«عشق صدراعظم» با نام اصلی «ابولهول سرخ: دنبالهای بر سه تفنگدار» اثری است از الکساندر دوما (نویسندهی فرانسوی، از ۱۸۰۲ تا ۱۸۷۰) که در سال ۱۸۶۶ منتشر شده است. این رمان داستانی تاریخی دربارهی دسیسههای سیاسی، توطئههای درباری و ماجراهای عاشقانهی کاردینال ریشلیو در دربار لوئی سیزدهم است.
دربارهی عشق صدراعظم
عشق صدراعظم یا The Red Sphinx یکی از آثار کمتر شناختهشدهی الکساندر دوما است که پس از گذشت بیش از یک قرن از انتشار اولیه، دوباره مورد توجه خوانندگان و منتقدان قرار گرفت. این رمان که در ادامهی سه تفنگدار نوشته شده، داستانی مهیج از دسیسههای سیاسی، عشقهای پنهانی و توطئههای دربار فرانسه در قرن هفدهم را روایت میکند.
الکساندر دوما که با رمانهای پرماجرا و تاریخی خود شهرتی جهانی دارد، در این کتاب تمرکز ویژهای بر شخصیت کاردینال ریشلیو، یکی از تأثیرگذارترین سیاستمداران زمان خود، دارد. برخلاف تصویری که در سه تفنگدار از او ارائه شده بود، در این اثر ریشلیو نهتنها شخصیتی شرور و منفور نیست، بلکه سیاستمداری باهوش، زیرک و پیچیده است که در عین اعمال قدرت، به منافع فرانسه میاندیشد.
کتاب عشق صدراعظم ترکیبی از واقعیت و تخیل است که دوما با مهارت همیشگیاش آن را روایت میکند. او از اسناد تاریخی، نامهها و خاطرات شخصیتهای مهم آن دوران بهره گرفته و آنها را با تخیل روایی خود درهمآمیخته است. نتیجهی این تلفیق، داستانی جذاب و پرتعلیق است که خواننده را درگیر بازیهای پیچیدهی قدرت و سیاست میکند.
رمان سرشار از ماجراهای عاشقانه، نبردهای نفسگیر و صحنههای هیجانانگیزی است که سبک خاص دوما را به نمایش میگذارد. او در کنار ترسیم چهرهی سیاستمداران، شخصیتهایی خیالی اما باورپذیر خلق کرده که به جذابیت داستان میافزایند. در این میان، شخصیت اصلی داستان، کاردینال ریشلیو، فردی است که میان وظایف سیاسی و احساسات شخصیاش گرفتار شده است.
یکی از نکات جالب دربارهی این کتاب، سرنوشت انتشار آن است. عشق صدراعظم در زمان حیات دوما بهصورت دنبالهدار منتشر شد اما هرگز به شکل یک رمان کامل و مستقل به بازار نیامد. این اثر تا مدتها در سایهی دیگر شاهکارهای دوما باقی ماند تا اینکه در سالهای اخیر با ویراستاری جدید و تکمیل بخشهای ناتمام، مجدداً منتشر شد و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت.
دوما همواره توانایی بینظیری در شخصیتپردازی و ایجاد تعلیق در داستانهایش داشته است. او در این کتاب نیز با بهرهگیری از سبک روایی پرکشش خود، خواننده را به درون فضای پرتبوتاب دربار فرانسه میکشاند. دیالوگهای پرقدرت، توصیفات دقیق و صحنهپردازیهای هنرمندانه، این اثر را به یک رمان تاریخی خواندنی تبدیل کرده است.
در کنار روایت اصلی داستان، عشق صدراعظم تصویری از چالشهای قدرت دربار فرانسه ارائه میدهد. رقابتهای سیاسی، اتحادها و خیانتها، نقش جاسوسان و مأموران مخفی در دربار و تأثیر تصمیمات سیاسی بر سرنوشت کشور از جمله موضوعاتی است که در این رمان مورد توجه قرار گرفتهاند.
از نظر تاریخی، دوما توانسته است فضای قرن هفدهم را با جزئیات فراوان بازآفرینی کند. لباسها، آدابورسوم، قوانین درباری و حتی سبک گفتوگوی شخصیتها همه به گونهای است که خواننده حس میکند به آن دوره سفر کرده است. این دقت در جزئیات، یکی از دلایلی است که آثار دوما را به منابعی ارزشمند برای علاقهمندان به تاریخ تبدیل کرده است.
ترجمه و انتشار مجدد این رمان در قرن بیستویکم، علاقهمندان به آثار دوما را شگفتزده کرد. بسیاری از منتقدان آن را یکی از بهترین نوشتههای کمترشناختهشدهی این نویسنده دانستند و استقبال گستردهی خوانندگان از آن نشان داد که داستانهای تاریخی پرماجرا همچنان جذابیت خود را حفظ کردهاند.
عشق صدراعظم بهنوعی تکمیلکنندهی فضای تاریخیای است که دوما در سه تفنگدار آغاز کرده بود. اما برخلاف آن کتاب که بیشتر بر شخصیتهای داستانی و تخیلی تمرکز داشت، این رمان جنبهی واقعگرایانهتری دارد و سعی میکند چهرهای حقیقیتر از شخصیتهای تاریخی ارائه دهد.
در نهایت، این کتاب نهتنها برای علاقهمندان به تاریخ فرانسه، بلکه برای تمامی دوستداران ادبیات کلاسیک و عاشقان سبک ماجراجویانهی دوما، اثری ارزشمند و خواندنی است. ترکیب سیاست، عشق، خیانت و دسیسههای درباری در قالب نثری زیبا و پرکشش، این رمان را به اثری ماندگار در کارنامهی دوما تبدیل کرده است.
انتشار دوبارهی این کتاب پس از سالها، فرصتی را فراهم کرده تا مخاطبان امروز، بیش از پیش با نبوغ دوما در روایت داستانهای تاریخی آشنا شوند. عشق صدراعظم گواهی بر توانایی او در خلق دنیایی است که در عین تخیلی بودن، به طرز شگفتانگیزی واقعی به نظر میرسد.
رمان عشق صدراعظم در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۱ با بیش از ۸۳۳ رای و ۱۲۷ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از ذبیحالله منصوری به بازار عرضه شده است.
داستان عشق صدراعظم
در رمان عشق صدراعظم، الکساندر دوما خوانندگان را به دربار فرانسه در قرن هفدهم میبرد، جایی که کاردینال ریشلیو، نخستوزیر مقتدر لوئی سیزدهم، در مرکز قدرت و توطئههای سیاسی قرار دارد. برخلاف تصویری که در سه تفنگدار از او ارائه شده بود، این بار دوما او را بهعنوان سیاستمداری باهوش و استراتژیستی قدرتمند به تصویر میکشد که تلاش میکند ثبات و اقتدار فرانسه را حفظ کند. در این میان، او با دشمنان داخلی و خارجی بسیاری روبهروست که قصد براندازی او را دارند.
یکی از محورهای اصلی داستان، ماجرای عشقی میان دو شخصیت اصلی، ریشلیو و زنی جوان و اسرارآمیز است که بهتدریج درگیر سیاستهای پیچیدهی دربار میشود. این زن که نقش مهمی در زندگی کاردینال ایفا میکند، نهتنها قلب او را تسخیر کرده، بلکه در بازیهای قدرتی که در پاریس در جریان است، نقش کلیدی دارد. احساسات درونی ریشلیو، که همواره خود را فردی فراتر از عواطف شخصی نشان داده بود، در این رابطه به چالش کشیده میشود.
در این میان، پادشاه جوان فرانسه، لوئی سیزدهم، که تحت نفوذ کاردینال قرار دارد، با شک و تردید به نخستوزیر خود نگاه میکند. او در عین وابستگی به ریشلیو، نگران قدرت بیش از حد اوست و در تلاش است تا استقلال خود را حفظ کند. این وضعیت باعث میشود دربار پر از دسیسهها، خیانتها و اتحادهای ناپایدار باشد. بسیاری از اشراف فرانسه در پی حذف ریشلیو هستند و هر لحظه ممکن است نقشهای برای برکناری او طراحی کنند.
یکی از شخصیتهای مهم دیگر داستان، دوک دو بوآترسی، یک اشرافزادهی جاهطلب و خطرناک است که قصد دارد ریشلیو را از صحنهی سیاست حذف کند. او در این مسیر از نفوذ ملکه، آن دُاتریش، و برخی از اعضای قدرتمند دربار کمک میگیرد. درگیریهای او با کاردینال، بخش بزرگی از تعلیق داستان را شکل میدهد و دوما به زیبایی تقابل این دو شخصیت را به تصویر میکشد.
در کنار این تحولات سیاسی، ماجراهای فرعی جذابی نیز در داستان وجود دارند. مأموران مخفی، جاسوسان، پیامهای رمزگذاریشده و عملیات نجات، همگی فضایی پرهیجان و پرتنش را ایجاد میکنند. خواننده با هر فصل، بیشتر درگیر بازیهای قدرت و توطئههای درباری میشود و سرنوشت کاردینال و دیگر شخصیتها تا لحظهی آخر نامشخص باقی میماند.
در نقطهی اوج داستان، یکی از توطئههای بزرگ علیه ریشلیو به مرحلهی اجرا میرسد و دشمنان او گمان میکنند که موفق شدهاند. اما با زیرکی و هوش سرشار، کاردینال نقشهای پیچیده طراحی میکند و بازی را به نفع خود تغییر میدهد. در این میان، رابطهی عاشقانهی او نیز به سرانجامی غیرمنتظره میرسد که عمق شخصیت و احساسات پنهان او را بیش از پیش نمایان میکند.
در نهایت، عشق صدراعظم داستانی است دربارهی قدرت، سیاست و عشق در یکی از مهمترین دورانهای تاریخی فرانسه. کاردینال ریشلیو، که در ابتدا بهعنوان سیاستمداری بیرحم شناخته میشد، در این روایت چهرهای چندبعدی پیدا میکند؛ فردی که اگرچه بهشدت به وظایفش پایبند است، اما در نهایت همچون هر انسان دیگری، از احساسات، تنهایی و عواطف گریزناپذیر خود رنج میبرد.
الکساندر دوما با قلم شگفتانگیزش، این داستان را به یکی از جذابترین و پرتعلیقترین روایتهای تاریخی خود تبدیل کرده است. او با تلفیق وقایع واقعی و تخیل ادبی، کتابی خلق کرده که خواننده را درگیر دنیایی پر از توطئه، عشق، وفاداری و خیانت میکند؛ دنیایی که در آن هیچ چیز آنطور که به نظر میرسد، نیست.
بخشهایی از عشق صدراعظم
ریشلیو از این حرف طوری به هیجان درآمد که بازوی او را گرفت و پرسید: چه می گویی؟ آیا آنچه می گویی واقعیت دارد؟ کشیش گفت: بلی عالیجناب. عرض می کنم که علیاحضرت ملکهی فرانسه وارد نمازخانه شدند و اگر جسارت نباشد به عرض می رسانم اگر شما خواهان او هستید، او از آن شما خواهد شد.
ریشلیو حیرت زده پرسید: آیا حواس تو پریشان شده و هذیان می گویی؟ کشیش پاسخ داد: خیر عالیجناب، حواس من پرت نشده و هذیان نمی گویم و آنچه عرض می کنم عین حقیقت است و گویا در گذشته به شما ثابت کرده ام که در حرفهی خود تخصص دارم و می دانم چه باید بکنم و نیز می دانم چگونه باید گوش فرا داد و اظهارات محرمانهٔ دیگران را شنید و در صورت لزوم چند کلمه حرف زد.
……………………
کشیش لاغراندام تبسمی کرد و گفت: عالیجناب، شما سیاستمداری بزرگ و صدراعظمی سترگ هستید، ولی به اندازهی این ناتوان که موسوم به «کورین یان» هستم، در شناسایی روحیهی خانم ها بصیرت ندارید و چون من که در خدمت شما هستم، به سهم خویش از سرچشمهی فیاض عقل و سیاست شما بهره مند شده ام، فرصت را غنیمت شمردم و چند کلمه دربارهی این کاخ با خانم مزبور صحبت کردم، زیرا می دانستم این مطالب حتما به گوش ملکه خواهد رسید.
ریشلیو پرسید: به او چه گفتی؟ کورین یان گفت: به خانم مزبور گفتم این کاخ باشکوه، که صدها هزار لیره خرج ساختمان آن شده، برای یک شاهزاده خانم عالی مقام بنا شده و خود صدراعظم قصد سکونت در آن را ندارد!
……………………….
ریشلیو از این حرف طوری به هیجان درآمد که بازوی او را گرفت و پرسید: چه میگویی؟ آیا آنچه میگویی واقعیت دارد؟
کشیش گفت: بلی عالیجناب. عرض میکنم که علیاحضرت ملکهٔ فرانسه وارد نمازخانه شدند و اگر جسارت نباشد به عرض میرسانم اگر شما خواهان او هستید، او از آنِ شما خواهد شد.
ریشلیو حیرتزده پرسید: آیا حواس تو پریشان شده و هذیان میگویی؟
کشیش پاسخ داد: خیر عالیجناب، حواس من پرت نشده و هذیان نمیگویم و آنچه عرض میکنم عین حقیقت است و گویا در گذشته به شما ثابت کردهام که در حرفهٔ خود تخصص دارم و میدانم چه باید بکنم و نیز میدانم چگونه باید گوش فرا داد و اظهارات محرمانهٔ دیگران را شنید و در صورت لزوم چند کلمه حرف زد.
کاردینال ریشلیو که میدانست هیچ جمله از کلام آن کشیش بدون معنی نیست پرسید: مگر تو چیزی گفتی؟ و در این صورت، گفتهی تو چه بوده است؟
کشیش گفت: عالیجناب، من، هماکنون از کاخ سلطنتی «لوور» مراجعت میکنم و در آنجا با خانمی که از طرف شما مأموریت دارد ناظر اعمال ملکهی فرانسه باشد مذاکره کردم و از این صحبتها چنین فهمیدم که هر یک از شاهزادهخانمهای بزرگ فرانسه، که جزو اقوام شوهری ملکه هستند، کاخی دارند و فقط ملکهی فرانسه است که کاخ ندارد.
از این حرف دل ریشلیو در سینه تپید و پرسید: آیا تو اظهارنظری هم کردی؟
کشیش پاسخ داد: عالیجناب، این کاخ که شما ساختهاید نهتنها از تمام کاخهای سلطنتی فرانسه باشکوهتر و بزرگتر است، بلکه…
در حالیکه زبان ریشلیو به لکنت افتاده بود پرسید: آیا تو تصور میکنی ملکهی فرانسه، آنقدر مرا مباهی کند که این کاخ را از من بپذیرد؟
………………….
قلعۀ متین و مستحکم باستیل که تا پایان جهان نامش مظهر زندان خواهد بود و هرکس اسم این قلعه را بشنود منظرۀ محبسی مخوف را که فرار از آن غیرممکن است، و در آن حبس شدن فرقی با زنده در گور رفتن ندارد، در نظر مجسم خواهد کرد، در آن عهد زندان لوکس دولتی به شمار میآمد.
قبل از دوران لویی سیزدهم، پادشاه فرانسه، و صدارت وزیر او، ریشلیو، محبوسین را در قلعۀ باستیل زندانی میکردند، ولی آن قلعه یک زندان رسمی نبود و در دورۀ سلطنت لویی سیزدهم رسمیت یافت و جایگاه محبوسین دولتی و به اصطلاح امروز محبوسین سیاسی شد.
دربارۀ این قلعه آنقدر صحبت کردهاند که هرچه در اینجا بگوییم تکرار گفتههای پیشینیان خواهد شد؛ معهذا سیاق سرگذشت ما را وامیدارد به اختصار این قلعۀ مخوف را به خوانندگان معرفی کنیم و این را هم مزید میگوییم که بعد از انقلاب کبیر فرانسه نویسندگان و تذکره نویسان، دربارۀ وضع زندگی محبوسین در این قلعه راه مبالغه پیمودند.
در اینکه باستیل قلعهای ستبر بود تردیدی وجود ندارد و در اینکه بسیاری از محبوسین در این قلعه مردند بدون اینکه نامی و نشانی از آنها باقی بماند باز تردیدی نیست.
ولی وضع زندگی محبوسین در این قلعه، نسبت به وضع زندگی زندانیان در بعضی از زندانهای این عصر، نه فقط بد نبود، بلکه میتوان گفت جالب توجه بود، زیرا، جز در موارد مخصوص که محبوسین را شکنجه میکردند و طبق دستور مقامات عالیه جز نان و آب غذا و آشامیدنی دیگر به آنها نمیدادند، محبوسین در این قلعه به آسودگی زندگی میکردند و اشراف حق داشتند نوکر یا آشپز خود را به قلعۀ باستیل ببرند تا در خود باستیل اغذیۀ مورد تمایلشان برای آنها طبخ شود.
اگر به کتاب عشق صدراعظم علاقه دارید، بخش معرفی آثار الکساندر دوما در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میکند.
28 اسفند 1403
عشق صدراعظم
«عشق صدراعظم» با نام اصلی «ابولهول سرخ: دنبالهای بر سه تفنگدار» اثری است از الکساندر دوما (نویسندهی فرانسوی، از ۱۸۰۲ تا ۱۸۷۰) که در سال ۱۸۶۶ منتشر شده است. این رمان داستانی تاریخی دربارهی دسیسههای سیاسی، توطئههای درباری و ماجراهای عاشقانهی کاردینال ریشلیو در دربار لوئی سیزدهم است.
دربارهی عشق صدراعظم
عشق صدراعظم یا The Red Sphinx یکی از آثار کمتر شناختهشدهی الکساندر دوما است که پس از گذشت بیش از یک قرن از انتشار اولیه، دوباره مورد توجه خوانندگان و منتقدان قرار گرفت. این رمان که در ادامهی سه تفنگدار نوشته شده، داستانی مهیج از دسیسههای سیاسی، عشقهای پنهانی و توطئههای دربار فرانسه در قرن هفدهم را روایت میکند.
الکساندر دوما که با رمانهای پرماجرا و تاریخی خود شهرتی جهانی دارد، در این کتاب تمرکز ویژهای بر شخصیت کاردینال ریشلیو، یکی از تأثیرگذارترین سیاستمداران زمان خود، دارد. برخلاف تصویری که در سه تفنگدار از او ارائه شده بود، در این اثر ریشلیو نهتنها شخصیتی شرور و منفور نیست، بلکه سیاستمداری باهوش، زیرک و پیچیده است که در عین اعمال قدرت، به منافع فرانسه میاندیشد.
کتاب عشق صدراعظم ترکیبی از واقعیت و تخیل است که دوما با مهارت همیشگیاش آن را روایت میکند. او از اسناد تاریخی، نامهها و خاطرات شخصیتهای مهم آن دوران بهره گرفته و آنها را با تخیل روایی خود درهمآمیخته است. نتیجهی این تلفیق، داستانی جذاب و پرتعلیق است که خواننده را درگیر بازیهای پیچیدهی قدرت و سیاست میکند.
رمان سرشار از ماجراهای عاشقانه، نبردهای نفسگیر و صحنههای هیجانانگیزی است که سبک خاص دوما را به نمایش میگذارد. او در کنار ترسیم چهرهی سیاستمداران، شخصیتهایی خیالی اما باورپذیر خلق کرده که به جذابیت داستان میافزایند. در این میان، شخصیت اصلی داستان، کاردینال ریشلیو، فردی است که میان وظایف سیاسی و احساسات شخصیاش گرفتار شده است.
یکی از نکات جالب دربارهی این کتاب، سرنوشت انتشار آن است. عشق صدراعظم در زمان حیات دوما بهصورت دنبالهدار منتشر شد اما هرگز به شکل یک رمان کامل و مستقل به بازار نیامد. این اثر تا مدتها در سایهی دیگر شاهکارهای دوما باقی ماند تا اینکه در سالهای اخیر با ویراستاری جدید و تکمیل بخشهای ناتمام، مجدداً منتشر شد و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت.
دوما همواره توانایی بینظیری در شخصیتپردازی و ایجاد تعلیق در داستانهایش داشته است. او در این کتاب نیز با بهرهگیری از سبک روایی پرکشش خود، خواننده را به درون فضای پرتبوتاب دربار فرانسه میکشاند. دیالوگهای پرقدرت، توصیفات دقیق و صحنهپردازیهای هنرمندانه، این اثر را به یک رمان تاریخی خواندنی تبدیل کرده است.
در کنار روایت اصلی داستان، عشق صدراعظم تصویری از چالشهای قدرت دربار فرانسه ارائه میدهد. رقابتهای سیاسی، اتحادها و خیانتها، نقش جاسوسان و مأموران مخفی در دربار و تأثیر تصمیمات سیاسی بر سرنوشت کشور از جمله موضوعاتی است که در این رمان مورد توجه قرار گرفتهاند.
از نظر تاریخی، دوما توانسته است فضای قرن هفدهم را با جزئیات فراوان بازآفرینی کند. لباسها، آدابورسوم، قوانین درباری و حتی سبک گفتوگوی شخصیتها همه به گونهای است که خواننده حس میکند به آن دوره سفر کرده است. این دقت در جزئیات، یکی از دلایلی است که آثار دوما را به منابعی ارزشمند برای علاقهمندان به تاریخ تبدیل کرده است.
ترجمه و انتشار مجدد این رمان در قرن بیستویکم، علاقهمندان به آثار دوما را شگفتزده کرد. بسیاری از منتقدان آن را یکی از بهترین نوشتههای کمترشناختهشدهی این نویسنده دانستند و استقبال گستردهی خوانندگان از آن نشان داد که داستانهای تاریخی پرماجرا همچنان جذابیت خود را حفظ کردهاند.
عشق صدراعظم بهنوعی تکمیلکنندهی فضای تاریخیای است که دوما در سه تفنگدار آغاز کرده بود. اما برخلاف آن کتاب که بیشتر بر شخصیتهای داستانی و تخیلی تمرکز داشت، این رمان جنبهی واقعگرایانهتری دارد و سعی میکند چهرهای حقیقیتر از شخصیتهای تاریخی ارائه دهد.
در نهایت، این کتاب نهتنها برای علاقهمندان به تاریخ فرانسه، بلکه برای تمامی دوستداران ادبیات کلاسیک و عاشقان سبک ماجراجویانهی دوما، اثری ارزشمند و خواندنی است. ترکیب سیاست، عشق، خیانت و دسیسههای درباری در قالب نثری زیبا و پرکشش، این رمان را به اثری ماندگار در کارنامهی دوما تبدیل کرده است.
انتشار دوبارهی این کتاب پس از سالها، فرصتی را فراهم کرده تا مخاطبان امروز، بیش از پیش با نبوغ دوما در روایت داستانهای تاریخی آشنا شوند. عشق صدراعظم گواهی بر توانایی او در خلق دنیایی است که در عین تخیلی بودن، به طرز شگفتانگیزی واقعی به نظر میرسد.
رمان عشق صدراعظم در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۱ با بیش از ۸۳۳ رای و ۱۲۷ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از ذبیحالله منصوری به بازار عرضه شده است.
داستان عشق صدراعظم
در رمان عشق صدراعظم، الکساندر دوما خوانندگان را به دربار فرانسه در قرن هفدهم میبرد، جایی که کاردینال ریشلیو، نخستوزیر مقتدر لوئی سیزدهم، در مرکز قدرت و توطئههای سیاسی قرار دارد. برخلاف تصویری که در سه تفنگدار از او ارائه شده بود، این بار دوما او را بهعنوان سیاستمداری باهوش و استراتژیستی قدرتمند به تصویر میکشد که تلاش میکند ثبات و اقتدار فرانسه را حفظ کند. در این میان، او با دشمنان داخلی و خارجی بسیاری روبهروست که قصد براندازی او را دارند.
یکی از محورهای اصلی داستان، ماجرای عشقی میان دو شخصیت اصلی، ریشلیو و زنی جوان و اسرارآمیز است که بهتدریج درگیر سیاستهای پیچیدهی دربار میشود. این زن که نقش مهمی در زندگی کاردینال ایفا میکند، نهتنها قلب او را تسخیر کرده، بلکه در بازیهای قدرتی که در پاریس در جریان است، نقش کلیدی دارد. احساسات درونی ریشلیو، که همواره خود را فردی فراتر از عواطف شخصی نشان داده بود، در این رابطه به چالش کشیده میشود.
در این میان، پادشاه جوان فرانسه، لوئی سیزدهم، که تحت نفوذ کاردینال قرار دارد، با شک و تردید به نخستوزیر خود نگاه میکند. او در عین وابستگی به ریشلیو، نگران قدرت بیش از حد اوست و در تلاش است تا استقلال خود را حفظ کند. این وضعیت باعث میشود دربار پر از دسیسهها، خیانتها و اتحادهای ناپایدار باشد. بسیاری از اشراف فرانسه در پی حذف ریشلیو هستند و هر لحظه ممکن است نقشهای برای برکناری او طراحی کنند.
یکی از شخصیتهای مهم دیگر داستان، دوک دو بوآترسی، یک اشرافزادهی جاهطلب و خطرناک است که قصد دارد ریشلیو را از صحنهی سیاست حذف کند. او در این مسیر از نفوذ ملکه، آن دُاتریش، و برخی از اعضای قدرتمند دربار کمک میگیرد. درگیریهای او با کاردینال، بخش بزرگی از تعلیق داستان را شکل میدهد و دوما به زیبایی تقابل این دو شخصیت را به تصویر میکشد.
در کنار این تحولات سیاسی، ماجراهای فرعی جذابی نیز در داستان وجود دارند. مأموران مخفی، جاسوسان، پیامهای رمزگذاریشده و عملیات نجات، همگی فضایی پرهیجان و پرتنش را ایجاد میکنند. خواننده با هر فصل، بیشتر درگیر بازیهای قدرت و توطئههای درباری میشود و سرنوشت کاردینال و دیگر شخصیتها تا لحظهی آخر نامشخص باقی میماند.
در نقطهی اوج داستان، یکی از توطئههای بزرگ علیه ریشلیو به مرحلهی اجرا میرسد و دشمنان او گمان میکنند که موفق شدهاند. اما با زیرکی و هوش سرشار، کاردینال نقشهای پیچیده طراحی میکند و بازی را به نفع خود تغییر میدهد. در این میان، رابطهی عاشقانهی او نیز به سرانجامی غیرمنتظره میرسد که عمق شخصیت و احساسات پنهان او را بیش از پیش نمایان میکند.
در نهایت، عشق صدراعظم داستانی است دربارهی قدرت، سیاست و عشق در یکی از مهمترین دورانهای تاریخی فرانسه. کاردینال ریشلیو، که در ابتدا بهعنوان سیاستمداری بیرحم شناخته میشد، در این روایت چهرهای چندبعدی پیدا میکند؛ فردی که اگرچه بهشدت به وظایفش پایبند است، اما در نهایت همچون هر انسان دیگری، از احساسات، تنهایی و عواطف گریزناپذیر خود رنج میبرد.
الکساندر دوما با قلم شگفتانگیزش، این داستان را به یکی از جذابترین و پرتعلیقترین روایتهای تاریخی خود تبدیل کرده است. او با تلفیق وقایع واقعی و تخیل ادبی، کتابی خلق کرده که خواننده را درگیر دنیایی پر از توطئه، عشق، وفاداری و خیانت میکند؛ دنیایی که در آن هیچ چیز آنطور که به نظر میرسد، نیست.
بخشهایی از عشق صدراعظم
ریشلیو از این حرف طوری به هیجان درآمد که بازوی او را گرفت و پرسید: چه می گویی؟ آیا آنچه می گویی واقعیت دارد؟ کشیش گفت: بلی عالیجناب. عرض می کنم که علیاحضرت ملکهی فرانسه وارد نمازخانه شدند و اگر جسارت نباشد به عرض می رسانم اگر شما خواهان او هستید، او از آن شما خواهد شد.
ریشلیو حیرت زده پرسید: آیا حواس تو پریشان شده و هذیان می گویی؟ کشیش پاسخ داد: خیر عالیجناب، حواس من پرت نشده و هذیان نمی گویم و آنچه عرض می کنم عین حقیقت است و گویا در گذشته به شما ثابت کرده ام که در حرفهی خود تخصص دارم و می دانم چه باید بکنم و نیز می دانم چگونه باید گوش فرا داد و اظهارات محرمانهٔ دیگران را شنید و در صورت لزوم چند کلمه حرف زد.
……………………
کشیش لاغراندام تبسمی کرد و گفت: عالیجناب، شما سیاستمداری بزرگ و صدراعظمی سترگ هستید، ولی به اندازهی این ناتوان که موسوم به «کورین یان» هستم، در شناسایی روحیهی خانم ها بصیرت ندارید و چون من که در خدمت شما هستم، به سهم خویش از سرچشمهی فیاض عقل و سیاست شما بهره مند شده ام، فرصت را غنیمت شمردم و چند کلمه دربارهی این کاخ با خانم مزبور صحبت کردم، زیرا می دانستم این مطالب حتما به گوش ملکه خواهد رسید.
ریشلیو پرسید: به او چه گفتی؟ کورین یان گفت: به خانم مزبور گفتم این کاخ باشکوه، که صدها هزار لیره خرج ساختمان آن شده، برای یک شاهزاده خانم عالی مقام بنا شده و خود صدراعظم قصد سکونت در آن را ندارد!
……………………….
ریشلیو از این حرف طوری به هیجان درآمد که بازوی او را گرفت و پرسید: چه میگویی؟ آیا آنچه میگویی واقعیت دارد؟
کشیش گفت: بلی عالیجناب. عرض میکنم که علیاحضرت ملکهٔ فرانسه وارد نمازخانه شدند و اگر جسارت نباشد به عرض میرسانم اگر شما خواهان او هستید، او از آنِ شما خواهد شد.
ریشلیو حیرتزده پرسید: آیا حواس تو پریشان شده و هذیان میگویی؟
کشیش پاسخ داد: خیر عالیجناب، حواس من پرت نشده و هذیان نمیگویم و آنچه عرض میکنم عین حقیقت است و گویا در گذشته به شما ثابت کردهام که در حرفهٔ خود تخصص دارم و میدانم چه باید بکنم و نیز میدانم چگونه باید گوش فرا داد و اظهارات محرمانهٔ دیگران را شنید و در صورت لزوم چند کلمه حرف زد.
کاردینال ریشلیو که میدانست هیچ جمله از کلام آن کشیش بدون معنی نیست پرسید: مگر تو چیزی گفتی؟ و در این صورت، گفتهی تو چه بوده است؟
کشیش گفت: عالیجناب، من، هماکنون از کاخ سلطنتی «لوور» مراجعت میکنم و در آنجا با خانمی که از طرف شما مأموریت دارد ناظر اعمال ملکهی فرانسه باشد مذاکره کردم و از این صحبتها چنین فهمیدم که هر یک از شاهزادهخانمهای بزرگ فرانسه، که جزو اقوام شوهری ملکه هستند، کاخی دارند و فقط ملکهی فرانسه است که کاخ ندارد.
از این حرف دل ریشلیو در سینه تپید و پرسید: آیا تو اظهارنظری هم کردی؟
کشیش پاسخ داد: عالیجناب، این کاخ که شما ساختهاید نهتنها از تمام کاخهای سلطنتی فرانسه باشکوهتر و بزرگتر است، بلکه…
در حالیکه زبان ریشلیو به لکنت افتاده بود پرسید: آیا تو تصور میکنی ملکهی فرانسه، آنقدر مرا مباهی کند که این کاخ را از من بپذیرد؟
………………….
قلعۀ متین و مستحکم باستیل که تا پایان جهان نامش مظهر زندان خواهد بود و هرکس اسم این قلعه را بشنود منظرۀ محبسی مخوف را که فرار از آن غیرممکن است، و در آن حبس شدن فرقی با زنده در گور رفتن ندارد، در نظر مجسم خواهد کرد، در آن عهد زندان لوکس دولتی به شمار میآمد.
قبل از دوران لویی سیزدهم، پادشاه فرانسه، و صدارت وزیر او، ریشلیو، محبوسین را در قلعۀ باستیل زندانی میکردند، ولی آن قلعه یک زندان رسمی نبود و در دورۀ سلطنت لویی سیزدهم رسمیت یافت و جایگاه محبوسین دولتی و به اصطلاح امروز محبوسین سیاسی شد.
دربارۀ این قلعه آنقدر صحبت کردهاند که هرچه در اینجا بگوییم تکرار گفتههای پیشینیان خواهد شد؛ معهذا سیاق سرگذشت ما را وامیدارد به اختصار این قلعۀ مخوف را به خوانندگان معرفی کنیم و این را هم مزید میگوییم که بعد از انقلاب کبیر فرانسه نویسندگان و تذکره نویسان، دربارۀ وضع زندگی محبوسین در این قلعه راه مبالغه پیمودند.
در اینکه باستیل قلعهای ستبر بود تردیدی وجود ندارد و در اینکه بسیاری از محبوسین در این قلعه مردند بدون اینکه نامی و نشانی از آنها باقی بماند باز تردیدی نیست.
ولی وضع زندگی محبوسین در این قلعه، نسبت به وضع زندگی زندانیان در بعضی از زندانهای این عصر، نه فقط بد نبود، بلکه میتوان گفت جالب توجه بود، زیرا، جز در موارد مخصوص که محبوسین را شکنجه میکردند و طبق دستور مقامات عالیه جز نان و آب غذا و آشامیدنی دیگر به آنها نمیدادند، محبوسین در این قلعه به آسودگی زندگی میکردند و اشراف حق داشتند نوکر یا آشپز خود را به قلعۀ باستیل ببرند تا در خود باستیل اغذیۀ مورد تمایلشان برای آنها طبخ شود.
اگر به کتاب عشق صدراعظم علاقه دارید، بخش معرفی آثار الکساندر دوما در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، ماجراجویی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، الکساندر دوما، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب