«درشتی» اثری است از علیاشرف درویشیان (نویسندهی زادهی کرمانشاه، از ۱۳۲۰ تا ۱۳۹۶) که در سال ۱۳۷۳ منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از ده داستان کوتاه است که با نگاهی انتقادی، رنج، آوارگی و مرگ مردم فرودست بهویژه در کردستان دههی شصت را زیر سایهی جنگ و خشونت روایت میکند.
دربارهی درشتی
کتاب «درشتی» اثر علیاشرف درویشیان، مجموعهای از ده داستان کوتاه است که نخستینبار در سال ۱۳۷۳ توسط نشر چشمه منتشر شد و چهار سال بعد با ویرایشی تازه دوباره به چاپ رسید. این اثر نقطه عطفی در کارنامه نویسنده بهشمار میآید، زیرا او در آن با فاصله گرفتن نسبی از رئالیسم آثار پیشینش، روایتهایی را خلق کرده که در آنها فرم داستانی نقش پررنگی دارد. با وجود این تغییر، دغدغه اصلی درویشیان همچنان همان مسائل اجتماعی و زندگی دشوار طبقات فرودست است.
این مجموعه نخستین اثر داستانی او پس از پایان جنگ ایران و عراق و نیز جنگ و درگیریهای خونین در کردستان ایران بهشمار میرود. همین زمینه تاریخی، فضای داستانها را آمیخته با تلخی، ویرانی و اندوه کرده است. بیماری، آوارگی، مرگ عزیزان، تنهایی و از دست رفتن امید، در بیشتر روایتها حضوری پررنگ دارند و به شکلی متفاوت از ادبیات رسمی جنگ، جنبه انسانی و غیرحماسی این وقایع را نشان میدهند.
پنج داستان این کتاب بهطور مستقیم به تأثیر جنگ میپردازند و جز یک داستان، باقی روایتها به زندگی مردم کردستان در دهه شصت میپردازد. از اعدامهای دستهجمعی و شکنجهها گرفته تا بمبارانهای شیمیایی و موشکباران شهرها و روستاها، همه در این صفحات بازتاب یافتهاند. درویشیان با روایتی بیپرده، واقعیتهای هولناک این سالها را از دید قربانیان بازگو میکند.
داستان آغازین کتاب که نام مجموعه نیز از آن گرفته شده، «درشتی» است. الهام این داستان از عکسی مشهور اثر جهانگیر رزمی گرفته شده که صحنه اعدام جمعی در کردستان را به تصویر میکشد. نویسنده این تصویر را در قالب داستانی با فضایی آمیخته از واقعیت و سوررئالیسم بازآفرینی کرده است. راوی پسرکی است که در یک روز بارانی برای بریدن نی به نیزار میرود، اما ناگهان با صحنهای خونین روبهرو میشود؛ از درون نی بریدهشده، شاهد تیرباران هشت مرد میشود.
این داستان با عبور از مرز واقعیت و خیال، به شکلی نمادین قلم را به ابزار ثبت حقیقت تاریخی بدل میکند. قلمی که از نی خونآلود ساخته شده، نه مشق مدرسه، بلکه پیام و خاطره خون ریختگان را مینویسد. درویشیان در این روایت، هم هراس و درماندگی را نشان میدهد و هم آگاهی و رسالتی را که بر دوش بازماندگان سنگینی میکند.
در داستان «این لحظه»، نویسنده سرگذشت مردی را بازمیگوید که برای نجات از دستگیری و شکنجه، خود را از پنجره آپارتمان به پایین پرت میکند. داستان «بفرینه» نیز از دردناکترین بخشهای کتاب است. این روایت زندگی خانوادهای کُرد را بیان میکند که پدر به جبهه رفته و مادر ناچار به اداره زندگی و مراقبت از دو کودک خردسال است. بازگشت مادر به خانه پس از کار، با صحنه مرگ عزیزانش در اثر حمله شیمیایی روبهرو میشود؛ فاجعهای که یادآور بمبارانهای سردشت، حلبچه و زرده است.
