«باری دیگر برایدزهد» اثری است از اولین وو (نویسندهی انگلیسی، از ۱۹۰۳ تا ۱۹۶۶) که در سال ۱۹۴۵ منتشر شده است. این رمان داستان نوستالژیک عشق، ایمان، زوال اشرافیت انگلیسی و تأثیر گذر زمان بر روابط انسانی است.
دربارهی باری دیگر برایدزهد
باری دیگر برایدزهد، نوشتهی اولین وو، یکی از شاخصترین رمانهای ادبیات انگلیسی قرن بیستم است که برای نخستین بار در سال ۱۹۴۵ منتشر شد. این اثر که روایتی نوستالژیک و عمیق از زندگی، ایمان، اشرافیت و زوال آنهاست، از همان ابتدا مورد توجه منتقدان و خوانندگان قرار گرفت. وو که خود از خانوادهای مذهبی و اشرافی بود، در این کتاب به بررسی روابط پیچیدهی انسانی، تقابل دین و دنیای مدرن، و همچنین مفهوم دوستی و عشق میپردازد.
داستان از نگاه راوی، چارلز رایدر، روایت میشود؛ مردی که در دوران جنگ جهانی دوم به همراه یگان نظامیاش وارد عمارتی اشرافی به نام برایدزهد میشود. این مواجههی ناگهانی او را به یاد گذشتهای میاندازد که با خانوادهی اشرافی فلایت، ساکنان این عمارت، گره خورده بود. چارلز که در دوران دانشجوییاش در آکسفورد با سباستین فلایت، یکی از اعضای این خانواده، آشنا شده بود، قدم به دنیایی پرزرقوبرق اما شکننده گذاشت که زندگیاش را برای همیشه تغییر داد.
رمان با لحن شاعرانه و روایتی سرشار از جزئیات تصویری، دوران کودکی، جوانی و بلوغ فکری چارلز را ترسیم میکند. او که از طبقهای متوسط میآید، با ورود به حلقهی خانوادهی فلایت، مجذوب سبک زندگی آنها، زیبایی عمارتی که در آن ساکناند، و شکوه فرهنگی و اجتماعی آن دوران میشود. اما در پس این جلوههای فریبنده، تناقضها و درگیریهای عمیقی میان سنتهای کاتولیکی خانوادهی فلایت و واقعیتهای دنیای مدرن جریان دارد.
سباستین، یکی از شخصیتهای اصلی داستان، جوانی حساس و شکننده است که در عین شادابی و سرزندگی، روحی عمیقاً آزرده دارد. رابطهی دوستانه و شاید عاشقانهی او با چارلز، یکی از محورهای کلیدی داستان است. سباستین که نمیتواند از قید و بندهای سنتی خانوادهاش رهایی یابد، به تدریج به دام اعتیاد میافتد و مسیر زندگیاش رو به انحطاط میرود. چارلز در این میان، نظارهگر سقوط او و از هم گسیختگی خانوادهای است که روزگاری ستایشش میکرد.
عنصر مذهب در این رمان نقشی اساسی ایفا میکند. خانوادهی فلایت، برخلاف بسیاری از اشراف انگلستان که پیرو آیین انگلیکان بودند، به مذهب کاتولیک پایبندند. این مسئله نهتنها منشأ کشمکشهای خانوادگی است، بلکه بر سرنوشت چارلز نیز تأثیر میگذارد. او که در ابتدا دیدگاهی شکاکانه نسبت به دین دارد، به مرور با درگیریهای درونی اعضای این خانواده مواجه شده و سرانجام تحت تأثیر آن قرار میگیرد.
نقش زنان در این داستان نیز قابل توجه است. جولیا، خواهر سباستین، که چارلز بعدها به او دل میبندد، شخصیتی مستقل و در عین حال درگیر تناقضهای درونی است. او میان عشق و وظایف مذهبی خود گرفتار است و سرانجام تصمیمی میگیرد که چارلز را به نقطهای تازه از درک و شناخت میرساند.
وو با مهارت، تصویری از جامعهی اشرافی در حال زوال انگلستان ارائه میدهد. او نشان میدهد که چگونه تغییرات اجتماعی و سیاسی، شیوهی زندگی طبقات بالا را به چالش میکشد و ارزشهای کهن را متزلزل میسازد. در عین حال، او با لحنی حسرتآمیز از زیبایی و شکوهی سخن میگوید که در حال ناپدید شدن است.
زبان و سبک نگارش رمان، یکی از نقاط قوت آن محسوب میشود. وو با نثری غنی، توصیفات دقیق و دیالوگهایی پرمعنا، فضایی خلق میکند که خواننده را به قلب انگلستان اوایل قرن بیستم میبرد. او با استفاده از فلاشبکهای هوشمندانه، میان گذشته و حال پیوندی برقرار میکند که به جذابیت و عمق داستان میافزاید.
یکی از ویژگیهای مهم این اثر، حس نوستالژی عمیقی است که در سرتاسر آن جریان دارد. چارلز، که در دوران جنگ جهانی دوم داستان را روایت میکند، به گذشتهای بازمیگردد که هم شیرین و هم تلخ است. این بازگشت، سفری درونی نیز هست که او را وادار به بازنگری در ارزشها و باورهایش میکند.
رمان باری دیگر برایدزهد بارها مورد اقتباس قرار گرفته است. از جمله، در سال ۱۹۸۱ یک مجموعهی تلویزیونی موفق بر اساس آن ساخته شد که تحسین منتقدان را برانگیخت. همچنین در سال ۲۰۰۸ نسخهی سینمایی آن به روی پرده رفت. این اقتباسها نشان از ماندگاری و تأثیرگذاری این اثر در فرهنگ عامه دارند.
در مجموع، باری دیگر برایدزهد نهتنها داستانی دربارهی عشق و اشرافیت، بلکه اثری فلسفی دربارهی ایمان، سرنوشت، و گذر زمان است. این رمان، اثری تأثیرگذار و پرمفهوم است که همچنان الهامبخش خوانندگان و منتقدان ادبی در سراسر جهان باقی مانده است.
رمان باری دیگر برایدزهد در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۰ با بیش از ۱۲۰ هزار رای و ۷۸۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از سهیل سمی به بازار عرضه شده است.
داستان باری دیگر برایدزهد
باری دیگر برایدزهد داستان چارلز رایدر، یک افسر ارتش بریتانیا در دوران جنگ جهانی دوم، را روایت میکند که با استقرار یگانش در یک عمارت اشرافی به نام برایدزهد، به یاد گذشتهی خود و روابطی که سالها پیش با ساکنان این عمارت داشت، میافتد. این خاطرات او را به دوران جوانیاش در دانشگاه آکسفورد میبرد، جایی که برای نخستین بار با سباستین فلایت، پسری از خانوادهی اشرافی برایدزهد، آشنا شد.
سباستین جوانی خوشگذران، شوخطبع و در عین حال شکننده و حساس است. او چارلز را به دنیایی از تجمل، مهمانیهای اشرافی و زندگی آزادانه در املاک خانوادگیشان میکشاند. این دوستی برای چارلز، که از یک خانوادهی متوسط آمده است، دری به جهانی جدید باز میکند. اما در پس این زرقوبرق، سباستین با مشکلات روحی عمیقی دستوپنجه نرم میکند. او که تحت فشار انتظارات مذهبی و خانوادگی است، به تدریج به الکل پناه میبرد و از خانواده و دوستانش فاصله میگیرد.
چارلز بهعنوان دوست سباستین، شاهد انحطاط تدریجی اوست. مادر سختگیر سباستین، لیدی مارچمین، که عمیقاً مذهبی است، سعی میکند او را تحت کنترل خود درآورد، اما سباستین از این فشارها گریزان است. او سرانجام از خانواده جدا شده، به خارج از کشور میرود و در نهایت زندگیاش را در انزوا و اعتیاد به الکل ادامه میدهد. این جدایی، تأثیر عمیقی بر چارلز میگذارد و او را از خانوادهی فلایت دور میکند.
سالها بعد، چارلز که اکنون یک نقاش و معمار موفق شده است، در سفری به آمریکای جنوبی با همسرش سلیا، بار دیگر با خانوادهی فلایت مواجه میشود. این بار او با جولیا، خواهر سباستین، رابطهای عاطفی برقرار میکند. جولیا زنی جذاب، مستقل و درگیر کشمکشهای درونی است. او با مردی به نام رکس متریمونی ازدواج کرده، اما از زندگی زناشویی خود ناراضی است. چارلز و جولیا تصمیم میگیرند که زندگی مشترکی را آغاز کنند، اما باورهای مذهبی جولیا در نهایت مانع این تصمیم میشود.
ایمان و مذهب نقشی کلیدی در داستان دارد. جولیا، که مانند مادرش به مذهب کاتولیک پایبند است، احساس گناه و وظیفهی دینی میکند. او علیرغم عشقش به چارلز، تصمیم میگیرد که از او جدا شود و زندگیاش را وقف باورهایش کند. این جدایی، چارلز را به نقطهای از تأمل دربارهی ایمان، عشق و سرنوشت میرساند.
در پایان داستان، چارلز دوباره به زمان حال بازمیگردد؛ او که دیگر آن جوان جاهطلب و شیفتهی اشرافیت نیست، در برابر عمارت برایدزهد ایستاده و به گذشتهی از دسترفتهاش فکر میکند. خانوادهی فلایت پراکنده شدهاند، عمارتی که زمانی نماد شکوه و عظمت بود، دیگر خالی و متروک است، اما کلیسای کوچکی که در آن قرار دارد همچنان روشن است. این تصویر نمادین نشان میدهد که ایمان و سنت، علیرغم تغییرات زمانه، همچنان باقی ماندهاند.
وو در این داستان با زبانی شاعرانه و نثری تأثیرگذار، سرگذشت یک نسل و زوال اشرافیت انگلیسی را به تصویر میکشد. او از خلال خاطرات چارلز، جهانی را روایت میکند که در حال فروپاشی است، اما همزمان، سؤالاتی عمیق دربارهی عشق، ایمان و هویت انسان را مطرح میکند.
باری دیگر برایدزهد در نهایت، داستان دلتنگی، اشتیاق، و از دست دادن است. چارلز که در جوانی مجذوب شکوه و جلال اشرافیت شده بود، در پایان درمییابد که آنچه باقی میماند، نه ثروت و تجمل، بلکه ایمان و پیوندهای انسانی است که زندگی را معنا میبخشند.
بخشهایی از باری دیگر برایدزهد
اگر اکنون از من بپرسی چه کسی هستم، تنها جوابی که می توانم با اطمینان به تو بدهم، اسمم است. چرا که بقیه ی چیزها، علایق، بیزاری ها و حتی عمیق ترین آرزوهایم، دیگر نمی توانم بگویم که آن ها به من تعلق دارند یا آن ها را از کسانی دزدیده ام که بی صبرانه آرزوی زندگی شان را داشتم.
…………………….
نخستین باری که برایدزهد را دیدم، احساس کردم وارد دنیایی دیگر شدهام؛ دنیایی که با آنچه تاکنون شناخته بودم تفاوت داشت. ساختمان عظیم و باشکوه آن در میان باغهای سبز و تالابهای درخشان قرار داشت، انگار که از دل یک افسانه بیرون آمده باشد. همه چیز در آنجا بوی شکوه و تاریخ میداد، اما در عین حال، چیزی نامرئی در فضا بود؛ چیزی که شاید غم یک دوران از دسترفته بود.
……………………
سباستین در میان چمنزار دراز کشیده بود، خرس عروسکیاش را در آغوش داشت و به آسمان آبی خیره شده بود. با لحنی بیتفاوت گفت: «میدانی، چارلز؟ گاهی دلم میخواهد از همه چیز فرار کنم. از این خانه، از این زندگی، از همهی آدمهایی که میخواهند مرا تغییر دهند. کاش میتوانستم در جایی زندگی کنم که هیچکس مرا نشناسد.» و من، برای نخستین بار، چیزی از اندوه پنهانی او را حس کردم.
………………….
در سالهای بعد، بارها و بارها در ذهنم به برایدزهد بازگشتم. آن روزها را مثل صحنههایی از یک نمایش باشکوه و غمگین مرور کردم: سباستین، درخشان و شکننده، جولیا با چشمانی که رازهای ناگفتهای در آن موج میزد، مادرشان که سایهای از ایمان سختگیرانهاش را بر سر آنها انداخته بود. و من؟ من فقط یک ناظر بودم، یک غریبه که برای مدتی کوتاه، اجازهی ورود به این دنیای گمشده را یافته بود.
…………………
در آخرین روزی که برایدزهد را ترک کردم، احساس کردم چیزی در من برای همیشه تغییر کرده است. آن شکوهی که زمانی مجذوبش شده بودم، دیگر درخشش گذشته را نداشت. همه چیز رنگ باخته بود، اما کلیسای کوچک هنوز همانجا بود، با نور کمسویی که از پنجرههای رنگینش به درون میتابید. شاید، در نهایت، این تنها چیزی بود که برایدزهد را زنده نگه میداشت، ایمان، هرچند خاموش، هرچند در سایه.
اگر به کتاب باری دیگر برایدزهد علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
3 فروردین 1404
باری دیگر برایدزهد
«باری دیگر برایدزهد» اثری است از اولین وو (نویسندهی انگلیسی، از ۱۹۰۳ تا ۱۹۶۶) که در سال ۱۹۴۵ منتشر شده است. این رمان داستان نوستالژیک عشق، ایمان، زوال اشرافیت انگلیسی و تأثیر گذر زمان بر روابط انسانی است.
دربارهی باری دیگر برایدزهد
باری دیگر برایدزهد، نوشتهی اولین وو، یکی از شاخصترین رمانهای ادبیات انگلیسی قرن بیستم است که برای نخستین بار در سال ۱۹۴۵ منتشر شد. این اثر که روایتی نوستالژیک و عمیق از زندگی، ایمان، اشرافیت و زوال آنهاست، از همان ابتدا مورد توجه منتقدان و خوانندگان قرار گرفت. وو که خود از خانوادهای مذهبی و اشرافی بود، در این کتاب به بررسی روابط پیچیدهی انسانی، تقابل دین و دنیای مدرن، و همچنین مفهوم دوستی و عشق میپردازد.
داستان از نگاه راوی، چارلز رایدر، روایت میشود؛ مردی که در دوران جنگ جهانی دوم به همراه یگان نظامیاش وارد عمارتی اشرافی به نام برایدزهد میشود. این مواجههی ناگهانی او را به یاد گذشتهای میاندازد که با خانوادهی اشرافی فلایت، ساکنان این عمارت، گره خورده بود. چارلز که در دوران دانشجوییاش در آکسفورد با سباستین فلایت، یکی از اعضای این خانواده، آشنا شده بود، قدم به دنیایی پرزرقوبرق اما شکننده گذاشت که زندگیاش را برای همیشه تغییر داد.
رمان با لحن شاعرانه و روایتی سرشار از جزئیات تصویری، دوران کودکی، جوانی و بلوغ فکری چارلز را ترسیم میکند. او که از طبقهای متوسط میآید، با ورود به حلقهی خانوادهی فلایت، مجذوب سبک زندگی آنها، زیبایی عمارتی که در آن ساکناند، و شکوه فرهنگی و اجتماعی آن دوران میشود. اما در پس این جلوههای فریبنده، تناقضها و درگیریهای عمیقی میان سنتهای کاتولیکی خانوادهی فلایت و واقعیتهای دنیای مدرن جریان دارد.
سباستین، یکی از شخصیتهای اصلی داستان، جوانی حساس و شکننده است که در عین شادابی و سرزندگی، روحی عمیقاً آزرده دارد. رابطهی دوستانه و شاید عاشقانهی او با چارلز، یکی از محورهای کلیدی داستان است. سباستین که نمیتواند از قید و بندهای سنتی خانوادهاش رهایی یابد، به تدریج به دام اعتیاد میافتد و مسیر زندگیاش رو به انحطاط میرود. چارلز در این میان، نظارهگر سقوط او و از هم گسیختگی خانوادهای است که روزگاری ستایشش میکرد.
عنصر مذهب در این رمان نقشی اساسی ایفا میکند. خانوادهی فلایت، برخلاف بسیاری از اشراف انگلستان که پیرو آیین انگلیکان بودند، به مذهب کاتولیک پایبندند. این مسئله نهتنها منشأ کشمکشهای خانوادگی است، بلکه بر سرنوشت چارلز نیز تأثیر میگذارد. او که در ابتدا دیدگاهی شکاکانه نسبت به دین دارد، به مرور با درگیریهای درونی اعضای این خانواده مواجه شده و سرانجام تحت تأثیر آن قرار میگیرد.
نقش زنان در این داستان نیز قابل توجه است. جولیا، خواهر سباستین، که چارلز بعدها به او دل میبندد، شخصیتی مستقل و در عین حال درگیر تناقضهای درونی است. او میان عشق و وظایف مذهبی خود گرفتار است و سرانجام تصمیمی میگیرد که چارلز را به نقطهای تازه از درک و شناخت میرساند.
وو با مهارت، تصویری از جامعهی اشرافی در حال زوال انگلستان ارائه میدهد. او نشان میدهد که چگونه تغییرات اجتماعی و سیاسی، شیوهی زندگی طبقات بالا را به چالش میکشد و ارزشهای کهن را متزلزل میسازد. در عین حال، او با لحنی حسرتآمیز از زیبایی و شکوهی سخن میگوید که در حال ناپدید شدن است.
زبان و سبک نگارش رمان، یکی از نقاط قوت آن محسوب میشود. وو با نثری غنی، توصیفات دقیق و دیالوگهایی پرمعنا، فضایی خلق میکند که خواننده را به قلب انگلستان اوایل قرن بیستم میبرد. او با استفاده از فلاشبکهای هوشمندانه، میان گذشته و حال پیوندی برقرار میکند که به جذابیت و عمق داستان میافزاید.
یکی از ویژگیهای مهم این اثر، حس نوستالژی عمیقی است که در سرتاسر آن جریان دارد. چارلز، که در دوران جنگ جهانی دوم داستان را روایت میکند، به گذشتهای بازمیگردد که هم شیرین و هم تلخ است. این بازگشت، سفری درونی نیز هست که او را وادار به بازنگری در ارزشها و باورهایش میکند.
رمان باری دیگر برایدزهد بارها مورد اقتباس قرار گرفته است. از جمله، در سال ۱۹۸۱ یک مجموعهی تلویزیونی موفق بر اساس آن ساخته شد که تحسین منتقدان را برانگیخت. همچنین در سال ۲۰۰۸ نسخهی سینمایی آن به روی پرده رفت. این اقتباسها نشان از ماندگاری و تأثیرگذاری این اثر در فرهنگ عامه دارند.
در مجموع، باری دیگر برایدزهد نهتنها داستانی دربارهی عشق و اشرافیت، بلکه اثری فلسفی دربارهی ایمان، سرنوشت، و گذر زمان است. این رمان، اثری تأثیرگذار و پرمفهوم است که همچنان الهامبخش خوانندگان و منتقدان ادبی در سراسر جهان باقی مانده است.
رمان باری دیگر برایدزهد در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۰ با بیش از ۱۲۰ هزار رای و ۷۸۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از سهیل سمی به بازار عرضه شده است.
داستان باری دیگر برایدزهد
باری دیگر برایدزهد داستان چارلز رایدر، یک افسر ارتش بریتانیا در دوران جنگ جهانی دوم، را روایت میکند که با استقرار یگانش در یک عمارت اشرافی به نام برایدزهد، به یاد گذشتهی خود و روابطی که سالها پیش با ساکنان این عمارت داشت، میافتد. این خاطرات او را به دوران جوانیاش در دانشگاه آکسفورد میبرد، جایی که برای نخستین بار با سباستین فلایت، پسری از خانوادهی اشرافی برایدزهد، آشنا شد.
سباستین جوانی خوشگذران، شوخطبع و در عین حال شکننده و حساس است. او چارلز را به دنیایی از تجمل، مهمانیهای اشرافی و زندگی آزادانه در املاک خانوادگیشان میکشاند. این دوستی برای چارلز، که از یک خانوادهی متوسط آمده است، دری به جهانی جدید باز میکند. اما در پس این زرقوبرق، سباستین با مشکلات روحی عمیقی دستوپنجه نرم میکند. او که تحت فشار انتظارات مذهبی و خانوادگی است، به تدریج به الکل پناه میبرد و از خانواده و دوستانش فاصله میگیرد.
چارلز بهعنوان دوست سباستین، شاهد انحطاط تدریجی اوست. مادر سختگیر سباستین، لیدی مارچمین، که عمیقاً مذهبی است، سعی میکند او را تحت کنترل خود درآورد، اما سباستین از این فشارها گریزان است. او سرانجام از خانواده جدا شده، به خارج از کشور میرود و در نهایت زندگیاش را در انزوا و اعتیاد به الکل ادامه میدهد. این جدایی، تأثیر عمیقی بر چارلز میگذارد و او را از خانوادهی فلایت دور میکند.
سالها بعد، چارلز که اکنون یک نقاش و معمار موفق شده است، در سفری به آمریکای جنوبی با همسرش سلیا، بار دیگر با خانوادهی فلایت مواجه میشود. این بار او با جولیا، خواهر سباستین، رابطهای عاطفی برقرار میکند. جولیا زنی جذاب، مستقل و درگیر کشمکشهای درونی است. او با مردی به نام رکس متریمونی ازدواج کرده، اما از زندگی زناشویی خود ناراضی است. چارلز و جولیا تصمیم میگیرند که زندگی مشترکی را آغاز کنند، اما باورهای مذهبی جولیا در نهایت مانع این تصمیم میشود.
ایمان و مذهب نقشی کلیدی در داستان دارد. جولیا، که مانند مادرش به مذهب کاتولیک پایبند است، احساس گناه و وظیفهی دینی میکند. او علیرغم عشقش به چارلز، تصمیم میگیرد که از او جدا شود و زندگیاش را وقف باورهایش کند. این جدایی، چارلز را به نقطهای از تأمل دربارهی ایمان، عشق و سرنوشت میرساند.
در پایان داستان، چارلز دوباره به زمان حال بازمیگردد؛ او که دیگر آن جوان جاهطلب و شیفتهی اشرافیت نیست، در برابر عمارت برایدزهد ایستاده و به گذشتهی از دسترفتهاش فکر میکند. خانوادهی فلایت پراکنده شدهاند، عمارتی که زمانی نماد شکوه و عظمت بود، دیگر خالی و متروک است، اما کلیسای کوچکی که در آن قرار دارد همچنان روشن است. این تصویر نمادین نشان میدهد که ایمان و سنت، علیرغم تغییرات زمانه، همچنان باقی ماندهاند.
وو در این داستان با زبانی شاعرانه و نثری تأثیرگذار، سرگذشت یک نسل و زوال اشرافیت انگلیسی را به تصویر میکشد. او از خلال خاطرات چارلز، جهانی را روایت میکند که در حال فروپاشی است، اما همزمان، سؤالاتی عمیق دربارهی عشق، ایمان و هویت انسان را مطرح میکند.
باری دیگر برایدزهد در نهایت، داستان دلتنگی، اشتیاق، و از دست دادن است. چارلز که در جوانی مجذوب شکوه و جلال اشرافیت شده بود، در پایان درمییابد که آنچه باقی میماند، نه ثروت و تجمل، بلکه ایمان و پیوندهای انسانی است که زندگی را معنا میبخشند.
بخشهایی از باری دیگر برایدزهد
اگر اکنون از من بپرسی چه کسی هستم، تنها جوابی که می توانم با اطمینان به تو بدهم، اسمم است. چرا که بقیه ی چیزها، علایق، بیزاری ها و حتی عمیق ترین آرزوهایم، دیگر نمی توانم بگویم که آن ها به من تعلق دارند یا آن ها را از کسانی دزدیده ام که بی صبرانه آرزوی زندگی شان را داشتم.
…………………….
نخستین باری که برایدزهد را دیدم، احساس کردم وارد دنیایی دیگر شدهام؛ دنیایی که با آنچه تاکنون شناخته بودم تفاوت داشت. ساختمان عظیم و باشکوه آن در میان باغهای سبز و تالابهای درخشان قرار داشت، انگار که از دل یک افسانه بیرون آمده باشد. همه چیز در آنجا بوی شکوه و تاریخ میداد، اما در عین حال، چیزی نامرئی در فضا بود؛ چیزی که شاید غم یک دوران از دسترفته بود.
……………………
سباستین در میان چمنزار دراز کشیده بود، خرس عروسکیاش را در آغوش داشت و به آسمان آبی خیره شده بود. با لحنی بیتفاوت گفت: «میدانی، چارلز؟ گاهی دلم میخواهد از همه چیز فرار کنم. از این خانه، از این زندگی، از همهی آدمهایی که میخواهند مرا تغییر دهند. کاش میتوانستم در جایی زندگی کنم که هیچکس مرا نشناسد.» و من، برای نخستین بار، چیزی از اندوه پنهانی او را حس کردم.
………………….
در سالهای بعد، بارها و بارها در ذهنم به برایدزهد بازگشتم. آن روزها را مثل صحنههایی از یک نمایش باشکوه و غمگین مرور کردم: سباستین، درخشان و شکننده، جولیا با چشمانی که رازهای ناگفتهای در آن موج میزد، مادرشان که سایهای از ایمان سختگیرانهاش را بر سر آنها انداخته بود. و من؟ من فقط یک ناظر بودم، یک غریبه که برای مدتی کوتاه، اجازهی ورود به این دنیای گمشده را یافته بود.
…………………
در آخرین روزی که برایدزهد را ترک کردم، احساس کردم چیزی در من برای همیشه تغییر کرده است. آن شکوهی که زمانی مجذوبش شده بودم، دیگر درخشش گذشته را نداشت. همه چیز رنگ باخته بود، اما کلیسای کوچک هنوز همانجا بود، با نور کمسویی که از پنجرههای رنگینش به درون میتابید. شاید، در نهایت، این تنها چیزی بود که برایدزهد را زنده نگه میداشت، ایمان، هرچند خاموش، هرچند در سایه.
اگر به کتاب باری دیگر برایدزهد علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات انگلیس، ادبیات جهان، اولین وو، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب