«فرزند نیل» با نام اصلی «موسی، شاهزادهی مصر» اثری است از هاوارد فاست (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۱۴ تا ۲۰۰۳) که در سال ۱۹۵۸ منتشر شده است. این کتاب رمانی تاریخی است که زندگی حضرت موسی (ع) را از کودکی در دربار فرعون تا رهبری بنیاسرائیل و هدایت آنها به سوی آزادی روایت میکند.
دربارهی فرزند نیل
فرزند نیل، با نام اصلی Moses: Prince of Egypt، اثری از هاوارد فاست است که در سال ۱۹۵۸ منتشر شد. این رمان تاریخی، روایتی داستانی از زندگی موسی پیامبر را ارائه میدهد و تلاش میکند چهرهای انسانی و واقعی از او ترسیم کند. فاست، که به واسطه آثار تاریخی و اجتماعی خود شناخته میشود، در این کتاب به سراغ یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخ و مذهب رفته و زندگی او را از کودکی در دربار فرعون تا رهبری قوم بنیاسرائیل بازگو کرده است.
این اثر نهتنها روایتی از زندگی موسی است، بلکه تصویری از ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مصر باستان نیز ارائه میدهد. نویسنده، با بهرهگیری از پژوهشهای تاریخی و روایتهای مذهبی، داستانی خلق کرده که هم برای مخاطبان علاقهمند به تاریخ جذاب است و هم برای کسانی که در جستجوی فهم عمیقتری از شخصیت موسی هستند. سبک روایی فاست، که آمیزهای از واقعیت و تخیل است، سبب شده داستان او رنگ و بوی زنده و ملموسی پیدا کند.
هاوارد فاست، که به دلیل دیدگاههای اجتماعیاش همواره به موضوعات عدالت، ظلم و آزادی پرداخته است، در فرزند نیل نیز به این مفاهیم توجه ویژهای دارد. موسی در این کتاب نهفقط پیامبری الهی، بلکه انسانی در جستجوی حقیقت و آزادی تصویر شده است. او که در کودکی در دربار فرعون پرورش مییابد، کمکم به درک جدیدی از هویت خود و مردمش میرسد.
رمان در بخشهای مختلفی به مبارزه موسی با سرنوشت، ایمان او به مأموریت خویش و تلاشش برای هدایت بنیاسرائیل میپردازد. نویسنده کوشیده است شخصیت موسی را از زوایای مختلف بررسی کند: از کودکی که در ناز و نعمت پرورش یافت، تا مردی که با پرسشهای بزرگ هستیشناختی دستوپنجه نرم کرد و در نهایت به رهبر یک قوم تبدیل شد.
ویژگی دیگر این اثر، فضاسازی قوی آن است. مصر باستان با تمام شکوه و جلالش، کاخهای فرعونی، معابد عظیم و زندگی بردگان و اشراف، در این رمان به زیبایی توصیف شده است. فاست با توصیفات دقیق خود، خواننده را به دل آن دوران میبرد و او را با چالشها و تناقضات جامعهای که موسی در آن رشد کرد، روبهرو میسازد.
نویسنده در این کتاب صرفاً به روایت داستانی مذهبی نپرداخته، بلکه کوشیده است جنبههای انسانی و اجتماعی ماجرا را نیز برجسته کند. موسی، پیش از آنکه پیامبری باشد که دریای سرخ را میشکافد، مردی است که تردید میکند، شکست میخورد، رشد میکند و ایمان میآورد. این دیدگاه باعث میشود مخاطب ارتباطی عمیقتر با او برقرار کند.
یکی از نقاط قوت کتاب، پرداختن به شخصیتهای مکملی است که در کنار موسی حضور دارند. فرعون، یوشع، هارون و حتی مادر واقعی و مادر خوانده موسی، همگی در داستان نقشی مهم ایفا میکنند و حضورشان به فهم بهتر مسیر زندگی موسی کمک میکند.
فاست در آثارش همواره به مسئله قدرت و سرکوب پرداخته و در فرزند نیل نیز این مسئله را به وضوح به تصویر کشیده است. تضاد میان قدرت مطلقه فرعون و ندای آزادی موسی، در طول داستان تنشی مداوم ایجاد میکند و بر جذابیت آن میافزاید.
سبک نوشتاری نویسنده در این کتاب روان و خواندنی است. او با زبانی ساده اما عمیق، داستانی خلق کرده که هم هیجانانگیز است و هم تفکربرانگیز. توصیفات، گفتوگوها و صحنههای دراماتیک کتاب، همگی در راستای ایجاد ارتباط عاطفی و فکری میان خواننده و داستان قرار گرفتهاند.
کتاب فرزند نیل علاوه بر ارزشهای ادبی، از منظر تاریخی و مذهبی نیز اثری مهم به شمار میرود. روایت موسی در این کتاب، با وجود تفاوتهایی که ممکن است با منابع دینی داشته باشد، همچنان به ساختار کلی داستان وفادار است و مخاطب را به اندیشیدن درباره مفاهیم ایمان، آزادی و عدالت وامیدارد.
هاوارد فاست در این اثر، با وجود پایبندی به وقایع تاریخی و مذهبی، از تخیل خود نیز بهره گرفته تا جنبههای ناشناخته شخصیت موسی را پررنگتر کند. این ویژگی باعث شده کتاب نهتنها برای علاقهمندان به داستانهای مذهبی، بلکه برای دوستداران رمانهای تاریخی نیز جذاب باشد.
در نهایت، فرزند نیل اثری است که موسی را از قابهای سنتی خارج کرده و او را در هیئت انسانی که میاندیشد، میجنگد و تحول مییابد، نشان میدهد. این کتاب برای کسانی که میخواهند موسی را فراتر از روایات دینی بشناسند، اثری ارزشمند و خواندنی است.
رمان فرزند نیل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۴ با بیش از ۲۲۰ رای و ۲۳ نقد و نظر است. این کتاب در ایران باترجمههایی از ذبیحالله منصوری، منا جلالیپور، مجید امین موید و پرویز همایونپور به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان فرزند نیل
فرزند نیل روایتی داستانی از زندگی موسی پیامبر است که از دوران کودکی او در مصر باستان آغاز میشود. موسی، فرزند یک خانواده بنیاسرائیلی، در دوران فرمان فرعون برای قتل نوزادان عبری به دنیا میآید. مادرش او را در سبدی بر روی رود نیل رها میکند تا از مرگ نجات یابد. این نوزاد بهدست دختر فرعون پیدا شده و در کاخ سلطنتی بهعنوان شاهزادهای مصری بزرگ میشود، بیآنکه از اصل و نسب واقعی خود آگاه باشد.
موسی در دربار فرعون تحت آموزشهای سلطنتی رشد میکند و زندگیای مملو از رفاه و قدرت دارد. اما با گذشت زمان، او با ظلم و ستمی که بر قوم بنیاسرائیل میرود، روبهرو میشود. هنگامی که متوجه حقیقت هویت خود میشود، دچار بحران شخصیتی و درونی شده و تلاش میکند جایگاهش را در این جهان درک کند.
روزی موسی شاهد خشونت یک مأمور مصری علیه یک برده عبری میشود و در اقدامی ناگهانی، مأمور را به قتل میرساند. این اتفاق سرنوشت او را تغییر میدهد. موسی که اکنون به یک فراری تبدیل شده، از مصر گریخته و به سرزمین مدین پناه میبرد. در آنجا با خانوادهای از شبانان آشنا شده و با دختر یکی از آنان ازدواج میکند.
سالها در مدین سپری میشود تا اینکه موسی در کوه سینا با تجربهای معنوی مواجه میشود. در روایتی الهامبخش، خداوند از میان بوتهای سوزان با او سخن گفته و او را به رهایی قومش از اسارت فرعون فرامیخواند. موسی ابتدا از پذیرش این مأموریت سرباز میزند، اما در نهایت ایمان میآورد و راهی مصر میشود.
بازگشت موسی به مصر، آغاز مبارزهای سخت با فرعون است. او از فرعون میخواهد که بنیاسرائیل را آزاد کند، اما فرعون سر باز میزند. مجموعهای از بلایا، که بهعنوان مجازات الهی بر مصر نازل میشوند، در نهایت فرعون را مجبور میکند تا اجازه خروج بنیاسرائیل را بدهد. اما بهزودی پشیمان شده و سپاهیانش را برای تعقیب آنان میفرستد.
در یکی از صحنههای حماسی کتاب، موسی به قدرت الهی دریای سرخ را میشکافد و بنیاسرائیل را از آن عبور میدهد، درحالیکه سپاه فرعون در امواج دریا نابود میشود. این نقطه عطفی در داستان است که موسی را بهعنوان رهبر بیچونوچرای قومش تثبیت میکند.
با وجود آزادی، چالشهای موسی پایان نمییابد. قوم بنیاسرائیل در بیابان با مشکلاتی همچون کمبود غذا و آب، بینظمی و تردیدهای ایمانی روبهرو میشوند. موسی تلاش میکند آنان را هدایت کند و در نهایت، ده فرمان را از خداوند دریافت کرده و قوانین جدیدی برای قوم خود وضع میکند.
پایان داستان، تصویری از موسی در آستانه سرزمین موعود است. او که عمری را صرف هدایت قومش کرده، خود اجازه ورود به کنعان را نمییابد و تنها از دور آن را میبیند. با اینحال، مأموریت او به پایان رسیده و بنیاسرائیل برای ساختن آیندهای نو آمادهاند.
بخشهایی از فرزند نیل
موسی از کودکی به عظمت کاخ عادت کرده بود؛ ستونهای مرمری که تا آسمان کشیده شده بودند، فرشهای گستردهای که نرمی آنها را حتی از میان صندلهای زرین خود حس میکرد و تالارهایی که در انعکاس نور مشعلها میدرخشیدند.
او شاهزادهای بود که در کنار دیگر شاهزادگان مینشست، فرمانروایی را میآموخت و به قصههای کهن خدایان مصر گوش میسپرد. اما در دلش همیشه پرسشی بود که پاسخ آن را نمییافت؛ چرا نگاه برخی از درباریان به او متفاوت بود؟ چرا صدای مادرخواندهاش گاهی با لرزشی از نگرانی همراه میشد؟
……………….
روز بعد که موسی میباید به اتفاق مادرش نزد فرعون برود، مادر و پسر وارد قسمتی از کاخ سلطنتی شدند که موسی تا آن روز ندیده بود. موسی که به اتفاق مادرش میرفت، بعد از ورود به آن قسمت از کاخ، وارد تالاری شد که از وسعت آن وحشت کرد.
طول آن تالار به مقیاس امروز پنجاه متر و عرض آن چهل متر بود و کف تالار را از سنگهای سیاهرنگ مخصوصی که از مصر علیا (جنوب مصر) میآوردند مفروش کرده بودند. موسی به دفعات کشتیهای حامل سنگ سیاه را دیده بود که از نیل علیا میآمدند و از مقابل او میگذشتند و میرفتند.
تخت فرعون مصر، در صدر آن تالار وسیع قرار داشت و دو طرف تخت دو ستون مرتفع و ضخیم به چشم میرسید و شرح جنگهای رامسس دوم را با خط تصویری روی آن دو ستون نوشته بودند. خود تخت، از جهت ساختمان، شبیه به تختهای سلاطین قدیم مصر مینمود و برق جواهراتی که بر تخت نصب کرده بودند چشمهای کمقوت را خسته میکرد.
در پشت تخت، روی دیوار تالار، یک نوع تابلوی نقاشی از طلای برجسته بهوجود آورده بودند که رامسس دوم را در یک ارابۀ جنگی نشان میداد. آن تابلوی برجسته منظرهای بود از جنگ رامسس دوم با قوم «هاتی» و در آن جنگ فرعون مصر، سوار بر ارابۀ جنگی در پیکار شرکت کرد.
وقتی موسی به اتفاق مادرش وارد تالاری شد که تخت سلطنتی آن جا بود، مشاهده کرد که رامسس دوم بر تخت نشسته است و تالار پر است از مردها و زنهایی که به مناسبت مرتبۀ خود اجازه داشتند که در تالارِ بارِعام سلطنتی حضور بههم برسانند. موسی در بین آنها عدهای از خارجیان را هم دید و از مشاهدۀ البسه و آرایش موی سرشان متحیر شد.
در آن تالار تمام کسانی که حضور یافته بودند، از جمله خود موسی، دارای وسایل تزئین بودند غیر از خود فرعون.
……………….
آن شب، موسی از خواب برخاست و در سکوت به سوی محلهای که گفته بودند بردگان عبری در آن زندگی میکنند، رفت. بوی عرق و رنج، دیوارهای گلی و قامتهای خمیده در تاریکی شب، چیزی در وجودش را لرزاند. آیا اینان همان افرادی بودند که سالها در سایه کاخها کار میکردند، اما کسی آنها را نمیدید؟
ناگهان صدایی از پشت سر آمد: «تو اینجا چه میکنی، شاهزاده؟» موسی برگشت. در چشمان مرد سالخوردهای که در نور کم سوسوی مشعلها دیده میشد، چیزی بود که موسی را به خود خواند- گویی او را از پیش میشناخت.
………………..
موسی دیگر فرصتی برای ماندن نداشت. شب هنگام، با لباسی کهنه و گامهایی که از ترس و تردید سنگین شده بودند، از دروازههای عظیم شهر گذشت. شنهای بیابان زیر پایش میسوختند و بادهای خشک، ردای سادهاش را به بازی میگرفتند. او دیگر شاهزادهای درخشان نبود؛ مردی تنها بود که گذشتهای پرشکوه را پشت سر میگذاشت و بهسوی آیندهای نامعلوم میرفت. در دوردست، تنها سایه کوههایی که مسیر مدین را نشان میدادند، در برابر دیدگانش نقش بسته بود.
………………..
بوته میسوخت، اما خاکستر نمیشد. شعلههای آتش زبانه میکشیدند، اما گرما نداشتند. موسی به آن نزدیکتر شد، قلبش میتپید، گویی حقیقتی بزرگتر از آنچه تاکنون شناخته بود، در انتظارش بود. ناگهان صدایی برخاست، از میان شعلهها، از میان زمین و آسمان: «موسی، موسی!» او با دستانی لرزان پاسخ داد: «اینجا هستم.» و صدا دوباره آمد: «کفشهایت را از پا بیرون کن، زیرا اینجا زمینی مقدس است…»
………………..
آبها همچون دیوارهایی بلند از دو سو کنار رفتند و در میانشان، راهی خشک پدیدار شد. بنیاسرائیل با وحشت و حیرت به موسی نگریستند؛ آیا این معجزه حقیقت داشت؟ اما صدای سمهای اسبهای مصری که نزدیک میشد، تردید را از میان برد. موسی نخستین گام را برداشت و پشت سر او، هزاران مرد، زن و کودک با ترس و امید به سوی آزادی قدم گذاشتند. در دوردست، فریادهای خشمگین فرعون و سپاهیانش در هم پیچید، اما دیگر دیر شده بود- دریا در انتظار فروبستن بود.
اگر به کتاب فرزند نیل علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
16 فروردین 1404
فرزند نیل
«فرزند نیل» با نام اصلی «موسی، شاهزادهی مصر» اثری است از هاوارد فاست (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۱۴ تا ۲۰۰۳) که در سال ۱۹۵۸ منتشر شده است. این کتاب رمانی تاریخی است که زندگی حضرت موسی (ع) را از کودکی در دربار فرعون تا رهبری بنیاسرائیل و هدایت آنها به سوی آزادی روایت میکند.
دربارهی فرزند نیل
فرزند نیل، با نام اصلی Moses: Prince of Egypt، اثری از هاوارد فاست است که در سال ۱۹۵۸ منتشر شد. این رمان تاریخی، روایتی داستانی از زندگی موسی پیامبر را ارائه میدهد و تلاش میکند چهرهای انسانی و واقعی از او ترسیم کند. فاست، که به واسطه آثار تاریخی و اجتماعی خود شناخته میشود، در این کتاب به سراغ یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخ و مذهب رفته و زندگی او را از کودکی در دربار فرعون تا رهبری قوم بنیاسرائیل بازگو کرده است.
این اثر نهتنها روایتی از زندگی موسی است، بلکه تصویری از ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مصر باستان نیز ارائه میدهد. نویسنده، با بهرهگیری از پژوهشهای تاریخی و روایتهای مذهبی، داستانی خلق کرده که هم برای مخاطبان علاقهمند به تاریخ جذاب است و هم برای کسانی که در جستجوی فهم عمیقتری از شخصیت موسی هستند. سبک روایی فاست، که آمیزهای از واقعیت و تخیل است، سبب شده داستان او رنگ و بوی زنده و ملموسی پیدا کند.
هاوارد فاست، که به دلیل دیدگاههای اجتماعیاش همواره به موضوعات عدالت، ظلم و آزادی پرداخته است، در فرزند نیل نیز به این مفاهیم توجه ویژهای دارد. موسی در این کتاب نهفقط پیامبری الهی، بلکه انسانی در جستجوی حقیقت و آزادی تصویر شده است. او که در کودکی در دربار فرعون پرورش مییابد، کمکم به درک جدیدی از هویت خود و مردمش میرسد.
رمان در بخشهای مختلفی به مبارزه موسی با سرنوشت، ایمان او به مأموریت خویش و تلاشش برای هدایت بنیاسرائیل میپردازد. نویسنده کوشیده است شخصیت موسی را از زوایای مختلف بررسی کند: از کودکی که در ناز و نعمت پرورش یافت، تا مردی که با پرسشهای بزرگ هستیشناختی دستوپنجه نرم کرد و در نهایت به رهبر یک قوم تبدیل شد.
ویژگی دیگر این اثر، فضاسازی قوی آن است. مصر باستان با تمام شکوه و جلالش، کاخهای فرعونی، معابد عظیم و زندگی بردگان و اشراف، در این رمان به زیبایی توصیف شده است. فاست با توصیفات دقیق خود، خواننده را به دل آن دوران میبرد و او را با چالشها و تناقضات جامعهای که موسی در آن رشد کرد، روبهرو میسازد.
نویسنده در این کتاب صرفاً به روایت داستانی مذهبی نپرداخته، بلکه کوشیده است جنبههای انسانی و اجتماعی ماجرا را نیز برجسته کند. موسی، پیش از آنکه پیامبری باشد که دریای سرخ را میشکافد، مردی است که تردید میکند، شکست میخورد، رشد میکند و ایمان میآورد. این دیدگاه باعث میشود مخاطب ارتباطی عمیقتر با او برقرار کند.
یکی از نقاط قوت کتاب، پرداختن به شخصیتهای مکملی است که در کنار موسی حضور دارند. فرعون، یوشع، هارون و حتی مادر واقعی و مادر خوانده موسی، همگی در داستان نقشی مهم ایفا میکنند و حضورشان به فهم بهتر مسیر زندگی موسی کمک میکند.
فاست در آثارش همواره به مسئله قدرت و سرکوب پرداخته و در فرزند نیل نیز این مسئله را به وضوح به تصویر کشیده است. تضاد میان قدرت مطلقه فرعون و ندای آزادی موسی، در طول داستان تنشی مداوم ایجاد میکند و بر جذابیت آن میافزاید.
سبک نوشتاری نویسنده در این کتاب روان و خواندنی است. او با زبانی ساده اما عمیق، داستانی خلق کرده که هم هیجانانگیز است و هم تفکربرانگیز. توصیفات، گفتوگوها و صحنههای دراماتیک کتاب، همگی در راستای ایجاد ارتباط عاطفی و فکری میان خواننده و داستان قرار گرفتهاند.
کتاب فرزند نیل علاوه بر ارزشهای ادبی، از منظر تاریخی و مذهبی نیز اثری مهم به شمار میرود. روایت موسی در این کتاب، با وجود تفاوتهایی که ممکن است با منابع دینی داشته باشد، همچنان به ساختار کلی داستان وفادار است و مخاطب را به اندیشیدن درباره مفاهیم ایمان، آزادی و عدالت وامیدارد.
هاوارد فاست در این اثر، با وجود پایبندی به وقایع تاریخی و مذهبی، از تخیل خود نیز بهره گرفته تا جنبههای ناشناخته شخصیت موسی را پررنگتر کند. این ویژگی باعث شده کتاب نهتنها برای علاقهمندان به داستانهای مذهبی، بلکه برای دوستداران رمانهای تاریخی نیز جذاب باشد.
در نهایت، فرزند نیل اثری است که موسی را از قابهای سنتی خارج کرده و او را در هیئت انسانی که میاندیشد، میجنگد و تحول مییابد، نشان میدهد. این کتاب برای کسانی که میخواهند موسی را فراتر از روایات دینی بشناسند، اثری ارزشمند و خواندنی است.
رمان فرزند نیل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۴ با بیش از ۲۲۰ رای و ۲۳ نقد و نظر است. این کتاب در ایران باترجمههایی از ذبیحالله منصوری، منا جلالیپور، مجید امین موید و پرویز همایونپور به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان فرزند نیل
فرزند نیل روایتی داستانی از زندگی موسی پیامبر است که از دوران کودکی او در مصر باستان آغاز میشود. موسی، فرزند یک خانواده بنیاسرائیلی، در دوران فرمان فرعون برای قتل نوزادان عبری به دنیا میآید. مادرش او را در سبدی بر روی رود نیل رها میکند تا از مرگ نجات یابد. این نوزاد بهدست دختر فرعون پیدا شده و در کاخ سلطنتی بهعنوان شاهزادهای مصری بزرگ میشود، بیآنکه از اصل و نسب واقعی خود آگاه باشد.
موسی در دربار فرعون تحت آموزشهای سلطنتی رشد میکند و زندگیای مملو از رفاه و قدرت دارد. اما با گذشت زمان، او با ظلم و ستمی که بر قوم بنیاسرائیل میرود، روبهرو میشود. هنگامی که متوجه حقیقت هویت خود میشود، دچار بحران شخصیتی و درونی شده و تلاش میکند جایگاهش را در این جهان درک کند.
روزی موسی شاهد خشونت یک مأمور مصری علیه یک برده عبری میشود و در اقدامی ناگهانی، مأمور را به قتل میرساند. این اتفاق سرنوشت او را تغییر میدهد. موسی که اکنون به یک فراری تبدیل شده، از مصر گریخته و به سرزمین مدین پناه میبرد. در آنجا با خانوادهای از شبانان آشنا شده و با دختر یکی از آنان ازدواج میکند.
سالها در مدین سپری میشود تا اینکه موسی در کوه سینا با تجربهای معنوی مواجه میشود. در روایتی الهامبخش، خداوند از میان بوتهای سوزان با او سخن گفته و او را به رهایی قومش از اسارت فرعون فرامیخواند. موسی ابتدا از پذیرش این مأموریت سرباز میزند، اما در نهایت ایمان میآورد و راهی مصر میشود.
بازگشت موسی به مصر، آغاز مبارزهای سخت با فرعون است. او از فرعون میخواهد که بنیاسرائیل را آزاد کند، اما فرعون سر باز میزند. مجموعهای از بلایا، که بهعنوان مجازات الهی بر مصر نازل میشوند، در نهایت فرعون را مجبور میکند تا اجازه خروج بنیاسرائیل را بدهد. اما بهزودی پشیمان شده و سپاهیانش را برای تعقیب آنان میفرستد.
در یکی از صحنههای حماسی کتاب، موسی به قدرت الهی دریای سرخ را میشکافد و بنیاسرائیل را از آن عبور میدهد، درحالیکه سپاه فرعون در امواج دریا نابود میشود. این نقطه عطفی در داستان است که موسی را بهعنوان رهبر بیچونوچرای قومش تثبیت میکند.
با وجود آزادی، چالشهای موسی پایان نمییابد. قوم بنیاسرائیل در بیابان با مشکلاتی همچون کمبود غذا و آب، بینظمی و تردیدهای ایمانی روبهرو میشوند. موسی تلاش میکند آنان را هدایت کند و در نهایت، ده فرمان را از خداوند دریافت کرده و قوانین جدیدی برای قوم خود وضع میکند.
پایان داستان، تصویری از موسی در آستانه سرزمین موعود است. او که عمری را صرف هدایت قومش کرده، خود اجازه ورود به کنعان را نمییابد و تنها از دور آن را میبیند. با اینحال، مأموریت او به پایان رسیده و بنیاسرائیل برای ساختن آیندهای نو آمادهاند.
بخشهایی از فرزند نیل
موسی از کودکی به عظمت کاخ عادت کرده بود؛ ستونهای مرمری که تا آسمان کشیده شده بودند، فرشهای گستردهای که نرمی آنها را حتی از میان صندلهای زرین خود حس میکرد و تالارهایی که در انعکاس نور مشعلها میدرخشیدند.
او شاهزادهای بود که در کنار دیگر شاهزادگان مینشست، فرمانروایی را میآموخت و به قصههای کهن خدایان مصر گوش میسپرد. اما در دلش همیشه پرسشی بود که پاسخ آن را نمییافت؛ چرا نگاه برخی از درباریان به او متفاوت بود؟ چرا صدای مادرخواندهاش گاهی با لرزشی از نگرانی همراه میشد؟
……………….
روز بعد که موسی میباید به اتفاق مادرش نزد فرعون برود، مادر و پسر وارد قسمتی از کاخ سلطنتی شدند که موسی تا آن روز ندیده بود. موسی که به اتفاق مادرش میرفت، بعد از ورود به آن قسمت از کاخ، وارد تالاری شد که از وسعت آن وحشت کرد.
طول آن تالار به مقیاس امروز پنجاه متر و عرض آن چهل متر بود و کف تالار را از سنگهای سیاهرنگ مخصوصی که از مصر علیا (جنوب مصر) میآوردند مفروش کرده بودند. موسی به دفعات کشتیهای حامل سنگ سیاه را دیده بود که از نیل علیا میآمدند و از مقابل او میگذشتند و میرفتند.
تخت فرعون مصر، در صدر آن تالار وسیع قرار داشت و دو طرف تخت دو ستون مرتفع و ضخیم به چشم میرسید و شرح جنگهای رامسس دوم را با خط تصویری روی آن دو ستون نوشته بودند. خود تخت، از جهت ساختمان، شبیه به تختهای سلاطین قدیم مصر مینمود و برق جواهراتی که بر تخت نصب کرده بودند چشمهای کمقوت را خسته میکرد.
در پشت تخت، روی دیوار تالار، یک نوع تابلوی نقاشی از طلای برجسته بهوجود آورده بودند که رامسس دوم را در یک ارابۀ جنگی نشان میداد. آن تابلوی برجسته منظرهای بود از جنگ رامسس دوم با قوم «هاتی» و در آن جنگ فرعون مصر، سوار بر ارابۀ جنگی در پیکار شرکت کرد.
وقتی موسی به اتفاق مادرش وارد تالاری شد که تخت سلطنتی آن جا بود، مشاهده کرد که رامسس دوم بر تخت نشسته است و تالار پر است از مردها و زنهایی که به مناسبت مرتبۀ خود اجازه داشتند که در تالارِ بارِعام سلطنتی حضور بههم برسانند. موسی در بین آنها عدهای از خارجیان را هم دید و از مشاهدۀ البسه و آرایش موی سرشان متحیر شد.
در آن تالار تمام کسانی که حضور یافته بودند، از جمله خود موسی، دارای وسایل تزئین بودند غیر از خود فرعون.
……………….
آن شب، موسی از خواب برخاست و در سکوت به سوی محلهای که گفته بودند بردگان عبری در آن زندگی میکنند، رفت. بوی عرق و رنج، دیوارهای گلی و قامتهای خمیده در تاریکی شب، چیزی در وجودش را لرزاند. آیا اینان همان افرادی بودند که سالها در سایه کاخها کار میکردند، اما کسی آنها را نمیدید؟
ناگهان صدایی از پشت سر آمد: «تو اینجا چه میکنی، شاهزاده؟» موسی برگشت. در چشمان مرد سالخوردهای که در نور کم سوسوی مشعلها دیده میشد، چیزی بود که موسی را به خود خواند- گویی او را از پیش میشناخت.
………………..
موسی دیگر فرصتی برای ماندن نداشت. شب هنگام، با لباسی کهنه و گامهایی که از ترس و تردید سنگین شده بودند، از دروازههای عظیم شهر گذشت. شنهای بیابان زیر پایش میسوختند و بادهای خشک، ردای سادهاش را به بازی میگرفتند. او دیگر شاهزادهای درخشان نبود؛ مردی تنها بود که گذشتهای پرشکوه را پشت سر میگذاشت و بهسوی آیندهای نامعلوم میرفت. در دوردست، تنها سایه کوههایی که مسیر مدین را نشان میدادند، در برابر دیدگانش نقش بسته بود.
………………..
بوته میسوخت، اما خاکستر نمیشد. شعلههای آتش زبانه میکشیدند، اما گرما نداشتند. موسی به آن نزدیکتر شد، قلبش میتپید، گویی حقیقتی بزرگتر از آنچه تاکنون شناخته بود، در انتظارش بود. ناگهان صدایی برخاست، از میان شعلهها، از میان زمین و آسمان: «موسی، موسی!» او با دستانی لرزان پاسخ داد: «اینجا هستم.» و صدا دوباره آمد: «کفشهایت را از پا بیرون کن، زیرا اینجا زمینی مقدس است…»
………………..
آبها همچون دیوارهایی بلند از دو سو کنار رفتند و در میانشان، راهی خشک پدیدار شد. بنیاسرائیل با وحشت و حیرت به موسی نگریستند؛ آیا این معجزه حقیقت داشت؟ اما صدای سمهای اسبهای مصری که نزدیک میشد، تردید را از میان برد. موسی نخستین گام را برداشت و پشت سر او، هزاران مرد، زن و کودک با ترس و امید به سوی آزادی قدم گذاشتند. در دوردست، فریادهای خشمگین فرعون و سپاهیانش در هم پیچید، اما دیگر دیر شده بود- دریا در انتظار فروبستن بود.
اگر به کتاب فرزند نیل علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، مذهبی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، معرفی کتاب، هاوارد فاست، هر روز یک کتاب