«بازگشت ریچل پرایس» اثری است از هالی جکسون (نویسندهی انگلیسی، متولد ۱۹۹۲) که در سال ۲۰۲۴ منتشر شده است. این رمان داستان دربارهی دختری است که پس از سالها ناپدید شدن به خانه بازمیگردد، اما گذشتهی تاریک و اسرارآمیز او همچنان زندگی اطرافیانش را تحتالشعاع قرار میدهد.
دربارهی بازگشت ریچل پرایس
بازگشت ریچل پرایس نوشتهی هالی جکسون یکی از آثار معمایی و هیجانانگیزی است که با روایت پرکشش و فضاسازی دقیق، مخاطب را درگیر ماجرایی پیچیده و غیرمنتظره میکند. جکسون که پیشتر با رمانهای معماییاش توانسته بود جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر پیدا کند، در این کتاب نیز داستانی پر از تعلیق و رمز و راز را ارائه داده است. این رمان نهتنها به عنوان یک داستان هیجانانگیز خواندنی است، بلکه به لایههای عمیقتری از احساسات انسانی، تأثیرات گذشته و روانشناسی شخصیتها نیز میپردازد.
داستان حول محور شخصیت ریچل پرایس میچرخد، دختری که به طرز مرموزی ناپدید شده و پس از سالها بازمیگردد. بازگشت او نهتنها معمایی را که سالها حلنشده باقی مانده بود زنده میکند، بلکه زندگی افراد بسیاری را دستخوش تغییرات اساسی قرار میدهد. این اتفاق بهطور ناگهانی رخ میدهد و گرههایی که سالها پنهان مانده بودند، آرامآرام از پرده بیرون میافتند.
یکی از نقاط قوت داستان، نحوهی پرداخت شخصیتها و ایجاد تنشهای روانی در بین آنهاست. هالی جکسون با مهارت خاصی احساسات متناقضی را در خواننده برمیانگیزد. آیا ریچل همان کسی است که ادعا میکند؟ آیا او قربانی یک توطئهی پیچیده بوده یا خودش بخشی از بازیای خطرناک است؟ این سوالها در طول داستان ذهن مخاطب را مشغول میکنند و باعث میشوند ورق زدن کتاب تا رسیدن به پایان، اجتنابناپذیر باشد.
سبک روایت جکسون در این رمان، مانند سایر آثار او، مبتنی بر تعلیق و افشای تدریجی اطلاعات است. نویسنده با استفاده از زوایای دید متنوع و فلشبکهای حسابشده، گذشته و حال را به هم میبافد و با ساختن یک پازل روایی، خواننده را قدمبهقدم به حقیقت نزدیک میکند. این شیوهی روایت، حس کنجکاوی را در مخاطب زنده نگه میدارد و اجازه نمیدهد حتی لحظهای از داستان جدا شود.
از لحاظ سبک نوشتاری، جکسون با زبانی روان و توصیفاتی دقیق، فضای کتاب را بهگونهای خلق کرده که خواننده احساس میکند خود در متن ماجرا حضور دارد. دیالوگهای هوشمندانه و شخصیتپردازیهای باورپذیر، باعث میشود خواننده نهتنها به دنبال حل معمای اصلی باشد، بلکه درگیر سرنوشت شخصیتها نیز بشود. این ترکیب جذاب از هیجان، رمز و راز و عمق احساسی، باعث شده که بازگشت ریچل پرایس اثری فراموشنشدنی باشد.
مضمون اصلی کتاب فراتر از یک داستان معمایی ساده است. جکسون در این اثر به تأثیرات روانی ناپدید شدن یک فرد بر خانواده و اطرافیانش میپردازد. این موضوع که چگونه خاطرات و فرضیات میتوانند حقیقت را تحریف کنند و چه تأثیری بر ذهن و احساسات انسان دارند، در طول داستان بارها به چالش کشیده میشود. این بُعد روانشناختی کتاب، آن را از سایر رمانهای جنایی و معمایی متمایز کرده است.
همچنین، نویسنده از طریق شخصیت ریچل پرایس، به مسائلی مانند هویت، اعتماد و حقیقت میپردازد. بازگشت او نهتنها زخمهای قدیمی را باز میکند، بلکه باعث میشود که افراد مختلف به گذشتهی خود بازگردند و با آن روبهرو شوند. در این میان، برخی از شخصیتها از رویارویی با حقیقت گریزاناند، در حالی که برخی دیگر با شجاعت به دنبال حل معما و یافتن واقعیت هستند.
یکی از ویژگیهای برجستهی بازگشت ریچل پرایس، پایانبندی آن است. هالی جکسون در این رمان نیز مانند آثار پیشین خود، بهجای ارائهی یک پایان ساده و سرراست، خواننده را با پیچشهای غیرمنتظرهای روبهرو میکند. درست زمانی که فکر میکنید پاسخ معما را یافتهاید، داستان مسیر تازهای در پیش میگیرد و نشان میدهد که حقیقت همیشه همان چیزی نیست که در ابتدا به نظر میرسد.
ریتم تند داستان، لحظات پراضطراب و پیچیدگیهای روایی، این کتاب را به گزینهای ایدهآل برای علاقهمندان به رمانهای معمایی تبدیل کرده است. هرچند ممکن است برخی مخاطبان به دلیل این سبک روایت پرشتاب، نیاز به تمرکز بیشتری داشته باشند، اما همین ویژگی باعث شده که کتاب از ابتدا تا انتها جذاب و پرکشش باقی بماند.
در کنار روایت پرتعلیق، جکسون به احساسات شخصیتها نیز توجه ویژهای دارد. بازگشت ریچل، فقط یک رویداد نیست، بلکه دریچهای است که به درون ذهن و احساسات او و دیگر شخصیتهای داستان باز میشود. نویسنده با دقتی خاص، ترسها، امیدها و تضادهای درونی آنها را به تصویر میکشد و این امر باعث میشود که خواننده بتواند با شخصیتها ارتباط برقرار کند.
بازگشت ریچل پرایس اثری است که در کنار جذابیت داستانی، تأملات عمیقی دربارهی هویت، خاطرات و حقیقت ارائه میدهد. این کتاب نهتنها برای دوستداران رمانهای معمایی، بلکه برای کسانی که به دنبال داستانهایی با عمق روانشناختی هستند نیز مناسب است. هالی جکسون بار دیگر نشان داده که چگونه میتوان با خلق یک معمای پیچیده، هم مخاطب را سرگرم کرد و هم او را به تفکر واداشت.
در نهایت، اگر به دنبال کتابی پر از رمز و راز، تعلیق و هیجان هستید که در عین حال به احساسات و روان شخصیتهایش نیز بپردازد، بازگشت ریچل پرایس انتخابی عالی خواهد بود. این رمان نهتنها شما را درگیر معمایی نفسگیر میکند، بلکه با پرداختن به مفاهیمی همچون حقیقت و هویت، اثری ماندگار در ذهن شما باقی خواهد گذاشت.
رمان بازگشت ریچل پرایس در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۰ با بیش از ۱۴۶ هزار رای و ۲۶ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از محدثه احمدی به بازار عرضه شده است.
داستان بازگشت ریچل پرایس
بازگشت ریچل پرایس داستانی رازآلود و پر از تعلیق است که در آن یک اتفاق غیرمنتظره، زندگی شخصیتهای اصلی را دستخوش تغییراتی اساسی میکند. ریچل پرایس، دختری که سالها پیش بهطرز مرموزی ناپدید شده بود، ناگهان بازمیگردد. اما این بازگشت، بیش از آنکه پاسخها را به همراه داشته باشد، سوالات جدیدی را ایجاد میکند. اطرافیان ریچل با شوک و ناباوری با او روبهرو میشوند، چراکه چیزی در مورد او با گذشته متفاوت به نظر میرسد.
ریچل هیچ توضیح روشنی دربارهی ناپدید شدنش ارائه نمیدهد، و همین باعث میشود گمانهزنیهای مختلفی شکل بگیرد. برخی از افراد از بازگشت او خوشحالاند، در حالی که برخی دیگر نسبت به او بدگمان میشوند. آیا او واقعاً همان دختری است که سالها پیش گم شد، یا حقیقت پیچیدهتر از چیزی است که به نظر میرسد؟ فضای داستان بهتدریج پر از تنش میشود و شخصیتهای مختلف در تلاش برای کنار آمدن با این واقعیت تازه، با گذشتهی خود نیز روبهرو میشوند.
خانوادهی ریچل از طرفی با احساس خوشحالی و از طرفی با تردید روبهرو هستند. مادرش در تلاش است تا دخترش را دوباره در آغوش بگیرد، اما در عین حال نمیتواند برخی رفتارهای غیرمعمول او را نادیده بگیرد. دوستان قدیمیاش نیز سعی میکنند او را به یاد بیاورند، اما احساس میکنند که چیزی در این بازگشت، درست نیست. هرچه داستان پیش میرود، جزئیات جدیدی از زندگی گذشتهی ریچل و کسانی که در اطراف او بودند، آشکار میشود.
یکی از عناصر کلیدی داستان، این است که ریچل پس از بازگشت، بهصورت مستقیم دربارهی آنچه برایش اتفاق افتاده صحبت نمیکند. او طوری رفتار میکند که انگار چیز مهمی را پنهان میکند، و این باعث میشود دیگران نسبت به او مشکوک شوند. با این حال، او کمکم سعی میکند برخی از خاطراتش را بازگو کند، اما این خاطرات با روایتهای دیگران همخوانی ندارد. این تضادها، خواننده را درگیر معمای پیچیدهای میکند که در آن حقیقت بهراحتی قابل تشخیص نیست.
در طول داستان، شخصیتهایی که با ریچل در ارتباط بودهاند، دچار تغییرات احساسی و رفتاری میشوند. برخی از آنها به گذشتهی خود بازمیگردند و سعی میکنند بفهمند که چه چیزی ممکن است در ناپدید شدن ریچل نقش داشته باشد. برخی دیگر، سعی میکنند هرطور شده به جلو حرکت کنند و این بازگشت را بهعنوان یک معما نادیده بگیرند. اما گذشته هرگز واقعاً از بین نمیرود، و سایههای آن همچنان بر سر همهی شخصیتها سنگینی میکند.
یکی از جذابترین بخشهای داستان، نحوهی پیشرفت روایت است. نویسنده با ایجاد سرنخهای کوچک و گرههای داستانی، خواننده را در تعلیق نگه میدارد. بهتدریج، لایههای مختلف داستان کنار زده میشوند و نشان میدهند که زندگی ریچل و اطرافیانش پیچیدهتر از چیزی است که در ابتدا تصور میشد. هالی جکسون با مهارت خاصی، حقیقت را قطرهقطره آشکار میکند، بدون اینکه داستان اصلی را لو بدهد.
با پیشروی داستان، مشخص میشود که تنها ریچل نیست که اسراری دارد. هرکسی که با او در ارتباط بوده، بخشی از حقیقت را در سینه نگه داشته است. این رازها و ناآگاهیها باعث میشود که اعتماد بین شخصیتها متزلزل شود. خواننده در طول داستان بارها از خود میپرسد که آیا حقیقت در نهایت روشن خواهد شد، یا اینکه برخی از معماها برای همیشه بیپاسخ خواهند ماند.
در پایان، بازگشت ریچل پرایس داستانی است که بهطور همزمان یک معمای هیجانانگیز و یک کاوش روانشناختی در روابط انسانی را ارائه میدهد. این کتاب نهتنها خواننده را درگیر معمای اصلی میکند، بلکه او را وادار میکند تا دربارهی هویت، حافظه و تأثیر گذشته بر زندگی حال فکر کند. بدون فاش کردن داستان اصلی، میتوان گفت که این رمان تا آخرین صفحه، غافلگیریهای بسیاری در چنته دارد.
بخشهایی از بازگشت ریچل پرایس
باد سردی از میان درختان گذشت و شاخهها را تکان داد. بل نفسش را در سینه حبس کرد. مادرش روبهرویش ایستاده بود، زنده، واقعی، اما چیزی در چشمانش تغییر کرده بود. او همان ریچل پرایسی نبود که سالها پیش ناپدید شده بود. صدایش هنوز آرام و مهربان بود، اما آن لبخند… آن لبخند انگار چیزی را پنهان میکرد.
«بل… عزیزم… من برگشتم.»
صدایش در باد گم شد. بل میخواست بپرسد، میخواست فریاد بزند که کجا بوده، چرا اینقدر ناگهانی رفته بود، چرا حالا برگشته است. اما هیچکدام از این کلمات از دهانش خارج نشدند. به جایش، فقط ایستاد و به چشمان مادرش نگاه کرد. چشمانی که دیگر پر از خاطرات گذشته نبودند، بلکه چیزی تاریکتر در آنها کمین کرده بود.
شب از نیمه گذشته بود و خانه در سکوت فرو رفته بود. بل روی تخت دراز کشیده بود، اما خواب از چشمانش گریخته بود. هزاران سوال در ذهنش میچرخید. اگر مادرش واقعاً زنده بود، پس آن جسدی که پلیس پیدا کرده بود، چه کسی بود؟ و اگر او حقیقت را نمیگفت، پس چرا برگشته بود؟
سایهای در تاریکی حرکت کرد. بل نفسش را در سینه حبس کرد و به سمت در نگاه کرد. صدای آرامی از طبقه پایین میآمد. کسی در خانه راه میرفت. آرام از تخت پایین آمد و قدمزنان به سمت راهرو رفت. نور کمرنگی از آشپزخانه سوسو میزد. قلبش تند میزد. وقتی از گوشهی دیوار سرک کشید، ریچل را دید که پشت میز نشسته بود و به چیزی در دستش خیره شده بود.
بل یک قدم به جلو گذاشت و خواست چیزی بگوید، اما مادرش سرش را بالا آورد و نگاهشان در هم گره خورد. برای لحظهای کوتاه، چهرهی ریچل تغییر کرد. فقط یک لحظه بود، اما کافی بود. بل ترسی را حس کرد که تاکنون هرگز تجربه نکرده بود.
اگر به کتاب بازگشت ریچل پرایس علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار هالی جکسون در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسندهی جوان و خوشفکر نیز آشنا میسازد.
26 اسفند 1403
بازگشت ریچل پرایس
«بازگشت ریچل پرایس» اثری است از هالی جکسون (نویسندهی انگلیسی، متولد ۱۹۹۲) که در سال ۲۰۲۴ منتشر شده است. این رمان داستان دربارهی دختری است که پس از سالها ناپدید شدن به خانه بازمیگردد، اما گذشتهی تاریک و اسرارآمیز او همچنان زندگی اطرافیانش را تحتالشعاع قرار میدهد.
دربارهی بازگشت ریچل پرایس
بازگشت ریچل پرایس نوشتهی هالی جکسون یکی از آثار معمایی و هیجانانگیزی است که با روایت پرکشش و فضاسازی دقیق، مخاطب را درگیر ماجرایی پیچیده و غیرمنتظره میکند. جکسون که پیشتر با رمانهای معماییاش توانسته بود جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر پیدا کند، در این کتاب نیز داستانی پر از تعلیق و رمز و راز را ارائه داده است. این رمان نهتنها به عنوان یک داستان هیجانانگیز خواندنی است، بلکه به لایههای عمیقتری از احساسات انسانی، تأثیرات گذشته و روانشناسی شخصیتها نیز میپردازد.
داستان حول محور شخصیت ریچل پرایس میچرخد، دختری که به طرز مرموزی ناپدید شده و پس از سالها بازمیگردد. بازگشت او نهتنها معمایی را که سالها حلنشده باقی مانده بود زنده میکند، بلکه زندگی افراد بسیاری را دستخوش تغییرات اساسی قرار میدهد. این اتفاق بهطور ناگهانی رخ میدهد و گرههایی که سالها پنهان مانده بودند، آرامآرام از پرده بیرون میافتند.
یکی از نقاط قوت داستان، نحوهی پرداخت شخصیتها و ایجاد تنشهای روانی در بین آنهاست. هالی جکسون با مهارت خاصی احساسات متناقضی را در خواننده برمیانگیزد. آیا ریچل همان کسی است که ادعا میکند؟ آیا او قربانی یک توطئهی پیچیده بوده یا خودش بخشی از بازیای خطرناک است؟ این سوالها در طول داستان ذهن مخاطب را مشغول میکنند و باعث میشوند ورق زدن کتاب تا رسیدن به پایان، اجتنابناپذیر باشد.
سبک روایت جکسون در این رمان، مانند سایر آثار او، مبتنی بر تعلیق و افشای تدریجی اطلاعات است. نویسنده با استفاده از زوایای دید متنوع و فلشبکهای حسابشده، گذشته و حال را به هم میبافد و با ساختن یک پازل روایی، خواننده را قدمبهقدم به حقیقت نزدیک میکند. این شیوهی روایت، حس کنجکاوی را در مخاطب زنده نگه میدارد و اجازه نمیدهد حتی لحظهای از داستان جدا شود.
از لحاظ سبک نوشتاری، جکسون با زبانی روان و توصیفاتی دقیق، فضای کتاب را بهگونهای خلق کرده که خواننده احساس میکند خود در متن ماجرا حضور دارد. دیالوگهای هوشمندانه و شخصیتپردازیهای باورپذیر، باعث میشود خواننده نهتنها به دنبال حل معمای اصلی باشد، بلکه درگیر سرنوشت شخصیتها نیز بشود. این ترکیب جذاب از هیجان، رمز و راز و عمق احساسی، باعث شده که بازگشت ریچل پرایس اثری فراموشنشدنی باشد.
مضمون اصلی کتاب فراتر از یک داستان معمایی ساده است. جکسون در این اثر به تأثیرات روانی ناپدید شدن یک فرد بر خانواده و اطرافیانش میپردازد. این موضوع که چگونه خاطرات و فرضیات میتوانند حقیقت را تحریف کنند و چه تأثیری بر ذهن و احساسات انسان دارند، در طول داستان بارها به چالش کشیده میشود. این بُعد روانشناختی کتاب، آن را از سایر رمانهای جنایی و معمایی متمایز کرده است.
همچنین، نویسنده از طریق شخصیت ریچل پرایس، به مسائلی مانند هویت، اعتماد و حقیقت میپردازد. بازگشت او نهتنها زخمهای قدیمی را باز میکند، بلکه باعث میشود که افراد مختلف به گذشتهی خود بازگردند و با آن روبهرو شوند. در این میان، برخی از شخصیتها از رویارویی با حقیقت گریزاناند، در حالی که برخی دیگر با شجاعت به دنبال حل معما و یافتن واقعیت هستند.
یکی از ویژگیهای برجستهی بازگشت ریچل پرایس، پایانبندی آن است. هالی جکسون در این رمان نیز مانند آثار پیشین خود، بهجای ارائهی یک پایان ساده و سرراست، خواننده را با پیچشهای غیرمنتظرهای روبهرو میکند. درست زمانی که فکر میکنید پاسخ معما را یافتهاید، داستان مسیر تازهای در پیش میگیرد و نشان میدهد که حقیقت همیشه همان چیزی نیست که در ابتدا به نظر میرسد.
ریتم تند داستان، لحظات پراضطراب و پیچیدگیهای روایی، این کتاب را به گزینهای ایدهآل برای علاقهمندان به رمانهای معمایی تبدیل کرده است. هرچند ممکن است برخی مخاطبان به دلیل این سبک روایت پرشتاب، نیاز به تمرکز بیشتری داشته باشند، اما همین ویژگی باعث شده که کتاب از ابتدا تا انتها جذاب و پرکشش باقی بماند.
در کنار روایت پرتعلیق، جکسون به احساسات شخصیتها نیز توجه ویژهای دارد. بازگشت ریچل، فقط یک رویداد نیست، بلکه دریچهای است که به درون ذهن و احساسات او و دیگر شخصیتهای داستان باز میشود. نویسنده با دقتی خاص، ترسها، امیدها و تضادهای درونی آنها را به تصویر میکشد و این امر باعث میشود که خواننده بتواند با شخصیتها ارتباط برقرار کند.
بازگشت ریچل پرایس اثری است که در کنار جذابیت داستانی، تأملات عمیقی دربارهی هویت، خاطرات و حقیقت ارائه میدهد. این کتاب نهتنها برای دوستداران رمانهای معمایی، بلکه برای کسانی که به دنبال داستانهایی با عمق روانشناختی هستند نیز مناسب است. هالی جکسون بار دیگر نشان داده که چگونه میتوان با خلق یک معمای پیچیده، هم مخاطب را سرگرم کرد و هم او را به تفکر واداشت.
در نهایت، اگر به دنبال کتابی پر از رمز و راز، تعلیق و هیجان هستید که در عین حال به احساسات و روان شخصیتهایش نیز بپردازد، بازگشت ریچل پرایس انتخابی عالی خواهد بود. این رمان نهتنها شما را درگیر معمایی نفسگیر میکند، بلکه با پرداختن به مفاهیمی همچون حقیقت و هویت، اثری ماندگار در ذهن شما باقی خواهد گذاشت.
رمان بازگشت ریچل پرایس در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۰ با بیش از ۱۴۶ هزار رای و ۲۶ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از محدثه احمدی به بازار عرضه شده است.
داستان بازگشت ریچل پرایس
بازگشت ریچل پرایس داستانی رازآلود و پر از تعلیق است که در آن یک اتفاق غیرمنتظره، زندگی شخصیتهای اصلی را دستخوش تغییراتی اساسی میکند. ریچل پرایس، دختری که سالها پیش بهطرز مرموزی ناپدید شده بود، ناگهان بازمیگردد. اما این بازگشت، بیش از آنکه پاسخها را به همراه داشته باشد، سوالات جدیدی را ایجاد میکند. اطرافیان ریچل با شوک و ناباوری با او روبهرو میشوند، چراکه چیزی در مورد او با گذشته متفاوت به نظر میرسد.
ریچل هیچ توضیح روشنی دربارهی ناپدید شدنش ارائه نمیدهد، و همین باعث میشود گمانهزنیهای مختلفی شکل بگیرد. برخی از افراد از بازگشت او خوشحالاند، در حالی که برخی دیگر نسبت به او بدگمان میشوند. آیا او واقعاً همان دختری است که سالها پیش گم شد، یا حقیقت پیچیدهتر از چیزی است که به نظر میرسد؟ فضای داستان بهتدریج پر از تنش میشود و شخصیتهای مختلف در تلاش برای کنار آمدن با این واقعیت تازه، با گذشتهی خود نیز روبهرو میشوند.
خانوادهی ریچل از طرفی با احساس خوشحالی و از طرفی با تردید روبهرو هستند. مادرش در تلاش است تا دخترش را دوباره در آغوش بگیرد، اما در عین حال نمیتواند برخی رفتارهای غیرمعمول او را نادیده بگیرد. دوستان قدیمیاش نیز سعی میکنند او را به یاد بیاورند، اما احساس میکنند که چیزی در این بازگشت، درست نیست. هرچه داستان پیش میرود، جزئیات جدیدی از زندگی گذشتهی ریچل و کسانی که در اطراف او بودند، آشکار میشود.
یکی از عناصر کلیدی داستان، این است که ریچل پس از بازگشت، بهصورت مستقیم دربارهی آنچه برایش اتفاق افتاده صحبت نمیکند. او طوری رفتار میکند که انگار چیز مهمی را پنهان میکند، و این باعث میشود دیگران نسبت به او مشکوک شوند. با این حال، او کمکم سعی میکند برخی از خاطراتش را بازگو کند، اما این خاطرات با روایتهای دیگران همخوانی ندارد. این تضادها، خواننده را درگیر معمای پیچیدهای میکند که در آن حقیقت بهراحتی قابل تشخیص نیست.
در طول داستان، شخصیتهایی که با ریچل در ارتباط بودهاند، دچار تغییرات احساسی و رفتاری میشوند. برخی از آنها به گذشتهی خود بازمیگردند و سعی میکنند بفهمند که چه چیزی ممکن است در ناپدید شدن ریچل نقش داشته باشد. برخی دیگر، سعی میکنند هرطور شده به جلو حرکت کنند و این بازگشت را بهعنوان یک معما نادیده بگیرند. اما گذشته هرگز واقعاً از بین نمیرود، و سایههای آن همچنان بر سر همهی شخصیتها سنگینی میکند.
یکی از جذابترین بخشهای داستان، نحوهی پیشرفت روایت است. نویسنده با ایجاد سرنخهای کوچک و گرههای داستانی، خواننده را در تعلیق نگه میدارد. بهتدریج، لایههای مختلف داستان کنار زده میشوند و نشان میدهند که زندگی ریچل و اطرافیانش پیچیدهتر از چیزی است که در ابتدا تصور میشد. هالی جکسون با مهارت خاصی، حقیقت را قطرهقطره آشکار میکند، بدون اینکه داستان اصلی را لو بدهد.
با پیشروی داستان، مشخص میشود که تنها ریچل نیست که اسراری دارد. هرکسی که با او در ارتباط بوده، بخشی از حقیقت را در سینه نگه داشته است. این رازها و ناآگاهیها باعث میشود که اعتماد بین شخصیتها متزلزل شود. خواننده در طول داستان بارها از خود میپرسد که آیا حقیقت در نهایت روشن خواهد شد، یا اینکه برخی از معماها برای همیشه بیپاسخ خواهند ماند.
در پایان، بازگشت ریچل پرایس داستانی است که بهطور همزمان یک معمای هیجانانگیز و یک کاوش روانشناختی در روابط انسانی را ارائه میدهد. این کتاب نهتنها خواننده را درگیر معمای اصلی میکند، بلکه او را وادار میکند تا دربارهی هویت، حافظه و تأثیر گذشته بر زندگی حال فکر کند. بدون فاش کردن داستان اصلی، میتوان گفت که این رمان تا آخرین صفحه، غافلگیریهای بسیاری در چنته دارد.
بخشهایی از بازگشت ریچل پرایس
باد سردی از میان درختان گذشت و شاخهها را تکان داد. بل نفسش را در سینه حبس کرد. مادرش روبهرویش ایستاده بود، زنده، واقعی، اما چیزی در چشمانش تغییر کرده بود. او همان ریچل پرایسی نبود که سالها پیش ناپدید شده بود. صدایش هنوز آرام و مهربان بود، اما آن لبخند… آن لبخند انگار چیزی را پنهان میکرد.
«بل… عزیزم… من برگشتم.»
صدایش در باد گم شد. بل میخواست بپرسد، میخواست فریاد بزند که کجا بوده، چرا اینقدر ناگهانی رفته بود، چرا حالا برگشته است. اما هیچکدام از این کلمات از دهانش خارج نشدند. به جایش، فقط ایستاد و به چشمان مادرش نگاه کرد. چشمانی که دیگر پر از خاطرات گذشته نبودند، بلکه چیزی تاریکتر در آنها کمین کرده بود.
شب از نیمه گذشته بود و خانه در سکوت فرو رفته بود. بل روی تخت دراز کشیده بود، اما خواب از چشمانش گریخته بود. هزاران سوال در ذهنش میچرخید. اگر مادرش واقعاً زنده بود، پس آن جسدی که پلیس پیدا کرده بود، چه کسی بود؟ و اگر او حقیقت را نمیگفت، پس چرا برگشته بود؟
سایهای در تاریکی حرکت کرد. بل نفسش را در سینه حبس کرد و به سمت در نگاه کرد. صدای آرامی از طبقه پایین میآمد. کسی در خانه راه میرفت. آرام از تخت پایین آمد و قدمزنان به سمت راهرو رفت. نور کمرنگی از آشپزخانه سوسو میزد. قلبش تند میزد. وقتی از گوشهی دیوار سرک کشید، ریچل را دید که پشت میز نشسته بود و به چیزی در دستش خیره شده بود.
بل یک قدم به جلو گذاشت و خواست چیزی بگوید، اما مادرش سرش را بالا آورد و نگاهشان در هم گره خورد. برای لحظهای کوتاه، چهرهی ریچل تغییر کرد. فقط یک لحظه بود، اما کافی بود. بل ترسی را حس کرد که تاکنون هرگز تجربه نکرده بود.
اگر به کتاب بازگشت ریچل پرایس علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار هالی جکسون در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسندهی جوان و خوشفکر نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان خارجی، داستان معاصر، رمان، معمایی/رازآلود، نوجوانان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، معرفی کتاب، هالی جکسون، هر روز یک کتاب