«تنها مظنون» اثری است از لوییز کندلیش (نویسندهی انگلیسی، متولد ۱۹۶۸) که در سال ۲۰۲۳ منتشر شده است. این رمان داستان مردی است که تلاش میکند گذشتهی تاریک و هویت پنهان خود را پنهان نگه دارد، اما با آشکار شدن رازهایی از سالها پیش، زندگیاش در آستانهی فروپاشی قرار میگیرد.
دربارهی تنها مظنون
کتاب تنها مظنون (The Only Suspect) نوشتهی لوییز کندلیش، یکی از آثار معمایی – روانشناختی برجستهی سالهای اخیر است که با مهارت نویسنده در ساختن تعلیق، روایت چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، توجه خوانندگان بسیاری را به خود جلب کرده است. این رمان، همانند بسیاری از آثار کندلیش، در بستری آشنا و روزمره میگذرد، اما بهتدریج با کاویدن رازهایی از گذشته، چهرهای تاریک و پیچیده از حقیقت را برملا میسازد.
در تنها مظنون، خواننده وارد دنیای مردی به نام الکس میشود؛ مردی با زندگیای آرام، همسری مهربان و خانهای دلخواه در حومهی شهر. اما این آرامش تنها سطحی است بر دریایی متلاطم از رازهایی که سالها پنهان ماندهاند. آغاز داستان با کنجکاوی یک همسایه و حفاریهایی در نزدیکی خانهی الکس، زخمهای کهنهی گذشته را میگشاید و ما را به سوی ماجرایی رازآلود و نفسگیر سوق میدهد.
رمان در دو خط زمانی روایت میشود: یکی در زمان حال، که در آن الکس تلاش میکند زندگیاش را حفظ کند و گذشتهاش را پنهان نگه دارد، و دیگری در دههی ۹۰ میلادی، جایی که با شخصیت ریکی، جوانی گرفتار در عشق، تعقیب و فریب، روبرو میشویم. کندلیش با مهارت، این دو روایت را در هم میتند و در نهایت، آنها را به نقطهای مشترک و شگفتانگیز میرساند.
تم اصلی کتاب، هویت است؛ اینکه چگونه میتوان گذشته را پشت سر گذاشت، تا چه اندازه انسان میتواند تغییر کند، و اینکه آیا واقعاً ممکن است کسی تمام گذشتهاش را دفن کرده و زندگیای تازه بسازد؟ کندلیش با طرح این پرسشها، ذهن خواننده را درگیر میکند و او را به تردید در اعتماد نسبت به راوی و واقعیت داستان وا میدارد.
الکس، یا ریکی، درگیر جدالی درونی میان وجدان و بقاست. او میکوشد همزمان نقش مردی بیگناه را ایفا کند و حقیقت را از نگاه دیگران پنهان نگه دارد. اما فشارهای بیرونی، حافظهای که گاه یاری میکند و گاه خیانت، و احساس گناهی که در لایههای پنهان ذهنش حضور دارد، به تدریج او را به مرز فروپاشی میرساند.
زبان کندلیش در این اثر، دقیق، حسابشده و در عین حال سرشار از جزئیات محیطی و روانی است. او در وصف صحنهها، چیدمان خانهها، رفتار شخصیتها و حتی فضای روانی میان دیالوگها چنان دقیق عمل میکند که خواننده احساس میکند خود در دل ماجرا ایستاده است.
یکی از نقاط قوت کتاب، عدم قطعیت مداوم آن است. خواننده تا انتهای داستان مطمئن نیست که به چه کسی میتوان اعتماد کرد، چه کسی حقیقت را میگوید و چه چیزی واقعاً در گذشته رخ داده است. این فضای شک و تردید، موتور محرکهی داستان است و باعث میشود کتاب تا صفحهی آخر نفسگیر باقی بماند.
بر خلاف بسیاری از تریلرهای روانشناختی که بر شوکبرانگیزی و پیچشهای غیرمنتظره متکیاند، کندلیش در این رمان تکیه بر تدریج دارد؛ لایهبرداری آرام از رازها، پیشرفت منطقی حوادث، و تکوین تدریجی گرهافکنیها و گرهگشاییها. این ویژگی باعث میشود که داستان واقعگرایانه و تأثیرگذار باقی بماند.
تنها مظنون تنها دربارهی یک قتل یا پنهانکاری نیست، بلکه دربارهی این است که انسان چگونه با انتخابهای گذشتهاش زندگی میکند؛ اینکه آیا میتوان از اشتباهات گریخت یا اینکه دیر یا زود، گذشته راهش را به حال باز میکند. این تأمل فلسفی در بطن داستانی هیجانی، آن را به اثری ماندگار تبدیل کرده است.
شخصیتهای فرعی رمان نیز بهخوبی پرداخته شدهاند؛ از جمله همسر الکس، همسایههای کنجکاو، و زن جوانی که در گذشتهی ریکی نقش مهمی داشته است. حضور این شخصیتها، با کنشها و کنشپذیریهایشان، بافت اجتماعی و احساسی داستان را غنا میبخشد و فضای واقعگرایانهی آن را تقویت میکند.
کندلیش که پیش از این با آثاری چون خانهی ما و مسافر دیگر شناخته شده بود، در تنها مظنون نیز بار دیگر نشان میدهد که استاد خلق تعلیقهای خانگی و رازهای پنهان در دل زندگیهای معمولی است. او با تبدیل خانهای آرام به صحنهی اضطراب و با بازی با حافظه و هویت، تجربهای دلهرهآور و تفکربرانگیز به خواننده عرضه میکند.
این کتاب، هم برای علاقمندان به داستانهای جنایی، هم برای دوستداران روانشناسی شخصیت، و هم برای کسانی که جذب رمانهایی با ساختار پیچیده و چندلایه میشوند، جذاب و خواندنی است. تنها مظنون داستانی است دربارهی حقیقت و دروغ، گذشته و حال، عشق و خیانت؛ داستانی که با هوشمندی نوشته شده و خواننده را تا پایان درگیر خود نگه میدارد.
رمان تنها مظنون در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۳ با بیش از ۶۰۰۰ رای و ۷۲۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان تنها مظنون
داستان تنها مظنون از لوییز کندلیش با شخصیتی به نام الکس آغاز میشود؛ مردی میانسال با گذشتهای مرموز که زندگیاش در ظاهر آرام و بیحاشیه به نظر میرسد. او با همسرش زویی در منطقهای خلوت و نسبتاً شیک زندگی میکند و سعی دارد گذشتهی تاریکی را که پشت سر گذاشته، برای همیشه فراموش کند. اما زندگی بیدردسر الکس زمانی به هم میریزد که پروژهای برای ساخت مسیر پیادهرو در محله آغاز میشود و حین حفاری، چیزهایی پیدا میشود که ممکن است اسرار مدفون را برملا کند.
در دل روایت، ما با فلشبکهایی به دههی ۱۹۹۰ منتقل میشویم و شخصیت جوانتری به نام ریکی را دنبال میکنیم. ریکی مردی جوان، خجالتی و کمی تنهاست که در یک داروخانه کار میکند. او درگیر رابطهای پنهانی با زنی مرموز به نام جنی میشود؛ زنی که بهتدریج روشن میشود تحت تعقیب است و از چیزی یا کسی میگریزد. رابطهی این دو به سرعت پیچیده و خطرناک میشود.
جنی به ریکی اعتماد میکند و از او کمک میخواهد تا از مرد خشنی که دنبال اوست فرار کند. ریکی، در حالی که درگیر احساسات و نوعی وسواس نسبت به جنی شده، تصمیم میگیرد جان خود را به خطر بیندازد و به او پناه دهد. اما این تصمیم، او را وارد مسیری از دروغ، فرار و در نهایت یک جنایت میکند؛ جنایتی که نقطهی عطف زندگیاش میشود.
در زمان حال، الکس بهشدت نگران حفاریهای جدید در نزدیکی خانهاش است، زیرا میداند ممکن است گذشتهای که با دقت و وسواس از آن گریخته، دوباره سر برآورد. یک همسایهی کنجکاو که درگیر شورا و پروژههای محلی است، نسبت به رفتارهای الکس مشکوک میشود و همین نگاه دقیق، الکس را بیشتر تحت فشار قرار میدهد.
همزمان، گذشتهی ریکی و حالِ الکس کمکم به هم متصل میشوند. خواننده درمییابد که الکس در واقع همان ریکی است؛ کسی که پس از وقوع حادثهای مرموز و ناپدید شدن جنی، هویت جدیدی برای خود ساخته تا از گذشتهاش بگریزد. اما هیچچیز تا ابد دفن نمیماند، و الکس باید با حقیقتی روبهرو شود که شاید او را به زندان یا بدتر از آن بکشاند.
کندلیش با مهارت، حقیقت مرگ یا ناپدید شدن جنی را تا پایان داستان پنهان نگه میدارد. خواننده بارها در مورد اینکه چه کسی قربانی بوده، چه کسی دروغ گفته و چه کسی واقعاً مجرم است، دچار تردید میشود. در این میان، خاطرات الکس با رویدادهای زمان حال درهم تنیده میشوند و ما به تدریج درمییابیم که داستان بیش از آنکه دربارهی یک قتل باشد، دربارهی هویت، گناه، ترس و فرار است.
در پایان، رازهای پنهانشده بالاخره برملا میشوند و مشخص میشود که بسیاری از چیزهایی که الکس یا همان ریکی تصور میکرد درست هستند، اشتباه بودهاند. واقعیت گذشته با نگاه جدید به آن تغییر شکل میدهد و الکس مجبور میشود مسئولیت تصمیماتش را بپذیرد، تصمیماتی که یک عمر از آنها گریخته بود. این پایان نه تنها معما را حل میکند، بلکه بار احساسی عمیقی دارد و خواننده را با پرسشهایی دربارهی بخشش، تغییر و حقیقت رها میکند.
تنها مظنون با ساختار دوگانهاش، داستانی پرکشش و پرتعلیق را به تصویر میکشد که در آن حقیقت بهآرامی از میان تاریکی بیرون میآید. لوییز کندلیش با خلق شخصیتهایی چندلایه و فضاسازی روانشناختی قوی، موفق میشود داستانی بسازد که تا لحظهی آخر ذهن خواننده را درگیر خود نگه دارد.
بخشهایی از تنها مظنون
شاید آسمانی ابری مناسبتر بود؛ طوفانی زمستانی که خانه را زیر و رو کند. اما آنچه او مدتها در انتظارش بود، در صبحی آرام و معتدل در ماه مه اتفاق افتاد.
………………
پنجره را کمی باز کرد. بوی خاک مرطوب و علف تازهکندهشده به درون خزید؛ همان بویی که سالها بود از آن فرار کرده بود. دستهایش بیاراده به لبهی میز چسبیده بود. از همان لحظهای که کامیون حفاری وارد خیابان شد، میدانست دیگر راه برگشتی نیست.
همهچیز به طرز دردناکی آرام بود؛ حتی صدای پرندگان هم شبیه وزوزی در دوردست به گوش میرسید. زویی در آشپزخانه آواز میخواند، بیخبر از اضطرابی که مثل سمی آهسته درونش میچکید. الکس با خودش فکر کرد، اگر فقط آن شب لعنتی را طور دیگری گذرانده بود، شاید حالا مردی معمولی بود با دغدغههای معمولی.
اما اینطور نبود. و حالا، بعد از بیست و چند سال، گذشته آمده بود تا طلبش را پس بگیرد. حتی صدای قدمهایش را هم میشنید؛ از زیر زمین، از خاک، از لای خاطراتی که دفنشان کرده بود. هیچکس واقعاً از گذشتهاش فرار نمیکند. فقط زمان میخرد، نه آزادی.
به آینه خیره شد. چهرهاش همان بود، اما چشمهایش نه. چشمهایی که میدانستند حقیقت، مثل خون، از میان ترکهای دیوار هم میگذرد. و حالا، فقط یک سؤال باقی مانده بود: آیا میتواند بار دیگر وانمود کند که کسی نیست که بوده؟ یا این بار نوبت حقیقت است که نفس بکشد؟
اگر به کتاب تنها مظنون علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای جنایی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر کتابهای مشابه نیز آشنا میکند.
18 مرداد 1404
تنها مظنون
«تنها مظنون» اثری است از لوییز کندلیش (نویسندهی انگلیسی، متولد ۱۹۶۸) که در سال ۲۰۲۳ منتشر شده است. این رمان داستان مردی است که تلاش میکند گذشتهی تاریک و هویت پنهان خود را پنهان نگه دارد، اما با آشکار شدن رازهایی از سالها پیش، زندگیاش در آستانهی فروپاشی قرار میگیرد.
دربارهی تنها مظنون
کتاب تنها مظنون (The Only Suspect) نوشتهی لوییز کندلیش، یکی از آثار معمایی – روانشناختی برجستهی سالهای اخیر است که با مهارت نویسنده در ساختن تعلیق، روایت چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، توجه خوانندگان بسیاری را به خود جلب کرده است. این رمان، همانند بسیاری از آثار کندلیش، در بستری آشنا و روزمره میگذرد، اما بهتدریج با کاویدن رازهایی از گذشته، چهرهای تاریک و پیچیده از حقیقت را برملا میسازد.
در تنها مظنون، خواننده وارد دنیای مردی به نام الکس میشود؛ مردی با زندگیای آرام، همسری مهربان و خانهای دلخواه در حومهی شهر. اما این آرامش تنها سطحی است بر دریایی متلاطم از رازهایی که سالها پنهان ماندهاند. آغاز داستان با کنجکاوی یک همسایه و حفاریهایی در نزدیکی خانهی الکس، زخمهای کهنهی گذشته را میگشاید و ما را به سوی ماجرایی رازآلود و نفسگیر سوق میدهد.
رمان در دو خط زمانی روایت میشود: یکی در زمان حال، که در آن الکس تلاش میکند زندگیاش را حفظ کند و گذشتهاش را پنهان نگه دارد، و دیگری در دههی ۹۰ میلادی، جایی که با شخصیت ریکی، جوانی گرفتار در عشق، تعقیب و فریب، روبرو میشویم. کندلیش با مهارت، این دو روایت را در هم میتند و در نهایت، آنها را به نقطهای مشترک و شگفتانگیز میرساند.
تم اصلی کتاب، هویت است؛ اینکه چگونه میتوان گذشته را پشت سر گذاشت، تا چه اندازه انسان میتواند تغییر کند، و اینکه آیا واقعاً ممکن است کسی تمام گذشتهاش را دفن کرده و زندگیای تازه بسازد؟ کندلیش با طرح این پرسشها، ذهن خواننده را درگیر میکند و او را به تردید در اعتماد نسبت به راوی و واقعیت داستان وا میدارد.
الکس، یا ریکی، درگیر جدالی درونی میان وجدان و بقاست. او میکوشد همزمان نقش مردی بیگناه را ایفا کند و حقیقت را از نگاه دیگران پنهان نگه دارد. اما فشارهای بیرونی، حافظهای که گاه یاری میکند و گاه خیانت، و احساس گناهی که در لایههای پنهان ذهنش حضور دارد، به تدریج او را به مرز فروپاشی میرساند.
زبان کندلیش در این اثر، دقیق، حسابشده و در عین حال سرشار از جزئیات محیطی و روانی است. او در وصف صحنهها، چیدمان خانهها، رفتار شخصیتها و حتی فضای روانی میان دیالوگها چنان دقیق عمل میکند که خواننده احساس میکند خود در دل ماجرا ایستاده است.
یکی از نقاط قوت کتاب، عدم قطعیت مداوم آن است. خواننده تا انتهای داستان مطمئن نیست که به چه کسی میتوان اعتماد کرد، چه کسی حقیقت را میگوید و چه چیزی واقعاً در گذشته رخ داده است. این فضای شک و تردید، موتور محرکهی داستان است و باعث میشود کتاب تا صفحهی آخر نفسگیر باقی بماند.
بر خلاف بسیاری از تریلرهای روانشناختی که بر شوکبرانگیزی و پیچشهای غیرمنتظره متکیاند، کندلیش در این رمان تکیه بر تدریج دارد؛ لایهبرداری آرام از رازها، پیشرفت منطقی حوادث، و تکوین تدریجی گرهافکنیها و گرهگشاییها. این ویژگی باعث میشود که داستان واقعگرایانه و تأثیرگذار باقی بماند.
تنها مظنون تنها دربارهی یک قتل یا پنهانکاری نیست، بلکه دربارهی این است که انسان چگونه با انتخابهای گذشتهاش زندگی میکند؛ اینکه آیا میتوان از اشتباهات گریخت یا اینکه دیر یا زود، گذشته راهش را به حال باز میکند. این تأمل فلسفی در بطن داستانی هیجانی، آن را به اثری ماندگار تبدیل کرده است.
شخصیتهای فرعی رمان نیز بهخوبی پرداخته شدهاند؛ از جمله همسر الکس، همسایههای کنجکاو، و زن جوانی که در گذشتهی ریکی نقش مهمی داشته است. حضور این شخصیتها، با کنشها و کنشپذیریهایشان، بافت اجتماعی و احساسی داستان را غنا میبخشد و فضای واقعگرایانهی آن را تقویت میکند.
کندلیش که پیش از این با آثاری چون خانهی ما و مسافر دیگر شناخته شده بود، در تنها مظنون نیز بار دیگر نشان میدهد که استاد خلق تعلیقهای خانگی و رازهای پنهان در دل زندگیهای معمولی است. او با تبدیل خانهای آرام به صحنهی اضطراب و با بازی با حافظه و هویت، تجربهای دلهرهآور و تفکربرانگیز به خواننده عرضه میکند.
این کتاب، هم برای علاقمندان به داستانهای جنایی، هم برای دوستداران روانشناسی شخصیت، و هم برای کسانی که جذب رمانهایی با ساختار پیچیده و چندلایه میشوند، جذاب و خواندنی است. تنها مظنون داستانی است دربارهی حقیقت و دروغ، گذشته و حال، عشق و خیانت؛ داستانی که با هوشمندی نوشته شده و خواننده را تا پایان درگیر خود نگه میدارد.
رمان تنها مظنون در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۳ با بیش از ۶۰۰۰ رای و ۷۲۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان تنها مظنون
داستان تنها مظنون از لوییز کندلیش با شخصیتی به نام الکس آغاز میشود؛ مردی میانسال با گذشتهای مرموز که زندگیاش در ظاهر آرام و بیحاشیه به نظر میرسد. او با همسرش زویی در منطقهای خلوت و نسبتاً شیک زندگی میکند و سعی دارد گذشتهی تاریکی را که پشت سر گذاشته، برای همیشه فراموش کند. اما زندگی بیدردسر الکس زمانی به هم میریزد که پروژهای برای ساخت مسیر پیادهرو در محله آغاز میشود و حین حفاری، چیزهایی پیدا میشود که ممکن است اسرار مدفون را برملا کند.
در دل روایت، ما با فلشبکهایی به دههی ۱۹۹۰ منتقل میشویم و شخصیت جوانتری به نام ریکی را دنبال میکنیم. ریکی مردی جوان، خجالتی و کمی تنهاست که در یک داروخانه کار میکند. او درگیر رابطهای پنهانی با زنی مرموز به نام جنی میشود؛ زنی که بهتدریج روشن میشود تحت تعقیب است و از چیزی یا کسی میگریزد. رابطهی این دو به سرعت پیچیده و خطرناک میشود.
جنی به ریکی اعتماد میکند و از او کمک میخواهد تا از مرد خشنی که دنبال اوست فرار کند. ریکی، در حالی که درگیر احساسات و نوعی وسواس نسبت به جنی شده، تصمیم میگیرد جان خود را به خطر بیندازد و به او پناه دهد. اما این تصمیم، او را وارد مسیری از دروغ، فرار و در نهایت یک جنایت میکند؛ جنایتی که نقطهی عطف زندگیاش میشود.
در زمان حال، الکس بهشدت نگران حفاریهای جدید در نزدیکی خانهاش است، زیرا میداند ممکن است گذشتهای که با دقت و وسواس از آن گریخته، دوباره سر برآورد. یک همسایهی کنجکاو که درگیر شورا و پروژههای محلی است، نسبت به رفتارهای الکس مشکوک میشود و همین نگاه دقیق، الکس را بیشتر تحت فشار قرار میدهد.
همزمان، گذشتهی ریکی و حالِ الکس کمکم به هم متصل میشوند. خواننده درمییابد که الکس در واقع همان ریکی است؛ کسی که پس از وقوع حادثهای مرموز و ناپدید شدن جنی، هویت جدیدی برای خود ساخته تا از گذشتهاش بگریزد. اما هیچچیز تا ابد دفن نمیماند، و الکس باید با حقیقتی روبهرو شود که شاید او را به زندان یا بدتر از آن بکشاند.
کندلیش با مهارت، حقیقت مرگ یا ناپدید شدن جنی را تا پایان داستان پنهان نگه میدارد. خواننده بارها در مورد اینکه چه کسی قربانی بوده، چه کسی دروغ گفته و چه کسی واقعاً مجرم است، دچار تردید میشود. در این میان، خاطرات الکس با رویدادهای زمان حال درهم تنیده میشوند و ما به تدریج درمییابیم که داستان بیش از آنکه دربارهی یک قتل باشد، دربارهی هویت، گناه، ترس و فرار است.
در پایان، رازهای پنهانشده بالاخره برملا میشوند و مشخص میشود که بسیاری از چیزهایی که الکس یا همان ریکی تصور میکرد درست هستند، اشتباه بودهاند. واقعیت گذشته با نگاه جدید به آن تغییر شکل میدهد و الکس مجبور میشود مسئولیت تصمیماتش را بپذیرد، تصمیماتی که یک عمر از آنها گریخته بود. این پایان نه تنها معما را حل میکند، بلکه بار احساسی عمیقی دارد و خواننده را با پرسشهایی دربارهی بخشش، تغییر و حقیقت رها میکند.
تنها مظنون با ساختار دوگانهاش، داستانی پرکشش و پرتعلیق را به تصویر میکشد که در آن حقیقت بهآرامی از میان تاریکی بیرون میآید. لوییز کندلیش با خلق شخصیتهایی چندلایه و فضاسازی روانشناختی قوی، موفق میشود داستانی بسازد که تا لحظهی آخر ذهن خواننده را درگیر خود نگه دارد.
بخشهایی از تنها مظنون
شاید آسمانی ابری مناسبتر بود؛ طوفانی زمستانی که خانه را زیر و رو کند. اما آنچه او مدتها در انتظارش بود، در صبحی آرام و معتدل در ماه مه اتفاق افتاد.
………………
پنجره را کمی باز کرد. بوی خاک مرطوب و علف تازهکندهشده به درون خزید؛ همان بویی که سالها بود از آن فرار کرده بود. دستهایش بیاراده به لبهی میز چسبیده بود. از همان لحظهای که کامیون حفاری وارد خیابان شد، میدانست دیگر راه برگشتی نیست.
همهچیز به طرز دردناکی آرام بود؛ حتی صدای پرندگان هم شبیه وزوزی در دوردست به گوش میرسید. زویی در آشپزخانه آواز میخواند، بیخبر از اضطرابی که مثل سمی آهسته درونش میچکید. الکس با خودش فکر کرد، اگر فقط آن شب لعنتی را طور دیگری گذرانده بود، شاید حالا مردی معمولی بود با دغدغههای معمولی.
اما اینطور نبود. و حالا، بعد از بیست و چند سال، گذشته آمده بود تا طلبش را پس بگیرد. حتی صدای قدمهایش را هم میشنید؛ از زیر زمین، از خاک، از لای خاطراتی که دفنشان کرده بود. هیچکس واقعاً از گذشتهاش فرار نمیکند. فقط زمان میخرد، نه آزادی.
به آینه خیره شد. چهرهاش همان بود، اما چشمهایش نه. چشمهایی که میدانستند حقیقت، مثل خون، از میان ترکهای دیوار هم میگذرد. و حالا، فقط یک سؤال باقی مانده بود: آیا میتواند بار دیگر وانمود کند که کسی نیست که بوده؟ یا این بار نوبت حقیقت است که نفس بکشد؟
اگر به کتاب تنها مظنون علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای جنایی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر کتابهای مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان خارجی، رمان، روانشناسی، معمایی/رازآلود
۰ برچسبها: ادبیات انگلیس، ادبیات جهان، لوییز کندلیش، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب