«هواردز اند» اثری است از ادوارد مورگان فورستر (نویسندهی انگلیسی، از ۱۸۷۹ تا ۱۹۷۰) که در سال ۱۹۱۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی زنی باهوش میپردازد که اجازه نمیدهد تظاهرهای خانوادهی شوهرش زندگی او را خراب کند.
دربارهی هواردز اند
کتاب هواردز اند یکی از آثار برجستهی نویسندهی بریتانیایی، ادوارد مورگان فورستر، است که نخستین بار در سال ۱۹۱۰ منتشر شد. این رمان را میتوان بهعنوان یکی از مهمترین آثار ادبیات انگلیسی قرن بیستم به شمار آورد که به موضوعات پیچیدهای همچون طبقات اجتماعی، ارزشهای فرهنگی و تضادهای طبقاتی در انگلستان ویکتوریایی میپردازد. داستان در مورد سه خانواده متفاوت است که نمایندهی سه طبقه اجتماعی در جامعه انگلستان هستند: خانواده شلیگل، ویلکاکس و باست.
در مرکز داستان، خانوادهی شلیگل قرار دارد که نمایندهی طبقهی متوسط روشنفکری و فرهنگی جامعه هستند. مارگارت و هلن شلیگل، دو خواهر از این خانواده، ارزشهای انساندوستانه و فرهنگی را مهم میدانند و سعی میکنند تا در زندگی خود به آنها پایبند باشند. خانوادهی شلیگل، بهویژه مارگارت، نقشی کلیدی در پیوند داستان و همچنین تغییراتی که در سرنوشت شخصیتها رخ میدهد، ایفا میکنند.
در مقابل خانوادهی شلیگل، خانوادهی ویلکاکس قرار دارد که نمایندهی طبقهی بالای اقتصادی و صنعتی انگلستان است. هنری ویلکاکس، سرپرست این خانواده، مردی عملی و منطقی است که بیشتر به منافع مادی و اقتصادی توجه دارد تا مسائل فرهنگی و انسانی. تضاد بین ارزشهای این دو خانواده از مهمترین محورهای داستان است و در نهایت موجب تعارضاتی عمیق در زندگی شخصیتهای رمان میشود.
در این میان، شخصیت لئونارد باست، نمایندهی طبقهی کارگر است که بهدنبال بهبود وضعیت خود از طریق دانش و فرهنگ است، اما بهخاطر محدودیتهای اجتماعی و اقتصادی، تلاشهایش اغلب با ناکامی روبرو میشود. داستان از طریق تعاملات این سه خانواده به پیچیدگیهای سیستم طبقاتی انگلستان در اوایل قرن بیستم میپردازد و بر نابرابریها و عدم توازن قدرت تأکید دارد.
یکی از مهمترین مفاهیم مطرح شده در هواردز اند، مفهوم «خانه» و معنای آن در زندگی انسانهاست. خانهی هواردز اِند، که به عنوان نماد پیوند بین گذشته و حال مطرح میشود، نقشی محوری در داستان دارد و نماد نیاز انسانها به داشتن یک مکان ثابت در جهان بیثبات و در حال تغییر است. فورستر با استفاده از این نماد، به سوالاتی بنیادین درباره مفهوم هویت، تعلق و ارتباط با دیگران میپردازد.
هواردز اند همچنین بهطور برجسته به مسئلهی برخورد فرهنگ و صنعت در دورهی تغییرات اجتماعی و اقتصادی انگلستان اشاره میکند. فورستر در این رمان نشان میدهد که چگونه فرهنگ و هنر میتوانند بهعنوان نیروهای مثبتی در برابر ارزشهای مادیگرایانه جامعه مدرن عمل کنند، اما در عین حال به محدودیتها و چالشهای آن نیز اذعان دارد.
سبک نوشتاری فورستر در هواردز اند بسیار زیبا و متفکرانه است. او با نثر پیچیده و توصیفهای دقیق، توانسته است احساسات و افکار شخصیتهایش را به شکلی زنده و واقعی به تصویر بکشد. در عین حال، او از طنز و کنایههای ظریف نیز برای نقد جامعه و ارزشهای آن استفاده کرده است.
رمان هواردز اند از نظر مفهومی چندلایه است و میتوان آن را بهعنوان یک اثر فلسفی و اجتماعی نیز تلقی کرد. فورستر در این رمان به مسئلهی انسانیت، اخلاق و تعهدات فردی و اجتماعی میپردازد و پرسشهایی را مطرح میکند که همچنان در دنیای معاصر نیز مطرح هستند.
یکی از ویژگیهای برجستهی این رمان، پرداخت دقیق فورستر به روابط انسانی و نقش آنها در شکلگیری سرنوشت فردی و جمعی است. او با بررسی عمیق این روابط، به تأثیرات آنها بر زندگی فردی و اجتماعی میپردازد و نشان میدهد که چگونه تصمیمات کوچک و ظاهراً بیاهمیت میتوانند پیامدهای بزرگ و غیرمنتظرهای داشته باشند.
علاوه بر مضامین اجتماعی و فلسفی، هواردز اند از نظر روایی نیز اثری قابلتوجه است. فورستر با ساختاری منظم و هنرمندانه، روایت را به گونهای پیش میبرد که مخاطب تا پایان داستان درگیر ماجراها و کشمکشهای شخصیتها باقی میماند. این رمان یکی از نمونههای عالی از ترکیب روایت داستانی و تحلیل اجتماعی است.
بهطور کلی، هواردز اند اثری است که با بررسی مسائل اجتماعی، فرهنگی و انسانی، خواننده را به تأمل در بارهی ارزشهای خود و جامعهای که در آن زندگی میکند، دعوت میکند. این رمان همچنان پس از بیش از یک قرن از انتشار خود، با خوانندگان مختلف در سراسر جهان ارتباط برقرار میکند و بهعنوان یکی از شاهکارهای ادبیات انگلیسی به شمار میآید.
رمان هواردز اند در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۶ با بیش از ۹۱ هزار رای و ۴۴۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای احمد میرعلایی به بازار عرضه شده است.
داستان هواردز اند
داستان هواردز اند دربارهی روابط دو خانواده، شلگلهای آلمانی–انگلیسی (مارگارت، هلن و برادرشان تیبی) و ویلکاکسهای انگلیسی (هنری، روث و فرزندانشان چارلز، پُل و اِوی) است. مارگارت شلگل و خواهرش هلن، نماینده نوعی از زندگی هستند که با شیوه زندگی مردان خانواده ویلکاکس در تضاد است.
کتاب با نامههای هلن از هواردز اند به خواهرش مارگارت آغاز میشود. هلن با یکی از ویلکاکسها (پل) رابطه عاشقانه کوتاه و ناراحتکنندهای دارد. در ادامه مارگارت با خانم ویلکاکس (روث) صمیمی میشود. خانم ویلکاکس زن بزرگواری است که کودکی خود را در هواردز اند گذرانده است.
او پیش از مرگ در یادداشتی میخواهد که هواردز اند به مارگارت شلگل واگذارده شود. اما اعضای خانواده ویلکاکس این یادداشت را نادیده میگیرند (با این بهانه که اعتبار قانونی ندارد).
مارگارت و هلن در هنگام اجرای سمفونی پنجم بتهوون با لئونارد باست آشنا میشوند. آقای باست جوان کارمند ساکن لندنی است که از فقر روحی و جسمی رنج میبرد. خواهران شلگل سخت به او مشغول میشوند و هنگامی که از هنری ویلکاکس میشنوند که شرکت بیمهای که او را استخدام کرده ممکن است ورشکست شود، به بیرون آمدن از آن شرکت ترغیبش میکنند.
لئونارد باست با حقوقی کمتر در بانکی مشغول به کار میشود و از آنجا هم به علت سیاست تعدیل نیروی انسانی اخراج میشود. در این میان هنری ویلکاکس از مارگارت شلگل تقاضای ازدواج کرده و تقاضایش پذیرفته شدهاست.
در مراسم عروسی اوی، دختر ویلکاکس، که در خانه ییلاقی او در شروپشایر برگزار میشود، ناگهان سروکلهی هلن شلگل همراه با لئونارد باست و زنش جکی، که شلختهای بیبندوبار است و ده–دوازده سالی از لئونارد بزرگتر، پیدا میشود. باست و زنش بر اثر راهنمایی تجاری هنری ویلکاکس که از طریق خواهران شلگل به گوش آنها رسیده بود خانه خراب شدهاند.
اما هنری ویلکاکس به یاد ندارد که چنین رهنمودی داده باشد. هلن چون فرشته انتقام آمدهاست تا حسابها را تسویه کند. مارگارت همه آنها را از مهمانی میراند و به میهمانخانه ده میفرستد، اما جکی میماند و با شراب عروسی مست میکند. جکی سیاهمست با هنری روبرو میشود و او را هن مینامد، و مارگارت خبردار میشود که جکی سالهای پیش رفیقهی هنری بودهاست. مارگارت برآن میشود تا نگذارد این امر میان او و هنری ایجاد کدورت کند و به دنبال این ماجرا با او ازدواج میکند.
بعدها وقتی هلن از سفر اروپایی بازمیگردد، تنها به وسیله نامه با مارگارت تماس میگیرد، هنری و مارگارت به این بهانه که اموال خانواده شلگل در هواردز اند است و او باید خود بستههای کتابهایش را باز کند او را به آنجا میکشند. در آنجا مارگارت او را غافلگیر میکند و درمییابد که آبستن است.
هلن میخواهد آن شب را با اثاثیه قدیمی خود در هواردز اند بگذراند. مارگارت و هنری در آن نزدیکی در خانه چارلز اقامت دارند اما هلن میخواهد که مارگارت آن شب را به او بپیوندد چرا که روز بعد به مونیخ میرود تا فرزندش را در آنجا به دنیا آورد. هنری مخالفت میکند. با این حال مارگارت میرود و شب را با خواهرش در هواردز اند میماند. او متوجه میشود که کودک درون شکم خواهرش ثمره عشق حرام او و لئونارد باست است.
لئونارد باست که عذاب وجدان دارد روانه هواردز اند میشود اما در درگیری با چارلز ویلکاکس تصادفاً کشته میشود. داداگاه چارلز را برای سه سال به زندان میاندازد. مارگارت قصد دارد که با خواهرش به آلمان برود و برای همیشه شوهرش هنری را ترک کند اما پس از محکومیت چارلز وقتی هنری با وضعی رقتبار به او روی میآورد، با او به هواردز اند میرود تا کمکش کرده و تسلیاش دهد.
در پایان کتاب هنری شورای خانوادگی تشکیل میدهد و به فرزندانش میگوید که تمام دارایی نقدیاش را برای آنان میگذارد اما هواردز اند به مارگارت میرسد. مارگارت متوجه میشود که خانم ویلکاکس میخواسته هواردز اند به او برسد. در آخرین صفحات هلن دوان دوان وارد خانه میشود و از فراوانی محصول یونجه شادی میکند.
بخشهایی از هواردز اند
مگ عزیزم
آن چیزی نیست که انتظارش را داشتیم، کهنه و کوچک است و روی هم رفته دلپذیر-آجر بهمنی. ما در حال حاضر به زحمت در آن میگنجیم و خدا میداند وقتی پل (پسر کوچکتر) فردا بیاید چطور میشود. از هال چپ یا راست بروی به اتاق نشیمن و ناهارخوری میرسی. خود هال عملا یک اتاق است. در دیگری را در آن باز کنی به پلکان میرسی که همچون تونلی به طبقهی اول میرود.
………………….
در ابتدای کتاب، خانواده شلیگل معرفی میشود که متشکل از مارگارت، هلن و برادرشان تیبت است. آنها نمایندهی طبقهی روشنفکر و فرهنگی انگلستان هستند. مارگارت نقش اصلی را ایفا میکند و فردی دلسوز و مدبر است.
در یکی از صحنههای ابتدایی، هلن نامهای به مارگارت مینویسد و درباره ملاقاتش با خانواده ویلکاکس در خانهی هواردز اِند صحبت میکند. این بخش با توصیف ارزشهای متفاوت این دو خانواده آغاز میشود و پایهگذار تعارضهای بعدی است.
هلن در نامهای به مارگارت مینویسد که در خانه ویلکاکسها در هواردز اِند اقامت دارد و از شخصیتهای مختلف این خانواده میگوید. او بهویژه از علاقهاش به پل، یکی از اعضای خانواده، میگوید. این صحنه نشان میدهد که هلن به زودی درگیر ماجراهایی احساسی خواهد شد.
…………………
مارگارت و هنری ویلکاکس نمایندگان دو جهان متفاوت هستند. در یک مکالمه مهم، مارگارت تلاش میکند تا به هنری نشان دهد که زندگی چیزی فراتر از پول و قدرت است و جنبههای انسانی و فرهنگی نیز اهمیت دارند. هنری، اما، بیشتر به مسائل عملی زندگی توجه دارد و به مارگارت به چشم فردی ایدهآلیست نگاه میکند.
هنری در گفتگو با مارگارت توضیح میدهد که چطور مسائل مالی و واقعگرایی باید راهنمای زندگی باشند. مارگارت اما به قدرت اندیشه و همدلی اعتقاد دارد و معتقد است که این ارزشها باید بر روابط انسانی حاکم باشند.
……………………
خانه هواردز اند در داستان به نمادی از پیوند بین گذشته و آینده تبدیل میشود. مارگارت از همان ابتدا جذب این خانه میشود و احساس میکند که این خانه میتواند جایگاهی برای برقراری صلح و ثبات در زندگی او و دیگران باشد. در نهایت، این خانه به مارگارت میرسد و معنای عمیقتری پیدا میکند.
مارگارت به خانهی هواردز اِند سفر میکند و حس میکند که این مکان نمادی از چیزی است که همیشه در زندگیاش دنبالش بوده است. او میبیند که این خانه میتواند پناهگاهی برایش باشد و بهتدریج به مرکز زندگیاش تبدیل میشود.
……………………..
یکی از تراژدیهای کتاب مرگ ناگهانی لئونارد باست است. او که نمایندهی طبقه کارگر است، در تلاش برای بهتر کردن زندگی خود از طریق دانش و فرهنگ بود. اما در نهایت، فشارهای اجتماعی و اقتصادی بر او غلبه میکنند و او در یک درگیری غیرمنتظره جان خود را از دست میدهد. مرگ او یکی از لحظات حساس و تأملبرانگیز کتاب است که به نقد فورستر از نابرابریهای اجتماعی دامن میزند.
در یکی از صحنههای اوج داستان، لئونارد در حالی که سعی دارد از فشارهای زندگی فرار کند، با مشکلاتی غیرمنتظره روبرو میشود. در یک درگیری غیرعمدی، لئونارد جان خود را از دست میدهد، و این مرگ نمادی از بیعدالتیهای اجتماعی است که فورستر به تصویر میکشد.
اگر به کتاب هواردز اند علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.
5 مهر 1403
هواردز اند
«هواردز اند» اثری است از ادوارد مورگان فورستر (نویسندهی انگلیسی، از ۱۸۷۹ تا ۱۹۷۰) که در سال ۱۹۱۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی زنی باهوش میپردازد که اجازه نمیدهد تظاهرهای خانوادهی شوهرش زندگی او را خراب کند.
دربارهی هواردز اند
کتاب هواردز اند یکی از آثار برجستهی نویسندهی بریتانیایی، ادوارد مورگان فورستر، است که نخستین بار در سال ۱۹۱۰ منتشر شد. این رمان را میتوان بهعنوان یکی از مهمترین آثار ادبیات انگلیسی قرن بیستم به شمار آورد که به موضوعات پیچیدهای همچون طبقات اجتماعی، ارزشهای فرهنگی و تضادهای طبقاتی در انگلستان ویکتوریایی میپردازد. داستان در مورد سه خانواده متفاوت است که نمایندهی سه طبقه اجتماعی در جامعه انگلستان هستند: خانواده شلیگل، ویلکاکس و باست.
در مرکز داستان، خانوادهی شلیگل قرار دارد که نمایندهی طبقهی متوسط روشنفکری و فرهنگی جامعه هستند. مارگارت و هلن شلیگل، دو خواهر از این خانواده، ارزشهای انساندوستانه و فرهنگی را مهم میدانند و سعی میکنند تا در زندگی خود به آنها پایبند باشند. خانوادهی شلیگل، بهویژه مارگارت، نقشی کلیدی در پیوند داستان و همچنین تغییراتی که در سرنوشت شخصیتها رخ میدهد، ایفا میکنند.
در مقابل خانوادهی شلیگل، خانوادهی ویلکاکس قرار دارد که نمایندهی طبقهی بالای اقتصادی و صنعتی انگلستان است. هنری ویلکاکس، سرپرست این خانواده، مردی عملی و منطقی است که بیشتر به منافع مادی و اقتصادی توجه دارد تا مسائل فرهنگی و انسانی. تضاد بین ارزشهای این دو خانواده از مهمترین محورهای داستان است و در نهایت موجب تعارضاتی عمیق در زندگی شخصیتهای رمان میشود.
در این میان، شخصیت لئونارد باست، نمایندهی طبقهی کارگر است که بهدنبال بهبود وضعیت خود از طریق دانش و فرهنگ است، اما بهخاطر محدودیتهای اجتماعی و اقتصادی، تلاشهایش اغلب با ناکامی روبرو میشود. داستان از طریق تعاملات این سه خانواده به پیچیدگیهای سیستم طبقاتی انگلستان در اوایل قرن بیستم میپردازد و بر نابرابریها و عدم توازن قدرت تأکید دارد.
یکی از مهمترین مفاهیم مطرح شده در هواردز اند، مفهوم «خانه» و معنای آن در زندگی انسانهاست. خانهی هواردز اِند، که به عنوان نماد پیوند بین گذشته و حال مطرح میشود، نقشی محوری در داستان دارد و نماد نیاز انسانها به داشتن یک مکان ثابت در جهان بیثبات و در حال تغییر است. فورستر با استفاده از این نماد، به سوالاتی بنیادین درباره مفهوم هویت، تعلق و ارتباط با دیگران میپردازد.
هواردز اند همچنین بهطور برجسته به مسئلهی برخورد فرهنگ و صنعت در دورهی تغییرات اجتماعی و اقتصادی انگلستان اشاره میکند. فورستر در این رمان نشان میدهد که چگونه فرهنگ و هنر میتوانند بهعنوان نیروهای مثبتی در برابر ارزشهای مادیگرایانه جامعه مدرن عمل کنند، اما در عین حال به محدودیتها و چالشهای آن نیز اذعان دارد.
سبک نوشتاری فورستر در هواردز اند بسیار زیبا و متفکرانه است. او با نثر پیچیده و توصیفهای دقیق، توانسته است احساسات و افکار شخصیتهایش را به شکلی زنده و واقعی به تصویر بکشد. در عین حال، او از طنز و کنایههای ظریف نیز برای نقد جامعه و ارزشهای آن استفاده کرده است.
رمان هواردز اند از نظر مفهومی چندلایه است و میتوان آن را بهعنوان یک اثر فلسفی و اجتماعی نیز تلقی کرد. فورستر در این رمان به مسئلهی انسانیت، اخلاق و تعهدات فردی و اجتماعی میپردازد و پرسشهایی را مطرح میکند که همچنان در دنیای معاصر نیز مطرح هستند.
یکی از ویژگیهای برجستهی این رمان، پرداخت دقیق فورستر به روابط انسانی و نقش آنها در شکلگیری سرنوشت فردی و جمعی است. او با بررسی عمیق این روابط، به تأثیرات آنها بر زندگی فردی و اجتماعی میپردازد و نشان میدهد که چگونه تصمیمات کوچک و ظاهراً بیاهمیت میتوانند پیامدهای بزرگ و غیرمنتظرهای داشته باشند.
علاوه بر مضامین اجتماعی و فلسفی، هواردز اند از نظر روایی نیز اثری قابلتوجه است. فورستر با ساختاری منظم و هنرمندانه، روایت را به گونهای پیش میبرد که مخاطب تا پایان داستان درگیر ماجراها و کشمکشهای شخصیتها باقی میماند. این رمان یکی از نمونههای عالی از ترکیب روایت داستانی و تحلیل اجتماعی است.
بهطور کلی، هواردز اند اثری است که با بررسی مسائل اجتماعی، فرهنگی و انسانی، خواننده را به تأمل در بارهی ارزشهای خود و جامعهای که در آن زندگی میکند، دعوت میکند. این رمان همچنان پس از بیش از یک قرن از انتشار خود، با خوانندگان مختلف در سراسر جهان ارتباط برقرار میکند و بهعنوان یکی از شاهکارهای ادبیات انگلیسی به شمار میآید.
رمان هواردز اند در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۶ با بیش از ۹۱ هزار رای و ۴۴۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای احمد میرعلایی به بازار عرضه شده است.
داستان هواردز اند
داستان هواردز اند دربارهی روابط دو خانواده، شلگلهای آلمانی–انگلیسی (مارگارت، هلن و برادرشان تیبی) و ویلکاکسهای انگلیسی (هنری، روث و فرزندانشان چارلز، پُل و اِوی) است. مارگارت شلگل و خواهرش هلن، نماینده نوعی از زندگی هستند که با شیوه زندگی مردان خانواده ویلکاکس در تضاد است.
کتاب با نامههای هلن از هواردز اند به خواهرش مارگارت آغاز میشود. هلن با یکی از ویلکاکسها (پل) رابطه عاشقانه کوتاه و ناراحتکنندهای دارد. در ادامه مارگارت با خانم ویلکاکس (روث) صمیمی میشود. خانم ویلکاکس زن بزرگواری است که کودکی خود را در هواردز اند گذرانده است.
او پیش از مرگ در یادداشتی میخواهد که هواردز اند به مارگارت شلگل واگذارده شود. اما اعضای خانواده ویلکاکس این یادداشت را نادیده میگیرند (با این بهانه که اعتبار قانونی ندارد).
مارگارت و هلن در هنگام اجرای سمفونی پنجم بتهوون با لئونارد باست آشنا میشوند. آقای باست جوان کارمند ساکن لندنی است که از فقر روحی و جسمی رنج میبرد. خواهران شلگل سخت به او مشغول میشوند و هنگامی که از هنری ویلکاکس میشنوند که شرکت بیمهای که او را استخدام کرده ممکن است ورشکست شود، به بیرون آمدن از آن شرکت ترغیبش میکنند.
لئونارد باست با حقوقی کمتر در بانکی مشغول به کار میشود و از آنجا هم به علت سیاست تعدیل نیروی انسانی اخراج میشود. در این میان هنری ویلکاکس از مارگارت شلگل تقاضای ازدواج کرده و تقاضایش پذیرفته شدهاست.
در مراسم عروسی اوی، دختر ویلکاکس، که در خانه ییلاقی او در شروپشایر برگزار میشود، ناگهان سروکلهی هلن شلگل همراه با لئونارد باست و زنش جکی، که شلختهای بیبندوبار است و ده–دوازده سالی از لئونارد بزرگتر، پیدا میشود. باست و زنش بر اثر راهنمایی تجاری هنری ویلکاکس که از طریق خواهران شلگل به گوش آنها رسیده بود خانه خراب شدهاند.
اما هنری ویلکاکس به یاد ندارد که چنین رهنمودی داده باشد. هلن چون فرشته انتقام آمدهاست تا حسابها را تسویه کند. مارگارت همه آنها را از مهمانی میراند و به میهمانخانه ده میفرستد، اما جکی میماند و با شراب عروسی مست میکند. جکی سیاهمست با هنری روبرو میشود و او را هن مینامد، و مارگارت خبردار میشود که جکی سالهای پیش رفیقهی هنری بودهاست. مارگارت برآن میشود تا نگذارد این امر میان او و هنری ایجاد کدورت کند و به دنبال این ماجرا با او ازدواج میکند.
بعدها وقتی هلن از سفر اروپایی بازمیگردد، تنها به وسیله نامه با مارگارت تماس میگیرد، هنری و مارگارت به این بهانه که اموال خانواده شلگل در هواردز اند است و او باید خود بستههای کتابهایش را باز کند او را به آنجا میکشند. در آنجا مارگارت او را غافلگیر میکند و درمییابد که آبستن است.
هلن میخواهد آن شب را با اثاثیه قدیمی خود در هواردز اند بگذراند. مارگارت و هنری در آن نزدیکی در خانه چارلز اقامت دارند اما هلن میخواهد که مارگارت آن شب را به او بپیوندد چرا که روز بعد به مونیخ میرود تا فرزندش را در آنجا به دنیا آورد. هنری مخالفت میکند. با این حال مارگارت میرود و شب را با خواهرش در هواردز اند میماند. او متوجه میشود که کودک درون شکم خواهرش ثمره عشق حرام او و لئونارد باست است.
لئونارد باست که عذاب وجدان دارد روانه هواردز اند میشود اما در درگیری با چارلز ویلکاکس تصادفاً کشته میشود. داداگاه چارلز را برای سه سال به زندان میاندازد. مارگارت قصد دارد که با خواهرش به آلمان برود و برای همیشه شوهرش هنری را ترک کند اما پس از محکومیت چارلز وقتی هنری با وضعی رقتبار به او روی میآورد، با او به هواردز اند میرود تا کمکش کرده و تسلیاش دهد.
در پایان کتاب هنری شورای خانوادگی تشکیل میدهد و به فرزندانش میگوید که تمام دارایی نقدیاش را برای آنان میگذارد اما هواردز اند به مارگارت میرسد. مارگارت متوجه میشود که خانم ویلکاکس میخواسته هواردز اند به او برسد. در آخرین صفحات هلن دوان دوان وارد خانه میشود و از فراوانی محصول یونجه شادی میکند.
بخشهایی از هواردز اند
مگ عزیزم
آن چیزی نیست که انتظارش را داشتیم، کهنه و کوچک است و روی هم رفته دلپذیر-آجر بهمنی. ما در حال حاضر به زحمت در آن میگنجیم و خدا میداند وقتی پل (پسر کوچکتر) فردا بیاید چطور میشود. از هال چپ یا راست بروی به اتاق نشیمن و ناهارخوری میرسی. خود هال عملا یک اتاق است. در دیگری را در آن باز کنی به پلکان میرسی که همچون تونلی به طبقهی اول میرود.
………………….
در ابتدای کتاب، خانواده شلیگل معرفی میشود که متشکل از مارگارت، هلن و برادرشان تیبت است. آنها نمایندهی طبقهی روشنفکر و فرهنگی انگلستان هستند. مارگارت نقش اصلی را ایفا میکند و فردی دلسوز و مدبر است.
در یکی از صحنههای ابتدایی، هلن نامهای به مارگارت مینویسد و درباره ملاقاتش با خانواده ویلکاکس در خانهی هواردز اِند صحبت میکند. این بخش با توصیف ارزشهای متفاوت این دو خانواده آغاز میشود و پایهگذار تعارضهای بعدی است.
هلن در نامهای به مارگارت مینویسد که در خانه ویلکاکسها در هواردز اِند اقامت دارد و از شخصیتهای مختلف این خانواده میگوید. او بهویژه از علاقهاش به پل، یکی از اعضای خانواده، میگوید. این صحنه نشان میدهد که هلن به زودی درگیر ماجراهایی احساسی خواهد شد.
…………………
مارگارت و هنری ویلکاکس نمایندگان دو جهان متفاوت هستند. در یک مکالمه مهم، مارگارت تلاش میکند تا به هنری نشان دهد که زندگی چیزی فراتر از پول و قدرت است و جنبههای انسانی و فرهنگی نیز اهمیت دارند. هنری، اما، بیشتر به مسائل عملی زندگی توجه دارد و به مارگارت به چشم فردی ایدهآلیست نگاه میکند.
هنری در گفتگو با مارگارت توضیح میدهد که چطور مسائل مالی و واقعگرایی باید راهنمای زندگی باشند. مارگارت اما به قدرت اندیشه و همدلی اعتقاد دارد و معتقد است که این ارزشها باید بر روابط انسانی حاکم باشند.
……………………
خانه هواردز اند در داستان به نمادی از پیوند بین گذشته و آینده تبدیل میشود. مارگارت از همان ابتدا جذب این خانه میشود و احساس میکند که این خانه میتواند جایگاهی برای برقراری صلح و ثبات در زندگی او و دیگران باشد. در نهایت، این خانه به مارگارت میرسد و معنای عمیقتری پیدا میکند.
مارگارت به خانهی هواردز اِند سفر میکند و حس میکند که این مکان نمادی از چیزی است که همیشه در زندگیاش دنبالش بوده است. او میبیند که این خانه میتواند پناهگاهی برایش باشد و بهتدریج به مرکز زندگیاش تبدیل میشود.
……………………..
یکی از تراژدیهای کتاب مرگ ناگهانی لئونارد باست است. او که نمایندهی طبقه کارگر است، در تلاش برای بهتر کردن زندگی خود از طریق دانش و فرهنگ بود. اما در نهایت، فشارهای اجتماعی و اقتصادی بر او غلبه میکنند و او در یک درگیری غیرمنتظره جان خود را از دست میدهد. مرگ او یکی از لحظات حساس و تأملبرانگیز کتاب است که به نقد فورستر از نابرابریهای اجتماعی دامن میزند.
در یکی از صحنههای اوج داستان، لئونارد در حالی که سعی دارد از فشارهای زندگی فرار کند، با مشکلاتی غیرمنتظره روبرو میشود. در یک درگیری غیرعمدی، لئونارد جان خود را از دست میدهد، و این مرگ نمادی از بیعدالتیهای اجتماعی است که فورستر به تصویر میکشد.
اگر به کتاب هواردز اند علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، عاشقانه
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ادوارد مورگان فورستر، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب