«مکان واقعی» اثری است از آنی ارنو (نویسنده و استاد دانشگاه اهل فرانسه و برندهی جایزهی نوبل، متولد ۱۹۴۰) که در سال ۱۹۸۳ منتشر شده است. این کتاب به نوعی روایتگر زندگی خود نویسنده در قالب یک داستان است.
دربارهی مکان واقعی
کتاب «مکان واقعی» با نام اصلی «جایگاه» رمانی است که توسط آنی ارنو و با شیوهی خودزندگینامه نوشته شدهاست. این رمان توسط انتشارات گالیمار در سال ۱۹۸۳ به چاپ رسیده و برنده جایزه رنودو شدهاست.
این خودزندگینامه در بازه زمانی نوامبر ۱۹۸۲ تا ژوئن ۱۹۸۳ نوشته شدهاست. آنی ارنو در این اثر خاطرات کودکی خود را به صورت تکهتکه و ناکامل بیان میکند. آنی ارنو اعتراف کردهاست که این داستان «زائیدهی رنج از دست دادن پدر» اوست.
داستان با مرگ پدر آغاز شده و سپس یک بازگشت طولانی به زندگی گذشته و کودکی اتفاق میافتد. نویسنده، از صفحات ابتدایی، سبک ادبی خود را به تصویر میکشد: او زندگی پدر را به سردترین حالت ممکن و در نوشتاری بدون احساس، آنگونه که به نظرش طبیعی میآید به تصویر میکشد. کل کتاب نشان دهنده است اصل است: روایت یک زندگی ساده، به کمک دایره واژگان ساده، در جملاتی که به افراط بیپیرایه هستند.
ارنو از نوشتاری ساده استفاده میکند، زیرا خودش سبک مینیمالیستی را ترجیح میدهد و در کارهای بعدیاش به استفاده از آن ادامه داده است: استفاده از جملات ساده، واژگانی دقیق، خالی از هر نوع محبت و دیدگاهی خنثی. نکتهی قابل توجهتر این که این کتاب یک زندگینامه است. این انتخاب سبکشناختی همچنین بازتاب رویکرد شبه جامعهشناختی و «توسعهی اجتماعی» نویسنده است.
در ایران کتاب مکان واقعی با ترجمهی مشترک زهرا ابراهیمی، نسترن زیبا و فاطمه کوهمیشی است به بازار عرضه شده است. این کتاب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۸ با بیش از ۱۵۰۰۰ رای و ۱۷۰۰ نقد و نظر است.
بخشی از مکان واقعی
مادرم را همیشه در حال مطالعه دیدهام. با اینکه در طول روز خیلی گرفتار بود، باز هم زمانی را برای مطالعه پیدا میکرد. فرق نداشت کتاب باشد یا روزنامه. وقتی صدای زنگ در مغازه بلند میشد، از خواندن دست میکشید و کتاب یا روزنامه را زیر یک دستمال یا زیر لباسهایی که باید اتو میشد، پنهان میکرد. شاید میترسید به نظر تنبل و بیعار به نظر بیاید. شبها نیز در تختخواب کمی کتاب میخواند ولی پدرم بهخاطر نور چراغ سرش غر میزد.
ولع کتابخوانی در مادرم خیلی التقاطی بود بهخصوص که با ارزشهای متفاوت آثار آشنا نبود. همچنین بلد نبود چگونه راجع به کتابها حرف بزند. از کتابی که میخواند یا خوشش میآمد یا نه، فقط همین. در شانزدهسالگی کتاب خوشههای خشم نوشتهی جان اشتاینبک را به من هدیه داد، کتابی که خودش قبل از جنگ خوانده بود، به من نگفت چرا برایش مهم است که این کتاب را بخوانم. هنگامیکه رمان بربادرفته در فرانسه منتشر شد، فوراً آن را خرید.
روکش جدای چهارخانهی آبیرنگ روی جلد سفید کتاب را هنوز به یاد دارم، بعدها فهمیدم که از انتشارات بزرگ گالیمار بوده است. دربارهی این رمان چنان با شور و شوق با مشتریها حرف میزد که گویی اسکارلت شخصیتی واقعی بوده است. از همان کودکی وقتی نه سال داشتم، احساس کردم که منش و اراده اسکارلت را در شخصیت خودش میدید. مادرم دوست داشت سرنوشتی همانند سرنوشت اسکارلت نصیبش میشد. با اجازهاش مشتاقانه شروع به خواندن این کتاب قطور کردم.
قطورترین کتابی که شاید در بچگی هرگز دوست نداشتم بخوانم. بیدرنگ جذب داستان و غرق ماجرای عشقی و نیز جنگ داخلی آمریکا و مسیر زندگی یک زن شدم. قریب پانزده سال پیش، از روی کنجکاوی این رمان را دوباره خواندم. پیشفرض محکم قبلیام بهسرعت از بین رفت. اسکارلت اوهارا زنی است که در هر لحظه از زندگیاش دست به انتخاب میزند، انتخابی خوب یا بد، اما خودش تصمیم میگیرد. از اینکه قبلاً این رمان را دوست داشتم، شرمسار نبودم.
مادرم اغلب از کتابفروش که در شهر کوچکی مثل ایوْتو بیشتر نقش مشاور داشت، میپرسید که بهتر است چه کتابی بخرد. خاطرم هست یک روز که جوایز را توزیع میکردند، (با اینکه کتابهای زیادی در آن مدرسهی شبانهروزی مذهبی جایزه گرفته بودم که مطابق معمول برایم قابلخواندن نبود، نظیر سرگذشت هلن بوشه، سرگذشت مارشال لیوته و مانند آنها) مادرم مرا فوراً به کتابفروشی برد.
آقای کتابفروش گلهای رنج از شارل بودلر و اثری از گوستاو کوهن دربارهی رونسار را به ما پیشنهاد کرد. کتاب اخیر راهگشای من برای درک نقد ادبی بود. روزی دیگر، رمانی از لوس آمی، جملهای درمورد غمها به نقل از پروست در آن کتاب خواندم که هنوز هم فراموش نکردهام.
میبینید، همه این چیزها را به یاد دارم چون برایم حکم خوشبختی داشت. مادرم مشوق کتابخوانیام بود. من هم بهنوبهی خودم در دوران نوجوانی و دانشجویی کتابهایی به او دادم تا بخواند، کتابهایی که بعضی از همکلاسیها به من قرض میدادند یا از کتابخانه امانت میگرفتم. یادم هست وقتی به مادرم کتاب مسخ کافکا را دادم و او آن را خواند، حسابی تحت تأثیر داستان قرار گرفت.
اگر به کتاب مکان واقعی علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین زندگینامهها در وبسایت هر روز یک کتاب با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
2 خرداد 1402
مکان واقعی
«مکان واقعی» اثری است از آنی ارنو (نویسنده و استاد دانشگاه اهل فرانسه و برندهی جایزهی نوبل، متولد ۱۹۴۰) که در سال ۱۹۸۳ منتشر شده است. این کتاب به نوعی روایتگر زندگی خود نویسنده در قالب یک داستان است.
دربارهی مکان واقعی
کتاب «مکان واقعی» با نام اصلی «جایگاه» رمانی است که توسط آنی ارنو و با شیوهی خودزندگینامه نوشته شدهاست. این رمان توسط انتشارات گالیمار در سال ۱۹۸۳ به چاپ رسیده و برنده جایزه رنودو شدهاست.
این خودزندگینامه در بازه زمانی نوامبر ۱۹۸۲ تا ژوئن ۱۹۸۳ نوشته شدهاست. آنی ارنو در این اثر خاطرات کودکی خود را به صورت تکهتکه و ناکامل بیان میکند. آنی ارنو اعتراف کردهاست که این داستان «زائیدهی رنج از دست دادن پدر» اوست.
داستان با مرگ پدر آغاز شده و سپس یک بازگشت طولانی به زندگی گذشته و کودکی اتفاق میافتد. نویسنده، از صفحات ابتدایی، سبک ادبی خود را به تصویر میکشد: او زندگی پدر را به سردترین حالت ممکن و در نوشتاری بدون احساس، آنگونه که به نظرش طبیعی میآید به تصویر میکشد. کل کتاب نشان دهنده است اصل است: روایت یک زندگی ساده، به کمک دایره واژگان ساده، در جملاتی که به افراط بیپیرایه هستند.
ارنو از نوشتاری ساده استفاده میکند، زیرا خودش سبک مینیمالیستی را ترجیح میدهد و در کارهای بعدیاش به استفاده از آن ادامه داده است: استفاده از جملات ساده، واژگانی دقیق، خالی از هر نوع محبت و دیدگاهی خنثی. نکتهی قابل توجهتر این که این کتاب یک زندگینامه است. این انتخاب سبکشناختی همچنین بازتاب رویکرد شبه جامعهشناختی و «توسعهی اجتماعی» نویسنده است.
در ایران کتاب مکان واقعی با ترجمهی مشترک زهرا ابراهیمی، نسترن زیبا و فاطمه کوهمیشی است به بازار عرضه شده است. این کتاب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۸ با بیش از ۱۵۰۰۰ رای و ۱۷۰۰ نقد و نظر است.
بخشی از مکان واقعی
مادرم را همیشه در حال مطالعه دیدهام. با اینکه در طول روز خیلی گرفتار بود، باز هم زمانی را برای مطالعه پیدا میکرد. فرق نداشت کتاب باشد یا روزنامه. وقتی صدای زنگ در مغازه بلند میشد، از خواندن دست میکشید و کتاب یا روزنامه را زیر یک دستمال یا زیر لباسهایی که باید اتو میشد، پنهان میکرد. شاید میترسید به نظر تنبل و بیعار به نظر بیاید. شبها نیز در تختخواب کمی کتاب میخواند ولی پدرم بهخاطر نور چراغ سرش غر میزد.
ولع کتابخوانی در مادرم خیلی التقاطی بود بهخصوص که با ارزشهای متفاوت آثار آشنا نبود. همچنین بلد نبود چگونه راجع به کتابها حرف بزند. از کتابی که میخواند یا خوشش میآمد یا نه، فقط همین. در شانزدهسالگی کتاب خوشههای خشم نوشتهی جان اشتاینبک را به من هدیه داد، کتابی که خودش قبل از جنگ خوانده بود، به من نگفت چرا برایش مهم است که این کتاب را بخوانم. هنگامیکه رمان بربادرفته در فرانسه منتشر شد، فوراً آن را خرید.
روکش جدای چهارخانهی آبیرنگ روی جلد سفید کتاب را هنوز به یاد دارم، بعدها فهمیدم که از انتشارات بزرگ گالیمار بوده است. دربارهی این رمان چنان با شور و شوق با مشتریها حرف میزد که گویی اسکارلت شخصیتی واقعی بوده است. از همان کودکی وقتی نه سال داشتم، احساس کردم که منش و اراده اسکارلت را در شخصیت خودش میدید. مادرم دوست داشت سرنوشتی همانند سرنوشت اسکارلت نصیبش میشد. با اجازهاش مشتاقانه شروع به خواندن این کتاب قطور کردم.
قطورترین کتابی که شاید در بچگی هرگز دوست نداشتم بخوانم. بیدرنگ جذب داستان و غرق ماجرای عشقی و نیز جنگ داخلی آمریکا و مسیر زندگی یک زن شدم. قریب پانزده سال پیش، از روی کنجکاوی این رمان را دوباره خواندم. پیشفرض محکم قبلیام بهسرعت از بین رفت. اسکارلت اوهارا زنی است که در هر لحظه از زندگیاش دست به انتخاب میزند، انتخابی خوب یا بد، اما خودش تصمیم میگیرد. از اینکه قبلاً این رمان را دوست داشتم، شرمسار نبودم.
مادرم اغلب از کتابفروش که در شهر کوچکی مثل ایوْتو بیشتر نقش مشاور داشت، میپرسید که بهتر است چه کتابی بخرد. خاطرم هست یک روز که جوایز را توزیع میکردند، (با اینکه کتابهای زیادی در آن مدرسهی شبانهروزی مذهبی جایزه گرفته بودم که مطابق معمول برایم قابلخواندن نبود، نظیر سرگذشت هلن بوشه، سرگذشت مارشال لیوته و مانند آنها) مادرم مرا فوراً به کتابفروشی برد.
آقای کتابفروش گلهای رنج از شارل بودلر و اثری از گوستاو کوهن دربارهی رونسار را به ما پیشنهاد کرد. کتاب اخیر راهگشای من برای درک نقد ادبی بود. روزی دیگر، رمانی از لوس آمی، جملهای درمورد غمها به نقل از پروست در آن کتاب خواندم که هنوز هم فراموش نکردهام.
میبینید، همه این چیزها را به یاد دارم چون برایم حکم خوشبختی داشت. مادرم مشوق کتابخوانیام بود. من هم بهنوبهی خودم در دوران نوجوانی و دانشجویی کتابهایی به او دادم تا بخواند، کتابهایی که بعضی از همکلاسیها به من قرض میدادند یا از کتابخانه امانت میگرفتم. یادم هست وقتی به مادرم کتاب مسخ کافکا را دادم و او آن را خواند، حسابی تحت تأثیر داستان قرار گرفت.
اگر به کتاب مکان واقعی علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین زندگینامهها در وبسایت هر روز یک کتاب با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان، زندگینامه
۰ برچسبها: آنی ارنو، ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب