الکترا

«الکترا» اثری است از سوفوکل (نویسنده‌ی یونان باستان، از ۴۹۶ تا ۴۰۶ قبل از میلاد) که در سال ۴۱۰ پیش از میلاد نوشته شده است. این کتاب نمایش‌نامه‌ای تراژیک درباره‌ی انتقام الکترا و برادرش اورستس از مادرشان کلوتایمنسترا، به دلیل قتل پدرشان آگاممنون، است.

درباره‌ی الکترا

کتاب الکترا نوشته‌ی سوفوکل یکی از برجسته‌ترین تراژدی‌های یونان باستان است که در کنار نمایش‌نامه‌های مشابهی از آشیل و اوریپید، به بازگویی یکی از مشهورترین افسانه‌های اسطوره‌ای یونان، یعنی انتقام فرزندان آگاممنون از کلوتایمنسترا، می‌پردازد. این نمایش‌نامه که در قرن پنجم پیش از میلاد نوشته شده، نمونه‌ای عالی از سبک و نگرش سوفوکل به سرنوشت، عدالت، و انگیزه‌های انسانی است.

داستان الکترا حول محور دختری به همین نام می‌گردد که سال‌ها پس از قتل پدرش، آگاممنون، همچنان در اندوه و خشم فرو رفته است. مادرش کلوتایمنسترا، که در همدستی با معشوقش آیگیستوس، پادشاه را به قتل رسانده، اکنون با خیالی آسوده بر تخت سلطنت نشسته است. اما الکترا که هنوز به عدالت و وفاداری به پدرش پایبند است، به همراه برادر گمشده‌اش، اورستس، برای گرفتن انتقام برنامه‌ریزی می‌کند.

یکی از جنبه‌های برجسته‌ی این نمایش‌نامه، نمایش قدرت احساسات انسانی است. الکترا در سراسر نمایش‌نامه درگیر کشمکشی درونی بین وظیفه، خشم، و آرزوی انتقام است. سوفوکل از طریق او تصویری از زنی را ارائه می‌دهد که نه تسلیم ظلم می‌شود و نه آرامش را در سکوت می‌یابد. برخلاف قهرمانان زن سنتی، او منفعل نیست، بلکه نیرویی محرک در پیشبرد سرنوشت خویش و خانواده‌اش است.

در مقایسه با دیگر بازگویی‌های این داستان، نمایش‌نامه‌ی سوفوکل تمرکز بیشتری بر روان‌شناسی شخصیت‌ها دارد. برخلاف نسخه‌ی آشیل در اورستیا که بیشتر بر عدالت الهی تأکید دارد، الکترای سوفوکل روایت عمیق‌تری از انگیزه‌های شخصی و تأثیرات احساسات انسانی بر تصمیم‌گیری‌های اخلاقی ارائه می‌دهد. اوریپید نیز در نسخه‌ی خود جنبه‌های متفاوتی را برجسته می‌کند، اما سوفوکل در این اثر به‌ویژه بر پیوندهای خانوادگی و پیچیدگی‌های آن تمرکز کرده است.

موضوع عدالت در این اثر نقش محوری دارد. آیا انتقام، راهی مشروع برای احقاق عدالت است؟ آیا فرزندان حق دارند در برابر بی‌عدالتی والدین قیام کنند؟ سوفوکل این پرسش‌ها را بدون ارائه پاسخی قطعی مطرح می‌کند و مخاطب را درگیر تأمل درباره‌ی چرخه‌ی خشونت و پیامدهای آن می‌سازد.

زبان و سبک نمایش‌نامه در عین سادگی، سرشار از احساس و معنا است. گفت‌وگوهای بین الکترا و کلوتایمنسترا یکی از نقاط اوج درام است، جایی که مادر و دختر در تقابلی تلخ، باورهای متضاد خود را درباره‌ی عدالت و انتقام آشکار می‌کنند. سوفوکل از دیالوگ‌های موجز و پرکشش برای پیشبرد تنش در نمایش‌نامه بهره می‌برد.

یکی دیگر از نکات جالب این نمایش‌نامه، نقش سرنوشت در زندگی شخصیت‌هاست. آیا اورستس و الکترا چاره‌ای جز اجرای انتقام دارند، یا این تنها انتخابی است که خود برمی‌گزینند؟ سوفوکل همانند دیگر نمایش‌نامه‌هایش، سرنوشت را همچون نیرویی اجتناب‌ناپذیر نشان می‌دهد، اما در عین حال به کنش‌های انسانی و مسئولیت افراد در قبال اعمالشان نیز می‌پردازد.

شخصیت‌پردازی در الکترا برجسته و پرجزئیات است. کلوتایمنسترا نه‌تنها به‌عنوان یک ضدقهرمان، بلکه به‌عنوان مادری که به دلایل خاص خود دست به قتل زده، به تصویر کشیده می‌شود. او باور دارد که انتقامش از آگاممنون مشروع بوده است، چرا که او دخترشان، ایفیگنیا، را قربانی کرده بود. این لایه‌های پیچیده در شخصیت‌پردازی، نمایش‌نامه را از یک روایت ساده درباره‌ی خیر و شر فراتر می‌برد.

همچنین، نقش گروه همسرایان (کُر) در نمایش‌نامه بسیار مهم است. آنها همچون صدای خرد جمعی عمل می‌کنند و علاوه بر همراهی با احساسات الکترا، مخاطب را در مسیر داستان راهنمایی می‌کنند. سوفوکل با استفاده از این عنصر سنتی نمایش‌نامه‌های یونانی، به اثر خود حالتی شاعرانه و فلسفی می‌بخشد.

تأثیر نمایش‌نامه الکترا فراتر از دوران یونان باستان است. این اثر الهام‌بخش نویسندگان و نمایش‌نامه‌نویسان بسیاری در طول تاریخ شده و مضامین آن در ادبیات، تئاتر، و حتی روان‌شناسی مدرن بازتاب یافته است. مفهوم عقده‌ی الکترا، که توسط زیگموند فروید مطرح شد، یکی از نمونه‌های تأثیرپذیری علوم انسانی از این تراژدی است.

در مجموع، الکترا نه‌تنها یک نمایش‌نامه تراژیک است، بلکه تأملی عمیق بر احساسات انسانی، عدالت، و پیامدهای خشونت محسوب می‌شود. سوفوکل در این اثر، همدلی مخاطب را برمی‌انگیزد و او را به پرسشگری درباره‌ی ماهیت خیر و شر و مسئولیت فردی و اجتماعی سوق می‌دهد.

این نمایش‌نامه همچنان یکی از درخشان‌ترین آثار سوفوکل و یکی از مهم‌ترین نمونه‌های تراژدی یونانی باقی مانده است که مطالعه و اجرای آن می‌تواند زوایای جدیدی از پیچیدگی‌های انسانی را برای مخاطبان امروزی آشکار کند.

کتاب الکترا در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۲ با بیش از ۱۳۵۰۰ رای و ۵۸۸ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از محمد سعیدی به بازار عرضه شده است.

خلاصه‌ی داستان الکترا

الکترا نمایش‌نامه‌ای تراژیک از سوفوکل است که داستان انتقام فرزندان آگاممنون از مادرشان، کلوتایمنسترا، را روایت می‌کند. این نمایش‌نامه در دوران پس از قتل آگاممنون آغاز می‌شود، زمانی که کلوتایمنسترا و معشوقش، آیگیستوس، بر تخت سلطنت نشسته‌اند و الکترا، دختر آگاممنون، در غم و اندوهی عمیق فرو رفته است. او که از قتل پدرش سخت آزرده شده، در قصر تحت فشار و تحقیر زندگی می‌کند و همچنان امید دارد که برادر گمشده‌اش، اورستس، بازگردد و انتقام بگیرد.

در آغاز نمایش‌نامه، کلوتایمنسترا رؤیایی می‌بیند که باعث ترس و نگرانی‌اش می‌شود. در این رؤیا، او می‌بیند که اورستس بازگشته و انتقام پدرش را گرفته است. این خواب، زمینه‌ساز ورود اورستس به داستان می‌شود. او که سال‌ها از خانه دور بوده، همراه با دوست و مشاورش، پایدگوس، به نزدیکی قصر بازمی‌گردد و نقشه‌ای برای اجرای انتقام طراحی می‌کند.

اورستس، مطابق نقشه‌اش، خبر دروغین مرگ خود را به قصر می‌فرستد. این خبر ابتدا الکترا را دچار یأس و اندوه شدید می‌کند، اما بعداً زمینه‌ای برای فریب دشمنان‌شان می‌شود. کلوتایمنسترا، با شنیدن این خبر، ابتدا آرامشی پیدا می‌کند، اما طولی نمی‌کشد که سرنوشت به‌گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.

در صحنه‌ای تأثیرگذار، الکترا و اورستس با یکدیگر ملاقات می‌کنند. ابتدا الکترا از دیدن برادرش حیرت‌زده و ناباور است، اما پس از اطمینان یافتن از هویت او، امید تازه‌ای در دلش زنده می‌شود. آنها عهد می‌بندند که انتقام پدر را گرفته و کلوتایمنسترا و آیگیستوس را به سزای اعمال‌شان برسانند.

اورستس ابتدا به داخل قصر نفوذ می‌کند و مادرش را به بهانه‌ی برگزاری مراسمی برای او به اتاقی خلوت می‌کشاند. پس از گفت‌وگویی پرتنش، او کلوتایمنسترا را به قتل می‌رساند. لحظه‌ی قتل، صحنه‌ای پیچیده از تراژدی یونانی است که در آن احساسات متناقض انتقام و دلسوزی در هم می‌آمیزد.

پس از قتل مادر، نوبت به آیگیستوس می‌رسد. او نیز فریب خورده و به داخل قصر کشیده می‌شود. اورستس بی‌درنگ او را می‌کشد و به این ترتیب، عدالت را از دیدگاه خود و خواهرش برقرار می‌کند. اما این پایان داستان نیست؛ بلکه لحظه‌ای است که سرنوشت اورستس را به چالش می‌کشد، زیرا او حالا مرتکب قتل مادر شده و با احساس گناه و خشم خدایان روبه‌رو است.

نمایش‌نامه در حالی به پایان می‌رسد که اورستس از سرنوشت آینده‌ی خود آگاه نیست. آیا خدایان او را مجازات خواهند کرد، یا او توانسته است عدالت را اجرا کند؟ این سؤال بی‌پاسخ باقی می‌ماند و مانند بسیاری از تراژدی‌های یونانی، پایان نمایش‌نامه بیشتر مخاطب را به تأمل درباره‌ی ماهیت عدالت و انتقام وا‌می‌دارد.

الکترا داستانی است که در آن احساسات شدید انسانی، از عشق و اندوه گرفته تا خشم و انتقام، در هم تنیده شده‌اند. سوفوکل با روایت این تراژدی، پرسش‌های عمیقی دربارهٔ سرنوشت، مسئولیت فردی، و تأثیرات اخلاقی خشونت مطرح می‌کند، که همچنان برای مخاطبان امروزی نیز جذاب و تأمل‌برانگیز است.

بخش‌هایی از الکترا

(الکترا با کوزه آب بر سر وارد می‌شود.)

الکترا: شب تیره پرستار اختران زرین! شب‌ها این آوند را بر سر می‌گذارم و از چشمه آب می‌آورم. به راستی من آن اندازه خوار نیستم. اما برآنم تا بیداد آیگیستوس را به خدایان بنمایم. من برای پدرم به آسمان بی‌کران ضجه می‌زنم. مادرم آن تینداریایی ملعون، مرا از خانه راند تا شویش را مدیون خود سازد. او برای آیگیستوس فرزندانی دیگر آورده است و از این رو اورستس و من در چشمش بی‌مقداران خاندانش هستیم.

دهقان: چرا چنین است؟ دخترک بینوا که تو برای من دچار رنج و زحمت شوی. تو که با ظرافت بالیده‌ای؟ چرا وقتی به تو می‌گویم، از این کار دست نمی‌کشی؟

الکترا: من تو را دوست خود و برابر با خدایان می‌دانم. چرا که در میان آلامم تو بر من دست نیازیدی. این موهبتی برای میرندگان است که به گاه بدبختی کسی مانند تو را بیابند تا مرهمی برای زخم‌ها‌شان باشد. بر من است تا می‌توانم بار از دوش تو بردارم. با این که از من نخواسته‌اند در کشیدن بار زندگی با تو انباز شوم، آن را برایت سبک‌تر می‌سازم.

تو به قدر کفایت در بیرون از خانه رنج می‌بری، بر من است تا به کار خانه برسم. وقتی کشتگری از کشتزار به خانه می‌آید برایش خوشایند است که همه چیز را به سامان بیابد.

دهقان: اگر این در سر توست به کارت برس. در حقیقت چشمه خیلی دور از این خانه نیست. سپیده می‌زند. من رمه را به صحرا می‌برم و زمین را کشت می‌کنم. هیچ مرد تن‌آسایی نمی‌تواند بی رنج و زحمت زندگی‌اش را بگذراند، حتی اگر هماره نام خدایان بر لبانش باشد.

(تک‌تک بیرون می‌روند؛ اورستس و پیلادس به درون می‌آیند.)

اورستس: پیلادس، من تو را بیش از دیگران یار وفادار خود می‌دانم. از میان دوستانم تنها تو به تنگنای حسرت‌باری که اورستس را در آن گرفتار می‌بینی می‌اندیشی. تنگنایی که حاصل کردار ناروای آیگیستوس است. او بود که پدرم را کشت. او و مادر ملعونم. غیب‌گوییِ خدا بی‌درنگ مرا به خاک آرگوس کشاند.

هیچ کس نمی‌داند من اینجا هستم. من سزای قاتل پدرم را با کشتنش خواهم داد. دور از چشم فرمانروایان این سرزمین تمام شب به آرامگاهش رفتم و اشک‌هایم را نثارش کردم و طرّه‌ای مو پیشکش نمودم و بر روی آتش آرامگاهش خون گوسپند ذبح شده ریختم. من پا به درون باروها نمی‌گذارم. در این مرز درنگ می‌کنم. این کار دو سبب دارد.

یکی این که اگر یکی از نگاهبانان مرا بشناسد تند به سرزمینی دیگر می‌گریزم. سبب دوم آن است که خواهرم را می‌جویم. می‌گویند پیوند زناشویی بسته، دیگر دوشیزه نیست. می‌خواهم خبرش کنم و او را در قتل با خود همراه سازم. می‌خواهم به دقت بدانم در میان باروها چه خبر است.

……………….

 زمانی که او تنها بدبختی بی پایان را متحمل بود– چه لذتی است در زنده ماندن روز از پی روز؟ به آهستگی به سوی مرگ پیش رفتن؟ آنکه دلش را با شعله ی ناچیز امید گرم نگه می دارد حقا که به هیچ نیرزد. انسان شریف یا باید با افتخار زندگی کند یا با افتخار بمیرد. این همه ی آنچیزی است که باید گفته شود.

 

اگر به کتاب الکترا علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار ادبیات کهن ایران و جهان در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا می‌کند.