دیگر داستانهای کتاب، مانند «خانه نمدی کوچک»، «شبح»، «نشانه»، «نان و نمک برای پر طاووس»، «کبریت بیخطر»، «سکه سوراخ» و «باریکهراه مهتابی»، هر یک به گوشهای از زندگی پررنج مردم این مناطق میپردازند. در همه آنها فضای سرد و تیره، همراه با روایتهایی از رنج و محرومیت، حضوری مداوم دارد.
زبان کتاب ساده و بیپیرایه است و نویسنده با بهرهگیری از اصطلاحات و واژگان کردی، فضایی زنده و بومی خلق کرده است. زاویه دید اغلب داستانها سوم شخص و راوی دانای کل است که بر همه وقایع و احساسات شخصیتها احاطه دارد. همین شیوه روایت، امکان ترسیم جامعتری از شرایط اجتماعی و فردی شخصیتها را فراهم آورده است.
یکی از ویژگیهای مهم «درشتی» تأکید بر نقش کودکان و نوجوانان در مواجهه با فجایع است. این نسل جوان یا قربانی مستقیم جنگ و خشونتاند یا شاهد خاموش رنج دیگران، و در هر دو حالت، بار سنگین خاطره و درد را بر دوش میکشند.
با آنکه بیشتر داستانها سرشار از تلخی و اندوهاند، اما در عمق این روایتها، نوعی آگاهی تاریخی و اجتماعی موج میزند. درویشیان نهتنها مصائب را ثبت میکند، بلکه پیوند آنها با ساختارهای سیاسی و اجتماعی زمانه را یادآور میشود و به خواننده اجازه میدهد تا ورای روایتها، به سرچشمه این رنجها بیندیشد.
«درشتی» اثری است که هم ارزش ادبی دارد و هم ارزش مستندسازی. این کتاب، تصویری زنده و بیواسطه از بخشی تاریک از تاریخ معاصر ایران و بهویژه کردستان ارائه میدهد؛ روایتی که با گذر سالها، اهمیت و تأثیر خود را همچنان حفظ کرده است.
کتاب درشتی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۳ با بیش از ۱۵۰ رای و ۲۸ نقد و نظر است.
فهرست و خلاصهی داستانهای درشتی
۱. درشتی: داستان از زبان پسرکی روایت میشود که در روزی بارانی برای بریدن نی به نیزار میرود تا از آن قلم بسازد. اما در میان نیها ناگهان با صحنهای خونین مواجه میشود: از سوراخ نی بریدهشده، شاهد اعدام دستهجمعی هشت مرد میشود. قلم ساختهشده از نی خونآلود بهجای مشق مدرسه، پیامی تاریخی درباره کشتار مینویسد. روایت، مرز میان واقعیت و خیال را درمینوردد و بار نمادین قلم و خون را به دوش میکشد.
۲. این لحظه: مردی که تحت تعقیب نیروهای امنیتی است، برای آنکه دستگیر نشود و زیر شکنجه قرار نگیرد، تصمیمی مرگبار میگیرد: او خود را از پنجره آپارتمان به پایین پرت میکند.
۳. خانهی نمدی کوچک: روایتی از زندگی خانوادهای روستایی در کردستان که در خانهای نمدی و کوچک زندگی میکنند. جنگ و فقر، زندگی آرام آنها را برهم زده و سایه ترس و ناامنی بر سرشان افتاده است. فضای داستان، ترکیبی از خاطرات کودکی و تلخی روزگار جنگ است.
۴. شبح: برخلاف بیشتر داستانهای کتاب که مستقیم به جنگ و کردستان میپردازند، این روایت فضایی متفاوت دارد. داستان از حضور مرموز یک شبح سخن میگوید که در ذهن یا زندگی شخصیت اصلی سرک میکشد. مرز میان واقعیت و توهم در این داستان باریک است و خواننده را در تردید نگه میدارد.
۵. نشانه: داستان درباره جستوجوی شخصیتی برای یافتن نشانهای از عزیز گمشده یا کشتهشدهاش است. در فضای جنگزده و آکنده از مرگ و ویرانی، کوچکترین شیء یا خاطره به نشانهای پرارزش برای زنده نگه داشتن یاد عزیزان بدل میشود.
۶. نان و نمک برای پر طاووس: داستانی با پسزمینهای استعاری که در آن «نان و نمک» نماد پیوند و وفاداری است. شخصیت اصلی تلاش میکند در میان فقر و تنگدستی، رسم مهماننوازی و تعهد را حفظ کند؛ حتی وقتی شرایط جنگ و محرومیت نفس همه را بریده است.
۷. کبریت بیخطر: روایت زندگی کودکی یا نوجوانی که با فقر، جنگ و قحطی دستوپنجه نرم میکند. کبریت بیخطر، نمادی از امید خاموش و تلاش بیثمر برای روشن کردن نوری در دل تاریکی است. داستان با زبانی ساده اما تلخ، ناکامیهای کوچک روزمره را به تصویر میکشد.
۸. سکهی سوراخ: داستانی درباره شیئی به ظاهر بیارزش اما سرشار از خاطره. سکه سوراخشدهای که از دستبهدست گشتن و یادآوری گذشته، به نمادی از پیوند با عزیزان و روزگاران از دسترفته بدل میشود. جنگ و آوارگی این پیوندها را شکنندهتر میکند.
۹. باریکهراه مهتابی: روایتی شاعرانه و غمگین از مسیری باریک و روشن در دل شب، که شخصیت داستان برای رسیدن به مقصدی دور یا امن از آن میگذرد. باریکهراه، هم مسیر فیزیکی و هم استعارهای از گذر پرمخاطره زندگی در میان جنگ و ناامنی است.
۱۰. بفرینه: داستانی تکاندهنده درباره مادری که پس از رفتن همسرش به جنگ، مجبور به کار سخت برای تأمین زندگی دو فرزند خردسالش است. او در بازگشت از کار، با صحنه مرگ همه اعضای خانوادهاش در اثر حمله شیمیایی روبهرو میشود. این روایت بازتابی از فجایع سردشت، حلبچه و زرده است.
بخشهایی از درشتی
چهارشنبه بود. آخر آبان ماه. یک چهارشنبه ی زرد با لکه های سرخ و نارنجی. باران شب پیش ایستاده بود اما برگ همچنان در دو سوی جاده می بارید. جاده ی خاکی پر از دست انداز یکسره با برگ و گل قرمز پوشیده شده بود.
باد روی چالاب ها را می لرزاند و تصویر آسمان و ابرها را تکه تکه می کرد. مینی بوس پشت سرهم در چالاب ها می افتاد و دوسوی جاده از گل آبه قرمز می شد. پس از دو ساعت وقتی مینی بوس به جاده ی آسفالته رسید گویی دنیا یکباره در سکوت و آرامش فرورفت. آن تکان ها و سر و صدا ها تقریبا آرام گرفت.
چیزی در شکم مسافران ته نشین شد و از حرکت ایستاد. عق زدن پیرزنی که در کنار شیشه نشسته بود فروکش کرد. زن و دختری که روی صندلی پشت سر راننده نشسته بودند دیگر مجبور نبودند دائم خود را جابجا کنند و برای تکیه زدن عقب بکشند. دختر ده ساله بود. پلکهایش از گریه سرخ و تر بود. زن صورتی کشیده و لاغر داشت. پوست روی گونه هایش خشکی زده بود و دو طره ی سفید از زیر سربندش بیرون آمده بود.
در چین و چروک های کنج لبش داغی عمیق نشسته بود اما هنوز سایه ی کمرنگی از امید در چشمانش سوسو می زد. لباس زن سیاه بود و تابش آفتاب قسمت هایی از سربند و پیراهنش را قهوه ای کرده بود. دختر یک جفت کفش کتانی سورمه ای به پا داشت که چندجایی اش را با نخ سیاه دوخته بود. بندهای کفش را دور مچش پیچیده و گره زده بود. زن گهگاه به کفش های دختر نگاه می کرد.
«صد بار گفتم این کتانی ها را نپوش، این های یادگار داداش است.» پیش از سوار شدن به مینی بوس زن کمی گل قرمز از جاده برداشت و به جلوی سربند خود مالید.
………………..
سرک خیس از باران، نیها را در چنگ میفشرد. بیحرکت، درجا خشکش زده بود و به آن سوی برکه ماتش برده بود. گاه لرزشی سراپایش را تکان میداد. بارانِ شفاف، میلهمیله و تکتک، فضا را میبرید و مه در بین تکهها میلغزید.
سیاهپوشها، تفنگهاشان را از زیر بارانیها درآوردند و زانو زدند. همهجا خیس بود و آب برکه بالا میآمد. یکی از آنها، از جیب بغلش کاغذی بیرون آورد و با زبان ناآشنایی که پسرک چیزی از آن نفهمید، خواند. تند و تند و با لکنت خواند. ورقه خیسید، وا رفت و به دست مرد چسبید.
مرد با زحمت کاغذ را از دستهای خود کند و تکهتکه روی زمین پرت کرد؛ اما یکی از تکهها به دامن بارانیاش چسبید و همانجا ماند. غرّشی میلههای بلورین باران را لرزاند. غوطه خورکها در نیزار پنهان شدند. اولی، آن که دستش بادپیچی شده بود، از جای خود تکان خورد. مشتهای گره کردهاش را به هم فشرد.
فشار و ضربه گلولهها، نفر سوم و چهارم را که نوجوان و لاغر و باریک بودند، چند وجب به هوا پرت کرد. از دور چیزی ترکید و باران شدیدتر از پیش آوار شد. غوطه خورکِ هراسانی، از کنار پای پسرک گذشت و با شتاب سر خود را در پوشالهای دامنه نیزار فرو برد؛ اما دُم و پاهای زرد رنگش با پرههای گشوده، بیرون ماند. لرزشِ پرههای پای پرنده آبی، پسرک را بیشتر ترساند.
اگر به کتاب درشتی علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار علیاشرف درویشیان در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میسازد.
20 مرداد 1404
درشتی
«درشتی» اثری است از علیاشرف درویشیان (نویسندهی زادهی کرمانشاه، از ۱۳۲۰ تا ۱۳۹۶) که در سال ۱۳۷۳ منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از ده داستان کوتاه است که با نگاهی انتقادی، رنج، آوارگی و مرگ مردم فرودست بهویژه در کردستان دههی شصت را زیر سایهی جنگ و خشونت روایت میکند.
دربارهی درشتی
کتاب «درشتی» اثر علیاشرف درویشیان، مجموعهای از ده داستان کوتاه است که نخستینبار در سال ۱۳۷۳ توسط نشر چشمه منتشر شد و چهار سال بعد با ویرایشی تازه دوباره به چاپ رسید. این اثر نقطه عطفی در کارنامه نویسنده بهشمار میآید، زیرا او در آن با فاصله گرفتن نسبی از رئالیسم آثار پیشینش، روایتهایی را خلق کرده که در آنها فرم داستانی نقش پررنگی دارد. با وجود این تغییر، دغدغه اصلی درویشیان همچنان همان مسائل اجتماعی و زندگی دشوار طبقات فرودست است.
این مجموعه نخستین اثر داستانی او پس از پایان جنگ ایران و عراق و نیز جنگ و درگیریهای خونین در کردستان ایران بهشمار میرود. همین زمینه تاریخی، فضای داستانها را آمیخته با تلخی، ویرانی و اندوه کرده است. بیماری، آوارگی، مرگ عزیزان، تنهایی و از دست رفتن امید، در بیشتر روایتها حضوری پررنگ دارند و به شکلی متفاوت از ادبیات رسمی جنگ، جنبه انسانی و غیرحماسی این وقایع را نشان میدهند.
پنج داستان این کتاب بهطور مستقیم به تأثیر جنگ میپردازند و جز یک داستان، باقی روایتها به زندگی مردم کردستان در دهه شصت میپردازد. از اعدامهای دستهجمعی و شکنجهها گرفته تا بمبارانهای شیمیایی و موشکباران شهرها و روستاها، همه در این صفحات بازتاب یافتهاند. درویشیان با روایتی بیپرده، واقعیتهای هولناک این سالها را از دید قربانیان بازگو میکند.
داستان آغازین کتاب که نام مجموعه نیز از آن گرفته شده، «درشتی» است. الهام این داستان از عکسی مشهور اثر جهانگیر رزمی گرفته شده که صحنه اعدام جمعی در کردستان را به تصویر میکشد. نویسنده این تصویر را در قالب داستانی با فضایی آمیخته از واقعیت و سوررئالیسم بازآفرینی کرده است. راوی پسرکی است که در یک روز بارانی برای بریدن نی به نیزار میرود، اما ناگهان با صحنهای خونین روبهرو میشود؛ از درون نی بریدهشده، شاهد تیرباران هشت مرد میشود.
این داستان با عبور از مرز واقعیت و خیال، به شکلی نمادین قلم را به ابزار ثبت حقیقت تاریخی بدل میکند. قلمی که از نی خونآلود ساخته شده، نه مشق مدرسه، بلکه پیام و خاطره خون ریختگان را مینویسد. درویشیان در این روایت، هم هراس و درماندگی را نشان میدهد و هم آگاهی و رسالتی را که بر دوش بازماندگان سنگینی میکند.
در داستان «این لحظه»، نویسنده سرگذشت مردی را بازمیگوید که برای نجات از دستگیری و شکنجه، خود را از پنجره آپارتمان به پایین پرت میکند. داستان «بفرینه» نیز از دردناکترین بخشهای کتاب است. این روایت زندگی خانوادهای کُرد را بیان میکند که پدر به جبهه رفته و مادر ناچار به اداره زندگی و مراقبت از دو کودک خردسال است. بازگشت مادر به خانه پس از کار، با صحنه مرگ عزیزانش در اثر حمله شیمیایی روبهرو میشود؛ فاجعهای که یادآور بمبارانهای سردشت، حلبچه و زرده است.
دیگر داستانهای کتاب، مانند «خانه نمدی کوچک»، «شبح»، «نشانه»، «نان و نمک برای پر طاووس»، «کبریت بیخطر»، «سکه سوراخ» و «باریکهراه مهتابی»، هر یک به گوشهای از زندگی پررنج مردم این مناطق میپردازند. در همه آنها فضای سرد و تیره، همراه با روایتهایی از رنج و محرومیت، حضوری مداوم دارد.
زبان کتاب ساده و بیپیرایه است و نویسنده با بهرهگیری از اصطلاحات و واژگان کردی، فضایی زنده و بومی خلق کرده است. زاویه دید اغلب داستانها سوم شخص و راوی دانای کل است که بر همه وقایع و احساسات شخصیتها احاطه دارد. همین شیوه روایت، امکان ترسیم جامعتری از شرایط اجتماعی و فردی شخصیتها را فراهم آورده است.
یکی از ویژگیهای مهم «درشتی» تأکید بر نقش کودکان و نوجوانان در مواجهه با فجایع است. این نسل جوان یا قربانی مستقیم جنگ و خشونتاند یا شاهد خاموش رنج دیگران، و در هر دو حالت، بار سنگین خاطره و درد را بر دوش میکشند.
با آنکه بیشتر داستانها سرشار از تلخی و اندوهاند، اما در عمق این روایتها، نوعی آگاهی تاریخی و اجتماعی موج میزند. درویشیان نهتنها مصائب را ثبت میکند، بلکه پیوند آنها با ساختارهای سیاسی و اجتماعی زمانه را یادآور میشود و به خواننده اجازه میدهد تا ورای روایتها، به سرچشمه این رنجها بیندیشد.
«درشتی» اثری است که هم ارزش ادبی دارد و هم ارزش مستندسازی. این کتاب، تصویری زنده و بیواسطه از بخشی تاریک از تاریخ معاصر ایران و بهویژه کردستان ارائه میدهد؛ روایتی که با گذر سالها، اهمیت و تأثیر خود را همچنان حفظ کرده است.
کتاب درشتی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۳ با بیش از ۱۵۰ رای و ۲۸ نقد و نظر است.
فهرست و خلاصهی داستانهای درشتی
۱. درشتی: داستان از زبان پسرکی روایت میشود که در روزی بارانی برای بریدن نی به نیزار میرود تا از آن قلم بسازد. اما در میان نیها ناگهان با صحنهای خونین مواجه میشود: از سوراخ نی بریدهشده، شاهد اعدام دستهجمعی هشت مرد میشود. قلم ساختهشده از نی خونآلود بهجای مشق مدرسه، پیامی تاریخی درباره کشتار مینویسد. روایت، مرز میان واقعیت و خیال را درمینوردد و بار نمادین قلم و خون را به دوش میکشد.
۲. این لحظه: مردی که تحت تعقیب نیروهای امنیتی است، برای آنکه دستگیر نشود و زیر شکنجه قرار نگیرد، تصمیمی مرگبار میگیرد: او خود را از پنجره آپارتمان به پایین پرت میکند.
۳. خانهی نمدی کوچک: روایتی از زندگی خانوادهای روستایی در کردستان که در خانهای نمدی و کوچک زندگی میکنند. جنگ و فقر، زندگی آرام آنها را برهم زده و سایه ترس و ناامنی بر سرشان افتاده است. فضای داستان، ترکیبی از خاطرات کودکی و تلخی روزگار جنگ است.
۴. شبح: برخلاف بیشتر داستانهای کتاب که مستقیم به جنگ و کردستان میپردازند، این روایت فضایی متفاوت دارد. داستان از حضور مرموز یک شبح سخن میگوید که در ذهن یا زندگی شخصیت اصلی سرک میکشد. مرز میان واقعیت و توهم در این داستان باریک است و خواننده را در تردید نگه میدارد.
۵. نشانه: داستان درباره جستوجوی شخصیتی برای یافتن نشانهای از عزیز گمشده یا کشتهشدهاش است. در فضای جنگزده و آکنده از مرگ و ویرانی، کوچکترین شیء یا خاطره به نشانهای پرارزش برای زنده نگه داشتن یاد عزیزان بدل میشود.
۶. نان و نمک برای پر طاووس: داستانی با پسزمینهای استعاری که در آن «نان و نمک» نماد پیوند و وفاداری است. شخصیت اصلی تلاش میکند در میان فقر و تنگدستی، رسم مهماننوازی و تعهد را حفظ کند؛ حتی وقتی شرایط جنگ و محرومیت نفس همه را بریده است.
۷. کبریت بیخطر: روایت زندگی کودکی یا نوجوانی که با فقر، جنگ و قحطی دستوپنجه نرم میکند. کبریت بیخطر، نمادی از امید خاموش و تلاش بیثمر برای روشن کردن نوری در دل تاریکی است. داستان با زبانی ساده اما تلخ، ناکامیهای کوچک روزمره را به تصویر میکشد.
۸. سکهی سوراخ: داستانی درباره شیئی به ظاهر بیارزش اما سرشار از خاطره. سکه سوراخشدهای که از دستبهدست گشتن و یادآوری گذشته، به نمادی از پیوند با عزیزان و روزگاران از دسترفته بدل میشود. جنگ و آوارگی این پیوندها را شکنندهتر میکند.
۹. باریکهراه مهتابی: روایتی شاعرانه و غمگین از مسیری باریک و روشن در دل شب، که شخصیت داستان برای رسیدن به مقصدی دور یا امن از آن میگذرد. باریکهراه، هم مسیر فیزیکی و هم استعارهای از گذر پرمخاطره زندگی در میان جنگ و ناامنی است.
۱۰. بفرینه: داستانی تکاندهنده درباره مادری که پس از رفتن همسرش به جنگ، مجبور به کار سخت برای تأمین زندگی دو فرزند خردسالش است. او در بازگشت از کار، با صحنه مرگ همه اعضای خانوادهاش در اثر حمله شیمیایی روبهرو میشود. این روایت بازتابی از فجایع سردشت، حلبچه و زرده است.
بخشهایی از درشتی
چهارشنبه بود. آخر آبان ماه. یک چهارشنبه ی زرد با لکه های سرخ و نارنجی. باران شب پیش ایستاده بود اما برگ همچنان در دو سوی جاده می بارید. جاده ی خاکی پر از دست انداز یکسره با برگ و گل قرمز پوشیده شده بود.
باد روی چالاب ها را می لرزاند و تصویر آسمان و ابرها را تکه تکه می کرد. مینی بوس پشت سرهم در چالاب ها می افتاد و دوسوی جاده از گل آبه قرمز می شد. پس از دو ساعت وقتی مینی بوس به جاده ی آسفالته رسید گویی دنیا یکباره در سکوت و آرامش فرورفت. آن تکان ها و سر و صدا ها تقریبا آرام گرفت.
چیزی در شکم مسافران ته نشین شد و از حرکت ایستاد. عق زدن پیرزنی که در کنار شیشه نشسته بود فروکش کرد. زن و دختری که روی صندلی پشت سر راننده نشسته بودند دیگر مجبور نبودند دائم خود را جابجا کنند و برای تکیه زدن عقب بکشند. دختر ده ساله بود. پلکهایش از گریه سرخ و تر بود. زن صورتی کشیده و لاغر داشت. پوست روی گونه هایش خشکی زده بود و دو طره ی سفید از زیر سربندش بیرون آمده بود.
در چین و چروک های کنج لبش داغی عمیق نشسته بود اما هنوز سایه ی کمرنگی از امید در چشمانش سوسو می زد. لباس زن سیاه بود و تابش آفتاب قسمت هایی از سربند و پیراهنش را قهوه ای کرده بود. دختر یک جفت کفش کتانی سورمه ای به پا داشت که چندجایی اش را با نخ سیاه دوخته بود. بندهای کفش را دور مچش پیچیده و گره زده بود. زن گهگاه به کفش های دختر نگاه می کرد.
«صد بار گفتم این کتانی ها را نپوش، این های یادگار داداش است.» پیش از سوار شدن به مینی بوس زن کمی گل قرمز از جاده برداشت و به جلوی سربند خود مالید.
………………..
سرک خیس از باران، نیها را در چنگ میفشرد. بیحرکت، درجا خشکش زده بود و به آن سوی برکه ماتش برده بود. گاه لرزشی سراپایش را تکان میداد. بارانِ شفاف، میلهمیله و تکتک، فضا را میبرید و مه در بین تکهها میلغزید.
سیاهپوشها، تفنگهاشان را از زیر بارانیها درآوردند و زانو زدند. همهجا خیس بود و آب برکه بالا میآمد. یکی از آنها، از جیب بغلش کاغذی بیرون آورد و با زبان ناآشنایی که پسرک چیزی از آن نفهمید، خواند. تند و تند و با لکنت خواند. ورقه خیسید، وا رفت و به دست مرد چسبید.
مرد با زحمت کاغذ را از دستهای خود کند و تکهتکه روی زمین پرت کرد؛ اما یکی از تکهها به دامن بارانیاش چسبید و همانجا ماند. غرّشی میلههای بلورین باران را لرزاند. غوطه خورکها در نیزار پنهان شدند. اولی، آن که دستش بادپیچی شده بود، از جای خود تکان خورد. مشتهای گره کردهاش را به هم فشرد.
فشار و ضربه گلولهها، نفر سوم و چهارم را که نوجوان و لاغر و باریک بودند، چند وجب به هوا پرت کرد. از دور چیزی ترکید و باران شدیدتر از پیش آوار شد. غوطه خورکِ هراسانی، از کنار پای پسرک گذشت و با شتاب سر خود را در پوشالهای دامنه نیزار فرو برد؛ اما دُم و پاهای زرد رنگش با پرههای گشوده، بیرون ماند. لرزشِ پرههای پای پرنده آبی، پسرک را بیشتر ترساند.
اگر به کتاب درشتی علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار علیاشرف درویشیان در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات ایران، داستان کوتاه، داستان کوتاه ایرانی، داستان معاصر، سیاسی
۰ برچسبها: ادبیات ایران، علیاشرف درویشیان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب