بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم

«بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم» اثری است از دیوید سداریس (نویسنده و طنزپرداز آمریکایی، متولد ۱۹۵۶) که در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است. این کتاب مجموعه‌ای طنزآمیز از جستارهای شخصی دیوید سداریس است که با نگاهی تیزبین و شوخ‌طبع به زندگی روزمره، سفر، خانواده، فرهنگ، و ناهنجاری‌های اجتماعی می‌پردازد.

درباره‌ی بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم

کتاب بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم (Let’s Explore Diabetes with Owls) نوشته‌ی دیوید سداریس مجموعه‌ای از جستارهای طنزآمیز و در عین حال تامل‌برانگیز است که در آن نویسنده با نگاهی خاص و زبان تند و تیز خود به مسائل روزمره، فرهنگ عمومی، روابط انسانی، و تجربه‌های شخصی می‌پردازد. سداریس، که سال‌هاست به عنوان یکی از برجسته‌ترین طنزپردازان معاصر شناخته می‌شود، در این اثر نیز با همان مهارت همیشگی خود، مرز میان خنده و تأمل را از میان برمی‌دارد و مخاطب را با خود همراه می‌سازد.

عنوان عجیب کتاب، که کنایه‌آمیز و شوخ‌طبعانه است، در حقیقت نوعی اشاره به نگاه متفاوت نویسنده به موضوعات به‌ظاهر پیش‌پاافتاده‌ است. در جهانی که اغلب جدی و پرتنش است، سداریس با استفاده از طنز سیاه، نگاه نقادانه و گاهی غریب خود را به مسائل اجتماعی و شخصی می‌دوزد و آن‌ها را از زاویه‌ای جدید برای مخاطب بازگو می‌کند.

این کتاب ترکیبی از خاطرات، یادداشت‌های سفر، مشاهده‌های دقیق و گاه اغراق‌آمیز و داستان‌های کوتاه شبه‌واقعی است که مرز بین تخیل و واقعیت را می‌زداید. سداریس در روایت‌هایش از زندگی خانوادگی‌اش، سفرهایش به کشورهای مختلف، تعاملات اجتماعی و حتی تجربه‌های عجیب خود در مواجهه با فرهنگ‌های بیگانه، تصویری زنده و پرتنش ارائه می‌دهد که خواننده را هم می‌خنداند و هم به فکر فرو می‌برد.

سادریس در این کتاب، همچون آثار پیشینش، با زبانی سرزنده، ضرب‌آهنگی خاص و جزئی‌نگری دقیق، به جهان اطراف خود می‌نگرد. او در ثبت ریزترین لحظات و رفتارهای آدم‌ها، تبحر بی‌نظیری دارد و همین باعث می‌شود تا حتی ساده‌ترین موقعیت‌ها، زیر قلم او رنگی تازه بگیرند.

ویژگی برجسته‌ی این کتاب، همانند بسیاری از آثار طنز موفق، در توانایی‌اش برای آشکار کردن تناقض‌ها، ضعف‌ها و ناگفته‌های زندگی روزمره است. سداریس بی‌آن‌که لحن خطابه‌گونه یا آموزنده به خود بگیرد، در دل روایت‌های ظاهراً بی‌اهمیت، به نکات مهمی درباره‌ی انسان بودن، آسیب‌پذیری، و خنده به خود می‌پردازد.

طنز سداریس گاه تلخ و گزنده است، اما هرگز بی‌رحم نیست. او حتی در مواجهه با بدترین تجربه‌ها، نوعی ملاطفت انسانی و همدلی پنهان دارد که باعث می‌شود نوشته‌هایش صرفاً انتقادی یا تمسخرآمیز نباشند، بلکه انسانی، ملموس و صمیمی جلوه کنند.

یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد این کتاب، نحوه‌ی مواجهه‌ی نویسنده با فرهنگ‌های دیگر است. سداریس که سال‌ها در فرانسه و انگلیس زندگی کرده، در روایت‌هایی از این تجربه‌ها، از زاویه دید یک آمریکایی طناز و گاهی ناآشنا با آداب و رسوم اروپایی، نگاهی متفاوت به جهانی شدن و تفاوت‌های فرهنگی دارد.

سادریس همچنین به رابطه‌ی میان زبان و هویت می‌پردازد. او از دشواری‌های یادگیری زبان فرانسه گرفته تا کاربرد اشتباه واژه‌ها و سوء‌تفاهم‌های خنده‌دار، تصویری چندلایه و سرگرم‌کننده از زبان به عنوان ابزاری ناکامل برای ارتباط انسانی ارائه می‌دهد.

در کنار تمام خنده‌ها و شوخی‌ها، لایه‌هایی از اندوه، تنهایی و نوعی حس بی‌قراری وجود دارد که آثار سداریس را از طنز صرف فراتر می‌برد. او می‌داند چگونه در پس هر شوخی، تلخی‌هایی را پنهان کند که خواننده‌ی حساس‌تر آن را درمی‌یابد و از این رو، خواندن نوشته‌هایش تجربه‌ای پیچیده و چندوجهی است.

در این مجموعه، سبک سداریس پخته‌تر و شخصی‌تر از گذشته به‌نظر می‌رسد. او با جسارت بیشتری به خود، خانواده‌اش و گذشته‌اش می‌پردازد، بی‌آن‌که از قضاوت یا انتقاد بترسد. همین صداقت بی‌پرده‌ است که نوشته‌های او را باورپذیر و تاثیرگذار می‌کند.

خواننده‌ی فارسی‌زبان نیز می‌تواند با بسیاری از مضامین این کتاب همذات‌پنداری کند؛ چرا که سداریس بیش از آن‌که درباره‌ی فرهنگ خاصی بنویسد، درباره‌ی تجربه‌ی جهانی انسان معاصر می‌نویسد: تجربه‌ی زیستن در دنیایی پرسرعت، پرتنش، و گاه پوچ.

در نهایت، بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم اثری‌ست سرشار از خنده‌های ناگهانی، لحظه‌های ناب، و نگاهی ژرف به سطحی‌ترین مسائل زندگی. این کتاب برای کسانی که به طنز هوشمند، نثر روان و نگاه متفاوت به جهان علاقه دارند، انتخابی عالی و فراموش‌نشدنی است.

کتاب بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۵ با بیش از ۱۴۸ هزار رای و ۱۰۴۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از پیمان خاکسار به بازار عرضه شده است.

خلاصه‌ی محتوای بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم

کتاب بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم نوشته‌ی دیوید سداریس شامل مجموعه‌ای از جستارهای طنزآمیز و شخصی است که هرکدام به صورت مستقل روایت می‌شوند. این نوشته‌ها به موضوعات مختلفی چون سفر، خانواده، سیاست، زبان، فرهنگ، خاطرات کودکی، و مسائل روزمره زندگی می‌پردازند. در ادامه، خلاصه‌ای از مهم‌ترین جستارها و بخش‌های کتاب در قالب ۱۰ پاراگراف آورده شده است:

کتاب با جستارهایی درباره‌ی کودکی و نوجوانی سداریس آغاز می‌شود. او از تجربه‌هایش در مدرسه، رفتار پدر سخت‌گیر و مادر شوخ‌طبعش، و ماجراهای خجالت‌آوری که در نوجوانی از سر گذرانده، با صداقتی طنزآمیز سخن می‌گوید. یکی از متن‌های جالب این بخش، ماجرای مراجعه‌ی او به دندان‌پزشک و وسواس پدرش در صرفه‌جویی مالی است.

در چند جستار دیگر، سداریس درباره‌ی سفرهایش به کشورهای مختلف، از جمله فرانسه، انگلیس، چین و استرالیا می‌نویسد. او با دید یک آمریکایی درگیر تفاوت‌های فرهنگی، از برخوردش با مردم بومی، غذاها، رفتارهای اجتماعی و حتی توالت‌های عمومی، خاطراتی بامزه و در عین حال تامل‌برانگیز نقل می‌کند.

سادریس به تجربه‌ی زندگی در فرانسه اشاره‌های متعددی دارد؛ از تلاشش برای یادگیری زبان فرانسه گرفته تا مشکلات ارتباطی که با همسایگان یا فروشندگان دارد. او در این روایت‌ها زبان را همچون ابزاری دردسرساز، اما جالب، تصویر می‌کند که سوء‌تفاهم‌ها و طنز موقعیت را به اوج می‌رساند.

در برخی جستارها، نویسنده نگاهی منتقدانه به جامعه‌ی آمریکا دارد؛ از سیاست‌زدگی و سطحی‌نگری فرهنگی گرفته تا بحث‌های داغی چون حمل سلاح. سداریس با طنازی خاص خود، گرایش‌های محافظه‌کارانه در برخی مناطق آمریکا را به چالش می‌کشد و ریاکاری‌های اخلاقی را آشکار می‌سازد.

او همچنین به موضوع سلامت و بیماری می‌پردازد. گرچه عنوان کتاب به دیابت اشاره دارد، اما محتوای جستارهای مرتبط بیشتر شامل شوخی‌هایی درباره وسواس افراد نسبت به سلامت، مراجعه‌های بی‌مورد به پزشک، و رفتارهای عجیب در مواجهه با بیماری است تا یک تحلیل پزشکی یا علمی.

برخی جستارها حال‌وهوایی احساسی‌تر دارند. برای مثال، در یکی از آن‌ها، سداریس از مرگ مادرش و تأثیر آن بر اعضای خانواده صحبت می‌کند. با این‌که زبان طنز را کنار نمی‌گذارد، اما فضای روایت‌ها رنگی از اندوه، دلتنگی و آسیب‌پذیری انسانی به خود می‌گیرد.

در چند بخش از کتاب، نویسنده با زبان تند و گزنده‌اش سراغ موضوعاتی چون مهاجرت، نژادپرستی، یا ناآگاهی فرهنگی می‌رود. با اینکه او همیشه جانب طنز را نگه می‌دارد، اما رویکردش گاهی برای خواننده آمریکایی آزاردهنده یا تحریک‌آمیز است؛ زیرا آینه‌ای بی‌رحمانه مقابلشان می‌گذارد.

بخش‌هایی از کتاب به سبک داستان‌واره نوشته شده‌اند و شخصیت‌هایی خیالی دارند. این جستارها در واقع تمرینی برای نوشتن مونولوگ‌هایی بوده‌اند که سداریس برای خوانش در جلسات عمومی تهیه کرده است. محتوای این قطعات اغلب اغراق‌آمیز، سیاه و تمثیلی‌اند و در آن‌ها صدای شخصیت‌هایی عجیب و مرزی شنیده می‌شود.

سادریس از نگاه خود به مصرف‌گرایی و روابط انسانی نیز نمی‌گذرد. او در جستارهایی از رفتار مشتری‌ها، سبک زندگی مدرن، اعتیاد به تکنولوژی و روابط سطحی بین آدم‌ها انتقاد می‌کند. این نوشته‌ها اگرچه ساده به نظر می‌رسند، اما مفاهیم عمیق‌تری را درباره‌ی تنهایی انسان معاصر در خود پنهان دارند.

کتاب در نهایت با چند جستار صمیمی و خودزندگینامه‌ای پایان می‌یابد. نویسنده از تجربه‌های شخصی‌اش با نوشتن، سفر، و برخورد با مخاطبانش سخن می‌گوید. این پایان‌بندی، تصویری انسانی و نزدیک از سداریس ارائه می‌دهد؛ نویسنده‌ای که در پس همه‌ی طنزها، نگاه تیزبین و دل‌رحمی عمیق به انسان و جهان دارد.

بخش‌هایی از بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم

همیشه به خودم می‌گفتم وقتی پنجاه سالم شود اپرا را کشف می‌کنم، نه همین‌جور سرسری، با تمام وجود: اسم آهنگ‌سازها را حفظ می‌کنم، ایتالیایی یاد می‌گیرم و شاید حتا یک شنل بخرم. به‌نظرم اپرا چیزی بود که فقط یک آدم مسن جذبش می‌شود، برای همین این‌قدر عقبش انداختم. بعد پنجاه سالم شد و به جای اپرا شنا را کشف کردم.

یا شاید بهتر است بگویم دوباره کشف کردم. از ده‌سالگی شنا بلد بودم، توی باشگاه رالی کلاس می‌رفتم. یک جای بهتر هم بود، باشگاه کارولینا، ولی بعید می‌دانم یانکی‌ها را راه می‌دادند. اگر حافظه‌ام درست یاری کند جهودها را هم راه نمی‌دادند. تنها سیاه‌پوستانی که به یاد می‌آورم خدمه بودند و همه، حتا بچه‌ها، به اسم کوچک صدای‌شان می‌کردند.

به کسی که پشت پیشخان ایستاده بود به جای آیزاک می‌گفتیم آیک و من با یازده سال سن، آقای سداریس بودم.

باشگاهِ بهتر بر مبنای این شعار بنیان گذاشته شده بود که رالی مهم است، این‌که خانواده‌های قدیمی‌اش بهترین هستند و به جایی احتیاج دارند که بتوانند از معاشرت هم لذت ببرند بی‌این‌که کسی پنجول‌شان بکشد. اگر این ایده به‌نظرمان خنده‌دار نمی‌آمد در باشگاه‌مان احساس بدبختی می‌کردیم. البته این را هم به آدم می‌گفت: ببین با مزخرف بودن چه‌قدر پول صرفه‌جویی کردی!

راجع‌به دو زمین گلفِ باشگاه نمی‌توانم چیزی بگویم ولی استخرها اندازه هم بودند و در یک عصر داغ و بی‌باد می‌شد بوی‌شان را از فاصله مساوی حس کرد. در حقیقت چاله کُلر بودند. حمام شیمیایی. من و خواهرهایم شیرجه می‌زدیم و می‌رفتیم ته استخر سکه دربیاوریم.

یکی می‌انداختیم توی آب و وقتی دست‌مان بهش می‌رسید نصف نقش جفرسون خورده شده بود. موقع ناهار برای یک شکلات صف می‌کشیدیم، موهای‌مان شبیه پشمک و چشم‌های جمع‌شده و قرمزمان شبیه زغال‌اخته.

کلاس شنای من ژوئن ۱۹۶۶ بود، اولین سال عضویتم. تابستان سال بعد عضو تیم شنا شدم. به‌نظر موفقیت می‌آید ولی مطمئنم سال ۱۹۶۷ هر کسی می‌توانست عضو تیم رالی باشد. تنها کاری که باید می‌کردی این بود که بروی آن‌جا و یک مایوِ نارنجی تنت کنی.

قبل از اولین تمرین، شنا برایم چیزی در حد راه رفتن و دوچرخه‌سواری بود: کارهایی که یک نفر برای رفتن از یک جا به جای دیگر می‌کند. فقط در رقابت است که تبدیل به یک فعالیت اضطراب‌آور و خودآگاه می‌شود. دقیق‌تر بخواهم بگویم در رقابت با پسرها. مقابلِ دخترها مشکلی نداشتم، خصوصاً اگر از من بچه‌تر بودند.

اگر علاوه‌بر کوچک‌تر بودن، معلول هم بودند که چه بهتر. یک رقیب مؤنث کلاس‌اولی با چوب زیربغل به من بدهید و من مثل یک قایق تندرو به دو طرف آب می‌پاشم. وقتی پای برنده شدن وسط باشد خیلی اهل مو از ماست کشیدن نیستم. بیشتر مدال‌هایم به خاطر اخلاق ورزشکاری‌ام بود، یک‌جور تعریف کنایه‌آمیز.

وقتی تفنگِ شروع بالا می‌رفت رقبایم را نگاه می‌کردم که سرجای‌شان کش‌وقوس می‌آمدند. وقتی پدر و مادرها مستانه از روی سکوها تشویق می‌کردند فهمیدم که یک نفر از ما باید ببازد، آن موقع بود که درک کردم باید این کار را برای ملت بکنم. چه اول می‌شدم چه آخر دیگر برایم فرقی نمی‌کرد، احساس آرامش می‌کردم. چون مسابقه تمام شده بود و می‌توانستم برگردم خانه.

بعد زمان مسابقه بعدی اعلام می‌شد و دوباره روز از نو روزی از نو: شب‌های بی‌خوابی، دل‌درد و حس فلج‌کننده و همه‌جانبه فنا. لیسا و گرچن هم توی تیم بودند ولی بعید می‌دانم به اندازه من اذیت می‌شدند. برای من هر مسابقه شبیه قبلی بود. «مامان.» این را مثل ناله گفتم، مثل کسی که از زیر یک تخته‌سنگ حرف می‌زند. «حالم خیلی خوب نیست. فکر کنم بهتره…»

«هیچیت نیست.»

 

اگر به کتاب بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتاب‌‌های طنز در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا می‌سازد.