«طوفان در جامائیکا» اثری است از ریچارد هیوز (نویسندهی انگلیسی، از ۱۹۰۰ تا ۱۹۷۶) که در سال ۱۹۲۹ منتشر شده است. این رمان داستان گروهی از کودکان انگلیسی است که در مسیر بازگشت از مستعمرهای در کارائیب ربوده شده و در کنار دزدان دریایی با بیقانونی، خشونت و چهرهی پیچیده و تیرهی انسان روبهرو میشوند.
دربارهی طوفان در جامائیکا
کتاب طوفان در جامائیکا (A High Wind in Jamaica) اثر ریچارد هیوز، از جمله رمانهایی است که هم بهخاطر سبک نگارشش و هم از نظر محتوایی، جایگاه ویژهای در ادبیات قرن بیستم دارد. این اثر که در سال ۱۹۲۹ منتشر شد، یکی از نخستین رمانهایی بود که دنیای کودکی را نهتنها از منظر کودکانه، بلکه با درکی عمیق از پیچیدگیهای روانی و اخلاقی آن به تصویر کشید. هیوز در این رمان، ماجرایی نفسگیر و در عین حال فلسفی را روایت میکند که در دل دریا و میان طوفانهای جغرافیایی و انسانی شکل میگیرد.
داستان با تصویر کردن زندگی آرام و ثروتمندانهی خانوادههایی انگلیسی در جامائیکا آغاز میشود؛ جایی که کودکانشان قرار است برای ادامه تحصیل به انگلستان بازگردانده شوند. اما سفری که قرار بود ساده و بیخطر باشد، بهدلیل وقوع یک طوفان سهمگین و سپس رویارویی با دزدان دریایی، به کابوسی پیچیده و رمزآلود بدل میشود. بچهها که تا آن زمان در فضای امن و ساختارمند زندگی کردهاند، ناگهان با دنیایی بیقانون، پر از خشونت، آزادیهای کنترلنشده و تضادهای اخلاقی مواجه میشوند.
هیوز با مهارتی خیرهکننده، دنیای بزرگسالان را از نگاه کودکان ترسیم میکند؛ نگاهی که هم معصومانه و هم بیرحم است. بچهها در این جهان تازه، با مفاهیمی چون قدرت، مرگ، وفاداری و حتی میل جنسی مواجه میشوند؛ بیآنکه از پیش آمادگی لازم را برای درک یا مواجهه با آنها داشته باشند. نویسنده نشان میدهد که چگونه موقعیتهای بحرانی میتوانند لایههای پنهان شخصیت انسان، حتی کودکان، را نمایان کنند.
یکی از ویژگیهای برجستهی رمان، زبان شاعرانه و دقیق آن است. ریچارد هیوز از زبانی بهره میبرد که در عین سادگی، آکنده از تصویرسازیهای زنده و استعارههای چندلایه است. او فضای دریایی، طوفانی و اضطرابآلود داستان را با جملاتی خلق میکند که خواننده را به درون جهان اثر میکشانند. این زبان، در خدمت ایجاد نوعی تعلیق و ابهام قرار میگیرد که فضای روانی داستان را دوچندان میسازد.
رمان با نگاهی فلسفی، مرزهای میان خیر و شر را زیر سؤال میبرد. در این داستان، دزدان دریایی صرفاً موجوداتی پلید نیستند و بچهها نیز همیشه معصوم و بیگناه نیستند. هیوز با این وارونگیهای اخلاقی، خواننده را وادار میکند تا دربارهی مفاهیم مطلقِ خوبی و بدی تجدیدنظر کند و بیشتر به زمینهها و موقعیتها توجه داشته باشد.
طوفان در جامائیکا همچنین رمانی است دربارهی هویت و گذار. کودکان در دل این تجربهی سهمگین، نوعی بلوغ ناخواسته را از سر میگذرانند؛ بلوغی که نه با آرامش، که با وحشت، سردرگمی و گاه خیانت همراه است. هیوز در این مسیر، نهتنها رشد جسمانی، بلکه رشد اخلاقی و روانی کودکان را در بوتهی آزمون قرار میدهد.
