«قصر» اثری است از فرانتس کافکا (نویسندهی آلمانی زبان، از ۱۸۸۳ تا ۱۹۲۴) که در سال ۱۹۲۶ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان مردی میرسد که سعی دارد به طریقی به قصر روستایی که به آن رسیده است، وارد شود.
دربارهی قصر
قصر یا قلعه رمانی است که توسط فرانتس کافکا، نویسندهی اهل چکسلواکی نوشته شدهاست. این رمان هم از نظر حجم و هم از نظر اعتبار بزرگترین کار فرانتس کافکا بهشمار میآید. این رمان که مثل سایر آثار کافکا به زبان آلمانی نوشته شدهاست، رمانی است ناتمام که مرگ زودهنگام او در چهل و یک سالگی (۱۹۲۴) به او این فرصت را نداد تا آن را به پایان برساند.
قصر در شکل کنونی اش در ۲۰ فصل نگارش یافتهاست که فصل پایانی همان فصل ناتمام ماندهاست؛ از روی نشانههایی میتوان حدس زد که احتمالاً همان فصل بیستم میبایست آخرین فصل باشد و رمان بعد از آن چندان ادامه نمییافتهاست.
قصر نوشته فرانتس کافکا، یکی از معمایی ترین و پیچیده ترین رمان های ادبیات مدرن است. این رمان که در سال ۱۹۲۲ تکمیل شد، درست دو سال قبل از مرگ کافکا، پس از مرگش در سال ۱۹۲۶ توسط دوست و معتمد کافکا، ماکس برود، منتشر شد، کسی که با خواسته های کافکا برای نابودی آثارش مخالفت کرد. این رمان ناقص است و به طور ناگهانی در وسط یک جمله به پایان می رسد که فقط بر رمز و راز و جذابیت آن می افزاید.
داستان در یک دهکده اروپایی نامشخص که یک قصر بر آن تسلط دارد اتفاق میافتد و داستان قهرمانی را دنبال میکند که فقط به نام ک شناخته میشود، که با این باور که توسط مقامات قصر برای کاری احضار شده است، به روستا میرسد. ک از همان ابتدا با مقاومت و ابهام روبرو می شود و نمی تواند اشتغال خود را تأیید کند یا حتی به قصر دسترسی پیدا کند. این سردرگمی اولیه لحن کل روایت را مشخص میکند، جایی که تلاشهای ک برای پیمایش در پیچیدگیهای بوروکراتیک و اجتماعی روستا به یک تلاش ظاهراً سیزیفی تبدیل میشود.
این دهکده دنیای کوچکی از یک جامعه بسیار ساختار یافته و در عین حال غیرشفاف است که در آن قصر نمادی از یک صندلی دست نیافتنی از قدرت و اقتدار است. در طول رمان، ک با روستاییان مختلف و مقامات قصر ارتباط برقرار می کند، هر کدام با لایه های آشکاری از بوروکراسی پیچیده قصر و پذیرش نارضایتی روستاییان از نقش های تابع خود مواجه می شوند. خود قصر که به عنوان همه جا حاضر و دور توصیف می شود، نشان دهنده یک اقتدار تقریباً افسانه ای است که حس ناامیدی و بیهودگی وجودی را تحمیل می کند.
کاوش کافکا از بوروکراسی در قصر هم پیچیده و هم طنزآمیز است. مدیریت قصر به عنوان یک سیستم هزارتویی، پر از تناقضات، ناکارآمدی ها و قوانین مبهم به تصویر کشیده شده است. تعاملات ک با مقامات قصر، مانند کلام معمایی، پوچی و غیرشخصی بودن بوروکراسی را برجسته می کند. این منعکس کننده تجارب خود کافکا از کار در بیمه و حقوق است، جایی که او اغلب با سرخوردگی ها و احساسات بیگانگی مشابهی مواجه بود.
رمان آغشته به حسی عمیق از بیگانگی و اضطراب وجودی است که مشخصه آثار کافکا است. انزوای ک فقط فیزیکی نیست، غریبه بودن در سرزمینی جدید، بلکه وجودی نیز هست، زیرا او در تلاش برای یافتن معنا و اعتبار در سیستمی است که نسبت به وجودش بی تفاوت است. روستاییان نیز در یک حالت پذیرش منفعلانه گرفتار شده اند، زندگی آنها توسط اقتدار دور و غیرقابل دسترس قصر دیکته شده است.
موضوع اصلی در قصر جستجوی معنا و هدف در دنیای پوچ و بی تفاوت است. تلاش ک برای دسترسی به قصر و اعتبار بخشیدن به نقش خود به عنوان نقشه بردار زمین را می توان به عنوان استعاره ای از میل انسان برای درک و یافتن مکانی در نظم بزرگتر چیزها دانست. با این حال، این جستجو به طور مداوم توسط ماهیت غیرقابل نفوذ و خودسرانه بوروکراسی قصر خنثی می شود، که منعکس کننده معضل وجودی جستجوی هدف در جهانی است که هیچ پاسخ روشنی ارائه نمی دهد.
شخصیتهای رمان به شکلی غنی طراحی شدهاند که هر کدام جنبههای متفاوتی از رابطه روستا با قلعه را به تصویر میکشند. چهره هایی مانند مقامات قصر کلام و ارلانگر، و روستاییانی مانند بارناباس و الگا، برای نشان دادن سلسله مراتب پیچیده اجتماعی و احساس فراگیر تسلیم که روستا را تعریف می کند، خدمت می کنند. درهم تنیدگی های عاشقانه ک، به ویژه با فریدا، خدمتکار، تلاش او را پیچیده تر می کند و تأثیر متقابل بین تمایلات شخصی و نیروهای بیرونی سرکوبگر در حال بازی را برجسته می کند.
نثر کافکا در قصر با وضوح و دقت مشخص است، با این حال کیفیتی رویاگونه و اغلب کابوس وار را منتقل می کند. سبک روایت، فضای سورئال و کافکایی رمان را منعکس میکند، جایی که مرزهای بین واقعیت و توهم محو میشود، و جایی که سفر قهرمان داستان به جستجویی وجودی مملو از پوچی و ناامیدی تبدیل میشود. این رویکرد سبکی، مضامین رمان را تقویت میکند و یک تجربه خواندنی قدرتمند و فراگیر ایجاد میکند.
طبیعت ناتمام قصر به کیفیت معمایی آن می افزاید. پایان ناگهانی که سرنوشت ک. برخی آن را انتخابی عمدی کافکا برای انعکاس بی نتیجه بودن و بیهودگی جستجوی معنا در جهانی پوچ می دانند، در حالی که برخی دیگر آن را نتیجه اجتناب ناپذیر مرگ نابهنگام کافکا می دانند. صرف نظر از این، روایت ناقص خوانندگان را دعوت می کند تا به شیوه ای بازتر و تفسیری تر با متن درگیر شوند.
قصر تأثیر عمیقی بر ادبیات و فلسفه، به ویژه در قلمرو اگزیستانسیالیسم و پوچ گرایی داشته است. تصویر کافکا از قهرمانی که با یک سیستم بی تفاوت و غیرمنطقی مبارزه می کند، با مضامین وجودی بررسی شده توسط فیلسوفانی مانند آلبر کامو و ژان پل سارتر طنین انداز می شود. توصیف رمان از بوروکراسی به عنوان یک نیروی گریز ناپذیر و غیرانسانی در آثار نویسنده مدرن نیز تکرار شده است.
قصر تأثیر عمیقی بر ادبیات و فلسفه، به ویژه در قلمرو اگزیستانسیالیسم و پوچ گرایی داشته است. تصویر کافکا از قهرمانی که با یک سیستم بی تفاوت و غیرمنطقی مبارزه می کند با مضامین وجودی مورد بررسی فیلسوفانی مانند آلبر کامو و ژان پل سارتر طنین انداز می شود. توصیف رمان از بوروکراسی به عنوان نیرویی گریز ناپذیر و غیرانسانی در آثار نویسندگان و متفکران مدرنی که با پیچیدگی های جامعه معاصر دست و پنجه نرم می کنند نیز تکرار شده است.
در بافت وسیعتر آثار کافکا، قصر در کنار آثاری مانند محاکمه و مسخ بهعنوان کاوشی اصلی از بیگانگی، پوچی و شرایط انسانی قرار میگیرد. توانایی منحصر به فرد کافکا در ترکیب امور پیش پا افتاده و سورئال، شخصی و جهانی، جایگاه او را به عنوان یکی از مهم ترین شخصیت های ادبی قرن بیستم تثبیت کرده است. قصر اثری قدرتمند و تأمل برانگیز است که همچنان خوانندگان را با داستان های پیچیده و مضامین عمیق خود مجذوب و به چالش می کشد.
در نهایت، این کتاب یک کاوش عمیق و غم انگیز از وضعیت انسان است که معضلات وجودی هدف، هویت و جستجوی معنا در جهانی تحت کنترل نیروهای غیرشفاف و بی تفاوت را به تصویر می کشد. استفاده استادانه کافکا از زبان و ساختار روایی، خوانندگان را به رویارویی با پوچ بودن وجود خود و تأمل در ماهیت قدرت، بوروکراسی و جستجوی معنا در جهانی غیرقابل درک دعوت می کند.
کتاب قصر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۳ با بیش از ۶۳ هزار رای و ۳۶۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از علی اصغر حداد، جلالالدین اعلم و عبدالرحمن صدریه به بازار عرضه شده است.
داستان قصر
داستان قصر از آنجایی آغاز میشود که ک (K) شباهنگام وارد دهکدهای میشود که قصر در بالایِ آن واقع شده است. مالکِ قصر شخصی به نامِ گراف وِستوِست است که البته در خودِ رمان هیچ نشانهای از وی و درونِ قصر در دسترس نیست. ک. به مهمانخانهای پناه میبرد تا در آنجا استراحت کند اما پسرِ مباشرِ قصر میخواهد او را از آنجا براند. چرا که طبقِ قانونِ قصر هر کس بخواهد وارد دهکده شود یا در آنجا بماند، میبایست از قصر اجازه گرفته باشد.
ک. مدّعی میشود که شغلش مسّاحی است و با درخواست خودِ قصر به آنجا آمدهاست. پس از زنگ زدن ابتدا این ادعا تکذیب شده و سپس تأیید میگردد؛ در واقع قصر شفاهاً ک. را به مسّاحی میپذیرد.
ک. از صبحِ فردای آن روز در پی آن است تا هر طور شده به قصر برود و (گویا) شرح وظایفش را بپرسد و مشغول کار شود؛ امّا هرچه میکوشد، نمیتواند راهی به سمتِ قصر پیدا کند. تمامِ راهها نه به سمتِ قصر که به سمتِ خودِ دهکده برمیگردند.
ک. در روز دوم گرفتار عشق و عشوهی فریدا – دختری در «مهمان خانهی آقایان» – میشود و با او رابطه برقرار میکند و قرار میشود که با هم ازدواج کنند. از اینجا به بعد، تک تک فصلهای رمان این سو و آن سو رفتنها و دویدنها و بحث کردنهای ک. است تا با اهالی دهکده، برخی آقایان یا سران قصر تا ارتباطی بیابد و از روزنهای به قصر وارد شود.
او در آغاز میفهمد که فریدا معشوقهی کلام است و اینکه او فریدا را از آن خود کرده به نوعی رقابت با کلام یا روی دست او بلند شدن است حال آنکه همین کلام رئیس دیوان عالی قصر است. ک. یکسره تلاش میکند با هر واسطهای شده پیام خود را به کلام برساند یا از او قرار ملاقات بگیرد یا سر راهش بایستد تا بتواند به نوعی خود را به قصر و سران اصلی آن برساند یا حتی خود را بر آنها تحمیل کند.
مردم دهکده هر چه به او میگویند که ادعای او مبنی بر ملاقات با کلام یا ورود به قصر بیاساس و نشدنی است به گوشش نمیرود و با منطق و اندیشهی او که بسیار با نگاه و منطق اهالی دهکده تفاوت دارد، جور در نمیآید.
در چندین فصل هر بار یک نفر میخواهد ک. را با دهکده، مردمش، تاریخچه اش، قصر، بزرگان آن، و غیره آشنا کند و ک. مدام با آنها مشاجره و اختلاف دارد و به نظرش بسیاری از چیزهایی که آنها میگویند و میاندیشند به کلی نادرست و بی منطق است.
درنهایت میبینیم که گویی خود ک. هم مثل مردم دهکده شده و دارد همان باورهارا نسبت به قصر و آقایانش پیدا میکند.
بخشهایی از قصر
اواخر غروب بود که ک. رسید. روستا زیر برف عمیق بود. هیچ چیز از قلعه دیده نمی شد، در مه و تاریکی پنهان شده بود، و حتی یک بارقه نور وجود نداشت تا نشان دهد که وجود دارد. قلعه آنجا ک. مدت طولانی روی پل چوبی که از جاده اصلی به روستا منتهی می شود ایستاده بود و به خلاء ظاهری خیره می شد.
………….
کی گفت: پس تو برناباس هستی و من مدتها منتظرت بودم.
برنابا سرخ شد و تعظیم کرد. او گفت: «امیدوارم شما را مجبور نکرده باشم که خیلی منتظر بمانید.»
«پس از دریافت پیام شما در اسرع وقت آمدم.»
……………….
ک در بار را هل داد و خود را در اتاقی کوچک، خفهکننده و کم ارتفاع پر از دود سیگار دید. مردی با لباس فرم در گوشهای نشسته بود، صورتش در سایه بود، اما به دلیل حالت و رفتارش، ک. مطمئن بود که کلام است.
…………………
منشی دهکده در حالی که سرش را تکان می داد، گفت: «تو اینجا غریبه ای و غریبه در امور ما حرفی ندارد.» درخواست شما به مقامات ارسال شده است، اما من باید به شما هشدار میدهد که ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا پاسخی دریافت کنید.
……………….
مسئول مسافرخانه گفت: «خودت را با مسائل قلعه به دردسر نینداز. بهتر است آرام زندگی کنی و جای خود را در اینجا بپذیری. خیلی ها تلاش کرده اند تا به قلعه برسند و شکست خورده اند. این مکان قدرت است، اما همچنین. از ناامیدی.»
……………
هنگامی که او در خیابان های پوشیده از برف قدم می زد، ک احساس انزوا و انزوا کرد. روستاییان برای او سایه هایی به نظر می رسیدند که بی سر و صدا از مکانی به مکان دیگر می چرخیدند، در دنیایی برای خود وجود داشتند، غیرقابل نفوذ و نسبت به او بی تفاوت بودند.
اگر به کتاب قصر علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار فرانتس کافکا در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
29 خرداد 1403
قصر
«قصر» اثری است از فرانتس کافکا (نویسندهی آلمانی زبان، از ۱۸۸۳ تا ۱۹۲۴) که در سال ۱۹۲۶ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان مردی میرسد که سعی دارد به طریقی به قصر روستایی که به آن رسیده است، وارد شود.
دربارهی قصر
قصر یا قلعه رمانی است که توسط فرانتس کافکا، نویسندهی اهل چکسلواکی نوشته شدهاست. این رمان هم از نظر حجم و هم از نظر اعتبار بزرگترین کار فرانتس کافکا بهشمار میآید. این رمان که مثل سایر آثار کافکا به زبان آلمانی نوشته شدهاست، رمانی است ناتمام که مرگ زودهنگام او در چهل و یک سالگی (۱۹۲۴) به او این فرصت را نداد تا آن را به پایان برساند.
قصر در شکل کنونی اش در ۲۰ فصل نگارش یافتهاست که فصل پایانی همان فصل ناتمام ماندهاست؛ از روی نشانههایی میتوان حدس زد که احتمالاً همان فصل بیستم میبایست آخرین فصل باشد و رمان بعد از آن چندان ادامه نمییافتهاست.
قصر نوشته فرانتس کافکا، یکی از معمایی ترین و پیچیده ترین رمان های ادبیات مدرن است. این رمان که در سال ۱۹۲۲ تکمیل شد، درست دو سال قبل از مرگ کافکا، پس از مرگش در سال ۱۹۲۶ توسط دوست و معتمد کافکا، ماکس برود، منتشر شد، کسی که با خواسته های کافکا برای نابودی آثارش مخالفت کرد. این رمان ناقص است و به طور ناگهانی در وسط یک جمله به پایان می رسد که فقط بر رمز و راز و جذابیت آن می افزاید.
داستان در یک دهکده اروپایی نامشخص که یک قصر بر آن تسلط دارد اتفاق میافتد و داستان قهرمانی را دنبال میکند که فقط به نام ک شناخته میشود، که با این باور که توسط مقامات قصر برای کاری احضار شده است، به روستا میرسد. ک از همان ابتدا با مقاومت و ابهام روبرو می شود و نمی تواند اشتغال خود را تأیید کند یا حتی به قصر دسترسی پیدا کند. این سردرگمی اولیه لحن کل روایت را مشخص میکند، جایی که تلاشهای ک برای پیمایش در پیچیدگیهای بوروکراتیک و اجتماعی روستا به یک تلاش ظاهراً سیزیفی تبدیل میشود.
این دهکده دنیای کوچکی از یک جامعه بسیار ساختار یافته و در عین حال غیرشفاف است که در آن قصر نمادی از یک صندلی دست نیافتنی از قدرت و اقتدار است. در طول رمان، ک با روستاییان مختلف و مقامات قصر ارتباط برقرار می کند، هر کدام با لایه های آشکاری از بوروکراسی پیچیده قصر و پذیرش نارضایتی روستاییان از نقش های تابع خود مواجه می شوند. خود قصر که به عنوان همه جا حاضر و دور توصیف می شود، نشان دهنده یک اقتدار تقریباً افسانه ای است که حس ناامیدی و بیهودگی وجودی را تحمیل می کند.
کاوش کافکا از بوروکراسی در قصر هم پیچیده و هم طنزآمیز است. مدیریت قصر به عنوان یک سیستم هزارتویی، پر از تناقضات، ناکارآمدی ها و قوانین مبهم به تصویر کشیده شده است. تعاملات ک با مقامات قصر، مانند کلام معمایی، پوچی و غیرشخصی بودن بوروکراسی را برجسته می کند. این منعکس کننده تجارب خود کافکا از کار در بیمه و حقوق است، جایی که او اغلب با سرخوردگی ها و احساسات بیگانگی مشابهی مواجه بود.
رمان آغشته به حسی عمیق از بیگانگی و اضطراب وجودی است که مشخصه آثار کافکا است. انزوای ک فقط فیزیکی نیست، غریبه بودن در سرزمینی جدید، بلکه وجودی نیز هست، زیرا او در تلاش برای یافتن معنا و اعتبار در سیستمی است که نسبت به وجودش بی تفاوت است. روستاییان نیز در یک حالت پذیرش منفعلانه گرفتار شده اند، زندگی آنها توسط اقتدار دور و غیرقابل دسترس قصر دیکته شده است.
موضوع اصلی در قصر جستجوی معنا و هدف در دنیای پوچ و بی تفاوت است. تلاش ک برای دسترسی به قصر و اعتبار بخشیدن به نقش خود به عنوان نقشه بردار زمین را می توان به عنوان استعاره ای از میل انسان برای درک و یافتن مکانی در نظم بزرگتر چیزها دانست. با این حال، این جستجو به طور مداوم توسط ماهیت غیرقابل نفوذ و خودسرانه بوروکراسی قصر خنثی می شود، که منعکس کننده معضل وجودی جستجوی هدف در جهانی است که هیچ پاسخ روشنی ارائه نمی دهد.
شخصیتهای رمان به شکلی غنی طراحی شدهاند که هر کدام جنبههای متفاوتی از رابطه روستا با قلعه را به تصویر میکشند. چهره هایی مانند مقامات قصر کلام و ارلانگر، و روستاییانی مانند بارناباس و الگا، برای نشان دادن سلسله مراتب پیچیده اجتماعی و احساس فراگیر تسلیم که روستا را تعریف می کند، خدمت می کنند. درهم تنیدگی های عاشقانه ک، به ویژه با فریدا، خدمتکار، تلاش او را پیچیده تر می کند و تأثیر متقابل بین تمایلات شخصی و نیروهای بیرونی سرکوبگر در حال بازی را برجسته می کند.
نثر کافکا در قصر با وضوح و دقت مشخص است، با این حال کیفیتی رویاگونه و اغلب کابوس وار را منتقل می کند. سبک روایت، فضای سورئال و کافکایی رمان را منعکس میکند، جایی که مرزهای بین واقعیت و توهم محو میشود، و جایی که سفر قهرمان داستان به جستجویی وجودی مملو از پوچی و ناامیدی تبدیل میشود. این رویکرد سبکی، مضامین رمان را تقویت میکند و یک تجربه خواندنی قدرتمند و فراگیر ایجاد میکند.
طبیعت ناتمام قصر به کیفیت معمایی آن می افزاید. پایان ناگهانی که سرنوشت ک. برخی آن را انتخابی عمدی کافکا برای انعکاس بی نتیجه بودن و بیهودگی جستجوی معنا در جهانی پوچ می دانند، در حالی که برخی دیگر آن را نتیجه اجتناب ناپذیر مرگ نابهنگام کافکا می دانند. صرف نظر از این، روایت ناقص خوانندگان را دعوت می کند تا به شیوه ای بازتر و تفسیری تر با متن درگیر شوند.
قصر تأثیر عمیقی بر ادبیات و فلسفه، به ویژه در قلمرو اگزیستانسیالیسم و پوچ گرایی داشته است. تصویر کافکا از قهرمانی که با یک سیستم بی تفاوت و غیرمنطقی مبارزه می کند، با مضامین وجودی بررسی شده توسط فیلسوفانی مانند آلبر کامو و ژان پل سارتر طنین انداز می شود. توصیف رمان از بوروکراسی به عنوان یک نیروی گریز ناپذیر و غیرانسانی در آثار نویسنده مدرن نیز تکرار شده است.
قصر تأثیر عمیقی بر ادبیات و فلسفه، به ویژه در قلمرو اگزیستانسیالیسم و پوچ گرایی داشته است. تصویر کافکا از قهرمانی که با یک سیستم بی تفاوت و غیرمنطقی مبارزه می کند با مضامین وجودی مورد بررسی فیلسوفانی مانند آلبر کامو و ژان پل سارتر طنین انداز می شود. توصیف رمان از بوروکراسی به عنوان نیرویی گریز ناپذیر و غیرانسانی در آثار نویسندگان و متفکران مدرنی که با پیچیدگی های جامعه معاصر دست و پنجه نرم می کنند نیز تکرار شده است.
در بافت وسیعتر آثار کافکا، قصر در کنار آثاری مانند محاکمه و مسخ بهعنوان کاوشی اصلی از بیگانگی، پوچی و شرایط انسانی قرار میگیرد. توانایی منحصر به فرد کافکا در ترکیب امور پیش پا افتاده و سورئال، شخصی و جهانی، جایگاه او را به عنوان یکی از مهم ترین شخصیت های ادبی قرن بیستم تثبیت کرده است. قصر اثری قدرتمند و تأمل برانگیز است که همچنان خوانندگان را با داستان های پیچیده و مضامین عمیق خود مجذوب و به چالش می کشد.
در نهایت، این کتاب یک کاوش عمیق و غم انگیز از وضعیت انسان است که معضلات وجودی هدف، هویت و جستجوی معنا در جهانی تحت کنترل نیروهای غیرشفاف و بی تفاوت را به تصویر می کشد. استفاده استادانه کافکا از زبان و ساختار روایی، خوانندگان را به رویارویی با پوچ بودن وجود خود و تأمل در ماهیت قدرت، بوروکراسی و جستجوی معنا در جهانی غیرقابل درک دعوت می کند.
کتاب قصر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۳ با بیش از ۶۳ هزار رای و ۳۶۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از علی اصغر حداد، جلالالدین اعلم و عبدالرحمن صدریه به بازار عرضه شده است.
داستان قصر
داستان قصر از آنجایی آغاز میشود که ک (K) شباهنگام وارد دهکدهای میشود که قصر در بالایِ آن واقع شده است. مالکِ قصر شخصی به نامِ گراف وِستوِست است که البته در خودِ رمان هیچ نشانهای از وی و درونِ قصر در دسترس نیست. ک. به مهمانخانهای پناه میبرد تا در آنجا استراحت کند اما پسرِ مباشرِ قصر میخواهد او را از آنجا براند. چرا که طبقِ قانونِ قصر هر کس بخواهد وارد دهکده شود یا در آنجا بماند، میبایست از قصر اجازه گرفته باشد.
ک. مدّعی میشود که شغلش مسّاحی است و با درخواست خودِ قصر به آنجا آمدهاست. پس از زنگ زدن ابتدا این ادعا تکذیب شده و سپس تأیید میگردد؛ در واقع قصر شفاهاً ک. را به مسّاحی میپذیرد.
ک. از صبحِ فردای آن روز در پی آن است تا هر طور شده به قصر برود و (گویا) شرح وظایفش را بپرسد و مشغول کار شود؛ امّا هرچه میکوشد، نمیتواند راهی به سمتِ قصر پیدا کند. تمامِ راهها نه به سمتِ قصر که به سمتِ خودِ دهکده برمیگردند.
ک. در روز دوم گرفتار عشق و عشوهی فریدا – دختری در «مهمان خانهی آقایان» – میشود و با او رابطه برقرار میکند و قرار میشود که با هم ازدواج کنند. از اینجا به بعد، تک تک فصلهای رمان این سو و آن سو رفتنها و دویدنها و بحث کردنهای ک. است تا با اهالی دهکده، برخی آقایان یا سران قصر تا ارتباطی بیابد و از روزنهای به قصر وارد شود.
او در آغاز میفهمد که فریدا معشوقهی کلام است و اینکه او فریدا را از آن خود کرده به نوعی رقابت با کلام یا روی دست او بلند شدن است حال آنکه همین کلام رئیس دیوان عالی قصر است. ک. یکسره تلاش میکند با هر واسطهای شده پیام خود را به کلام برساند یا از او قرار ملاقات بگیرد یا سر راهش بایستد تا بتواند به نوعی خود را به قصر و سران اصلی آن برساند یا حتی خود را بر آنها تحمیل کند.
مردم دهکده هر چه به او میگویند که ادعای او مبنی بر ملاقات با کلام یا ورود به قصر بیاساس و نشدنی است به گوشش نمیرود و با منطق و اندیشهی او که بسیار با نگاه و منطق اهالی دهکده تفاوت دارد، جور در نمیآید.
در چندین فصل هر بار یک نفر میخواهد ک. را با دهکده، مردمش، تاریخچه اش، قصر، بزرگان آن، و غیره آشنا کند و ک. مدام با آنها مشاجره و اختلاف دارد و به نظرش بسیاری از چیزهایی که آنها میگویند و میاندیشند به کلی نادرست و بی منطق است.
درنهایت میبینیم که گویی خود ک. هم مثل مردم دهکده شده و دارد همان باورهارا نسبت به قصر و آقایانش پیدا میکند.
بخشهایی از قصر
اواخر غروب بود که ک. رسید. روستا زیر برف عمیق بود. هیچ چیز از قلعه دیده نمی شد، در مه و تاریکی پنهان شده بود، و حتی یک بارقه نور وجود نداشت تا نشان دهد که وجود دارد. قلعه آنجا ک. مدت طولانی روی پل چوبی که از جاده اصلی به روستا منتهی می شود ایستاده بود و به خلاء ظاهری خیره می شد.
………….
کی گفت: پس تو برناباس هستی و من مدتها منتظرت بودم.
برنابا سرخ شد و تعظیم کرد. او گفت: «امیدوارم شما را مجبور نکرده باشم که خیلی منتظر بمانید.»
«پس از دریافت پیام شما در اسرع وقت آمدم.»
……………….
ک در بار را هل داد و خود را در اتاقی کوچک، خفهکننده و کم ارتفاع پر از دود سیگار دید. مردی با لباس فرم در گوشهای نشسته بود، صورتش در سایه بود، اما به دلیل حالت و رفتارش، ک. مطمئن بود که کلام است.
…………………
منشی دهکده در حالی که سرش را تکان می داد، گفت: «تو اینجا غریبه ای و غریبه در امور ما حرفی ندارد.» درخواست شما به مقامات ارسال شده است، اما من باید به شما هشدار میدهد که ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا پاسخی دریافت کنید.
……………….
مسئول مسافرخانه گفت: «خودت را با مسائل قلعه به دردسر نینداز. بهتر است آرام زندگی کنی و جای خود را در اینجا بپذیری. خیلی ها تلاش کرده اند تا به قلعه برسند و شکست خورده اند. این مکان قدرت است، اما همچنین. از ناامیدی.»
……………
هنگامی که او در خیابان های پوشیده از برف قدم می زد، ک احساس انزوا و انزوا کرد. روستاییان برای او سایه هایی به نظر می رسیدند که بی سر و صدا از مکانی به مکان دیگر می چرخیدند، در دنیایی برای خود وجود داشتند، غیرقابل نفوذ و نسبت به او بی تفاوت بودند.
اگر به کتاب قصر علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار فرانتس کافکا در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، فرانتس کافکا، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب