جزیره‌ی درختان گمشده

«جزیره‌ی درختان گمشده» اثری است از الیف شافاک (نویسنده‌ی اهل ترکیه، متولد ۱۹۷۱) که در سال ۲۰۲۱ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای ملاقات‌های پسری مسیحی و دختری مسلمان   در یک جزیره می‌پردازد.

درباره‌ی جزیره‌ی درختان گمشده

تاریخ رازهای زیادی را در خود مدفون کرده است و جزیره درختان گمشده هم رازهای زیادی را در خود دارد. رازهایی از روزهایی که هنوز جنگ نیامده بود و هنوز همه چیز دگرگون نشده بود. الیف شافاک، نویسنده‌ی مشهور ترک در داستان عاشقانه‌ی جدیدش از راز عشق و هویت می‌گوید.

جزیره‌ی درختان گمشده اولین‌بار سال ۲۰۲۱ منتشر شد و توانست نظرهای زیادی را به خود جلب کند و به محبوبیت زیادی برسد. این داستان روایتی روان و زیباست که به دل می‌نشیند.

دو نوجوان، یک پسر مسیحی و یک دختر مسلمان، در میکده ای داخل جزیره‌ای که وطن می نامندبا هم ملاقات می کنند، کوستاس و دفنه در سایه‌ی عشقشان رشد می کنند و بزرگ می‌شوند، در خت انجیری از شکافی در سقف این میکده سربرافراشته است که شاهد ملاقات های مخفیانه و سرخوشانه‌ی آن ها است. وقتی جنگ آغاز می‌شود و پایتخت به خاکسر و آوار بدل می‌شود، این دو دل داده ناپدید می‌شوند و درخت همان‌جا باقی می‌ماند. سال ها بعد، کوستاس به دنبال عشق گمشده‌اش به جزیره باز می گردد…

«جزیره‌ی درختان گمشده» داستانی است تکان دهنده و شاعرانه درباره‌ی عشق، جدایی، تعالی، تاریخ و طبیعت، برخی معتقدند این بهترین اثری است که الیف شافاک تاکنون نوشته است.

روایت‌های داستان را می‌شود به سه بخش تقسیم کرد؛ آنچه که از زبان درخت انجیری تعریف می‌شود که در تمام آن سال‌ها شاهد همه وقایع بوده و به صورت راوی بی‌طرفی وقایع را برایمان روایت می‌کند، راوی سوم‌شخص که روایت‌های مربوط به حال یعنی اواخر دهه ۲۰۱۰ را از لندن روایت می‌کند، و راوی سوم شخصی که وقایع سال ۱۹۷۴ را از قبرس تعریف می‌کند.

روایت‌ها در عین اینکه شیفت زمانی دارند؛ ولی چنان درهم تنیده‌اند که خواننده را سوار بر قایق در دریایی آرام به پیش می‌برند. شخصیت‌های این کتاب زیاد نیستند؛ اما در جریان داستان به گذشته این آدم‌ها سفر می‌کنیم. اینکه در چه محیطی، در چه خانواده و فضایی زندگی و رشد کردند، همه‌وهمه کم‌کم در طول کتاب برای خواننده روشن می‌شود و ما با این افراد به‌تدریج آشنا می‌شویم. فضای کتاب در عین حال که به ناآرامی‌ها و مسائل تاریخی سیاسی قبرس می‌پردازد و نگرانی‌ها و تیرگی‌های آن سال‌ها را به خوبی به تصویر می‌کشد، روایتی عاشقانه را نیز در خود گنجانده که شیرینی خود را دارد.

کتاب جزیره‌ی درختان گمشده در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۸ با بیش از ۶۳ هزار رای و ۷۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ی ندا رحمانی، علی سلامی و آل‌برت فرح‌بخش به بازار عرضه شده است.

داستان جزیره‌ی درختان گمشده

داستان کتاب جزیره‌ی درختان گمشده در قبرس در سال ۱۹۷۴ در جزیره‌ای اتفاق می‌افتند که هر دو شخصیت اصلی داستان آن را وطن می‌نامند. دختری مسلمان و ترک به نام دفنه و پسری مسیحی و یونانی به نام کوستاس عاشق هم می‌شوند و تنها جایی که می‌توانند در آن دیدار کنند میخانه‌ی شهر است.

درخت انجیری از شکافی در سقف این میکده سر برافراشته است که شاهد ملاقات‌های مخفیانه این زوج است. بهترین غذا و بهترین موسیقی شهر در این میخانه پیدا می‌شود و در آن می‌توان از دنیا جدا شد. خوشی این دو نفر با جنگ خراب می‌شود، وطن به ویرانه تبدیل می‌شود، دختر و پسر قصه هرکدام به‌سوی راه خود می‌روند؛ اما درخت انجیر هنوز هم ایستاده است.

سال‌ها بعد، کوستاس به ‌دنبال عشق گمشده‌اش به جزیره برمی‌گردد. او به دنبال محبوب گمشده‌اش است. کتاب جزیرۀ درختان گمشده داستانی است تکان‌دهنده و شاعرانه دربارۀ عشق، جدایی، تعالی، تاریخ و طبیعت. منتقدان بر این اعتقادند که این اثر بهترین رمان شافاک است.

داستان کتاب در قبرس، در لندن و از زبان درخت انجیر روایت می‌شود و در زمان جلو و عقب می‌رود. با تمام این ها روایت داستان چنان در هم تنیده‌اند که نمی‌توانید کتاب را زمین بگذارید. شخصیت‌پردازی‌های این کتاب بسیار خوشایند است و می‌توانید با آن‌ها احساس همذات‌پنداری داشته باشید.

بخشی از جزیره‌ی درختان گمشده

مریم! اینجا در لندن. چقدر عجیب. از آخرین باری که صدای دورگه‌اش را در قبرس شنیدن، مدت زیادی می‌گذرد.

حالا، فکر می‌کنم زمانش فرارسیده تا مسئله‌ی مهمی را درباره‌ی خودم به شما بگویم: من چیزی که شما فکر می‌کنید نیستم. یعنی یک درخت انجیر جوان و ظریف که جایی در باغچه‌ای در شمال لندن کاشته شده است. البته، هستم و خیلی از بیشتر از این هم هستم. یا شاید بهتر است بگویم زندگی‌های فراوانی را در یک زندگی زیسته‌ام که شیوه‌ی دیگری برای گفتن این واقعیت است که من سالخورده‌ام.

روز و روزگاری، در نیکوزیا به دنیا آمدم و رشد کردم. کسانی که در آن زمان مرا می‌شناختند، ناخودآگاه، لبخند می‌زنند و پرتو ملایمی در دیدگانشان پدیدار می‌شود. نسبت به من چنان ارج و قربی احساس می‌شد که حتی نام مرا روی یک میکده‌ی درست‌وحسابی گذاشته بودند. چه میکده‌ای بود، بهترین میکده‌ای که می‌شد در دوردست‌ها پیدا کرد! روی تابلو برنجی بالای در میکده نوشته شده بود:

انجیر خوشبخت

داخل اینجا، یک غذاخوری معروف و این میکده بود. شلوغ، پرهیاهو، شاد و مهمان‌دوست که من ریشه‌هایم را گستراندم و از میان شکافی در سقف که مخصوص من درست شده بود، رشد کردم. هر مسافری که به قبرس می‌آمد، دلش می‌خواست در اینجا غذا بخورد.

 

اگر به کتاب جزیره‌ی درختان گمشده علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی آثار الیف شافاک در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر کتاب‌های این نویسنده آشنا شوید.