تعمیرکار

«تعمیرکار» اثری است از برنارد مالامود (نویسنده‌ی آمریکایی، از ۱۹۱۴ تا ۱۹۸۶) که در سال ۱۹۶۶ منتشر شده است. این کتاب درباره‌ی مبارزه‌ی یک مرد بی‌گناه با نظامی فاسد، تبعیض‌آمیز و بی‌رحم است که می‌کوشد حقیقت و کرامت انسانی‌اش را در دل زندان و شکنجه حفظ کند.

درباره‌ی تعمیرکار

رمان تعمیرکار (The Fixer) نوشته‌ی برنارد مالامود، اثری برجسته در ادبیات آمریکا و جهان به شمار می‌آید که در سال ۱۹۶۶ منتشر شد و همان سال موفق به کسب دو جایزه‌ی مهم پولیتزر و کتاب ملی آمریکا شد. این رمان را می‌توان مهم‌ترین اثر مالامود دانست که او را در کنار چهره‌هایی چون سال بلو و فیلیپ راث در سنت نویسندگان یهودی‌تبار آمریکا تثبیت کرد. تعمیرکار تلفیقی درخشان از رئالیسم اجتماعی، نقد سیاسی، و پرداختی انسانی به مفاهیم رنج، امید، حقیقت و ایمان است. این اثر بر پایه‌ی یک ماجرای واقعی نوشته شده است؛ ماجرایی که به «قضیه‌ی بایلیس» در تاریخ روسیه تزاری شهرت دارد.

داستان این رمان درباره‌ی مردی یهودی به نام یاکوف بوک است که در اوایل قرن بیستم در کی‌یف روسیه زندگی می‌کند. او انسانی ساده‌دل و نجیب است که شغلش تعمیر وسایل کهنه است و آرزویی جز زندگی آرام و شرافتمندانه ندارد. با این حال، روزگار برای او چنین نمی‌خواهد. در جامعه‌ای که یهودستیزی، فقر، خرافه‌پرستی و فساد اداری بیداد می‌کند، یاکوف قربانی اتهامی سنگین می‌شود. یک پسرک مسیحی به قتل می‌رسد و جامعه، طبق پیش‌داوری‌های دیرینه، یهودیان را مقصر می‌داند. یاکوف بدون دلیل و مدرک به اتهام قتل، به زندان انداخته می‌شود.

مالامود در این رمان تصویر دقیقی از سیاه‌چاله‌های نظام قضایی فاسد و ناعادلانه‌ی روسیه ارائه می‌دهد. یاکوف، که نماد انسانی بی‌گناه است، به شکلی بیرحمانه در چنگال مأموران تزاری اسیر می‌شود. او ماه‌ها در سلولی تنگ و تاریک، بدون محاکمه و بدون اجازه‌ی تماس با وکیل یا خانواده، در انتظار سرنوشتی مبهم و تلخ باقی می‌ماند. در این دوران، فشارهای جسمی و روانی شدیدی بر او وارد می‌شود، اما او همچنان با نوعی ایمان درونی و مقاومت خاموش، تلاش می‌کند حقیقت خود را فراموش نکند.

یکی از ویژگی‌های مهم تعمیرکار، پرداخت روان‌شناختی دقیق به شخصیت اصلی است. مالامود به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه انسانی عادی در مواجهه با بی‌عدالتی، تحقیر و خشونت سیستماتیک، به تدریج دچار تحولات درونی می‌شود. یاکوف از مردی که در آغاز تنها به فکر بقای فردی خویش است، به انسانی بدل می‌شود که معنای رنج، مسئولیت و آزادی را در می‌یابد. در این سیر، او به درکی عمیق‌تر از انسانیت دست می‌یابد و به نمادی از ایستادگی در برابر شر بدل می‌شود.

تعمیرکار صرفاً روایتی تاریخی یا حقوقی نیست. این رمان در لایه‌های زیرین خود تأملی فلسفی بر پرسش‌هایی چون سرنوشت، اراده‌ی آزاد، عدالت و ایمان است. مالامود با هوشمندی، از دل یک روایت ظاهراً محلی و محدود، به مفاهیمی جهان‌شمول می‌رسد. یاکوف بوک در سلول تاریک خود، بی‌آنکه بداند، پرسش‌هایی را در ذهن خواننده زنده می‌کند که از دنیای او فراتر می‌رود: انسان تا چه حد در برابر سرنوشت خود مسئول است؟ در جهانی سراسر بی‌عدالتی، معنای حقیقت چیست؟ و چگونه می‌توان انسانی ماند؟

از منظر ساختاری، رمان مالامود در عین سادگی ظاهری، از پیچیدگی‌های زیادی برخوردار است. روایت عمدتاً درونی است و در فضای بسته‌ی زندان می‌گذرد، اما ذهن یاکوف آزادانه به گذشته و حال پرسه می‌زند. تقابل بیرونی و درونی، فضای محدود و ذهن گسترده، یکی از شگردهای موفق نویسنده در ایجاد تنش و کشش داستانی است. همچنین زبان اثر ــ چه در نسخه‌ی اصلی و چه در ترجمه‌های معتبر ــ سرشار از سادگی، صداقت و نوعی تلخی شاعرانه است که به جان خواننده می‌نشیند.

درونمایه‌ی اصلی کتاب، تقابل انسان با نظام‌های قدرت است؛ نظام‌هایی که حقیقت و عدالت را قربانی حفظ ظاهر و منافع خود می‌کنند. مالامود نشان می‌دهد که چگونه یک فرد بی‌گناه در چرخ‌دنده‌های چنین سیستمی خرد می‌شود و در عین حال، چگونه همین فرد می‌تواند با حفظ کرامت انسانی‌اش، نظام را در نهایت شکست دهد. این مبارزه‌ی خاموش اما سرسخت یاکوف بوک، کتاب را از مرز یک داستان حقوقی یا تاریخی فراتر می‌برد و آن را به اثری فلسفی و اخلاقی بدل می‌کند.

نکته‌ی مهم دیگر در این رمان، پرداختن به مسئله‌ی هویت است. یاکوف نه تنها به‌دلیل یهودی بودن مورد آزار قرار می‌گیرد، بلکه خود نیز بارها هویت خویش را زیر سؤال می‌برد. او در ابتدا از تعلق به جامعه‌ی یهودیان کی‌یف بیزار است و می‌خواهد هویتی «بی‌طرف» برای خود بسازد. اما در دل زندان و در آستانه‌ی نابودی، درمی‌یابد که انسان نمی‌تواند از هویت خویش بگریزد؛ بلکه باید درک و پذیرش تازه‌ای از آن بیابد.

رمان مالامود به‌رغم روایت تلخ و سنگین خود، کورسویی از امید را در دل تاریکی حفظ می‌کند. یاکوف در نهایت شکست نمی‌خورد، حتی اگر جسمش خرد شود؛ چرا که روحش استوار باقی می‌ماند. این پیام، از مهم‌ترین دلایل ماندگاری کتاب است: مقاومت در برابر شر، ولو بی‌نتیجه، خود نوعی پیروزی است. این نگاه، تعمیرکار را در کنار آثاری چون محاکمه کافکا و کوری ساراماگو قرار می‌دهد که انسان را در چنگال بی‌عدالتی به تصویر می‌کشند.

تعمیرکار نه‌تنها درباره‌ی یهودیان روسیه است، بلکه درباره‌ی همه‌ی انسان‌هایی است که در هر عصر و سرزمینی، قربانی پیش‌داوری، تبعیض و خشونت سیستماتیک می‌شوند. از این منظر، اثر مالامود همچنان تازه و زنده است. ظلم و دروغ، گرچه شکل‌های خود را تغییر می‌دهند، اما ماهیت‌شان پابرجاست و انسان امروز نیز همچون یاکوف بوک، گاه ناگزیر است در سلول‌های تاریک زندگی، معنای حقیقت را دوباره کشف کند.

در نهایت می‌توان گفت تعمیرکار از آن دست آثاری است که مخاطب را پس از پایان مطالعه‌اش رها نمی‌کند. پرسش‌های این کتاب، خواننده را وادار به تأملی دوباره بر جهان، تاریخ، قدرت و انسانیت می‌کند. سبک نوشتار دقیق، شخصیت‌پردازی درخشان، و نگاه انسانی و متفکرانه‌ی مالامود، این اثر را به یکی از مهم‌ترین رمان‌های قرن بیستم بدل کرده است؛ رمانی که شایسته‌ی خوانده‌شدن و بازخوانده‌شدن است.

رمان تعمیرکار در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۸ با بیش از ۱۱۸۰۰ رای و ۸۱۱ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از شیما الهی به بازار عرضه شده است.

خلاصه‌ی داستان تعمیرکار

رمان تعمیرکار داستان مردی یهودی به نام یاکوف بوک را روایت می‌کند که در اوایل قرن بیستم در شهر کی‌یف روسیه زندگی می‌کند. او پس از جدایی از همسرش، برای یافتن زندگی‌ای بهتر و فرار از فقر و خرافه‌پرستی محیط یهودی‌نشین زادگاهش، به حومه‌ی شهر نقل مکان می‌کند. یاکوف انسانی ساده‌دل و شریف است که از طریق تعمیر وسایل کهنه امرار معاش می‌کند و در رؤیای یک زندگی آرام و بی‌دردسر است. او هیچ علاقه‌ای به سیاست ندارد و از هرگونه درگیری اجتماعی یا مذهبی می‌گریزد. با این حال، سرنوشت برای او نقشه‌ی دیگری کشیده است.

روزی پسربچه‌ای مسیحی به‌طرز مرموزی به قتل می‌رسد و جامعه‌ای که به خرافات مذهبی دلبسته است، به‌سرعت یهودیان را متهم می‌کند. یاکوف، که اتفاقاً در نزدیکی محل قتل زندگی می‌کند و بی‌گناه است، قربانی این پیش‌داوری‌ها می‌شود. او را بدون مدرک کافی بازداشت می‌کنند و مقامات پلیس تزار که خود در پی فرصتی برای تقویت تعصبات ضدیهودی جامعه‌اند، او را تحت فشار قرار می‌دهند. بازجویی‌ها آغاز می‌شود و یاکوف در سلولی سرد و تاریک زندانی می‌شود.

در زندان، یاکوف تحت شدیدترین شکنجه‌های روانی و جسمی قرار می‌گیرد. مأموران می‌کوشند با تهدید، تحقیر، و وعده‌ی آزادی، او را به اعتراف به جرمی که مرتکب نشده وادار کنند. او حتی از ملاقات با وکیل، دوستان یا خانواده‌اش محروم است و در وضعیت بلاتکلیف رها می‌شود. هر بار که امید به آزادی در دلش زنده می‌شود، دوباره با دروغ، خیانت و خشونت روبه‌رو می‌شود. روزها و ماه‌ها در سلول می‌گذرند و تنها همراهش افکارش است.

در طول این دوران سیاه، یاکوف به مرور تغییر می‌کند. در ابتدا مردی است که تنها در پی نجات خویش است و از اعتراف به یهودی‌بودنش شرم دارد. اما در دل تاریکی و تنهایی، به حقیقت وجود خود پی می‌برد. او درمی‌یابد که سرنوشت فردی‌اش با سرنوشت تمام کسانی که در برابر ظلم مقاومت می‌کنند، گره خورده است. به تدریج از مردی منفعل و درمانده، به انسانی بدل می‌شود که مسئولیت اخلاقی خود را می‌فهمد.

در همین حال، خارج از زندان، جریان‌های سیاسی و اجتماعی در حال شکل‌گیری است. گروه‌های روشنفکر، وکلای آزاده، و حتی برخی مقام‌های دولتی که به فساد نظام آگاه‌اند، تلاش می‌کنند پرونده‌ی یاکوف را به جریان بیندازند. اما دیوارهای تبعیض و تعصب سخت‌تر از آن است که به‌راحتی فروبریزد. در عین حال، یاکوف که مدتی است از بیماری رنج می‌برد، می‌کوشد در میان بیماری، گرسنگی و انزوای مطلق، روح خود را زنده نگه دارد.

در یکی از نقاط اوج داستان، به یاکوف پیشنهاد می‌شود اگر به جرم ساختگی اعتراف کند، نجات خواهد یافت. اما او که تا پیش از این بارها در ذهنش این مسئله را سبک‌سنگین کرده بود، این بار قاطعانه می‌ایستد. او حاضر نیست حقیقت خود را بفروشد، حتی اگر به بهای جانش تمام شود. این تصمیم، معنای مقاومت انسانی در برابر فساد و بی‌عدالتی را در مرکز داستان قرار می‌دهد.

هرچند که رمان پایان کاملاً روشنی ندارد، اما در پایان، یاکوف را می‌بینیم که به دادگاه برده می‌شود و در دل امیدواری‌هایی که در بیرون از زندان برای آزادی او شکل گرفته، او همچنان بر سر عقیده و ایمانش باقی مانده است. او در حالی که بدنش از شکنجه‌های جسمی خمیده است، با قامتی راست، پای در راه دادگاه می‌گذارد. این تصویر، نماد انسان مقاومی است که روحش را از دست نداده است.

تعمیرکار بیش از آنکه داستان رهایی فردی باشد، روایتی است از تسلیم‌نشدن در برابر ظلم. یاکوف می‌داند که شاید هیچ‌گاه از این مهلکه سالم بیرون نیاید، اما در ذهن او آزادی معنایی دیگر یافته است: آزادی درونی، حفظ کرامت انسان. از این‌رو او حتی در بدترین شرایط، دست از امید به حقیقت نمی‌کشد.

این داستان نه تنها تقابلی است میان فرد و سیستم سرکوبگر، بلکه پرسشی عمیق درباره‌ی هویت، ایمان و مسئولیت اخلاقی انسان مطرح می‌کند. یاکوف که در آغاز داستان از یهودی‌بودن خود می‌گریخت، در پایان، آن را با آگاهی، عزت و افتخار می‌پذیرد. او درمی‌یابد که حقیقت، حتی در زندان و در آستانه‌ی مرگ، ارزش آن را دارد که برایش جنگید.

در پایان رمان، مخاطب با این پرسش تنها می‌ماند که آیا رهایی ممکن است؟ اما پاسخ نهایی مالامود این است که حتی اگر رهایی بیرونی حاصل نشود، روح انسانی که حقیقت را رها نکرده، هیچ‌گاه در بند نخواهد بود. تعمیرکار از این‌رو اثری ماندگار است که مخاطب را به تأمل درباره‌ی معنای عدالت، ایمان و شرافت انسانی فرا می‌خواند.

بخش‌هایی از تعمیرکار

وقتی که در را بستند، یاکوف لحظه‌ای ایستاد و به دیوار خیره شد. سلول باریک، تاریک، و بی‌صدا بود. هیچ صدایی جز صدای قلب خودش نمی‌شنید. در دلش گفت: «انگار همه‌ی دنیا را پشت این در رها کرده‌ام. دیگر نه نام دارم، نه تاریخ، نه آینده.» به آرامی بر زمین سرد نشست و نفسش را بیرون داد. «اما هنوز انسانم. این را نمی‌توانند از من بگیرند.»

………………

وقتی بازپرس برای چندمین بار از او خواست اعتراف کند، یاکوف با لحنی آرام و محکم گفت:
«شما دنبال حقیقت نیستید. شما دنبال کسی می‌گردید که گناه را گردنش بیندازید تا خیالتان راحت شود.»
بازپرس خندید: «تو که خودت بهتر می‌دانی حقیقت چیست.»
یاکوف گفت: «من حقیقت را می‌دانم، اما شما نمی‌خواهید آن را بشنوید.»

……………………

گاهی شب‌ها، در تاریکی، یاکوف با خود حرف می‌زد. می‌گفت: «چطور شد که به اینجا رسیدم؟ می‌خواستم فقط زندگی کنم، کار کنم، نفس بکشم. هیچ‌وقت دشمن کسی نبودم، حتی دشمن خودم. ولی حالا همه دشمن من شده‌اند. حتی خدا انگار فراموشم کرده.»
بعد خودش را تصحیح می‌کرد: «نه، خدا فراموش نمی‌کند. این مردم‌اند که کورند و فراموشکار.»

………………..

در آن لحظه که او را از سلول بیرون کشیدند، یاکوف فهمید دیگر هیچ چیزی از زندگی‌اش باقی نمانده جز همین ایمان خاموش در دلش. به خود گفت: «اگر قرار است بمیرم، دست‌کم می‌خواهم مثل یک انسان بمیرم، نه مثل یک سگ.» گام‌هایش را محکم‌تر کرد و سرش را بالا گرفت. نگهبانان متعجب بودند که چرا این مرد، با این همه زخم، هنوز چنین راست راه می‌رود.

…………………

در فکرش گفت: «آزادی فقط در بیرون نیست. آدم اگر درون خودش را آزاد کند، هیچ زندانی نمی‌تواند او را بشکند. می‌توانند بدنم را خورد کنند، اما این فکر که بی‌گناه‌ام، این ایمان، این را از من نمی‌گیرند.»

 

اگر به کتاب تعمیرکار علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار برنارد مالامود در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا می‌سازد.