هیوز خود در کودکی مدتی در جامائیکا زندگی کرده بود و از تجربههای شخصیاش در نوشتن این اثر الهام گرفته است. اما رمان او فراتر از یک تجربهی شخصی یا داستانی ماجراجویانه است. او از موقعیت تاریخی استعمار و روابط قدرت میان بریتانیاییها و بومیان نیز غافل نمیماند. در لایههای زیرین رمان، نقدی بر نابرابری، امپریالیسم و نگاه پدرسالارانهی جامعهی انگلیسی نیز دیده میشود.
رمان گرچه به ظاهر ماجرایی کودکانه دارد، اما بهروشنی برای مخاطب بزرگسال نوشته شده است. این اثر در زمان انتشار خود مورد توجه بسیاری از منتقدان قرار گرفت و در کنار رمانهایی چون ارباب مگسها اثر ویلیام گلدینگ قرار گرفت که آن هم به تحلیل روانشناختی رفتار کودکان در موقعیتهای بحرانی میپردازد. هیوز اما زودتر از گلدینگ به این قلمرو وارد شد و پیشگام نوعی ادبیات کودکنگر برای بزرگسالان شد.
شخصیتپردازیهای رمان نیز قابل توجهاند. شخصیتهایی مانند امیلی، جان، و کاپیتان دزدان، همگی وجوهی پیچیده و چندلایه دارند. رفتارهایشان گاه متناقض و غیرمنتظره است و این باعث میشود که داستان همواره زنده، غافلگیرکننده و تفکربرانگیز باقی بماند.
مکان و زمان در این رمان، نقشی بیش از پسزمینه دارند. دریا، طوفان و کشتی، خود به شخصیتهایی بدل میشوند که بر روند داستان و روان آدمها تأثیر میگذارند. هیوز از این عناصر طبیعی، بهرهای سمبولیک میبرد و آنها را به استعارههایی از بیثباتی، آزادی و هراس تبدیل میکند.
طوفان در جامائیکا کتابی است دربارهی از دست دادن معصومیت، کشف زودهنگام حقیقتهای تلخ و مواجهه با سویههای تیرهی انسان. اثری است که هم از حیث ساختار، هم از حیث مضمون و هم از نظر سبک نگارش، اثری ماندگار و اثرگذار در ادبیات انگلیسی محسوب میشود.
این کتاب از آندسته آثاریست که در هر دورهای میتوان از نو آن را خواند و لایههای تازهای از معنا در آن کشف کرد. اثری که اگرچه در قرن گذشته نوشته شده، اما مسائل انسانی و اخلاقیاش همچنان امروز نیز ما را به تأمل وامیدارد. آیا کودکان در جهانی نابرابر و بیرحم میتوانند معصوم بمانند؟ آیا طوفانها، تنها در دریا رخ میدهند یا در دل انسانها نیز طوفانهایی همواره در جریاناند؟ اینها پرسشهاییست که رمان هیوز با ظرافت پیش میکشد، بیآنکه پاسخ روشنی برایشان تجویز کند.
رمان طوفان در جامائیکا در وبسایت goodreads دارای امتیا ز ۳.۷۶ با بیش از ۱۰۲۰۰ را ی و ۱۱۴۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان طوفان در جامائیکا
داستان طوفان در جامائیکا با زندگی گروهی از خانوادههای بریتانیایی در جزیرهی استوایی جامائیکا آغاز میشود. این خانوادهها، که اغلب مهاجران ثروتمند انگلیسی هستند، در مستعمرهای آرام زندگی میکنند. هنگامی که قرار میشود کودکان این خانوادهها برای تحصیل به انگلستان بازگردند، آنها سوار بر کشتیای بهنام کشتی کلانسی میشوند تا به اروپا بازگردند. این سفر، بهظاهر منظم و برنامهریزیشده، بهزودی دستخوش تغییرات بزرگی میشود.
کمی پس از آغاز سفر، طوفانی سهمگین دریا را درمینوردد و کشتی در مسیرش دچار آسیب میشود. در همین حین، دزدان دریایی بر کشتی تسلط پیدا میکنند. این گروه از دزدان که خشن و بیرحم اما گاه غیرمنتظره مهرباناند، زندگی جدیدی را برای کودکان رقم میزنند. دزدان، ناخدا و خدمهی اصلی کشتی را یا میکشند یا به گروگان میگیرند، و کنترل کامل کشتی را در اختیار میگیرند.
در میان این هرجومرج، تمرکز داستان بر گروهی از کودکان بهویژه دختری بهنام امیلی قرار میگیرد. امیلی دختری پرانرژی، بیپروا و خیالپرداز است که بهزودی نقش محوری در روابط میان بچهها و دزدان ایفا میکند. در عین حال، دزدان نیز که در ابتدا هیولاهایی بیرحم به نظر میرسند، بهتدریج چهرههایی انسانیتر پیدا میکنند. رابطهای پیچیده میان بچهها و دزدان شکل میگیرد که سرشار از سوءتفاهم، وابستگی و قدرتطلبی است.
در کشاکش این روابط، مرز میان قربانی و مهاجم کمرنگ میشود. بچهها که در آغاز تنها نظارهگر بودند، بهتدریج در تصمیمگیریها، دسیسهچینیها و حتی خشونتها مشارکت میکنند. آنها از موقعیت خود استفاده میکنند تا به نوعی استقلال، بازی و ماجراجویی دست یابند. در این میان، رفتارهای امیلی گاه چنان غیرمنتظره میشود که خواننده را وادار به پرسش دربارهی ماهیت کودکی و معصومیت میکند.
تنش داستان با مرگهای ناگهانی، خیانتها و سردرگمیهای اخلاقی افزایش مییابد. امیلی، که ابتدا صرفاً یک کودک کنجکاو و بازیگوش بود، به نقطهای میرسد که با تصمیمها و رفتارهایش، سرنوشت انسانها را تغییر میدهد. هیوز در این مرحله نشان میدهد که در غیاب ساختارهای اجتماعی معمول، حتی کودکان نیز میتوانند تبدیل به عاملان قدرت و خشونت شوند.
در نهایت، کشتی بهسوی سرزمینی دیگر رهسپار میشود و بخشی از بچهها نجات مییابند. اما آنچه از این سفر باقی میماند، چیزی فراتر از یک ماجرای دریایی است. این تجربه، نوعی عبور از کودکی به بزرگسالی است؛ سفری تلخ که طی آن، بچهها بیآنکه بخواهند، با جهان واقعی و سایههای تیرهی آن آشنا میشوند.
داستان با پایانی تلخ و تأملبرانگیز خاتمه مییابد، اما پاسخ روشنی به پرسشهای اخلاقی خود نمیدهد. طوفان در جامائیکا در نهایت بیش از آنکه داستانی دربارهی نجات یا شکست باشد، روایتیست از کشف لایههای پنهان انسان، بهویژه در دوران کودکی؛ کشفی که در دل طوفان، چهرهی واقعی خود را نشان میدهد.
بخشهایی از طوفان در جامائیکا
دریا همچون جانوری عظیمالجثه، زیر آفتاب جنوب غلت میزد، نفس میکشید، و خود را به کشتی میکوبید. امواج، نه آرام و نه طوفانی، بلکه پر از نیرو و بیرحمی بودند؛ انگار که چیزهایی را از اعماق بالا آورده باشند، چیزهایی که باید مدفون میماندند.
امیلی، بر عرشه، موهایش را رها کرده بود تا با باد برقصند و به نقطهای نامرئی در افق خیره شده بود. نگاهش پر از بیقراری بود، گویی میدانست که چیزی در راه است؛ نه فقط یک طوفان جوی، بلکه طوفانی دیگر، در درون جان آدمها. هیچکس به اندازهی کودک، طوفان را زودتر حس نمیکند.
……………..
از زمانی که دزدان دریایی پا بر عرشه گذاشتند، جهان دیگر همان نبود. قانونهای سادهای که بچهها به آن خو گرفته بودند، در یک لحظه دود شدند و به هوا رفتند. امیلی دید که چگونه یک مرد کشته شد، بیآنکه قاتل چشم برهم بزند. و این چیزی در ذهن او شکست.
او فهمید که مرگ، نه یک اتفاق دور و داستانی، بلکه چیزی است که میتواند در چند قدمیاش رخ دهد، بیصدا، بیاحساس، همچون افتادن میوهای رسیده از درخت. و این دانستن، سنگینی خاصی داشت. انگار کودکی، آن پرندهی رنگینبال، از شانههایش پر کشیده بود و دیگر بازنمیگشت.
………………..
گاهی شبها، وقتی باد از پنجرههای بستهی کابین زوزه میکشید و کشتی در دل تاریکی پیش میرفت، امیلی به این فکر میافتاد که شاید اینهمه، یک رویاست. رؤیایی طولانی و وهمآلود که در آن آدمبزرگها صورتهای عجیبی دارند، صداها کش میآیند، و مرز میان بازی و مرگ ناپیداست.
اما بعد، صدای گریهی خواهر کوچکش را میشنید، یا دست زمخت یکی از دزدان را که بیهوا شانهاش را لمس میکرد، و رؤیا به واقعیتی سرد و بیامان بدل میشد. دنیای پیش از سفر، با تمام قوانین و آرامشش، اکنون دور و ناتمام به نظر میرسید؛ چیزی که شاید هرگز واقعی نبوده است.
………………
کاپیتان دزدان، مردی بود که با چشمان خاکستری و صدای آهستهاش بیشتر به سایه شب میمانست تا به انسان. او نه فریاد میزد، نه خشم میگرفت، اما هر فرمانی که میداد، چنان اجرا میشد که انگار خود طبیعت به زبان آمده است. بچهها از او میترسیدند، اما در عین حال، مجذوبش بودند.
در حضورش نوعی آرامش سرد وجود داشت؛ همانگونه که در حضور یک طوفان بزرگ، سکوت پیش از ویرانی، نفس را در سینه حبس میکند. امیلی گاه به این فکر میافتاد که اگر پدرش چنین اقتداری داشت، شاید دنیا جای سادهتری میبود. اما آیا اقتدار بدون ترس، ممکن است؟
اگر به کتاب طوفان در جامائیکا علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای ماجراجویی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
20 اردیبهشت 1404
طوفان در جامائیکا
«طوفان در جامائیکا» اثری است از ریچارد هیوز (نویسندهی انگلیسی، از ۱۹۰۰ تا ۱۹۷۶) که در سال ۱۹۲۹ منتشر شده است. این رمان داستان گروهی از کودکان انگلیسی است که در مسیر بازگشت از مستعمرهای در کارائیب ربوده شده و در کنار دزدان دریایی با بیقانونی، خشونت و چهرهی پیچیده و تیرهی انسان روبهرو میشوند.
دربارهی طوفان در جامائیکا
کتاب طوفان در جامائیکا (A High Wind in Jamaica) اثر ریچارد هیوز، از جمله رمانهایی است که هم بهخاطر سبک نگارشش و هم از نظر محتوایی، جایگاه ویژهای در ادبیات قرن بیستم دارد. این اثر که در سال ۱۹۲۹ منتشر شد، یکی از نخستین رمانهایی بود که دنیای کودکی را نهتنها از منظر کودکانه، بلکه با درکی عمیق از پیچیدگیهای روانی و اخلاقی آن به تصویر کشید. هیوز در این رمان، ماجرایی نفسگیر و در عین حال فلسفی را روایت میکند که در دل دریا و میان طوفانهای جغرافیایی و انسانی شکل میگیرد.
داستان با تصویر کردن زندگی آرام و ثروتمندانهی خانوادههایی انگلیسی در جامائیکا آغاز میشود؛ جایی که کودکانشان قرار است برای ادامه تحصیل به انگلستان بازگردانده شوند. اما سفری که قرار بود ساده و بیخطر باشد، بهدلیل وقوع یک طوفان سهمگین و سپس رویارویی با دزدان دریایی، به کابوسی پیچیده و رمزآلود بدل میشود. بچهها که تا آن زمان در فضای امن و ساختارمند زندگی کردهاند، ناگهان با دنیایی بیقانون، پر از خشونت، آزادیهای کنترلنشده و تضادهای اخلاقی مواجه میشوند.
هیوز با مهارتی خیرهکننده، دنیای بزرگسالان را از نگاه کودکان ترسیم میکند؛ نگاهی که هم معصومانه و هم بیرحم است. بچهها در این جهان تازه، با مفاهیمی چون قدرت، مرگ، وفاداری و حتی میل جنسی مواجه میشوند؛ بیآنکه از پیش آمادگی لازم را برای درک یا مواجهه با آنها داشته باشند. نویسنده نشان میدهد که چگونه موقعیتهای بحرانی میتوانند لایههای پنهان شخصیت انسان، حتی کودکان، را نمایان کنند.
یکی از ویژگیهای برجستهی رمان، زبان شاعرانه و دقیق آن است. ریچارد هیوز از زبانی بهره میبرد که در عین سادگی، آکنده از تصویرسازیهای زنده و استعارههای چندلایه است. او فضای دریایی، طوفانی و اضطرابآلود داستان را با جملاتی خلق میکند که خواننده را به درون جهان اثر میکشانند. این زبان، در خدمت ایجاد نوعی تعلیق و ابهام قرار میگیرد که فضای روانی داستان را دوچندان میسازد.
رمان با نگاهی فلسفی، مرزهای میان خیر و شر را زیر سؤال میبرد. در این داستان، دزدان دریایی صرفاً موجوداتی پلید نیستند و بچهها نیز همیشه معصوم و بیگناه نیستند. هیوز با این وارونگیهای اخلاقی، خواننده را وادار میکند تا دربارهی مفاهیم مطلقِ خوبی و بدی تجدیدنظر کند و بیشتر به زمینهها و موقعیتها توجه داشته باشد.
طوفان در جامائیکا همچنین رمانی است دربارهی هویت و گذار. کودکان در دل این تجربهی سهمگین، نوعی بلوغ ناخواسته را از سر میگذرانند؛ بلوغی که نه با آرامش، که با وحشت، سردرگمی و گاه خیانت همراه است. هیوز در این مسیر، نهتنها رشد جسمانی، بلکه رشد اخلاقی و روانی کودکان را در بوتهی آزمون قرار میدهد.
هیوز خود در کودکی مدتی در جامائیکا زندگی کرده بود و از تجربههای شخصیاش در نوشتن این اثر الهام گرفته است. اما رمان او فراتر از یک تجربهی شخصی یا داستانی ماجراجویانه است. او از موقعیت تاریخی استعمار و روابط قدرت میان بریتانیاییها و بومیان نیز غافل نمیماند. در لایههای زیرین رمان، نقدی بر نابرابری، امپریالیسم و نگاه پدرسالارانهی جامعهی انگلیسی نیز دیده میشود.
رمان گرچه به ظاهر ماجرایی کودکانه دارد، اما بهروشنی برای مخاطب بزرگسال نوشته شده است. این اثر در زمان انتشار خود مورد توجه بسیاری از منتقدان قرار گرفت و در کنار رمانهایی چون ارباب مگسها اثر ویلیام گلدینگ قرار گرفت که آن هم به تحلیل روانشناختی رفتار کودکان در موقعیتهای بحرانی میپردازد. هیوز اما زودتر از گلدینگ به این قلمرو وارد شد و پیشگام نوعی ادبیات کودکنگر برای بزرگسالان شد.
شخصیتپردازیهای رمان نیز قابل توجهاند. شخصیتهایی مانند امیلی، جان، و کاپیتان دزدان، همگی وجوهی پیچیده و چندلایه دارند. رفتارهایشان گاه متناقض و غیرمنتظره است و این باعث میشود که داستان همواره زنده، غافلگیرکننده و تفکربرانگیز باقی بماند.
مکان و زمان در این رمان، نقشی بیش از پسزمینه دارند. دریا، طوفان و کشتی، خود به شخصیتهایی بدل میشوند که بر روند داستان و روان آدمها تأثیر میگذارند. هیوز از این عناصر طبیعی، بهرهای سمبولیک میبرد و آنها را به استعارههایی از بیثباتی، آزادی و هراس تبدیل میکند.
طوفان در جامائیکا کتابی است دربارهی از دست دادن معصومیت، کشف زودهنگام حقیقتهای تلخ و مواجهه با سویههای تیرهی انسان. اثری است که هم از حیث ساختار، هم از حیث مضمون و هم از نظر سبک نگارش، اثری ماندگار و اثرگذار در ادبیات انگلیسی محسوب میشود.
این کتاب از آندسته آثاریست که در هر دورهای میتوان از نو آن را خواند و لایههای تازهای از معنا در آن کشف کرد. اثری که اگرچه در قرن گذشته نوشته شده، اما مسائل انسانی و اخلاقیاش همچنان امروز نیز ما را به تأمل وامیدارد. آیا کودکان در جهانی نابرابر و بیرحم میتوانند معصوم بمانند؟ آیا طوفانها، تنها در دریا رخ میدهند یا در دل انسانها نیز طوفانهایی همواره در جریاناند؟ اینها پرسشهاییست که رمان هیوز با ظرافت پیش میکشد، بیآنکه پاسخ روشنی برایشان تجویز کند.
رمان طوفان در جامائیکا در وبسایت goodreads دارای امتیا ز ۳.۷۶ با بیش از ۱۰۲۰۰ را ی و ۱۱۴۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان طوفان در جامائیکا
داستان طوفان در جامائیکا با زندگی گروهی از خانوادههای بریتانیایی در جزیرهی استوایی جامائیکا آغاز میشود. این خانوادهها، که اغلب مهاجران ثروتمند انگلیسی هستند، در مستعمرهای آرام زندگی میکنند. هنگامی که قرار میشود کودکان این خانوادهها برای تحصیل به انگلستان بازگردند، آنها سوار بر کشتیای بهنام کشتی کلانسی میشوند تا به اروپا بازگردند. این سفر، بهظاهر منظم و برنامهریزیشده، بهزودی دستخوش تغییرات بزرگی میشود.
کمی پس از آغاز سفر، طوفانی سهمگین دریا را درمینوردد و کشتی در مسیرش دچار آسیب میشود. در همین حین، دزدان دریایی بر کشتی تسلط پیدا میکنند. این گروه از دزدان که خشن و بیرحم اما گاه غیرمنتظره مهرباناند، زندگی جدیدی را برای کودکان رقم میزنند. دزدان، ناخدا و خدمهی اصلی کشتی را یا میکشند یا به گروگان میگیرند، و کنترل کامل کشتی را در اختیار میگیرند.
در میان این هرجومرج، تمرکز داستان بر گروهی از کودکان بهویژه دختری بهنام امیلی قرار میگیرد. امیلی دختری پرانرژی، بیپروا و خیالپرداز است که بهزودی نقش محوری در روابط میان بچهها و دزدان ایفا میکند. در عین حال، دزدان نیز که در ابتدا هیولاهایی بیرحم به نظر میرسند، بهتدریج چهرههایی انسانیتر پیدا میکنند. رابطهای پیچیده میان بچهها و دزدان شکل میگیرد که سرشار از سوءتفاهم، وابستگی و قدرتطلبی است.
در کشاکش این روابط، مرز میان قربانی و مهاجم کمرنگ میشود. بچهها که در آغاز تنها نظارهگر بودند، بهتدریج در تصمیمگیریها، دسیسهچینیها و حتی خشونتها مشارکت میکنند. آنها از موقعیت خود استفاده میکنند تا به نوعی استقلال، بازی و ماجراجویی دست یابند. در این میان، رفتارهای امیلی گاه چنان غیرمنتظره میشود که خواننده را وادار به پرسش دربارهی ماهیت کودکی و معصومیت میکند.
تنش داستان با مرگهای ناگهانی، خیانتها و سردرگمیهای اخلاقی افزایش مییابد. امیلی، که ابتدا صرفاً یک کودک کنجکاو و بازیگوش بود، به نقطهای میرسد که با تصمیمها و رفتارهایش، سرنوشت انسانها را تغییر میدهد. هیوز در این مرحله نشان میدهد که در غیاب ساختارهای اجتماعی معمول، حتی کودکان نیز میتوانند تبدیل به عاملان قدرت و خشونت شوند.
در نهایت، کشتی بهسوی سرزمینی دیگر رهسپار میشود و بخشی از بچهها نجات مییابند. اما آنچه از این سفر باقی میماند، چیزی فراتر از یک ماجرای دریایی است. این تجربه، نوعی عبور از کودکی به بزرگسالی است؛ سفری تلخ که طی آن، بچهها بیآنکه بخواهند، با جهان واقعی و سایههای تیرهی آن آشنا میشوند.
داستان با پایانی تلخ و تأملبرانگیز خاتمه مییابد، اما پاسخ روشنی به پرسشهای اخلاقی خود نمیدهد. طوفان در جامائیکا در نهایت بیش از آنکه داستانی دربارهی نجات یا شکست باشد، روایتیست از کشف لایههای پنهان انسان، بهویژه در دوران کودکی؛ کشفی که در دل طوفان، چهرهی واقعی خود را نشان میدهد.
بخشهایی از طوفان در جامائیکا
دریا همچون جانوری عظیمالجثه، زیر آفتاب جنوب غلت میزد، نفس میکشید، و خود را به کشتی میکوبید. امواج، نه آرام و نه طوفانی، بلکه پر از نیرو و بیرحمی بودند؛ انگار که چیزهایی را از اعماق بالا آورده باشند، چیزهایی که باید مدفون میماندند.
امیلی، بر عرشه، موهایش را رها کرده بود تا با باد برقصند و به نقطهای نامرئی در افق خیره شده بود. نگاهش پر از بیقراری بود، گویی میدانست که چیزی در راه است؛ نه فقط یک طوفان جوی، بلکه طوفانی دیگر، در درون جان آدمها. هیچکس به اندازهی کودک، طوفان را زودتر حس نمیکند.
……………..
از زمانی که دزدان دریایی پا بر عرشه گذاشتند، جهان دیگر همان نبود. قانونهای سادهای که بچهها به آن خو گرفته بودند، در یک لحظه دود شدند و به هوا رفتند. امیلی دید که چگونه یک مرد کشته شد، بیآنکه قاتل چشم برهم بزند. و این چیزی در ذهن او شکست.
او فهمید که مرگ، نه یک اتفاق دور و داستانی، بلکه چیزی است که میتواند در چند قدمیاش رخ دهد، بیصدا، بیاحساس، همچون افتادن میوهای رسیده از درخت. و این دانستن، سنگینی خاصی داشت. انگار کودکی، آن پرندهی رنگینبال، از شانههایش پر کشیده بود و دیگر بازنمیگشت.
………………..
گاهی شبها، وقتی باد از پنجرههای بستهی کابین زوزه میکشید و کشتی در دل تاریکی پیش میرفت، امیلی به این فکر میافتاد که شاید اینهمه، یک رویاست. رؤیایی طولانی و وهمآلود که در آن آدمبزرگها صورتهای عجیبی دارند، صداها کش میآیند، و مرز میان بازی و مرگ ناپیداست.
اما بعد، صدای گریهی خواهر کوچکش را میشنید، یا دست زمخت یکی از دزدان را که بیهوا شانهاش را لمس میکرد، و رؤیا به واقعیتی سرد و بیامان بدل میشد. دنیای پیش از سفر، با تمام قوانین و آرامشش، اکنون دور و ناتمام به نظر میرسید؛ چیزی که شاید هرگز واقعی نبوده است.
………………
کاپیتان دزدان، مردی بود که با چشمان خاکستری و صدای آهستهاش بیشتر به سایه شب میمانست تا به انسان. او نه فریاد میزد، نه خشم میگرفت، اما هر فرمانی که میداد، چنان اجرا میشد که انگار خود طبیعت به زبان آمده است. بچهها از او میترسیدند، اما در عین حال، مجذوبش بودند.
در حضورش نوعی آرامش سرد وجود داشت؛ همانگونه که در حضور یک طوفان بزرگ، سکوت پیش از ویرانی، نفس را در سینه حبس میکند. امیلی گاه به این فکر میافتاد که اگر پدرش چنین اقتداری داشت، شاید دنیا جای سادهتری میبود. اما آیا اقتدار بدون ترس، ممکن است؟
اگر به کتاب طوفان در جامائیکا علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای ماجراجویی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، ماجراجویی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ریچارد هیوز، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب