به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان

گل صحرا

گل صحرا داستان شجاعتی است که از دل رنج زاده می‌شود؛ سرگذشت زنی که از بیابان‌های خشک سومالی تا صحنه‌های درخشان مد جهان راهی باورنکردنی را پیمود. این کتاب نه‌تنها روایتی الهام‌بخش از اراده و آزادی است، بلکه فریادی انسانی علیه سکوت و ستم بر زنان به شمار می‌آید. برای آشنا شدن با این کتاب، ادامه‌ی مطلب امروز را مطالعه کنید.
گل صحرا

فهرست مطالب

«گل صحرا» اثری است از واریس دیری (نویسنده‌ی اهل سومالی، متولد ۱۹۶۵) و کاتلین میلر (نویسنده‌ی آمریکایی) که در سال ۱۹۹۸ منتشر شده است. این کتاب روایت زندگی واقعی واریس دیری است؛ زنی سومالیایی که از فقر و سنت‌های خشن گریخت، به شهرت جهانی در دنیای مد رسید و صدای میلیون‌ها زن قربانی در سرتاسر جهان شد.

درباره‌ی گل صحرا

کتاب گل صحرا با عنوان اصلی Desert Flower، سرگذشت واقعی زنی است که از اعماق فقر، رنج و ستم برخاسته و به نمادی از شجاعت، مقاومت و کرامت انسانی بدل شده است. واریس دیری، نویسنده و قهرمان این داستان، زنی سومالیایی است که در کودکی در بیابان‌های خشک و بی‌رحم آفریقا بزرگ شد، اما سرنوشتش او را از چادرهای قبیله‌ای تا صحنه‌های درخشان مد در نیویورک و پاریس کشاند. این کتاب، هم داستانی تکان‌دهنده از بقا و اراده است و هم فریادی علیه سنت‌های خشن و غیرانسانی‌ای که هنوز در برخی نقاط جهان ادامه دارند.

در نخستین فصل‌های کتاب، خواننده با زندگی کوچ‌نشینی در سومالی آشنا می‌شود؛ جایی که خانواده‌ی واریس برای یافتن چراگاه از دشتی به دشت دیگر کوچ می‌کردند. واریس در میان گوسفندان، آفتاب سوزان و بادهای بی‌امان بزرگ شد. اما در پس این تصاویر شاعرانه‌ی بیابان، واقعیتی تلخ پنهان بود؛ واقعیتی که در کودکی بر بدن و روح او حک شد. در پنج سالگی قربانی سنت ختنه‌ی دختران شد؛ عملی که به بهانه‌ی پاکی و شرافت، هزاران زن را در سراسر آفریقا به رنج و خاموشی واداشته است.

با وجود چنین تجربه‌ی دردناکی، واریس روحی شکست‌ناپذیر داشت. او که از ازدواج اجباری گریزان بود، در نوجوانی از خانه گریخت و روزها در بیابان‌های بی‌آب و علف راه رفت تا به موگادیشو، پایتخت سومالی، رسید. این فرار جسورانه، نقطه‌ی آغاز مسیر پرماجرایی بود که سرنوشت او را تغییر داد.

در موگادیشو، بخت یاری‌اش کرد و توانست به عنوان خدمتکار در سفارت سومالی در لندن مشغول کار شود. زندگی در شهری مدرن و آزاد، چشمان او را به جهانی تازه گشود. اما با پایان مأموریت خانواده‌ی سفیر، واریس ناگهان خود را بی‌پناه و بی‌مدرک در کشوری غریب یافت. او مجبور شد برای بقا به کارهای سخت و کم‌درآمد روی آورد، ولی امیدش را از دست نداد.

سرنوشت بار دیگر به او لبخند زد وقتی در خیابان‌های لندن، عکاسی از او عکس گرفت و به دنیای مد معرفی‌اش کرد. واریس دیری که روزگاری پای برهنه بر شن‌های داغ سومالی می‌دوید، حالا بر فرش قرمز و صحنه‌های مد بین‌المللی می‌درخشید. چهره‌اش بر جلد مجلاتی چون Vogue و Elle نقش بست و به یکی از مدل‌های شناخته‌شده‌ی دهه‌ی نود بدل شد.

اما شهرت برای واریس هدف نبود؛ بلکه وسیله‌ای بود برای گفتن حقیقت. او تصمیم گرفت سکوت خود را بشکند و درباره‌ی تجربه‌ی تلخ ختنه در کودکی سخن بگوید. اعترافش در مصاحبه‌ای تلویزیونی، دنیا را شوکه کرد و بحثی جهانی درباره‌ی حقوق زنان و دختران به راه انداخت.

کتاب گل صحرا حاصل همکاری واریس دیری با کاتلین میلر است و با زبانی ساده، صادقانه و بی‌پرده نوشته شده است. نویسندگان بدون اغراق یا احساسات‌گرایی، داستان زنی را روایت می‌کنند که از قعر رنج برخاست و به صدای میلیون‌ها قربانی خاموش بدل شد. روایت او همزمان شخصی و جهانی است، چرا که نشان می‌دهد چگونه می‌توان در دل تاریکی، نوری از امید افروخت.

در بخش‌های میانی کتاب، تضاد میان دو جهان، بیابان‌های آفریقا و شهرهای پر زرق‌وبرق غرب، با نگاهی دقیق و انسانی توصیف می‌شود. واریس میان خاطرات کودکی و واقعیت مدرن زندگی‌اش در نوسان است؛ میان سنت‌هایی که روحش را زخمی کرده‌اند و جهانی که گاه در بی‌تفاوتی خود بی‌رحم‌تر از آن سنت‌هاست.

در پایان، واریس تصمیم می‌گیرد رسالت خود را در دفاع از دختران و زنان سرزمینش دنبال کند. او به عنوان سفیر ویژه‌ی سازمان ملل متحد در امور ختنه‌ی زنان منصوب می‌شود و با سفر به کشورهای مختلف، پیام آزادی و آگاهی را منتشر می‌کند. این بخش از زندگی او، کتاب را از یک روایت شخصی به بیانیه‌ای جهانی برای عدالت و انسانیت تبدیل می‌کند.

گل صحرا نه تنها خاطرات یک زن، بلکه سندی از نبرد انسان علیه جهل و خشونت است. این کتاب به خواننده یادآوری می‌کند که شجاعت می‌تواند از دل رنج زاده شود و صدای یک نفر می‌تواند جهانی را تکان دهد.

زبان صادق و بی‌پرده‌ی روایت، همراه با تصاویر زنده از بیابان و زندگی عشایری، فضایی شاعرانه و در عین حال واقع‌گرایانه می‌سازد. خواننده همزمان شاهد درد و زیبایی است؛ زخم و بهبودی، شکست و پیروزی.

در نهایت، گل صحرا کتابی است درباره‌ی آزادی و کرامت انسانی؛ درباره‌ی زنی که با ایستادگی‌اش نه تنها تقدیر خود، بلکه نگاه جهان به زنان آفریقا را تغییر داد. این کتاب، ستایشی از اراده‌ی زنانه و ایمان به زندگی است، حتی در میان طوفان‌های سهمگین بیابان.

کتاب گل صحرا در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۴ با بیش از ۴۰۰۰۰ رای و ۲۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از شهلا فیلسوفی به بازار عرضه شده است.

خلاصه‌ی محتوای گل صحرا

کتاب گل صحرا روایت زندگی واقعی واریس دیری است؛ زنی سومالیایی که از رنج و فقر برخاست و به یکی از چهره‌های برجسته‌ی جهان در مبارزه با ختنه‌ی زنان تبدیل شد. کتاب در قالب خاطراتی خطی و صمیمی نوشته شده و فصل‌به‌فصل از دوران کودکی او در بیابان‌های سومالی آغاز می‌شود و تا دوران شهرت و فعالیت‌های بشردوستانه‌اش ادامه می‌یابد.

در فصل‌های آغازین، واریس از دوران کودکی خود در میان قبایل کوچ‌نشین سومالی می‌گوید. خانواده‌اش بسیار فقیر بودند و زندگی‌شان بر پایه‌ی دامداری و کوچ مداوم برای یافتن آب و علف شکل گرفته بود. او از مادر مهربان اما مطیع سنت‌ها، و از پدری سخت‌گیر و پرصلابت یاد می‌کند که تصمیم‌های او بی‌چون‌وچرا اجرا می‌شد. در پنج سالگی، یکی از دردناک‌ترین تجربه‌های زندگی‌اش رقم خورد: ختنه. او این لحظه را با جزئیاتی تکان‌دهنده توصیف می‌کند؛ عملی که بدون بی‌هوشی و در دل بیابان انجام شد و تا مرز مرگ پیش رفت.

در بخش‌های بعدی، کتاب به دوران نوجوانی و نخستین شور استقلال واریس می‌پردازد. پدرش تصمیم می‌گیرد او را به ازدواج مردی مسن درآورد تا در ازای چند شتر، خانواده نفعی ببرد. واریس، با جسارتی کم‌نظیر، از خانه فرار می‌کند. او روزها در بیابان بی‌آب‌وعلف سرگردان می‌شود، از گرسنگی و تشنگی تا مرز مرگ پیش می‌رود، اما بالاخره خود را به موگادیشو می‌رساند. این بخش از کتاب، روایت زنده‌ای از اراده و امید در برابر ستم سنتی است.

در موگادیشو، سرنوشت او به شکلی غیرمنتظره تغییر می‌کند. یکی از خویشاوندانش که در سفارت سومالی در لندن کار می‌کند، او را با خود به انگلستان می‌برد تا به عنوان خدمتکار در خانه‌ی سفیر مشغول شود. این فصل از کتاب تضاد میان دو جهان را آشکار می‌کند: دختر بیابان‌نشینی که برای نخستین بار با دنیای مدرن، فرهنگ غربی و آزادی‌های شخصی روبه‌رو می‌شود.

با پایان مأموریت دیپلماتیک خانواده‌ی سفیر، واریس در آستانه‌ی بازگشت به سومالی قرار می‌گیرد، اما می‌داند که بازگشت به معنای ازدواج اجباری و از دست دادن آزادی است. بنابراین تصمیم می‌گیرد در لندن بماند، هرچند بی‌مدرک و بی‌پناه. او مدتی به عنوان خدمتکار و سپس کارگر در رستوران‌ها کار می‌کند و با تلاش، زبان انگلیسی می‌آموزد. در همین دوران سخت است که پایه‌های شخصیت مستقل و مقاوم او شکل می‌گیرد.

در یکی از فصل‌های میانی، ماجرای کشف استعداد واریس به عنوان مدل روایت می‌شود. او در خیابان‌های لندن توسط عکاسی به نام ترنس دانوان دیده می‌شود و از آن‌جا وارد دنیای مد می‌شود. این بخش از کتاب با طنز و شگفتی نوشته شده است؛ زیرا واریس هنوز از دنیای مد و فشن چیزی نمی‌داند و ناگهان خود را در برابر دوربین‌ها، لباس‌های مجلل و مجلات مشهور می‌بیند.

در ادامه، او به سرعت در دنیای مد پیشرفت می‌کند. نامش در کنار برندهای بزرگی چون Chanel و Levi’s دیده می‌شود و عکس‌هایش بر جلد مجلات معتبر چاپ می‌گردد. اما در پس این موفقیت‌ها، درونی ناآرام دارد. گذشته‌ی پررنجش همچنان با اوست و نمی‌تواند سکوت خود را در برابر رنج میلیون‌ها زن دیگر حفظ کند.

در فصل‌های پایانی، واریس تصمیم می‌گیرد داستان زندگی‌اش را آشکار کند. در مصاحبه‌ای تلویزیونی برای نخستین بار از ختنه‌ی خود سخن می‌گوید و جهان را با واقعیتی هولناک روبه‌رو می‌کند. این افشاگری موجب شهرت جهانی او و آغاز فعالیت‌هایش در سازمان ملل متحد می‌شود. او به عنوان سفیر ویژه‌ی سازمان ملل در امور ختنه‌ی زنان منصوب می‌شود و به کشورهای گوناگون سفر می‌کند تا آگاهی و آموزش را جایگزین سکوت و جهل کند.

کتاب در فصل‌های پایانی، نگاهی تأمل‌برانگیز به مفهوم آزادی و بازگشت به ریشه‌ها دارد. واریس به سومالی بازمی‌گردد تا خانواده‌اش را ببیند و با گذشته‌ی خود آشتی کند. او درمی‌یابد که عشق به زادگاه و نفرت از سنت‌های مضر می‌توانند در کنار هم وجود داشته باشند.

در نهایت، گل صحرا با پیامی پرقدرت به پایان می‌رسد: اینکه حتی از دل دردناک‌ترین تجربه‌ها می‌توان قدرت و معنا زایید. کتاب نه تنها داستان زندگی یک زن است، بلکه روایتی از مبارزه‌ی انسان علیه ظلم، جهل و سرنوشت تحمیلی است؛ و هر فصل آن، گامی است از خاموشی به سوی فریاد، از رنج به سوی رهایی.

بخش‌هایی از گل صحرا

مادرم یکی از شاهکارهای طبیعت را روی من گذاشت.واریس به معنی گل صحراست.گل صحرا در محیط های بی آب و علف می روید،جایی که کمتر موجود زنده ای می تواند در آن زنده بماند.گاهی اتفاق می افتد که یک سال هم در کشورم باران نمی بارد.اما وقتی بالاخره باران می بارد و زمین پر گزد و خاک را می شوید،معجزه رخ میدهد و گل ها ظاهر می شوند.

گل صحرا رنگ نارنجی مایل به زرد درخشانی دارد و به همین دلیل زرد رنگ محبوب من بوده است. واریس دیری زنی فوق العاده است.روح او مانند زیبایی اش نفس ذرسینه حبس می کند.روزها مدل بین المللی و سخنگوی خقوق زنان در آفریقاست وشب های رویای بازگشت به خانه ،به وطنش سومالی را در سر می پروراند.وقتی واریس دواذه سال بیش ترنداشت،از زندگی کوچ نشینی صحرایی فرار کرد.چون پدرش در مقابل پنج شتر ترتیب ازدواجش را با مرد غریبه ای شصت ساله داده بود.

او از صرای سخت سومالی می گذرد و به لندن جایی که به وسیله ی عکاسی کشف می شود،سفر می کند .اما او با خود خاطرات ناگوار ودرد و رنج واقعی سنتی کهن را به همراه مبرد:ختنه، وقتی که او فقط پنج سال داشت، ختنه شد.

……………………

من در بیابان به دنیا آمدم، جایی میان شن و باد. هیچ تاریخ و شهری برای تولدم وجود ندارد. مادرم گفت وقتی بادهای موسمی شروع شد، من هم آمدم. پدرم مردی بود سخت و خاموش، و مادرم آرام و صبور. زندگی‌مان از یک نقطه‌ی خاکی به نقطه‌ای دیگر می‌گذشت، به دنبال چراگاه برای شترها. خورشید همیشه بالا بود، زمین داغ، و شب‌ها سکوتی بود چنان عمیق که تنها صدای باد شنیده می‌شد.

………………..

صبحی که همه‌چیز تغییر کرد، آفتاب هنوز بالا نیامده بود. مادرم مرا بیدار کرد و گفت: امروز دختر می‌شوی. مرا به بیرون از چادر بردند. زنی با تیغ زنگ‌زده‌ای نشسته بود. هنوز بوی فلز را در هوا حس می‌کنم. جیغ زدم، اما هیچ‌کس به کمکم نیامد. خون بر شن‌های داغ جاری شد. آن روز، کودک درون من مرد و زنی زخم‌خورده به دنیا آمد.

………………….

پدرم تصمیم گرفته بود مرا به مردی بفروشد که از او بزرگ‌تر از خودش بود. می‌گفت مرد، پنج شتر به ما می‌دهد. در آن لحظه فهمیدم که ارزش من، فقط پنج شتر است. شب هنگام، وقتی همه خواب بودند، بی‌صدا از چادر بیرون رفتم. فقط ستارگان را داشتم که مرا راهنمایی کنند. روزها در بیابان راه رفتم، لب‌هایم ترک خورد، پاهایم می‌سوختند، اما می‌دانستم که اگر بمانم، دیگر من نخواهم بود.

…………………

وقتی وارد لندن شدم، گمان می‌کردم پا به سیاره‌ای دیگر گذاشته‌ام. ساختمان‌ها تا آسمان می‌رفتند، ماشین‌ها با سرعتی باورنکردنی حرکت می‌کردند و مردم حتی به هم نگاه نمی‌کردند. هیچ‌کس مرا نمی‌شناخت، و برای نخستین‌بار حس کردم شاید بتوانم دوباره خودم را بسازم. اما در دل این آزادی، تنهایی‌ای بزرگ پنهان بود. زنی بی‌نام از آفریقا، در شهری که هیچ‌کس او را نمی‌فهمید.

…………………

روزی در خیابان، مردی به من نزدیک شد و گفت: تو چهره‌ای داری که باید در مجله باشد. فکر کردم شوخی می‌کند. در تمام عمرم کسی به من چنین چیزی نگفته بود. اما چند هفته بعد، عکس من روی جلد مجله‌ای بود که در همه‌ی مغازه‌ها دیده می‌شد. وقتی تصویرم را دیدم، گریه‌ام گرفت؛ نه از خوشحالی، بلکه از حیرت. آن دختری که در عکس بود، دیگر شباهتی به کودک بیابان نداشت.

………………….

سال‌ها سکوت کرده بودم. از حرف زدن درباره‌ی گذشته می‌ترسیدم، از قضاوت، از ترحم. اما روزی فهمیدم که اگر من حرف نزنم، هیچ‌کس به یاد آن دختران نخواهد بود. در مصاحبه‌ای زنده، تصمیم گرفتم بگویم چه بر سرم آمده است. وقتی گفتم که ختنه شده‌ام، سکوتی سنگین بر استودیو حاکم شد. بعد از آن، هزاران نامه از زنان سراسر دنیا دریافت کردم. فهمیدم صدای من، صدای آن‌ها هم هست.

………………….

وقتی به سومالی برگشتم، شن‌ها همان بودند، باد همان بود، اما من دیگر آن دختر کوچک نبودم. مادر پیرم را در آغوش گرفتم و فهمیدم که هیچ چیز از عشق مادر کم نمی‌شود، حتی اگر سال‌ها و قاره‌ها میان‌مان فاصله افتاده باشد. کنار چادر قدیمی نشستیم، و من به او گفتم که حالا دیگر جهان صدایمان را می‌شنود. او لبخند زد و گفت: :خدا را شکر، دخترم. حالا دیگر باد نامت را با خود می‌برد.»

 

اگر به کتاب گل صحرا علاقه دارید، بخش معرفی برترین زندگی‌نامه‌ها در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا می‌کند.

 

0 0 رای
امتیازدهی به این کتاب
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظر
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

عناوین تصادفی

0
نظر شما برای ما مهم است، لطفاً نظر دهید.x