«نغمهی آشیل» اثری است از مدلین میلر (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۷۸) که در سال ۲۰۱۱ منتشر شده است.این رمان روایتی شاعرانه و احساسی از عشق، سرنوشت و تراژدی در اسطورهی جنگ تروا است که از دیدگاه پتروکلوس، دوست و همراه آشیل، روایت میشود.
دربارهی نغمهی آشیل
نغمهی آشیل نوشتهی مدلین میلر، یکی از برجستهترین بازنویسیهای اسطورهای در ادبیات معاصر است که روایتی تازه از داستان آشیل، قهرمان نامدار یونان باستان، و پتروکلوس، دوست و همراه وفادارش، ارائه میدهد. این رمان که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، به سرعت محبوبیت یافت و جوایز متعددی از جمله جایزه اورنج را از آن خود کرد. میلر با نثری شاعرانه و روایتی احساسی، زندگی و سرنوشت این دو شخصیت اساطیری را بازآفرینی کرده و به آن عمق و حسی انسانی بخشیده است.
یکی از جنبههای درخشان این کتاب، شیوهی روایت آن است. برخلاف بسیاری از بازگوییهای حماسهی ایلیاد که از دیدگاه قهرمانان جنگ روایت میشوند، نغمهی آشیل از نگاه پتروکلوس، یار نزدیک آشیل، بیان میشود. این انتخاب روایی باعث میشود که داستان، لحن شخصیتر و احساسیتری داشته باشد و خواننده را درگیر رابطهی پیچیده و صمیمی این دو شخصیت کند. روایت از دید یک فرد کمتر شناختهشده، به میلر امکان میدهد که جنبههای انسانی قهرمانان اسطورهای را بیش از پیش برجسته کند.
زبان و سبک نوشتاری میلر در این کتاب تأثیرگذار و هنرمندانه است. او با استفاده از توصیفهای شاعرانه و جملات ریتمیک، فضایی افسانهای خلق میکند که به زیبایی با درونمایههای عاطفی اثر هماهنگ است. در عین حال، زبان کتاب ساده و روان است و خواننده را به راحتی با خود همراه میکند. نویسنده توانسته است با حفظ شکوه اسطورهها، آنها را از قالبی خشک و دستنیافتنی خارج کرده و به داستانی پر از احساس و هیجان تبدیل کند.
درونمایهی عشق و سرنوشت در نغمهی آشیل نقشی محوری دارد. داستان نهتنها دربارهی نبردها و افتخارات جنگی است، بلکه بیشتر بر احساسات و ارتباط عمیق میان آشیل و پتروکلوس تمرکز دارد. میلر رابطهی آنها را به گونهای ترسیم میکند که نه تنها یک داستان عاشقانه، بلکه تأملی بر مفهوم وفاداری، فداکاری، و معنای قهرمانی باشد. تضاد میان عشق شخصی و وظیفهی حماسی در سراسر اثر به چشم میخورد و همین موضوع یکی از اصلیترین چالشهای آشیل را شکل میدهد.
یکی از جنبههای مهم این کتاب، بازتعریف نقش شخصیتهای اسطورهای است. در حالی که در بسیاری از روایتهای سنتی، آشیل به عنوان جنگجویی شکستناپذیر و مغرور تصویر شده است، میلر او را شخصیتی پیچیده، حساس و گاه آسیبپذیر نشان میدهد. پتروکلوس نیز که معمولاً در حاشیهی داستانهای اسطورهای قرار دارد، در اینجا به عنوان یک شخصیت مستقل با احساسات، ترسها و آرمانهای خاص خود معرفی میشود. این بازنگری در شخصیتها باعث میشود که داستان نهتنها برای مخاطبان جدید جذاب باشد، بلکه درک تازهای از حماسهی ایلیاد ارائه دهد.
علاوه بر شخصیتپردازی قوی، میلر در خلق فضای تاریخی و اسطورهای نیز موفق عمل کرده است. او با دقت فراوان جزئیات دنیای باستان را بازآفرینی کرده و زندگی در دربار، اردوگاههای جنگی و معابد یونان را به گونهای توصیف کرده که خواننده احساس میکند خود در آن دوران حضور دارد. این توجه به جزئیات، همراه با پرداخت عاطفی داستان، سبب شده است که نغمهی آشیل فراتر از یک بازگویی سادهی اسطوره باشد و به یک تجربهی احساسی و تاریخی تبدیل شود.
یکی از بخشهای تأثیرگذار کتاب، روایت جنگ تروا و نقش آشیل در آن است. میلر نهتنها به نبردهای خونین و شکوه جنگ میپردازد، بلکه تأثیرات روانی آن را نیز به تصویر میکشد. درگیریهای درونی آشیل، تضاد میان غرور و وفاداری، و تأثیر مرگ عزیزان بر سرنوشت قهرمانان از موضوعاتی است که در این بخش برجسته شده است. این رویکرد باعث میشود که خواننده، جنگ را نه صرفاً به عنوان صحنهای از پیروزیها و شکستها، بلکه به عنوان رویدادی تلخ و تراژیک تجربه کند.
دوستی میان آشیل و پتروکلوس در این کتاب با حساسیت زیادی به تصویر کشیده شده است. رابطهی آنها نه تنها یک پیوند دوستانه، بلکه یک اتحاد روحی و فکری است که در طول داستان تکامل مییابد. میلر بهخوبی نشان میدهد که چگونه این دوستی بر تصمیمات، سرنوشت و حتی یاد و خاطرهی آشیل تأثیر میگذارد. این شیوهی روایت، نغمهی آشیل را از بسیاری از آثار دیگر که صرفاً به نبردها و قهرمانیها میپردازند، متمایز میکند.
یکی از نکات مهم دربارهی نغمهی آشیل این است که خواندن آن نیازی به آشنایی قبلی با اسطورههای یونانی ندارد. میلر داستان را به گونهای روایت کرده که برای هر خوانندهای، چه آشنا با ایلیاد و چه ناآشنا با آن، قابل درک و جذاب باشد. در عین حال، برای کسانی که پیشزمینهی اسطورهای دارند، کتاب مملو از اشارات و ظرایف جذاب است که تجربهی خواندن را غنیتر میکند.
پایانبندی کتاب یکی از نقاط اوج احساسی آن است. میلر برخلاف برخی روایتهای دیگر، تنها به تراژدی مرگ آشیل بسنده نمیکند، بلکه به سرنوشت پتروکلوس و یاد و خاطرهی او نیز میپردازد. این پایانبندی، علاوه بر اینکه پایانی تلخ و احساسی دارد، حسی از آرامش و جاودانگی عشق را نیز در خود جای داده است. این نگاه متفاوت به اسطوره باعث شده که داستانی که بسیاری از خوانندگان آن را از قبل میدانند، همچنان تأثیرگذار و تازه به نظر برسد.
نغمهی آشیل را میتوان اثری دانست که سنت و مدرنیته را در هم میآمیزد. در حالی که این کتاب به یک اسطورهی باستانی وفادار است، روایت آن کاملاً نو و امروزی احساس میشود. پرداختن به مضامینی مانند هویت، عشق، سرنوشت و قدرت، باعث شده که داستان، فارغ از زمان و مکان، با خوانندگان ارتباط برقرار کند. این ترکیب سنت و نوآوری از عواملی است که به محبوبیت گستردهی کتاب در سراسر جهان انجامیده است.
در نهایت، نغمهی آشیل نه فقط یک بازگویی از ایلیاد، بلکه یک بازآفرینی شاعرانه و انسانی از سرنوشت قهرمانان اسطورهای است. مدلین میلر با نگاهی تازه به این داستان کهن، موفق شده است اثری خلق کند که هم احساسات خواننده را برمیانگیزد و هم او را به تفکر دربارهی معنا و پیامدهای قهرمانی، عشق و فداکاری وادارد. این کتاب نمونهای از قدرت ادبیات در زنده کردن گذشته و ایجاد پیوندی احساسی میان انسانهای امروز و داستانهای هزاران سال پیش است.
رمان نغمهی آشیل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۳۱ با بیش از ۱.۷۴۲ میلیون رای و ۱۸۵ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از نوید عاشوری به بازار عرضه شده است.
داستان نغمهی آشیل
پتروکلوس، شاهزادهای جوان و نه چندان توانمند، پس از یک حادثهی ناخواسته که منجر به مرگ پسری دیگر میشود، از سرزمین خود تبعید شده و به دربار پله، پادشاه فتیا، فرستاده میشود. در آنجا با پسر پادشاه، آشیل، که آیندهای درخشان به عنوان بزرگترین جنگجوی یونان در انتظار اوست، آشنا میشود. برخلاف سایر پسران، آشیل با مهربانی و علاقه با پتروکلوس رفتار میکند و میان آن دو دوستی عمیقی شکل میگیرد که به مرور به رابطهای ناگسستنی تبدیل میشود.
آنها دوران کودکی و نوجوانی خود را در کنار یکدیگر سپری میکنند و تحت تعلیم کنتائور خردمند، خیرون، مهارتهای جنگی و پزشکی را میآموزند. زمانی که جنگ تروا آغاز میشود و پیشگوییها خبر از نقش حیاتی آشیل در این جنگ میدهند، آگاممنون و دیگر شاهان یونانی از او میخواهند که به آنها بپیوندد. ابتدا آشیل از این دعوت سر باز میزند، اما در نهایت با آگاهی از سرنوشت محتوم خود، راهی جنگ میشود و پتروکلوس نیز او را همراهی میکند.
در اردوگاه یونانیان در تروا، آشیل به عنوان بزرگترین جنگجوی یونان شناخته میشود، اما اختلافات او با فرماندهی کل، آگاممنون، زمانی بالا میگیرد که آگاممنون دختر بردهای به نام بریسئیس را از آشیل میگیرد. در اعتراض به این بیعدالتی، آشیل از جنگ کنارهگیری کرده و اجازه میدهد که یونانیان بدون حضور او در برابر تروا بجنگند. این تصمیم منجر به شکستهای سختی برای یونانیان میشود، اما آشیل حاضر نیست غرور خود را زیر پا بگذارد.
در حالی که وضعیت یونانیان بحرانی میشود، پتروکلوس که از دیدن رنج و مرگ سربازان بیگناه نگران است، تصمیم میگیرد در غیاب آشیل وارد میدان نبرد شود. او زره و سلاحهای آشیل را بر تن میکند تا روحیهی سربازان را تقویت کند و ترواییها را بترساند. با اینکه او موفق به پس راندن دشمن میشود، اما در نهایت توسط هکتور، شاهزادهی تروا، کشته میشود.
مرگ پتروکلوس ضربهی مهلکی به آشیل وارد میکند. او که از شدت غم و خشم لبریز شده، سوگند میخورد که انتقام پتروکلوس را بگیرد. آشیل دوباره وارد نبرد میشود و با قدرتی وصفناپذیر، بسیاری از ترواییها را از پای درمیآورد. در نهایت، او هکتور را شکست داده و انتقام دوست خود را میگیرد. اما این پیروزی تسکینی برای دردش نیست، و او از شدت اندوه، دشمن خود را بیرحمانه مجازات میکند.
پس از انتقام، سرنوشت تراژیک آشیل رقم میخورد. همانطور که پیشگوییها گفته بودند، او بهزودی در میدان نبرد کشته میشود. پیکر او به یونانیان بازگردانده شده و در کنار پتروکلوس به خاک سپرده میشود. اما روح پتروکلوس که هنوز آرام نگرفته، در برزخ سرگردان میماند، چراکه نام او بر سنگ قبر نوشته نشده و او بدون این یادبود، آرامش نمییابد.
در نهایت، مادر آشیل، تتیس، که ابتدا مخالف رابطهی آنها بود، با دیدن رنج روح پتروکلوس نرم میشود. او نام پتروکلوس را نیز بر مزار حک میکند تا روحش بتواند به آشیل بپیوندد. کتاب با اتحاد دوبارهی آنها در دنیای پس از مرگ به پایان میرسد، جایی که دیگر جنگ و سرنوشت نمیتوانند آنها را از یکدیگر جدا کنند.
بخشهایی از نغمهی آشیل
او در میان پسران دیگر میدرخشید، همچون خورشید در میان ستارگان کمنور. حرکاتش روان و بینقص بود، گویی موسیقیای نادیدنی او را هدایت میکرد. من تماشایش میکردم، بیآنکه بدانم چرا. چیزی در نگاهش بود، در لبخند محوی که انگار از رازی شیرین خبر میداد. نامش را بارها شنیده بودم، اما این نخستین بار بود که میفهمیدم چرا او را با خدایان مقایسه میکنند.
…………………ر برابر سرمای صبحگاهی. شبها، زیر آسمان پرستاره، او برایم از آیندهاش میگفت، از نبردهایی که انتظارش را میکشیدند. اما در صدایش اندکی تردید حس میکردم، انگار که هنوز مطمئن نبود سرنوشتش را چگونه بپذیرد.
……………….
صدای فریادها از اردوگاه بلندتر شد. من میدانستم که اگر بیشتر منتظر بمانم، دیگر کاری از دستم برنمیآید. دستم را بر زره آشیل کشیدم، بوی فلز و عطر او در هم آمیخته بود. آن را بر تن کردم، سنگینیاش را احساس کردم، گویی او را با خود حمل میکردم. میدانستم که با این کار، جانم را به خطر میاندازم، اما اگر میتوانستم حتی برای لحظهای یونانیان را ا
روزهایمان در کوهستان با نرمی و آرامش میگذشت. خیرون به ما آموزش میداد که چگونه زخمها را ببندیم، کدام گیاهان سمیاند و کدامشان درمانگر. آشیل در کنار من مینشست، بدنش گرم دز این کابوس نجات دهم، ارزشش را داشت.
………………
زمین زیر پایم لغزید. سرم سنگین شد، انگار که آسمان بر من فرود آمده باشد. نگاه هکتور را دیدم، نه با نفرت، که با شگفتی. او انتظار نداشت که مرا، بهجای آشیل، بر زمین بیفکند. دهانم باز شد، خواستم چیزی بگویم، اما خون گرم در گلویم حبس شد. تصویر آخرین چیزی که دیدم، آسمانی بود که رنگ غروب گرفته بود، جایی که شاید آشیل هنوز منتظر بازگشت من بود.
………………
سکوتی عمیق، همچون دریا در نیمهشب. من دیگر تنها نبودم. گرمایی آشنا مرا در بر گرفت، صدایی که هزاران بار آن را شنیده بودم، نامم را زمزمه کرد. دیگر دردی نبود، دیگر جنگی نبود. ما دوباره در کنار هم بودیم، همانگونه که همیشه باید میبودیم.
اگر به کتاب نغمهی آشیل علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میسازد.
29 بهمن 1403
نغمهی آشیل
«نغمهی آشیل» اثری است از مدلین میلر (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۷۸) که در سال ۲۰۱۱ منتشر شده است.این رمان روایتی شاعرانه و احساسی از عشق، سرنوشت و تراژدی در اسطورهی جنگ تروا است که از دیدگاه پتروکلوس، دوست و همراه آشیل، روایت میشود.
دربارهی نغمهی آشیل
نغمهی آشیل نوشتهی مدلین میلر، یکی از برجستهترین بازنویسیهای اسطورهای در ادبیات معاصر است که روایتی تازه از داستان آشیل، قهرمان نامدار یونان باستان، و پتروکلوس، دوست و همراه وفادارش، ارائه میدهد. این رمان که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، به سرعت محبوبیت یافت و جوایز متعددی از جمله جایزه اورنج را از آن خود کرد. میلر با نثری شاعرانه و روایتی احساسی، زندگی و سرنوشت این دو شخصیت اساطیری را بازآفرینی کرده و به آن عمق و حسی انسانی بخشیده است.
یکی از جنبههای درخشان این کتاب، شیوهی روایت آن است. برخلاف بسیاری از بازگوییهای حماسهی ایلیاد که از دیدگاه قهرمانان جنگ روایت میشوند، نغمهی آشیل از نگاه پتروکلوس، یار نزدیک آشیل، بیان میشود. این انتخاب روایی باعث میشود که داستان، لحن شخصیتر و احساسیتری داشته باشد و خواننده را درگیر رابطهی پیچیده و صمیمی این دو شخصیت کند. روایت از دید یک فرد کمتر شناختهشده، به میلر امکان میدهد که جنبههای انسانی قهرمانان اسطورهای را بیش از پیش برجسته کند.
زبان و سبک نوشتاری میلر در این کتاب تأثیرگذار و هنرمندانه است. او با استفاده از توصیفهای شاعرانه و جملات ریتمیک، فضایی افسانهای خلق میکند که به زیبایی با درونمایههای عاطفی اثر هماهنگ است. در عین حال، زبان کتاب ساده و روان است و خواننده را به راحتی با خود همراه میکند. نویسنده توانسته است با حفظ شکوه اسطورهها، آنها را از قالبی خشک و دستنیافتنی خارج کرده و به داستانی پر از احساس و هیجان تبدیل کند.
درونمایهی عشق و سرنوشت در نغمهی آشیل نقشی محوری دارد. داستان نهتنها دربارهی نبردها و افتخارات جنگی است، بلکه بیشتر بر احساسات و ارتباط عمیق میان آشیل و پتروکلوس تمرکز دارد. میلر رابطهی آنها را به گونهای ترسیم میکند که نه تنها یک داستان عاشقانه، بلکه تأملی بر مفهوم وفاداری، فداکاری، و معنای قهرمانی باشد. تضاد میان عشق شخصی و وظیفهی حماسی در سراسر اثر به چشم میخورد و همین موضوع یکی از اصلیترین چالشهای آشیل را شکل میدهد.
یکی از جنبههای مهم این کتاب، بازتعریف نقش شخصیتهای اسطورهای است. در حالی که در بسیاری از روایتهای سنتی، آشیل به عنوان جنگجویی شکستناپذیر و مغرور تصویر شده است، میلر او را شخصیتی پیچیده، حساس و گاه آسیبپذیر نشان میدهد. پتروکلوس نیز که معمولاً در حاشیهی داستانهای اسطورهای قرار دارد، در اینجا به عنوان یک شخصیت مستقل با احساسات، ترسها و آرمانهای خاص خود معرفی میشود. این بازنگری در شخصیتها باعث میشود که داستان نهتنها برای مخاطبان جدید جذاب باشد، بلکه درک تازهای از حماسهی ایلیاد ارائه دهد.
علاوه بر شخصیتپردازی قوی، میلر در خلق فضای تاریخی و اسطورهای نیز موفق عمل کرده است. او با دقت فراوان جزئیات دنیای باستان را بازآفرینی کرده و زندگی در دربار، اردوگاههای جنگی و معابد یونان را به گونهای توصیف کرده که خواننده احساس میکند خود در آن دوران حضور دارد. این توجه به جزئیات، همراه با پرداخت عاطفی داستان، سبب شده است که نغمهی آشیل فراتر از یک بازگویی سادهی اسطوره باشد و به یک تجربهی احساسی و تاریخی تبدیل شود.
یکی از بخشهای تأثیرگذار کتاب، روایت جنگ تروا و نقش آشیل در آن است. میلر نهتنها به نبردهای خونین و شکوه جنگ میپردازد، بلکه تأثیرات روانی آن را نیز به تصویر میکشد. درگیریهای درونی آشیل، تضاد میان غرور و وفاداری، و تأثیر مرگ عزیزان بر سرنوشت قهرمانان از موضوعاتی است که در این بخش برجسته شده است. این رویکرد باعث میشود که خواننده، جنگ را نه صرفاً به عنوان صحنهای از پیروزیها و شکستها، بلکه به عنوان رویدادی تلخ و تراژیک تجربه کند.
دوستی میان آشیل و پتروکلوس در این کتاب با حساسیت زیادی به تصویر کشیده شده است. رابطهی آنها نه تنها یک پیوند دوستانه، بلکه یک اتحاد روحی و فکری است که در طول داستان تکامل مییابد. میلر بهخوبی نشان میدهد که چگونه این دوستی بر تصمیمات، سرنوشت و حتی یاد و خاطرهی آشیل تأثیر میگذارد. این شیوهی روایت، نغمهی آشیل را از بسیاری از آثار دیگر که صرفاً به نبردها و قهرمانیها میپردازند، متمایز میکند.
یکی از نکات مهم دربارهی نغمهی آشیل این است که خواندن آن نیازی به آشنایی قبلی با اسطورههای یونانی ندارد. میلر داستان را به گونهای روایت کرده که برای هر خوانندهای، چه آشنا با ایلیاد و چه ناآشنا با آن، قابل درک و جذاب باشد. در عین حال، برای کسانی که پیشزمینهی اسطورهای دارند، کتاب مملو از اشارات و ظرایف جذاب است که تجربهی خواندن را غنیتر میکند.
پایانبندی کتاب یکی از نقاط اوج احساسی آن است. میلر برخلاف برخی روایتهای دیگر، تنها به تراژدی مرگ آشیل بسنده نمیکند، بلکه به سرنوشت پتروکلوس و یاد و خاطرهی او نیز میپردازد. این پایانبندی، علاوه بر اینکه پایانی تلخ و احساسی دارد، حسی از آرامش و جاودانگی عشق را نیز در خود جای داده است. این نگاه متفاوت به اسطوره باعث شده که داستانی که بسیاری از خوانندگان آن را از قبل میدانند، همچنان تأثیرگذار و تازه به نظر برسد.
نغمهی آشیل را میتوان اثری دانست که سنت و مدرنیته را در هم میآمیزد. در حالی که این کتاب به یک اسطورهی باستانی وفادار است، روایت آن کاملاً نو و امروزی احساس میشود. پرداختن به مضامینی مانند هویت، عشق، سرنوشت و قدرت، باعث شده که داستان، فارغ از زمان و مکان، با خوانندگان ارتباط برقرار کند. این ترکیب سنت و نوآوری از عواملی است که به محبوبیت گستردهی کتاب در سراسر جهان انجامیده است.
در نهایت، نغمهی آشیل نه فقط یک بازگویی از ایلیاد، بلکه یک بازآفرینی شاعرانه و انسانی از سرنوشت قهرمانان اسطورهای است. مدلین میلر با نگاهی تازه به این داستان کهن، موفق شده است اثری خلق کند که هم احساسات خواننده را برمیانگیزد و هم او را به تفکر دربارهی معنا و پیامدهای قهرمانی، عشق و فداکاری وادارد. این کتاب نمونهای از قدرت ادبیات در زنده کردن گذشته و ایجاد پیوندی احساسی میان انسانهای امروز و داستانهای هزاران سال پیش است.
رمان نغمهی آشیل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۳۱ با بیش از ۱.۷۴۲ میلیون رای و ۱۸۵ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از نوید عاشوری به بازار عرضه شده است.
داستان نغمهی آشیل
پتروکلوس، شاهزادهای جوان و نه چندان توانمند، پس از یک حادثهی ناخواسته که منجر به مرگ پسری دیگر میشود، از سرزمین خود تبعید شده و به دربار پله، پادشاه فتیا، فرستاده میشود. در آنجا با پسر پادشاه، آشیل، که آیندهای درخشان به عنوان بزرگترین جنگجوی یونان در انتظار اوست، آشنا میشود. برخلاف سایر پسران، آشیل با مهربانی و علاقه با پتروکلوس رفتار میکند و میان آن دو دوستی عمیقی شکل میگیرد که به مرور به رابطهای ناگسستنی تبدیل میشود.
آنها دوران کودکی و نوجوانی خود را در کنار یکدیگر سپری میکنند و تحت تعلیم کنتائور خردمند، خیرون، مهارتهای جنگی و پزشکی را میآموزند. زمانی که جنگ تروا آغاز میشود و پیشگوییها خبر از نقش حیاتی آشیل در این جنگ میدهند، آگاممنون و دیگر شاهان یونانی از او میخواهند که به آنها بپیوندد. ابتدا آشیل از این دعوت سر باز میزند، اما در نهایت با آگاهی از سرنوشت محتوم خود، راهی جنگ میشود و پتروکلوس نیز او را همراهی میکند.
در اردوگاه یونانیان در تروا، آشیل به عنوان بزرگترین جنگجوی یونان شناخته میشود، اما اختلافات او با فرماندهی کل، آگاممنون، زمانی بالا میگیرد که آگاممنون دختر بردهای به نام بریسئیس را از آشیل میگیرد. در اعتراض به این بیعدالتی، آشیل از جنگ کنارهگیری کرده و اجازه میدهد که یونانیان بدون حضور او در برابر تروا بجنگند. این تصمیم منجر به شکستهای سختی برای یونانیان میشود، اما آشیل حاضر نیست غرور خود را زیر پا بگذارد.
در حالی که وضعیت یونانیان بحرانی میشود، پتروکلوس که از دیدن رنج و مرگ سربازان بیگناه نگران است، تصمیم میگیرد در غیاب آشیل وارد میدان نبرد شود. او زره و سلاحهای آشیل را بر تن میکند تا روحیهی سربازان را تقویت کند و ترواییها را بترساند. با اینکه او موفق به پس راندن دشمن میشود، اما در نهایت توسط هکتور، شاهزادهی تروا، کشته میشود.
مرگ پتروکلوس ضربهی مهلکی به آشیل وارد میکند. او که از شدت غم و خشم لبریز شده، سوگند میخورد که انتقام پتروکلوس را بگیرد. آشیل دوباره وارد نبرد میشود و با قدرتی وصفناپذیر، بسیاری از ترواییها را از پای درمیآورد. در نهایت، او هکتور را شکست داده و انتقام دوست خود را میگیرد. اما این پیروزی تسکینی برای دردش نیست، و او از شدت اندوه، دشمن خود را بیرحمانه مجازات میکند.
پس از انتقام، سرنوشت تراژیک آشیل رقم میخورد. همانطور که پیشگوییها گفته بودند، او بهزودی در میدان نبرد کشته میشود. پیکر او به یونانیان بازگردانده شده و در کنار پتروکلوس به خاک سپرده میشود. اما روح پتروکلوس که هنوز آرام نگرفته، در برزخ سرگردان میماند، چراکه نام او بر سنگ قبر نوشته نشده و او بدون این یادبود، آرامش نمییابد.
در نهایت، مادر آشیل، تتیس، که ابتدا مخالف رابطهی آنها بود، با دیدن رنج روح پتروکلوس نرم میشود. او نام پتروکلوس را نیز بر مزار حک میکند تا روحش بتواند به آشیل بپیوندد. کتاب با اتحاد دوبارهی آنها در دنیای پس از مرگ به پایان میرسد، جایی که دیگر جنگ و سرنوشت نمیتوانند آنها را از یکدیگر جدا کنند.
بخشهایی از نغمهی آشیل
او در میان پسران دیگر میدرخشید، همچون خورشید در میان ستارگان کمنور. حرکاتش روان و بینقص بود، گویی موسیقیای نادیدنی او را هدایت میکرد. من تماشایش میکردم، بیآنکه بدانم چرا. چیزی در نگاهش بود، در لبخند محوی که انگار از رازی شیرین خبر میداد. نامش را بارها شنیده بودم، اما این نخستین بار بود که میفهمیدم چرا او را با خدایان مقایسه میکنند.
…………………ر برابر سرمای صبحگاهی. شبها، زیر آسمان پرستاره، او برایم از آیندهاش میگفت، از نبردهایی که انتظارش را میکشیدند. اما در صدایش اندکی تردید حس میکردم، انگار که هنوز مطمئن نبود سرنوشتش را چگونه بپذیرد.
……………….
صدای فریادها از اردوگاه بلندتر شد. من میدانستم که اگر بیشتر منتظر بمانم، دیگر کاری از دستم برنمیآید. دستم را بر زره آشیل کشیدم، بوی فلز و عطر او در هم آمیخته بود. آن را بر تن کردم، سنگینیاش را احساس کردم، گویی او را با خود حمل میکردم. میدانستم که با این کار، جانم را به خطر میاندازم، اما اگر میتوانستم حتی برای لحظهای یونانیان را ا
روزهایمان در کوهستان با نرمی و آرامش میگذشت. خیرون به ما آموزش میداد که چگونه زخمها را ببندیم، کدام گیاهان سمیاند و کدامشان درمانگر. آشیل در کنار من مینشست، بدنش گرم دز این کابوس نجات دهم، ارزشش را داشت.
………………
زمین زیر پایم لغزید. سرم سنگین شد، انگار که آسمان بر من فرود آمده باشد. نگاه هکتور را دیدم، نه با نفرت، که با شگفتی. او انتظار نداشت که مرا، بهجای آشیل، بر زمین بیفکند. دهانم باز شد، خواستم چیزی بگویم، اما خون گرم در گلویم حبس شد. تصویر آخرین چیزی که دیدم، آسمانی بود که رنگ غروب گرفته بود، جایی که شاید آشیل هنوز منتظر بازگشت من بود.
………………
سکوتی عمیق، همچون دریا در نیمهشب. من دیگر تنها نبودم. گرمایی آشنا مرا در بر گرفت، صدایی که هزاران بار آن را شنیده بودم، نامم را زمزمه کرد. دیگر دردی نبود، دیگر جنگی نبود. ما دوباره در کنار هم بودیم، همانگونه که همیشه باید میبودیم.
اگر به کتاب نغمهی آشیل علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، ادبیات کهن، داستان تاریخی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، مدلین میلر، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب