خانه

«خانه» اثری است از مریلین رابینسون (نویسنده‌ی آمریکایی، متولد ۱۹۴۳) که در سال ۲۰۰۸ منتشر شده است. این رمان داستان بازگشت دو فرزند به خانه‌ی پدری در شهری کوچک و رویارویی دوباره آن‌ها با گذشته، روابط پیچیده‌ی خانوادگی و مفهوم بخشش است.

درباره‌ی خانه

رمان «خانه» (Home) اثر مریلین رابینسون، اثری آرام، شاعرانه و عمیق است که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد و توانست جایزه کتاب سال لس‌آنجلس تایمز و جایزه انجمن ملی کتاب آمریکا را به خود اختصاص دهد. این کتاب در حقیقت دنباله‌ای بر رمان مشهور «گیلیاد» است، هرچند که به شکلی مستقل نیز می‌توان آن را خواند و از آن لذت برد. همان‌طور که «گیلیاد» داستان یک کشیش سالخورده در شهری کوچک را روایت می‌کرد، «خانه» نیز به همان شهر بازمی‌گردد، اما این بار از زاویه دید و خانواده‌ای دیگر.

شهر خیالی گیلیاد در ایالت آیووا، با فضای مذهبی و محافظه‌کارانه‌اش، بار دیگر بستر اصلی ماجراست. این بار، داستان حول خانه خانواده باتن می‌چرخد؛ خانه‌ای قدیمی که سایه گذشته بر آن سنگینی می‌کند و با بازگشت فرزندان پراکنده، جان تازه‌ای می‌یابد. شخصیت‌های اصلی، گلوری و جک باتن، هر یک با بار سنگین خاطرات و شکست‌های شخصی وارد این خانه می‌شوند و حضور دوباره‌شان فرصتی برای مواجهه با گذشته فراهم می‌کند.

مریلین رابینسون در این رمان نیز مانند آثار دیگرش، به کندوکاو در لایه‌های روانی شخصیت‌ها می‌پردازد و داستانی آرام و در عین حال پرکشش خلق می‌کند. او با نثری شاعرانه و توصیفاتی دقیق، نه تنها فضای فیزیکی خانه و شهر را ترسیم می‌کند، بلکه جهان درونی شخصیت‌ها را نیز با جزئیات بی‌نظیر آشکار می‌سازد. «خانه» بیش از آنکه داستانی از رویدادهای پرهیجان باشد، روایتی درباره سکوت‌ها، گفت‌وگوهای ناتمام، و روابط پیچیده خانوادگی است.

گلوری باتن، دختری است که پس از شکست در زندگی شخصی‌اش، به خانه پدری بازمی‌گردد تا از پدر سالخورده‌اش مراقبت کند. این بازگشت برای او به معنای روبه‌رو شدن با خاطراتی است که شاید ترجیح می‌داد فراموش شوند. کمی بعد، جک باتن، پسر بدنام و سال‌ها دور از خانواده، نیز به خانه بازمی‌گردد. او کسی است که گذشته‌اش پر از سرکشی و رفتارهایی بوده که خانواده را آزرده است. بازگشت او جرقه‌ای برای باز شدن زخم‌های قدیمی و بازاندیشی در روابط خانوادگی می‌شود.

یکی از ویژگی‌های شاخص «خانه»، توانایی رابینسون در به تصویر کشیدن کشمکش میان عشق خانوادگی و اختلاف‌های حل‌نشده است. رابطه گلوری و جک، رابطه‌ای پر از سوءتفاهم، دلخوری، و در عین حال دلبستگی عمیق است. این تنش دائمی میان دوری و نزدیکی، خواننده را وادار می‌کند که به پیچیدگی روابط انسانی بیندیشد.

در این کتاب، خانه نه تنها مکانی فیزیکی، بلکه نمادی پرمعناست. این مکان به نوعی حافظه مشترک اعضای خانواده است، جایی که گذشته در هر گوشه‌اش حضور دارد. رابینسون با مهارت، این مفهوم را می‌پروراند و نشان می‌دهد که چگونه بازگشت به خانه می‌تواند هم مرهمی برای زخم‌ها باشد و هم یادآور آنها.

مذهب نیز همچنان در بستر داستان نقش پررنگی دارد. خانواده باتن، مانند بسیاری از خانواده‌های شهر گیلیاد، در فرهنگی مذهبی ریشه دارند. پرسش‌هایی درباره بخشش، رستگاری، و معنای ایمان در گفت‌وگوها و خاطرات شخصیت‌ها جریان دارد. رابینسون این مفاهیم را بدون تحمیل یا قضاوت، بلکه با تأمل و ظرافت، به داستان می‌بافد.

زبان و ریتم روایت در «خانه» آرام و تأمل‌برانگیز است. خواننده با جملاتی روبه‌رو می‌شود که گاه چنان شاعرانه و سرشار از تصویر هستند که می‌توان آنها را جدا از داستان نیز خواند و لذت برد. این کندی عمدی در روایت، فرصتی برای اندیشیدن به درونیات شخصیت‌ها و تأمل در مضامین کتاب فراهم می‌آورد.

«خانه» همچنین تصویری از تغییرات اجتماعی آمریکا در قرن بیستم ارائه می‌دهد، هرچند این تصویر در حاشیه داستان قرار دارد. از خلال زندگی خانواده باتن و فضای شهر گیلیاد، می‌توان ردپای تحولاتی را دید که ارزش‌ها، روابط و باورهای مردم را تحت تأثیر قرار داده‌اند.

منتقدان، این رمان را مکملی درخشان برای «گیلیاد» دانسته‌اند. اگر «گیلیاد» نگاهی به معنای زندگی و ایمان از دیدگاه یک کشیش بود، «خانه» به زندگی روزمره و چالش‌های خانوادگی از درون می‌نگرد. این دو کتاب در کنار هم، تصویری چندبعدی از شهر و ساکنانش خلق می‌کنند.

مریلین رابینسون با «خانه» بار دیگر ثابت می‌کند که استاد روایت‌های آرام و عمیق است؛ روایت‌هایی که در آنها ظرافت‌های انسانی و احساسات پیچیده جای رویدادهای پرهیجان را می‌گیرند. این رمان به خواننده یادآوری می‌کند که گاهی بزرگ‌ترین داستان‌ها در دل سکوت‌ها و نگاه‌ها نهفته‌اند.

«خانه» اثری است که هم برای خوانندگان «گیلیاد» و هم برای کسانی که نخستین‌بار به جهان داستانی رابینسون قدم می‌گذارند، تجربه‌ای ارزشمند و به‌یادماندنی خواهد بود. این کتاب ما را به تأمل درباره خانواده، بخشش، و معنای بازگشت فرامی‌خواند و در نهایت نشان می‌دهد که حتی خانه‌ای پر از خاطرات تلخ نیز می‌تواند جایی برای یافتن آرامش باشد.

رمان خانه در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۴ با بیش از ۲۹۷۰۰ رای و ۴۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از مرجان محمدی به بازار عرضه شده است.

خلاصه‌ی داستان خانه

گلوری باتن، زن میانسالی که زندگی مشترکش شکست خورده و نامزدش او را ترک کرده، به خانه پدری‌اش در شهر کوچک گیلیاد بازمی‌گردد. پدرش، کشیش سالخورده روبرت باتن، به دلیل ضعف جسمانی و کهولت سن نیاز به مراقبت دارد و گلوری تصمیم می‌گیرد در این خانه قدیمی بماند و از او نگهداری کند. بازگشت به خانه برای او یادآور خاطرات کودکی و گذشته‌ای است که هم شیرینی دارد و هم تلخی، و از همان ابتدا، حس تنهایی و اندوه در فضای داستان سایه می‌افکند.

کمی پس از بازگشت گلوری، خبر می‌رسد که جک باتن، برادر بزرگ‌تر و پرمسئله او، بعد از بیست سال غیبت به گیلیاد بازمی‌گردد. جک همیشه فرزند دردسرساز خانواده بوده، کسی که با رفتارهای غیرمسئولانه و تصمیمات نسنجیده‌اش باعث شرمندگی والدین و فاصله گرفتنش از آنها شد. اکنون بازگشت او، که برای گلوری غافلگیرکننده است، خانه را وارد مرحله‌ای تازه می‌کند؛ مرحله‌ای پر از احتیاط، خاطره، و کشمکش.

جک، مردی است خسته و در عین حال مرموز که گذشته‌اش همچنان بر او سنگینی می‌کند. او نه تنها با خانواده‌اش، بلکه با ایمان و ارزش‌هایی که در گیلیاد حاکم است بیگانه شده. بازگشتش به خانه بیشتر از آنکه برای ماندن باشد، تلاشی برای یافتن پناهی موقت و شاید فرصتی برای اصلاح برخی روابط و حساب‌های قدیمی است. گلوری که میان احساس محبت به برادر و دلخوری از گذشته او گیر افتاده، سعی می‌کند فاصله‌ای محتاطانه را حفظ کند.

روابط جک با پدرش، کشیش باتن، نیز پر از پیچیدگی است. پدر که همواره آرزو داشته پسرش به زندگی شرافتمندانه و ایمانی بازگردد، اکنون با مردی روبه‌روست که سال‌ها از خانواده و دین فاصله گرفته. با وجود اختلاف‌ها، محبت پدرانه‌اش را پنهان نمی‌کند و تلاش می‌کند پلی میان گذشته و حال بزند، هرچند که این تلاش گاهی با ناامیدی همراه است.

در طول داستان، گفت‌وگوهای طولانی و لحظات سکوت میان جک، گلوری و پدرشان، بستر اصلی روایت را شکل می‌دهد. این گفت‌وگوها گاه درباره مسائل ساده روزمره است و گاه به موضوعاتی عمیق‌تر مانند بخشش، ایمان، و معنای بازگشت می‌رسد. هر یک از شخصیت‌ها در تلاش‌اند تا جایگاه خود را در خانواده و زندگی پیدا کنند و در این مسیر، زخم‌های قدیمی دوباره سر باز می‌کند.

جک به تدریج پرده از بخشی از زندگی خود برمی‌دارد و اعتراف می‌کند که در شهر دیگری با زنی سیاه‌پوست و فرزندی کوچک زندگی داشته، اما به دلیل محدودیت‌ها و تبعیض‌های اجتماعی، رابطه‌اش با آنها پر از دشواری بوده است. این افشاگری نه تنها برای خانواده شوک‌آور است، بلکه به‌ویژه در فضای محافظه‌کارانه و مذهبی گیلیاد، بار معنایی سنگینی دارد.

با گذشت زمان، هرچند روابط کمی نرم‌تر می‌شود، اما جک همچنان احساس می‌کند به این جامعه تعلق ندارد. او در نهایت تصمیم می‌گیرد دوباره شهر را ترک کند، هرچند این بار با نوعی آشتی نسبی با گذشته و خانواده‌اش. رفتنش برای گلوری و پدرشان دردناک است، اما هر دو می‌دانند که این تصمیم بخشی از ذات جک است.

داستان با تصویری آرام اما تلخ به پایان می‌رسد؛ خانه‌ای که بار دیگر ساکت شده، اما ردپای گفت‌وگوها، خاطرات، و لحظات مشترک اخیر همچنان در آن باقی است. برای گلوری، این روزها فرصتی برای بازشناسی خود و بازنگری در معنای خانواده بوده، و برای پدر، آخرین دیدار با پسرش یادآور امیدی است که هرچند به‌طور کامل برآورده نشد، اما هرگز خاموش نخواهد شد.

بخش‌هایی از خانه

چرا خانه‌ی به آن محکمی تا این حد به نظرش متروک و غمگین می‌آمد؟ با خودش گفت حتماً عیب از نگاه منه. هنوز هم، هر هفت فرزند خانواده هر وقت که می‌توانستند به پدر سر می‌زدند، تلفن می‌کردند و پیغام، هدیه و گریپ فروت می‌فرستادند.

……………….

به بچه‌هایشان، از زمانی که توانستند مدادشمعی دست بگیرند و خط خطی کنند، یاد داده بودند که پدربزرگ و پدر پدربزرگ را به خاطر داشته باشند. اهالی شهر، بچه ها و نوه های باوفایشان به پدرش سر می زدند و اگر کشیش منطقه به دادش نمی رسید توانی برایش باقی نمی گذاشتند. دست آخر به ایمز می‌رسیم، رفیق شفیق پدر، همان که پدرشان سال‌ها بی چون وچرا تسلیمش بود.

………………..

اومدی خونه که بمونی گلوری. بله! گلوری دلش گرفت. پدرش ذوق کرده بود، بعد چشم هایش پر از اشک شد، دلش سوخت و این بار جور دیگری گفت «دست کم این دفعه که یه مدت می مونی مگه نه؟» بعد عصایش را به دست ضعیف ترش داد و ساک گلوری را از دستش گرفت. گلوری در دل گفت، خدایا، خدای بزرگ… تازگی ها همه دعاهایش این طوری شروع می شد، همین طوری هم پایان می یافت.

 

اگر به کتاب خانه علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار مریلین رابینسون در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا می‌کند.