ کسی که هم دیگران را به بازی میگیرد و هم از پوچی زندگی خود رنج میبرد.
در بخش سرنوشت یک انسان، پچورین با فردی مرموز به نام یانکو مواجه میشود که نشانههایی از سرنوشت محتوم پچورین را آشکار میکند. این بخش نشاندهندهی درگیری درونی پچورین با تقدیر و بیهودگی زندگی است.
رمان با افشای خاطرات پچورین و تأملات او دربارهی زندگی و انتخابهایش به پایان میرسد. پچورین انسانی است که از جامعه فاصله گرفته، به دیگران آسیب میرساند و در عین حال، خود نیز از رنج درونی در امان نیست. او نمونهای از قهرمانی است که در عصر خود احساس بیگانگی و پوچی میکند.
در نهایت، این کتاب داستان فردی را روایت میکند که در جستجوی معناست، اما تنها چیزی که مییابد، سرگشتگی و تنهایی است. سرگذشت پچورین، در کنار روایتهای متعددی که از دیدگاه دیگران دربارهی او ارائه شده، تصویری چندوجهی از یک شخصیت پیچیده و تأثیرگذار در ادبیات روسیه به نمایش میگذارد.
بخشهایی از قهرمان عصر ما
آسمان تیره و ابری بود، نسیم سردی از سمت کوهستان میوزید و برگهای خشکشده را بر سطح جاده میرقصاند. پچورین خاموش و خیره به افق ایستاده بود. خطوط چهرهاش در سایههای لرزان مهتاب، چنان مینمود که گویی افکاری سنگین و ناگفته ذهنش را در هم فشردهاند. من او را صدا زدم، اما او گویی صدایم را نمیشنید. وقتی بالاخره نگاهش را به سویم گرداند، در چشمانش نوری سرد و نگرانکننده درخشید، همان نوری که بارها دیده بودم، اما هرگز معنایش را به درستی درک نکرده بودم.
………………..
درست همان لحظهای که شمشیرها را از غلاف بیرون کشیدیم، سکوتی سنگین بر دشت سایه افکند. همهی صداها در طبیعت خاموش شدند، گویی جهان در انتظار ضربهی نخستین بود. گرونتسکی روبهرویم ایستاده بود، نگاهش بر من خیره و مصمم بود، اما در عمق چشمانش لرزشی ظریف از تردید و شاید اندکی ترس موج میزد. من اما، آرام و بیاحساس، تیغهی شمشیر را در میان انگشتانم حس کردم و به این اندیشیدم که آیا سرنوشت، همانگونه که همیشه پیشتر از ما قدم برمیدارد، اینبار نیز تقدیر را به بازی خواهد گرفت؟
……………..
درست همان لحظهای که شمشیرها را از غلاف بیرون کشیدیم، سکوتی سنگین بر دشت سایه افکند. همهی صداها در طبیعت خاموش شدند، گویی جهان در انتظار ضربهی نخستین بود. گرونتسکی روبهرویم ایستاده بود، نگاهش بر من خیره و مصمم بود، اما در عمق چشمانش لرزشی ظریف از تردید و شاید اندکی ترس موج میزد. من اما، آرام و بیاحساس، تیغهی شمشیر را در میان انگشتانم حس کردم و به این اندیشیدم که آیا سرنوشت، همانگونه که همیشه پیشتر از ما قدم برمیدارد، اینبار نیز تقدیر را به بازی خواهد گرفت؟
………………
من از خود میپرسم: چرا هرجا پا میگذارم، تنها ردپای اندوه باقی میماند؟ آیا چنین است که سرنوشت من، نابودی هر آن چیزی است که به آن نزدیک میشوم؟ عشق را تجربه کردم، اما چیزی جز خستگی برایم نداشت. افتخار را آزمودم، اما آن نیز همچون سایهای زودگذر، در میان دستانم فروپاشید. سرانجام دریافتم که زندگی چیزی جز تکرار بیپایان بیهودگیها نیست، و اگر چیزی از آن باقی بماند، تنها خاطرهای است که طعمی تلخ در ذهن آدمی بر جای میگذارد.
…………………
شب هنگام، وقتی نسیم خنک درختان را به حرکت وامیداشت و آسمان پر از ستارههایی بود که چون مشعلهایی خاموشنشدنی در سیاهی شب میدرخشیدند، من بر صخرهای نشستم و به صدای رودخانه گوش سپردم.
این صدای جاودان که بیوقفه از اعماق کوهها جاری بود، به من یادآوری میکرد که هرچند انسانها میآیند و میروند، طبیعت همچنان پابرجا میماند. برای لحظهای، خود را ذرهای کوچک در برابر عظمت جهان حس کردم، اما سپس غرورم بازگشت و به این اندیشیدم که حتی کوچکترین ذره، اگر ارادهی آهنین داشته باشد، میتواند سرنوشت را به بازی بگیرد.
اگر به کتاب قهرمان عصر ما علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، روانشناسی، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، معرفی کتاب، میخائیل لرمانتوف، هر روز یک کتاب