«منِ او» اثری است از رضا امیرخانی (نویسندهی اهل تهران، متولد ۱۳۵۲) که برای اولین بار در سال ۱۳۷۸ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی فرزند یکی از خانوادههای اصیل و قدیمی تهرانِ دهه ۱۳۱۰خورشیدی میپردازد.
دربارهی منِ او
امیرخانی در این کتاب با نگرشی مذهبی تصوف را موازی با عرفان و عشق زمینی را با موضوعاتی عرفانی فرازمینی درمیآمیزد. نویسنده در اثبات ادعای ارتباط این دو به حدیث «من عشق فعف ثم مات مات شهیدا» مستمسک میشود (گرچه از سوی اکثر فلاسفه و عرفای ایرانی مفهوم عشق در این حدیث عشق عرفانی و نه زمینی است).
شخصیتهای رمانهای امیرخانی-مانند خود او- اغلب انسانهایی هستند مذهبی. اما این عقاید، نه خود امیرخانی و نه شخصیتهای قصهاش را به دام ریا نمیکشاند. آنها هرچه که هستند، واقعیاند. مثل خود امیرخانی که هرچه هست، خودش است. در مورد نام کتاب منِ او، در نگاه اول به نظر میرسد با اسمی خاص و نشانگر مفهومی عمیق روبرو هستیم.
امیرخانی اما به سادگی به جای اینکه بخواهد از موجی که میتوانسته نام این کتاب ایجاد کند، استفاده کند، واقعیت را میگوید، اینکه زمانی که در اواخر دهه هفتاد، مشغول نوشتن کتاب با کامپیوتر قدیمیاش بوده، با توجه به حافظه کم آن کامپیوترها قدیمی و بنا به توصیه دوستی، هر فصل را در یک فایل ذخیره میکند؛ از آنجا که نام هر فصل به این شکل بوده: یکِ من، یکِ او، دویِ من، دویِ او و غیره، و تمامی فایلها را در نهایت در یک پوشه میریزد، نام این پوشه را میگذارد منِ او، و نام کتاب هم میشود منِ او. به همین سادگی و به قول خود نویسنده هیچ خبری از یک نام عجیب و غریب و عرفانی نیست.
همچنین دیگر تلاش بارز این نویسنده، تلاش برای واحد نشان دادن متن جریانات آزادیطلبانهی مبارزان استقلال طلب الجزایری (به عنوان یک نهضت ملی) و انقلاب اسلامی (به عنوان جنبشی مذهبی) است. نویسنده در ایجاد این ارتباطات قصد پیوند دادن مفاهیمی دارد که ممکن است به نظر متضاد یا حتی بیرابطه برسند. همچنین، این کتاب سعی دارد اوضاع دوران قدیم تهران را (از زمان رضاشاه) بستری برای انقلاب اسلامی توصیف کند.
اما شاید مهمترین بخش داستان، ارتباط شخصیت اول، علی فتاح با درویشی به نام مصطفی است. درویشی که به نوعی نمادی از حقیقت، آگاهی و دانایی است، در عین اعتقاد به دین(ذکر او دائما یا علی مدد است)، به اخلاق تاکید فراوان دارد و در طول داستان مانند معلمی به علی درس زندگی میدهد.
در اینجا موضوعی که به ذهن خطور میکند این است که نویسنده، از نظر معنوی جامعه را نقد میکند و معتقد است که چه در خانواده ایرانی (که شاید بهترینهایشان شبیه به خانواده فتاح باشند) و خصوصا مدرسه و فضای بیرون از خانه، آنطور که باید نتوانسته است فرزندانش را از بعد معنوی تربیت کند. چنان که این نقش در داستان منِ او، بر عهده صوفی و درویشی است از دنیا بریده که به نوعی در چارچوبهای اجتماعی جامعه امروز قرار نمیگیرد. نویسنده علاوه بر پاک بودن درویش، بر دانایی او نیز تاکید دارد و از این دانایی در رساندن هرچه بیشتر علی فتاح به معنویتی که به نظر میرسد استعدادش را هم دارد، استفاده میکند.
داستان منِ او
داستان مربوط به زندگی فردی به نام علی فتاح است و عشق پاک او با دختر خدمتکار خانواده اش به نام مهتاب که به دلیل اعتقاد علی به عشقی پاک تا زمانی که از عشق راستین خود مطمئن نشده از ازدواج امتناع میکند و در خلال داستان از راهنماییهای درویشی مصطفی نام، از سلسلهای نامعلوم کمک میگیرد که نقش مهمی در داستان نیز دارد. مهتاب و علی هر دو عاقبت ناکام از دنیا میروند تا در جهان آخرت با یکدیگر ازدواج کنند. دو راوی در داستان هستند، یکی خود رضا امیرخانی و دیگر قهرمان داستان (علی فتاح) و این دو ماجراهای زندگی علی فتاح را از کودکی تا لحظهی مرگ / ازدواج، روایت میکند.
ترجمه به سایر زبانها
کتاب «منِ او» توسط باستیان زولینو عضو هیئت علمی دانشگاه UI اندونزی، به زبان اندونزیایی ترجمه شده است. همچنین ترجمه روسی این کتاب توسط الکساندر اندروشکین و از سوی انتشارات وچه در روسیه منتشر شده و توسط انتشارات صدرای مسکو تجدید چاپ شده است. در سال ۱۳۹۵ نیز از ترجمه عربی این کتاب رونمایی شد.
بخشی از کتاب منِ او
حاج فتاح صبح زودتر از بقیه بلند شد و به مامانی گفت :
– عروس گلم! امروزفقط چای دم کن. سپرده ام صبحانه از بیرون بیاورند …
صدای کلون در مردانه ی رد ، صدای مریم را برید. مامانی که سر شوق آمده بود ، همانطور که آرام می خندید ، از اتاق خارج شد. از پله ها پایین آمد. باب جون را دید که به کریم می گفت نان و قابلمه را به اتاق زاویه ی بزرگ ببرد.
کریم به تندی سفره را پهن کرد و نان ها و قابلمه ها را در آن گذاشت.همه که سر سفره آمدند ، بلند شد و از باب جون اجازه ی مرخصی گرفت. اما علی او را سر سفره نشاند و گفت :
– بیا بخور دیگر! بعد ، از این جا باهم می رویم مدرسه.
باب جون خندید ، اما مامانی نگاه تندی به علی کرد و با دست ، طوری که کریم نبیند ، برایش خط و نشان کشید. مامانی در قابلمه را باز کرد. بخار بیرون زد. آب کله پاچه را از میان کف گیر توی کاسه ای بزرگ ریخت.
برای آشنایی با سایر آثار مشابه، به بخش معرفی داستانهای ایرانی، معرفی داستانهای معاصر و معرفی داستانهای عاشقانه در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.
7 خرداد 1401
منِ او
«منِ او» اثری است از رضا امیرخانی (نویسندهی اهل تهران، متولد ۱۳۵۲) که برای اولین بار در سال ۱۳۷۸ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی فرزند یکی از خانوادههای اصیل و قدیمی تهرانِ دهه ۱۳۱۰خورشیدی میپردازد.
دربارهی منِ او
امیرخانی در این کتاب با نگرشی مذهبی تصوف را موازی با عرفان و عشق زمینی را با موضوعاتی عرفانی فرازمینی درمیآمیزد. نویسنده در اثبات ادعای ارتباط این دو به حدیث «من عشق فعف ثم مات مات شهیدا» مستمسک میشود (گرچه از سوی اکثر فلاسفه و عرفای ایرانی مفهوم عشق در این حدیث عشق عرفانی و نه زمینی است).
شخصیتهای رمانهای امیرخانی-مانند خود او- اغلب انسانهایی هستند مذهبی. اما این عقاید، نه خود امیرخانی و نه شخصیتهای قصهاش را به دام ریا نمیکشاند. آنها هرچه که هستند، واقعیاند. مثل خود امیرخانی که هرچه هست، خودش است. در مورد نام کتاب منِ او، در نگاه اول به نظر میرسد با اسمی خاص و نشانگر مفهومی عمیق روبرو هستیم.
امیرخانی اما به سادگی به جای اینکه بخواهد از موجی که میتوانسته نام این کتاب ایجاد کند، استفاده کند، واقعیت را میگوید، اینکه زمانی که در اواخر دهه هفتاد، مشغول نوشتن کتاب با کامپیوتر قدیمیاش بوده، با توجه به حافظه کم آن کامپیوترها قدیمی و بنا به توصیه دوستی، هر فصل را در یک فایل ذخیره میکند؛ از آنجا که نام هر فصل به این شکل بوده: یکِ من، یکِ او، دویِ من، دویِ او و غیره، و تمامی فایلها را در نهایت در یک پوشه میریزد، نام این پوشه را میگذارد منِ او، و نام کتاب هم میشود منِ او. به همین سادگی و به قول خود نویسنده هیچ خبری از یک نام عجیب و غریب و عرفانی نیست.
همچنین دیگر تلاش بارز این نویسنده، تلاش برای واحد نشان دادن متن جریانات آزادیطلبانهی مبارزان استقلال طلب الجزایری (به عنوان یک نهضت ملی) و انقلاب اسلامی (به عنوان جنبشی مذهبی) است. نویسنده در ایجاد این ارتباطات قصد پیوند دادن مفاهیمی دارد که ممکن است به نظر متضاد یا حتی بیرابطه برسند. همچنین، این کتاب سعی دارد اوضاع دوران قدیم تهران را (از زمان رضاشاه) بستری برای انقلاب اسلامی توصیف کند.
اما شاید مهمترین بخش داستان، ارتباط شخصیت اول، علی فتاح با درویشی به نام مصطفی است. درویشی که به نوعی نمادی از حقیقت، آگاهی و دانایی است، در عین اعتقاد به دین(ذکر او دائما یا علی مدد است)، به اخلاق تاکید فراوان دارد و در طول داستان مانند معلمی به علی درس زندگی میدهد.
در اینجا موضوعی که به ذهن خطور میکند این است که نویسنده، از نظر معنوی جامعه را نقد میکند و معتقد است که چه در خانواده ایرانی (که شاید بهترینهایشان شبیه به خانواده فتاح باشند) و خصوصا مدرسه و فضای بیرون از خانه، آنطور که باید نتوانسته است فرزندانش را از بعد معنوی تربیت کند. چنان که این نقش در داستان منِ او، بر عهده صوفی و درویشی است از دنیا بریده که به نوعی در چارچوبهای اجتماعی جامعه امروز قرار نمیگیرد. نویسنده علاوه بر پاک بودن درویش، بر دانایی او نیز تاکید دارد و از این دانایی در رساندن هرچه بیشتر علی فتاح به معنویتی که به نظر میرسد استعدادش را هم دارد، استفاده میکند.
داستان منِ او
داستان مربوط به زندگی فردی به نام علی فتاح است و عشق پاک او با دختر خدمتکار خانواده اش به نام مهتاب که به دلیل اعتقاد علی به عشقی پاک تا زمانی که از عشق راستین خود مطمئن نشده از ازدواج امتناع میکند و در خلال داستان از راهنماییهای درویشی مصطفی نام، از سلسلهای نامعلوم کمک میگیرد که نقش مهمی در داستان نیز دارد. مهتاب و علی هر دو عاقبت ناکام از دنیا میروند تا در جهان آخرت با یکدیگر ازدواج کنند. دو راوی در داستان هستند، یکی خود رضا امیرخانی و دیگر قهرمان داستان (علی فتاح) و این دو ماجراهای زندگی علی فتاح را از کودکی تا لحظهی مرگ / ازدواج، روایت میکند.
ترجمه به سایر زبانها
کتاب «منِ او» توسط باستیان زولینو عضو هیئت علمی دانشگاه UI اندونزی، به زبان اندونزیایی ترجمه شده است. همچنین ترجمه روسی این کتاب توسط الکساندر اندروشکین و از سوی انتشارات وچه در روسیه منتشر شده و توسط انتشارات صدرای مسکو تجدید چاپ شده است. در سال ۱۳۹۵ نیز از ترجمه عربی این کتاب رونمایی شد.
بخشی از کتاب منِ او
حاج فتاح صبح زودتر از بقیه بلند شد و به مامانی گفت :
– عروس گلم! امروزفقط چای دم کن. سپرده ام صبحانه از بیرون بیاورند …
صدای کلون در مردانه ی رد ، صدای مریم را برید. مامانی که سر شوق آمده بود ، همانطور که آرام می خندید ، از اتاق خارج شد. از پله ها پایین آمد. باب جون را دید که به کریم می گفت نان و قابلمه را به اتاق زاویه ی بزرگ ببرد.
کریم به تندی سفره را پهن کرد و نان ها و قابلمه ها را در آن گذاشت.همه که سر سفره آمدند ، بلند شد و از باب جون اجازه ی مرخصی گرفت. اما علی او را سر سفره نشاند و گفت :
– بیا بخور دیگر! بعد ، از این جا باهم می رویم مدرسه.
باب جون خندید ، اما مامانی نگاه تندی به علی کرد و با دست ، طوری که کریم نبیند ، برایش خط و نشان کشید. مامانی در قابلمه را باز کرد. بخار بیرون زد. آب کله پاچه را از میان کف گیر توی کاسه ای بزرگ ریخت.
برای آشنایی با سایر آثار مشابه، به بخش معرفی داستانهای ایرانی، معرفی داستانهای معاصر و معرفی داستانهای عاشقانه در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، داستان ایرانی، داستان معاصر، رمان، عاشقانه
۰ برچسبها: ادبیات ایران، رضا امیرخانی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب