«داستان شطرنج» اثری است از اشتفان تسوایگ (نویسندهی اهل اتریش، از ۱۸۸۱ تا ۱۹۴۲) که در سال ۱۹۴۲ منتشر شده است. این رمان روایتی نمادین از تقابل نبوغ و قدرت، خرد و استبداد، و تأثیر شکنجه روانی بر ذهن انسان است که از طریق رقابت میان یک قهرمان بیروح شطرنج و یک زندانی سابق نازیها به تصویر کشیده میشود.
دربارهی داستان شطرنج
داستان شطرنج آخرین اثر داستانی اشتفان تسوایگ، نویسنده و زندگینامهنویس برجسته اتریشی، است که در سال ۱۹۴۲، اندکی پیش از خودکشی نویسنده، منتشر شد. این رمان کوتاه که به نوعی وصیتنامه ادبی او نیز محسوب میشود، با سبکی پرکشش و روایتی روان، تنشهای روانی و درونی شخصیتهایش را به تصویر میکشد. تسوایگ در این اثر نه تنها بازی شطرنج را بهعنوان یک تم مرکزی برمیگزیند، بلکه آن را به استعارهای از درگیریهای فکری، تنشهای درونی و مبارزات ذهنی در برابر استبداد تبدیل میکند.
داستان در کشتیای که از نیویورک به بوئنوسآیرس میرود روایت میشود. قهرمانان اصلی داستان دو شخصیت متضاد هستند: میرکو چنتوویچ، قهرمان بیاحساس و ناآگاه شطرنج که تنها مهارتش در زندگی این بازی است، و دکتر «ب» که قربانی شکنجههای نازیها شده و در دوران اسارت، تنها راه نجات روانیاش مطالعه و تمرین شطرنج بوده است. این دو شخصیت در تقابلی تماشایی قرار میگیرند که بار فلسفی و روانشناختی عمیقی دارد.
تسوایگ در این اثر بار دیگر توانایی بینظیر خود را در تحلیل روانشناختی شخصیتها به نمایش میگذارد. میرکو چنتوویچ، که از طبقهای فقیر برخاسته و هوشی متوسط دارد، صرفاً به دلیل استعداد ذاتیاش در شطرنج به شهرت رسیده است. او انسانی منزوی، متکبر و ناتوان از درک زیباییهای فکری است. در مقابل، دکتر «ب» مردی فرهیخته و باهوش است که تجربه زندان انفرادی نازیها او را به مرز جنون رسانده و شطرنج تنها پناهگاه ذهنی او بوده است.
یکی از جنبههای درخشان داستان، بررسی تأثیر شکنجه روانی و انزوا بر ذهن انسان است. تسوایگ با توصیف تجربه دکتر «ب» در زندانی که هیچ ارتباطی با جهان بیرون ندارد، نشان میدهد که چگونه ذهن انسانی در خلأ اطلاعاتی دچار فروپاشی میشود. این توصیفها بر پایه تجربههای واقعی زندانیان سیاسی و روانشناسی شکنجه نوشته شدهاند و به خواننده احساسی ملموس از فشار و اضطراب منتقل میکنند.
تم اصلی داستان، مبارزه عقل در برابر جهل و هنر در برابر بیروحی است. چنتوویچ، نمادی از فردی است که بدون تفکر عمیق، تنها بر پایه تکرار و غریزه موفق شده، درحالیکه دکتر «ب» نماینده خرد و تفکر است، اما زخمهایی عمیق از گذشته بر روحش باقی مانده است. این تضاد میان دو شخصیت، بازتابی از کشمکش میان تمدن و توحش، و آزادی و دیکتاتوری است که در بستر تاریخی قرن بیستم، بهویژه با ظهور فاشیسم، معنا پیدا میکند.
شطرنج در این داستان نه فقط یک بازی، بلکه تمثیلی از زندگی است. همانگونه که در شطرنج هر حرکت میتواند سرنوشت بازی را تغییر دهد، در زندگی نیز تصمیمات و شرایط بیرونی میتوانند مسیر افراد را تعیین کنند. تسوایگ با این استعاره، بهویژه در بحبوحه جنگ جهانی دوم، به تأثیر قدرتهای استبدادی بر سرنوشت افراد اشاره دارد.
نثر تسوایگ در داستان شطرنج، همچون دیگر آثارش، ساده، دقیق و سرشار از احساسات پنهان است. او با مهارتی مثالزدنی، لحظات اضطراب، هیجان و استیصال را به تصویر میکشد و خواننده را درگیر پیچیدگیهای روانی شخصیتها میکند. یکی از نقاط قوت داستان، تعلیق هوشمندانهای است که نویسنده در روایت ایجاد کرده و باعث میشود مخاطب تا پایان، غرق در سرنوشت شخصیتها باقی بماند.
این رمان در عین کوتاه بودن، به موضوعاتی گسترده مانند تأثیر قدرت، شکنجه، روانشناسی انسانی، و حتی ماهیت نبوغ میپردازد. میرکو چنتوویچ نابغهای است که از هوش انسانی بهرهای نبرده، در حالی که دکتر «ب» هوشی سرشار دارد اما بهخاطر گذشتهاش دچار فروپاشی ذهنی میشود. این پارادوکس، تصویری تلخ از واقعیتهای جهان ارائه میدهد.
داستان شطرنج همچنین از زاویهای دیگر، به رابطه میان نبوغ و جنون میپردازد. دکتر «ب» که توانسته در ذهن خود بدون داشتن تخته شطرنج، بازیهای پیچیدهای را انجام دهد، در مرز میان نبوغ و وسواس گرفتار شده است. این مسأله پرسشی بنیادین را مطرح میکند: آیا نبوغ بدون رنج ممکن است؟ و آیا انسان میتواند بدون از دست دادن بخشی از سلامت روانی خود، به اوج قدرت فکری برسد؟
تسوایگ در سالهای پایانی عمر خود، با ناامیدی از آینده اروپا، خود را در تبعید حس میکرد. او که از صعود فاشیسم و ویرانی ارزشهای انسانی وحشت داشت، در این داستان بخشی از سرخوردگیهای خود را بازتاب داده است. شخصیت دکتر «ب» شاید نمادی از خود نویسنده باشد؛ فردی که در برابر قدرت سرکوبگر مقاومت میکند اما در نهایت بهای سنگینی برای آن میپردازد.
این کتاب یکی از مهمترین آثار ادبی قرن بیستم است که علیرغم حجم کم، تأثیر عمیقی بر خوانندگان گذاشته است. از زمان انتشار، داستان شطرنج بارها تجدید چاپ شده، مورد اقتباس سینمایی و نمایشی قرار گرفته و همچنان در میان مهمترین آثار کلاسیک ادبیات باقی مانده است.
در نهایت، داستان شطرنج را میتوان مرثیهای برای انسانیت دانست؛ داستانی درباره قدرت ذهن، شکنندگی روح، و مبارزهای که گاه، حتی در پیروزی، باختی درونی را به همراه دارد. این اثر، همچون آخرین یادداشت یک نویسنده تبعیدی، هنوز هم پژواک دردها و دغدغههای دنیای مدرن را در خود دارد.
رمان داستان شطرنج دروبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۷ با بیش از ۱۴۹ هزار رای و ۱۱۷۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از محمد قصاع، محمد مجلسی، داود نوابی (با عنوان شطرنجباز) و محمود حدادی (با عنوان حدیث شطرنج) به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان داستان شطرنج
داستان شطرنج در یک کشتی مسافربری که از نیویورک به بوئنوسآیرس میرود، روایت میشود. راوی داستان، که یک مسافر معمولی است، متوجه حضور میرکو چنتوویچ، قهرمان بزرگ و مرموز شطرنج جهان، در کشتی میشود. چنتوویچ فردی کمحرف، مغرور و از نظر اجتماعی ناتوان است که تنها استعدادش در زندگی، بازی شطرنج است. او از خانوادهای فقیر و بیسواد برخاسته و تنها به دلیل مهارتش در این بازی به شهرت جهانی رسیده است.
چند تن از مسافران، از جمله راوی و یک تاجر اسکاتلندی به نام مککونور، تصمیم میگیرند چنتوویچ را به بازی شطرنج دعوت کنند. پس از پرداخت مبلغی قابلتوجه، او قبول میکند که در برابر آنها بازی کند. اما همانطور که انتظار میرود، قهرمان جهان بهراحتی آنها را شکست میدهد. در این میان، مردی ناشناس که تا آن لحظه نظارهگر بازی بوده، ناگهان وارد بحث میشود و با پیشنهاد حرکاتی هوشمندانه، تیم آماتور را از یک شکست سنگین نجات میدهد.
این فرد، که خود را دکتر «ب» معرفی میکند، توجه همه را به خود جلب میکند. راوی پس از مدتی گفتگو با او متوجه میشود که دکتر «ب» یک وکیل اتریشی است که در دوران تسلط نازیها بر اتریش، بهدلیل داشتن اطلاعات مهم از حسابهای مالی اشراف و کلیسا، توسط گشتاپو دستگیر و در سلول انفرادی زندانی شده است. در این زندان، او هیچ ارتباطی با دنیای بیرون نداشته و تنها شیء تصادفی که به دستش رسیده، یک کتاب قدیمی درباره بازیهای شطرنج بوده است.
دکتر «ب» در دوران اسارت، برای فرار از دیوانگی، شروع به مطالعه و حفظ کردن بازیهای شطرنج کرده و سپس در ذهن خود بارها و بارها این بازیها را تکرار کرده است. او در تخیل خود دو نقش متضاد را بازی میکرده، اما این تمرین ذهنی چنان شدید و وسواسگونه بوده که در نهایت دچار فروپاشی روانی شده است. پس از آزادی، او دیگر به شطرنج دست نزده، زیرا میدانسته که ممکن است دوباره به همان وسواس و جنون دچار شود.
پس از شنیدن داستانش، راوی و دیگر مسافران او را متقاعد میکنند که در یک بازی واقعی با چنتوویچ روبهرو شود. دکتر «ب» با وجود تردیدهایش، در برابر قهرمان جهان قرار میگیرد و در یک بازی برقآسا او را شکست میدهد. این شکست چنتوویچ را غافلگیر و عصبانی میکند. او خواستار یک بازی انتقامی میشود، اما این بار بازی با تمرکز و دقت بیشتری از سوی هر دو نفر ادامه مییابد.
در میانه بازی دوم، دکتر «ب» به تدریج نشانههای اضطراب و بیقراری از خود نشان میدهد. او دوباره به دام همان وسواس ذهنیای میافتد که در دوران اسارتش تجربه کرده بود. لحظهای که متوجه این موضوع میشود، با وحشت از جا بلند میشود و اعلام میکند که دیگر بازی نخواهد کرد، زیرا میداند که اگر ادامه دهد، دوباره به جنون نزدیک خواهد شد. او کشتی را ترک میکند، در حالی که چنتوویچ پیروز میدان باقی میماند، اما نه به خاطر مهارت برترش، بلکه به این دلیل که حریفش ترجیح داده راه عقبنشینی را در پیش بگیرد.
داستان با تأملی تلخ بر سرنوشت دو شخصیت اصلی به پایان میرسد. یکی نابغهای بیروح که فقط به دلیل مهارتش در یک بازی، بدون درک زیباییهای آن، به قدرت رسیده است، و دیگری انسانی شکننده و هوشمند که ذهنش در برابر فشارهای روانی تسلیم شده است. این تقابل، استعارهای از نبرد عقل و قدرت، آزادی و استبداد، و شکنندگی روح در برابر خشونت تاریخ است.
بخشهایی از داستان شطرنج
دستانش را دو طرف میز قهوهای میناکاری گذاشت و تمام وزن هشتاد کیلوییاش را انداخت روی آن. چشمان سبز تلخش را چنان دوخت به مهرهها که فرمانروایی بر بردگانش، یا چوپانی بر گله گوسفندانش!
سکوت و سکون مهرهها تمرکزش را بیشتر میکرد و او را فراتر از بازی با آنها، میبرد تا جابهجا کردن انسانهای جاندار و ظاهراً مختار!
نگاه از سیاه و سفید صفحه گرفت و خودش را رها کرد روی صندلی کنار میز! میلش به نوشیدن دستش را بالا آورد تا زنگ کنار میز را فشار بدهد و دوباره نگاهش را دوخت به صفحهای که هنوز مهرههای آن تکان نخورده بود. گاهی هفتهها کسی را به بازی دعوت نمیکرد و گاهی هم شبش را کنار صفحه روز میکرد و هم روز را با فکر حرکت بعدی به شب میرساند.
از نوجوانی مهمترین سرگرمی و بازیش برای قدرتنمایی، نشاندادن تسلطش بر سیاه و سفید شطرنج بود. لذت میبرد از اینکه حریفش را به تکاپو بیندازد، حتی گاهی حرکتی عمدی به مهره میداد تا حریف کمی حس برتر بودن در زمین داشته باشد و بعد مستاصل بشود و او بازی را طول میداد تا با دیدن دست و پا زدن حریف ته دلش بزمی به شادی راه بیندازد و لحظاتی را به خوشی بگذراند؛ اما حالا نه حریفش را باید دست کم میگرفت و نه زمان را باید میسوزاند.
با حس سوزش چشمانش پلک زد و سرش را بالا گرفت، لب در هم کشید و نگاه گرداند روی تمام وسایلی که در سکوت کنارش بودند و هیچ دخالتی در تصمیماتش نداشتند. لبخند به صورتش نشست؛ سکوت و سکون اطرافش را دلیل قدرتش نمیدانست اما به هر حال به آن نیاز داشت و حالش را خوب میکرد.
…………………..
مککانور شگفت زده، دستش را از روی مهره برداشت و با بهت و حیرتی هماندازهی ما، به مردی خیره شد که به طرزی غیرمترقبه، مانند فرشتهای از آسمان به یاریمان شتافته بود. کسی که میتواند پیشاپیش یک کیش و مات را از نه حرکت قبل محاسبه کند، باید خبرهای طراز اول باشد، شاید هم رقیبی که برای به دست آوردن مقام قهرمانی و شرکت در تورنومنتی یکسان سوار کشتی شده بود.
ورود و مداخلهی ناگهانیاش در این لحظهی بحرانی رنگ و بویی تقریبا ماورالطبیعی به ماجرا میداد. مککانور اولین کسی بود که توانست خود را جمع و جور کند.
اگر به کتاب داستان شطرنج علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میسازد.
27 اسفند 1403
داستان شطرنج
«داستان شطرنج» اثری است از اشتفان تسوایگ (نویسندهی اهل اتریش، از ۱۸۸۱ تا ۱۹۴۲) که در سال ۱۹۴۲ منتشر شده است. این رمان روایتی نمادین از تقابل نبوغ و قدرت، خرد و استبداد، و تأثیر شکنجه روانی بر ذهن انسان است که از طریق رقابت میان یک قهرمان بیروح شطرنج و یک زندانی سابق نازیها به تصویر کشیده میشود.
دربارهی داستان شطرنج
داستان شطرنج آخرین اثر داستانی اشتفان تسوایگ، نویسنده و زندگینامهنویس برجسته اتریشی، است که در سال ۱۹۴۲، اندکی پیش از خودکشی نویسنده، منتشر شد. این رمان کوتاه که به نوعی وصیتنامه ادبی او نیز محسوب میشود، با سبکی پرکشش و روایتی روان، تنشهای روانی و درونی شخصیتهایش را به تصویر میکشد. تسوایگ در این اثر نه تنها بازی شطرنج را بهعنوان یک تم مرکزی برمیگزیند، بلکه آن را به استعارهای از درگیریهای فکری، تنشهای درونی و مبارزات ذهنی در برابر استبداد تبدیل میکند.
داستان در کشتیای که از نیویورک به بوئنوسآیرس میرود روایت میشود. قهرمانان اصلی داستان دو شخصیت متضاد هستند: میرکو چنتوویچ، قهرمان بیاحساس و ناآگاه شطرنج که تنها مهارتش در زندگی این بازی است، و دکتر «ب» که قربانی شکنجههای نازیها شده و در دوران اسارت، تنها راه نجات روانیاش مطالعه و تمرین شطرنج بوده است. این دو شخصیت در تقابلی تماشایی قرار میگیرند که بار فلسفی و روانشناختی عمیقی دارد.
تسوایگ در این اثر بار دیگر توانایی بینظیر خود را در تحلیل روانشناختی شخصیتها به نمایش میگذارد. میرکو چنتوویچ، که از طبقهای فقیر برخاسته و هوشی متوسط دارد، صرفاً به دلیل استعداد ذاتیاش در شطرنج به شهرت رسیده است. او انسانی منزوی، متکبر و ناتوان از درک زیباییهای فکری است. در مقابل، دکتر «ب» مردی فرهیخته و باهوش است که تجربه زندان انفرادی نازیها او را به مرز جنون رسانده و شطرنج تنها پناهگاه ذهنی او بوده است.
یکی از جنبههای درخشان داستان، بررسی تأثیر شکنجه روانی و انزوا بر ذهن انسان است. تسوایگ با توصیف تجربه دکتر «ب» در زندانی که هیچ ارتباطی با جهان بیرون ندارد، نشان میدهد که چگونه ذهن انسانی در خلأ اطلاعاتی دچار فروپاشی میشود. این توصیفها بر پایه تجربههای واقعی زندانیان سیاسی و روانشناسی شکنجه نوشته شدهاند و به خواننده احساسی ملموس از فشار و اضطراب منتقل میکنند.
تم اصلی داستان، مبارزه عقل در برابر جهل و هنر در برابر بیروحی است. چنتوویچ، نمادی از فردی است که بدون تفکر عمیق، تنها بر پایه تکرار و غریزه موفق شده، درحالیکه دکتر «ب» نماینده خرد و تفکر است، اما زخمهایی عمیق از گذشته بر روحش باقی مانده است. این تضاد میان دو شخصیت، بازتابی از کشمکش میان تمدن و توحش، و آزادی و دیکتاتوری است که در بستر تاریخی قرن بیستم، بهویژه با ظهور فاشیسم، معنا پیدا میکند.
شطرنج در این داستان نه فقط یک بازی، بلکه تمثیلی از زندگی است. همانگونه که در شطرنج هر حرکت میتواند سرنوشت بازی را تغییر دهد، در زندگی نیز تصمیمات و شرایط بیرونی میتوانند مسیر افراد را تعیین کنند. تسوایگ با این استعاره، بهویژه در بحبوحه جنگ جهانی دوم، به تأثیر قدرتهای استبدادی بر سرنوشت افراد اشاره دارد.
نثر تسوایگ در داستان شطرنج، همچون دیگر آثارش، ساده، دقیق و سرشار از احساسات پنهان است. او با مهارتی مثالزدنی، لحظات اضطراب، هیجان و استیصال را به تصویر میکشد و خواننده را درگیر پیچیدگیهای روانی شخصیتها میکند. یکی از نقاط قوت داستان، تعلیق هوشمندانهای است که نویسنده در روایت ایجاد کرده و باعث میشود مخاطب تا پایان، غرق در سرنوشت شخصیتها باقی بماند.
این رمان در عین کوتاه بودن، به موضوعاتی گسترده مانند تأثیر قدرت، شکنجه، روانشناسی انسانی، و حتی ماهیت نبوغ میپردازد. میرکو چنتوویچ نابغهای است که از هوش انسانی بهرهای نبرده، در حالی که دکتر «ب» هوشی سرشار دارد اما بهخاطر گذشتهاش دچار فروپاشی ذهنی میشود. این پارادوکس، تصویری تلخ از واقعیتهای جهان ارائه میدهد.
داستان شطرنج همچنین از زاویهای دیگر، به رابطه میان نبوغ و جنون میپردازد. دکتر «ب» که توانسته در ذهن خود بدون داشتن تخته شطرنج، بازیهای پیچیدهای را انجام دهد، در مرز میان نبوغ و وسواس گرفتار شده است. این مسأله پرسشی بنیادین را مطرح میکند: آیا نبوغ بدون رنج ممکن است؟ و آیا انسان میتواند بدون از دست دادن بخشی از سلامت روانی خود، به اوج قدرت فکری برسد؟
تسوایگ در سالهای پایانی عمر خود، با ناامیدی از آینده اروپا، خود را در تبعید حس میکرد. او که از صعود فاشیسم و ویرانی ارزشهای انسانی وحشت داشت، در این داستان بخشی از سرخوردگیهای خود را بازتاب داده است. شخصیت دکتر «ب» شاید نمادی از خود نویسنده باشد؛ فردی که در برابر قدرت سرکوبگر مقاومت میکند اما در نهایت بهای سنگینی برای آن میپردازد.
این کتاب یکی از مهمترین آثار ادبی قرن بیستم است که علیرغم حجم کم، تأثیر عمیقی بر خوانندگان گذاشته است. از زمان انتشار، داستان شطرنج بارها تجدید چاپ شده، مورد اقتباس سینمایی و نمایشی قرار گرفته و همچنان در میان مهمترین آثار کلاسیک ادبیات باقی مانده است.
در نهایت، داستان شطرنج را میتوان مرثیهای برای انسانیت دانست؛ داستانی درباره قدرت ذهن، شکنندگی روح، و مبارزهای که گاه، حتی در پیروزی، باختی درونی را به همراه دارد. این اثر، همچون آخرین یادداشت یک نویسنده تبعیدی، هنوز هم پژواک دردها و دغدغههای دنیای مدرن را در خود دارد.
رمان داستان شطرنج دروبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۷ با بیش از ۱۴۹ هزار رای و ۱۱۷۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از محمد قصاع، محمد مجلسی، داود نوابی (با عنوان شطرنجباز) و محمود حدادی (با عنوان حدیث شطرنج) به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان داستان شطرنج
داستان شطرنج در یک کشتی مسافربری که از نیویورک به بوئنوسآیرس میرود، روایت میشود. راوی داستان، که یک مسافر معمولی است، متوجه حضور میرکو چنتوویچ، قهرمان بزرگ و مرموز شطرنج جهان، در کشتی میشود. چنتوویچ فردی کمحرف، مغرور و از نظر اجتماعی ناتوان است که تنها استعدادش در زندگی، بازی شطرنج است. او از خانوادهای فقیر و بیسواد برخاسته و تنها به دلیل مهارتش در این بازی به شهرت جهانی رسیده است.
چند تن از مسافران، از جمله راوی و یک تاجر اسکاتلندی به نام مککونور، تصمیم میگیرند چنتوویچ را به بازی شطرنج دعوت کنند. پس از پرداخت مبلغی قابلتوجه، او قبول میکند که در برابر آنها بازی کند. اما همانطور که انتظار میرود، قهرمان جهان بهراحتی آنها را شکست میدهد. در این میان، مردی ناشناس که تا آن لحظه نظارهگر بازی بوده، ناگهان وارد بحث میشود و با پیشنهاد حرکاتی هوشمندانه، تیم آماتور را از یک شکست سنگین نجات میدهد.
این فرد، که خود را دکتر «ب» معرفی میکند، توجه همه را به خود جلب میکند. راوی پس از مدتی گفتگو با او متوجه میشود که دکتر «ب» یک وکیل اتریشی است که در دوران تسلط نازیها بر اتریش، بهدلیل داشتن اطلاعات مهم از حسابهای مالی اشراف و کلیسا، توسط گشتاپو دستگیر و در سلول انفرادی زندانی شده است. در این زندان، او هیچ ارتباطی با دنیای بیرون نداشته و تنها شیء تصادفی که به دستش رسیده، یک کتاب قدیمی درباره بازیهای شطرنج بوده است.
دکتر «ب» در دوران اسارت، برای فرار از دیوانگی، شروع به مطالعه و حفظ کردن بازیهای شطرنج کرده و سپس در ذهن خود بارها و بارها این بازیها را تکرار کرده است. او در تخیل خود دو نقش متضاد را بازی میکرده، اما این تمرین ذهنی چنان شدید و وسواسگونه بوده که در نهایت دچار فروپاشی روانی شده است. پس از آزادی، او دیگر به شطرنج دست نزده، زیرا میدانسته که ممکن است دوباره به همان وسواس و جنون دچار شود.
پس از شنیدن داستانش، راوی و دیگر مسافران او را متقاعد میکنند که در یک بازی واقعی با چنتوویچ روبهرو شود. دکتر «ب» با وجود تردیدهایش، در برابر قهرمان جهان قرار میگیرد و در یک بازی برقآسا او را شکست میدهد. این شکست چنتوویچ را غافلگیر و عصبانی میکند. او خواستار یک بازی انتقامی میشود، اما این بار بازی با تمرکز و دقت بیشتری از سوی هر دو نفر ادامه مییابد.
در میانه بازی دوم، دکتر «ب» به تدریج نشانههای اضطراب و بیقراری از خود نشان میدهد. او دوباره به دام همان وسواس ذهنیای میافتد که در دوران اسارتش تجربه کرده بود. لحظهای که متوجه این موضوع میشود، با وحشت از جا بلند میشود و اعلام میکند که دیگر بازی نخواهد کرد، زیرا میداند که اگر ادامه دهد، دوباره به جنون نزدیک خواهد شد. او کشتی را ترک میکند، در حالی که چنتوویچ پیروز میدان باقی میماند، اما نه به خاطر مهارت برترش، بلکه به این دلیل که حریفش ترجیح داده راه عقبنشینی را در پیش بگیرد.
داستان با تأملی تلخ بر سرنوشت دو شخصیت اصلی به پایان میرسد. یکی نابغهای بیروح که فقط به دلیل مهارتش در یک بازی، بدون درک زیباییهای آن، به قدرت رسیده است، و دیگری انسانی شکننده و هوشمند که ذهنش در برابر فشارهای روانی تسلیم شده است. این تقابل، استعارهای از نبرد عقل و قدرت، آزادی و استبداد، و شکنندگی روح در برابر خشونت تاریخ است.
بخشهایی از داستان شطرنج
دستانش را دو طرف میز قهوهای میناکاری گذاشت و تمام وزن هشتاد کیلوییاش را انداخت روی آن. چشمان سبز تلخش را چنان دوخت به مهرهها که فرمانروایی بر بردگانش، یا چوپانی بر گله گوسفندانش!
سکوت و سکون مهرهها تمرکزش را بیشتر میکرد و او را فراتر از بازی با آنها، میبرد تا جابهجا کردن انسانهای جاندار و ظاهراً مختار!
نگاه از سیاه و سفید صفحه گرفت و خودش را رها کرد روی صندلی کنار میز! میلش به نوشیدن دستش را بالا آورد تا زنگ کنار میز را فشار بدهد و دوباره نگاهش را دوخت به صفحهای که هنوز مهرههای آن تکان نخورده بود. گاهی هفتهها کسی را به بازی دعوت نمیکرد و گاهی هم شبش را کنار صفحه روز میکرد و هم روز را با فکر حرکت بعدی به شب میرساند.
از نوجوانی مهمترین سرگرمی و بازیش برای قدرتنمایی، نشاندادن تسلطش بر سیاه و سفید شطرنج بود. لذت میبرد از اینکه حریفش را به تکاپو بیندازد، حتی گاهی حرکتی عمدی به مهره میداد تا حریف کمی حس برتر بودن در زمین داشته باشد و بعد مستاصل بشود و او بازی را طول میداد تا با دیدن دست و پا زدن حریف ته دلش بزمی به شادی راه بیندازد و لحظاتی را به خوشی بگذراند؛ اما حالا نه حریفش را باید دست کم میگرفت و نه زمان را باید میسوزاند.
با حس سوزش چشمانش پلک زد و سرش را بالا گرفت، لب در هم کشید و نگاه گرداند روی تمام وسایلی که در سکوت کنارش بودند و هیچ دخالتی در تصمیماتش نداشتند. لبخند به صورتش نشست؛ سکوت و سکون اطرافش را دلیل قدرتش نمیدانست اما به هر حال به آن نیاز داشت و حالش را خوب میکرد.
…………………..
مککانور شگفت زده، دستش را از روی مهره برداشت و با بهت و حیرتی هماندازهی ما، به مردی خیره شد که به طرزی غیرمترقبه، مانند فرشتهای از آسمان به یاریمان شتافته بود. کسی که میتواند پیشاپیش یک کیش و مات را از نه حرکت قبل محاسبه کند، باید خبرهای طراز اول باشد، شاید هم رقیبی که برای به دست آوردن مقام قهرمانی و شرکت در تورنومنتی یکسان سوار کشتی شده بود.
ورود و مداخلهی ناگهانیاش در این لحظهی بحرانی رنگ و بویی تقریبا ماورالطبیعی به ماجرا میداد. مککانور اولین کسی بود که توانست خود را جمع و جور کند.
اگر به کتاب داستان شطرنج علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، روانشناسی، سیاسی، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، اشتفان تسوایگ، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب