«گزارش به خاک یونان» اثری است از نیکوس کازانتزاکیس (نویسنده و شاعر یونانی، از ۱۸۸۳ تا ۱۹۵۷) که در سال ۱۹۶۱ منتشر شده است. این کتاب سفری درونی و فلسفی است که در آن نیکوس کازانتزاکیس زندگی، اندیشهها، تردیدها و جستوجوی معنویاش را در قالب گزارشی به زادگاهش روایت میکند.
دربارهی گزارش به خاک یونان
کتاب گزارش به خاک یونان نوشتهی نیکوس کازانتزاکیس، یکی از شخصیترین و تأملبرانگیزترین آثار این نویسندهی بزرگ یونانی است. این کتاب که در قالب نوعی اتوبیوگرافی روحی و فکری نوشته شده، گزارشی است از سیر درونی نویسنده، تجربههای زیستهاش، و تأملاتی دربارهی انسان، خدا، وطن، و معنای زندگی. کازانتزاکیس در این اثر، نهتنها به زندگی خود، بلکه به تاریخ و فرهنگ یونان و نیز به سرچشمههای الهام فکریاش بازمیگردد تا ماهیت عمیقتری از وجود و رسالت انسان را بررسی کند.
این کتاب سفری است به درون روح ناآرام و پرسشگر نویسنده، که در طول زندگیاش با بحرانهای فکری و وجودی دست و پنجه نرم کرده است. کازانتزاکیس در گزارش به خاک یونان، همانگونه که در دیگر آثارش مانند زوربای یونانی یا مسیح باز مصلوب دیده میشود، به گونهای در مرز میان ماده و روح، واقعیت و اسطوره، رنج و رهایی گام برمیدارد. او در این اثر، پرده از فرآیندهای فکریاش برمیدارد و مخاطب را درون گفتوگوی بیپایان خود با زندگی شریک میسازد.
کتاب ساختاری متشکل از خاطرهنگاری، تأمل فلسفی، و تجربههای حسی دارد که بههم بافته شدهاند تا گزارشی جامع و پیچیده از ذهن نویسنده به دست دهند. او در این اثر از سفرهایش میگوید، از آموزگاران و دوستانش یاد میکند، و از لحظاتی که روحش به لرزه افتاده یا امیدی تازه در دلش جرقه زده است. روایتهای او صادقانه، پرشور، و عمیقاند و نوعی خلوص معنوی در آنها موج میزند.
کازانتزاکیس در بخشهایی از کتاب به سرزمینهایی که در آنها زیسته یا سفر کرده است میپردازد، اما آنچه بیش از مکان اهمیت دارد، آن چیزیست که هر تجربهی بیرونی در او برانگیخته: سوالاتی دربارهی معنای زندگی، نقش انسان در جهان، و چگونگی رهایی روح از زنجیرهای مادی و ذهنی. او به مخاطب اجازه میدهد تا این مسیر جستوجو را با او طی کند.
در خلال کتاب، چهرههایی چون هومر، بودا، نیچه، عیسی، برگسون، و لنین در کنار پدر نویسنده، نقشهای کلیدی در تکوین اندیشهی کازانتزاکیس ایفا میکنند. او با هر یک از این چهرهها دیالوگهایی ذهنی و فلسفی دارد و از آموزههای آنان برای تبیین مسیر شخصی خویش بهره میبرد. بهنوعی، این افراد برای او نقش راهنماهای معنوی یا چالشگران فلسفی را ایفا میکنند.
ویژگی برجستهی گزارش به خاک یونان در صداقت بیپرده و شجاعت نویسنده در بازگویی تردیدها، شکستها، امیدها، و الهاماتش است. این کتاب نهتنها روایت زندگی نویسنده است، بلکه نوعی دعوت است به مخاطب برای کندوکاو در خویشتن، برای مواجههی بیواسطه با ترسها و آرمانها. نثر آن شاعرانه، پرشور، و آغشته به حس عمیق مسئولیت انسانی است.
نقش «خاک یونان» در عنوان کتاب، صرفاً اشاره به زادگاه نویسنده نیست، بلکه نمادیست از ریشهها، سنتها، هویت و نیز تعهدی که کازانتزاکیس به آن حس میکند. او در پایان کتاب، همانطور که از عنوان آن پیداست، گویی گزارش و شهادتی مینویسد برای بازگشت به منبع، برای حسابکشی از زندگیاش در برابر وطن و جهان. این «خاک» هم ملموس است و هم استعاری.
زبان کتاب آکنده از تصاویر شاعرانه، مفاهیم فلسفی، و عبارات تأملبرانگیز است. کازانتزاکیس با بهرهگیری از قدرت بیان ادبی، افکار پیچیدهی فلسفی و عرفانیاش را به زبانی ملموس و پرنفوذ منتقل میکند. خواننده در هنگام خواندن کتاب، نهتنها با زندگی نویسنده بلکه با پرسشهای اساسی بشری مواجه میشود.
هر بخش از کتاب، گویی مرحلهای از سیر و سلوک نویسنده است، از کودکی و مواجهه با مرگ، تا جوانی و عطش دانایی، و از میانسالی و تجربهی مبارزات سیاسی، تا پیری و آرامشی تلخ در پذیرش ناپایداریها. این مسیر نهتنها یک زندگینامه، که یک سفر معنوی به تمام معناست.
کتاب همچنین بازتابدهندهی کشمکشهای نویسنده با مذهب و ایمان است. کازانتزاکیس بارها میان ایمان سنتی و شکگرایی مدرن در نوسان است. او همواره بهدنبال خداییست که بتواند او را هم در رنج و هم در شکوفایی همراهی کند، خدایی که در دل انسانها و تلاشهای آنها برای معنا نهفته است.
با وجود آنکه گزارش به خاک یونان کتابی شخصی است، اما درعینحال آینهایست از قرن بیستم، با همهی بحرانها، امیدها، و مبارزاتش. این اثر بهخوبی نشان میدهد چگونه زندگی فردی میتواند انعکاسی از تاریخ جمعی باشد و چگونه یک نویسنده میتواند در دل تجربههای شخصیاش به حقایقی جهانی دست یابد.
در نهایت، این کتاب اثری است که در قلب و ذهن خواننده ماندگار میشود. نه بهخاطر داستانی خاص، بلکه بهسبب صداقت عمیق، شور درونی، و تلاش بیوقفه برای درک جهان و خویشتن. گزارش به خاک یونان کتابی است برای آنان که هنوز به سفر درونی ایمان دارند.
کتاب گزارش به خاک یونان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۳۱ با بیش از ۴۱۰۰ رای و ۴۴۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از صالح حسینی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی محتوای گزارش به خاک یونان
کتاب گزارش به خاک یونان نوشته نیکوس کازانتزاکیس، اثری خودزندگینامهای و فلسفی است که در قالب «گزارش» به وطن خود نوشته شده و ساختاری آزاد دارد. این کتاب به جای فصلبندی کلاسیک، به بخشهایی تقسیم شده که هر کدام حول یک تجربه، یک اندیشه یا یک شخصیت تأثیرگذار در زندگی نویسنده شکل گرفتهاند. در ادامه، خلاصهای از مهمترین بخشها و مضامین کتاب در هشت پاراگراف ارائه میشود.
کتاب با بخش ابتدایی تحت عنوان «گزارش» آغاز میشود؛ بخشی که در آن کازانتزاکیس خطاب به سرزمین مادریاش، کرت، مینویسد. او از عهدی سخن میگوید که با خود و سرزمینش بسته است: اینکه باید تا پایان عمر، حقیقت را جستوجو کند و بدون بیم از شکست، مسیر تکامل روح را طی کند. این بخش مقدمهای برای درک نیروی درونیای است که او را به نوشتن این کتاب واداشته.
در بخشهای آغازین، کازانتزاکیس از دوران کودکیاش در کرت میگوید؛ از تأثیر عمیق پدرش که مردی سختگیر و نترس بود، و از اولین مواجهههایش با مرگ، ترس، دین و آزادی. خاطرات این دوران، پایههای اولیه جهانبینی نویسنده را میسازند و نقش مهمی در شکلگیری نگرش فلسفی او به زندگی ایفا میکنند.
در بخشهایی از کتاب، کازانتزاکیس به سفرهایش در اروپا و آسیا میپردازد. او از اقامتش در آتن، پاریس، آلمان، روسیه، و خاور دور مینویسد و از تأثیراتی که از فلسفه، ادبیات، سیاست و معنویت در این کشورها گرفته، سخن میگوید. این بخشها تصویری از ذهنی باز و تشنه میدهند که همواره در جستوجوی حقیقت است، چه در مکتب نیچه و برگسون، چه در آموزههای بودا و لنین.
یکی از بخشهای مهم کتاب به «آموزگاران روح» اختصاص دارد؛ کسانی که بهزعم کازانتزاکیس، نقشی کلیدی در بیداری و هدایت او داشتهاند. در میان این آموزگاران، از بودا، عیسی مسیح، لنین، نیچه و هومر یاد میشود. هر یک از این شخصیتها نمایندهی نوعی نگاه به زندگی، مرگ و مسئولیت انسان هستند و کازانتزاکیس در دیالوگ ذهنی با آنان، بخشی از مسیر روحی خود را شکل میدهد.
در ادامه، نویسنده به سفر درونی خود بیشتر میپردازد. او از مواجههاش با خدا، ترس از پوچی، و تلاشش برای آشتیدادن میان ایمان و خرد سخن میگوید. در این بخشها، نوعی عرفان شخصی نمایان میشود که نه به دین خاصی وابسته است و نه مطلقگراست. کازانتزاکیس ایمان را امری پویا، دردناک، و در عین حال شورانگیز میداند.
بخشهای پایانی کتاب، نوعی جمعبندی از سفر روحی نویسنده هستند. او به شکستها، تردیدها، عشقها و کشمکشهای درونیاش اعتراف میکند و در نهایت میکوشد تا رنج و معنا را در یک مسیر واحد ببیند. او باور دارد که رنج بخشی اجتنابناپذیر از سلوک انسانی است و تنها از طریق آن، روح میتواند صعود کند.
در واپسین بخش کتاب، کازانتزاکیس مانند کسی که آخرین برگ از دفتر خاطراتش را مینویسد، به «خاک» بازمیگردد. او گزارش خود را به وطنش تقدیم میکند؛ وطنی که برای او نهتنها یک مکان جغرافیایی، که تجسم روح، ریشهها، و تعهد وجودیاش است. این پایان، لحنی عارفانه و حماسی دارد و خواننده را با احساس تکامل، ولی همچنان با پرسشهایی باز، رها میکند.
بخشهایی از گزارش به خاک یونان
پدر پدرم به ندرت حرف می زد، هیچ وقت نمی خندید، هیچ گاه خود را قاطی نزاع و جنجال نمی کرد. فقط گاهی اوقات دندان به هم می فشرد یا مشت گره می کرد. اگر برحسب تصادف بادام سخت پوستی را به دست داشت، با انگشتانش آن را فشار می داد و خردش می کرد.
یک بار وقتی دید که آغایی پالان بردوش یک نفر مسیحی گذاشته و مانند خر بر او بار نهاده است، چنان خشمی بر او مستولی شد که به سوی آن ترک رفت. می خواست به او فحش بدهد؛ اما لبانش به هم برآمده بودند. چون نمی توانست کلامی بر زبان آورد، مثل اسب شروع به شیهه کشیدن کرد.
آن وقت ها من بچه بودم و درحالی که از ترس به خود می لرزیدم، به تماشا ایستاده بودم. یک روز ظهر هم که از کوچه باریکی می گذشت تا برای ناهار به خانه برود، صدای جیغ و داد زنان را شنید و بسته شدن درها را. ترک نکره مستی با شمشیر آخته، سر به دنبال مسیحیان گذاشته بود.
پدرم را که دید، در دم به سوی او حمله ور شد. گرما بیداد می کرد و پدرم که خسته ی کار بود. دل و دماغ نزاع را نداشت. لحظه ای پیش خود فکر کرد که به کوچه دیگری بزند و فرار کند- کسی نگاه نمی کرد. اما چنین کاری شرم آور بود. پیش بندی را که بر تن داشت باز کرد و آن را دور مشتش پیچید. و درست لحظه ای که ترک نکره شروع به بالا بردن شمشیرش نمود، مشت محکمی به شکم او کوبید و پخش زمینش کرد.
آن گاه خم شد و شمشیر را از دست ترک بیرون آورد و راهش را به سوی منزل کشید. مادرم پیراهن تمیزی برای او آورد. خیس عرق بود. و من (گمان می کنم در حدود سه سالم بود) بر روی صندلی نشسته بودم و خیره نگاهش می کردم. سینه اش پر مو بود و بخار از آن بلند بود. به محض آنکه پیراهنش را عوض کرد و خنک شد. شمشیر را در کنار من بر روی صندلی انداخت. سپس رو به زنش کرد و گفت: «وقتی که پسرت بزرگ شد و به مدرسه رفت، این را به عنوان قلم تراش به او بده.»
……………………
با فروش تمام اسباببازیهایم به دوستان، زندگی قدیسان را به چاپهای معمولی، به شکل جزوه میخریدم. عصرها روی چهارپایه کوچک، در میان ریحان و همیشهبهار حیاطمان، مینشستم و آزمونهای دشوار و گوناگون قدیسان را که در راه رستگاری روح متحمل شده بودند، به صدای بلند میخواندم. همسایهها با بافتنی یا کارشان، اطرافم گرد میآمدند.
بعضی جوراب میبافتند و بقیه قهوه میساییدند یا ساقه خردل پاک میکردند. آنان گوش میدادند و آهسته آهسته صدای شیون برای رنجها و شکنجههای قدیسان در حیاط طنین میانداخت.
اگر به کتاب گزارش به خاک یونان علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار نیکوس کازانتزاکیس در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسندهی توانمند و چیرهدست نیز آشنا میسازد.
25 فروردین 1404
گزارش به خاک یونان
«گزارش به خاک یونان» اثری است از نیکوس کازانتزاکیس (نویسنده و شاعر یونانی، از ۱۸۸۳ تا ۱۹۵۷) که در سال ۱۹۶۱ منتشر شده است. این کتاب سفری درونی و فلسفی است که در آن نیکوس کازانتزاکیس زندگی، اندیشهها، تردیدها و جستوجوی معنویاش را در قالب گزارشی به زادگاهش روایت میکند.
دربارهی گزارش به خاک یونان
کتاب گزارش به خاک یونان نوشتهی نیکوس کازانتزاکیس، یکی از شخصیترین و تأملبرانگیزترین آثار این نویسندهی بزرگ یونانی است. این کتاب که در قالب نوعی اتوبیوگرافی روحی و فکری نوشته شده، گزارشی است از سیر درونی نویسنده، تجربههای زیستهاش، و تأملاتی دربارهی انسان، خدا، وطن، و معنای زندگی. کازانتزاکیس در این اثر، نهتنها به زندگی خود، بلکه به تاریخ و فرهنگ یونان و نیز به سرچشمههای الهام فکریاش بازمیگردد تا ماهیت عمیقتری از وجود و رسالت انسان را بررسی کند.
این کتاب سفری است به درون روح ناآرام و پرسشگر نویسنده، که در طول زندگیاش با بحرانهای فکری و وجودی دست و پنجه نرم کرده است. کازانتزاکیس در گزارش به خاک یونان، همانگونه که در دیگر آثارش مانند زوربای یونانی یا مسیح باز مصلوب دیده میشود، به گونهای در مرز میان ماده و روح، واقعیت و اسطوره، رنج و رهایی گام برمیدارد. او در این اثر، پرده از فرآیندهای فکریاش برمیدارد و مخاطب را درون گفتوگوی بیپایان خود با زندگی شریک میسازد.
کتاب ساختاری متشکل از خاطرهنگاری، تأمل فلسفی، و تجربههای حسی دارد که بههم بافته شدهاند تا گزارشی جامع و پیچیده از ذهن نویسنده به دست دهند. او در این اثر از سفرهایش میگوید، از آموزگاران و دوستانش یاد میکند، و از لحظاتی که روحش به لرزه افتاده یا امیدی تازه در دلش جرقه زده است. روایتهای او صادقانه، پرشور، و عمیقاند و نوعی خلوص معنوی در آنها موج میزند.
کازانتزاکیس در بخشهایی از کتاب به سرزمینهایی که در آنها زیسته یا سفر کرده است میپردازد، اما آنچه بیش از مکان اهمیت دارد، آن چیزیست که هر تجربهی بیرونی در او برانگیخته: سوالاتی دربارهی معنای زندگی، نقش انسان در جهان، و چگونگی رهایی روح از زنجیرهای مادی و ذهنی. او به مخاطب اجازه میدهد تا این مسیر جستوجو را با او طی کند.
در خلال کتاب، چهرههایی چون هومر، بودا، نیچه، عیسی، برگسون، و لنین در کنار پدر نویسنده، نقشهای کلیدی در تکوین اندیشهی کازانتزاکیس ایفا میکنند. او با هر یک از این چهرهها دیالوگهایی ذهنی و فلسفی دارد و از آموزههای آنان برای تبیین مسیر شخصی خویش بهره میبرد. بهنوعی، این افراد برای او نقش راهنماهای معنوی یا چالشگران فلسفی را ایفا میکنند.
ویژگی برجستهی گزارش به خاک یونان در صداقت بیپرده و شجاعت نویسنده در بازگویی تردیدها، شکستها، امیدها، و الهاماتش است. این کتاب نهتنها روایت زندگی نویسنده است، بلکه نوعی دعوت است به مخاطب برای کندوکاو در خویشتن، برای مواجههی بیواسطه با ترسها و آرمانها. نثر آن شاعرانه، پرشور، و آغشته به حس عمیق مسئولیت انسانی است.
نقش «خاک یونان» در عنوان کتاب، صرفاً اشاره به زادگاه نویسنده نیست، بلکه نمادیست از ریشهها، سنتها، هویت و نیز تعهدی که کازانتزاکیس به آن حس میکند. او در پایان کتاب، همانطور که از عنوان آن پیداست، گویی گزارش و شهادتی مینویسد برای بازگشت به منبع، برای حسابکشی از زندگیاش در برابر وطن و جهان. این «خاک» هم ملموس است و هم استعاری.
زبان کتاب آکنده از تصاویر شاعرانه، مفاهیم فلسفی، و عبارات تأملبرانگیز است. کازانتزاکیس با بهرهگیری از قدرت بیان ادبی، افکار پیچیدهی فلسفی و عرفانیاش را به زبانی ملموس و پرنفوذ منتقل میکند. خواننده در هنگام خواندن کتاب، نهتنها با زندگی نویسنده بلکه با پرسشهای اساسی بشری مواجه میشود.
هر بخش از کتاب، گویی مرحلهای از سیر و سلوک نویسنده است، از کودکی و مواجهه با مرگ، تا جوانی و عطش دانایی، و از میانسالی و تجربهی مبارزات سیاسی، تا پیری و آرامشی تلخ در پذیرش ناپایداریها. این مسیر نهتنها یک زندگینامه، که یک سفر معنوی به تمام معناست.
کتاب همچنین بازتابدهندهی کشمکشهای نویسنده با مذهب و ایمان است. کازانتزاکیس بارها میان ایمان سنتی و شکگرایی مدرن در نوسان است. او همواره بهدنبال خداییست که بتواند او را هم در رنج و هم در شکوفایی همراهی کند، خدایی که در دل انسانها و تلاشهای آنها برای معنا نهفته است.
با وجود آنکه گزارش به خاک یونان کتابی شخصی است، اما درعینحال آینهایست از قرن بیستم، با همهی بحرانها، امیدها، و مبارزاتش. این اثر بهخوبی نشان میدهد چگونه زندگی فردی میتواند انعکاسی از تاریخ جمعی باشد و چگونه یک نویسنده میتواند در دل تجربههای شخصیاش به حقایقی جهانی دست یابد.
در نهایت، این کتاب اثری است که در قلب و ذهن خواننده ماندگار میشود. نه بهخاطر داستانی خاص، بلکه بهسبب صداقت عمیق، شور درونی، و تلاش بیوقفه برای درک جهان و خویشتن. گزارش به خاک یونان کتابی است برای آنان که هنوز به سفر درونی ایمان دارند.
کتاب گزارش به خاک یونان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۳۱ با بیش از ۴۱۰۰ رای و ۴۴۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از صالح حسینی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی محتوای گزارش به خاک یونان
کتاب گزارش به خاک یونان نوشته نیکوس کازانتزاکیس، اثری خودزندگینامهای و فلسفی است که در قالب «گزارش» به وطن خود نوشته شده و ساختاری آزاد دارد. این کتاب به جای فصلبندی کلاسیک، به بخشهایی تقسیم شده که هر کدام حول یک تجربه، یک اندیشه یا یک شخصیت تأثیرگذار در زندگی نویسنده شکل گرفتهاند. در ادامه، خلاصهای از مهمترین بخشها و مضامین کتاب در هشت پاراگراف ارائه میشود.
کتاب با بخش ابتدایی تحت عنوان «گزارش» آغاز میشود؛ بخشی که در آن کازانتزاکیس خطاب به سرزمین مادریاش، کرت، مینویسد. او از عهدی سخن میگوید که با خود و سرزمینش بسته است: اینکه باید تا پایان عمر، حقیقت را جستوجو کند و بدون بیم از شکست، مسیر تکامل روح را طی کند. این بخش مقدمهای برای درک نیروی درونیای است که او را به نوشتن این کتاب واداشته.
در بخشهای آغازین، کازانتزاکیس از دوران کودکیاش در کرت میگوید؛ از تأثیر عمیق پدرش که مردی سختگیر و نترس بود، و از اولین مواجهههایش با مرگ، ترس، دین و آزادی. خاطرات این دوران، پایههای اولیه جهانبینی نویسنده را میسازند و نقش مهمی در شکلگیری نگرش فلسفی او به زندگی ایفا میکنند.
در بخشهایی از کتاب، کازانتزاکیس به سفرهایش در اروپا و آسیا میپردازد. او از اقامتش در آتن، پاریس، آلمان، روسیه، و خاور دور مینویسد و از تأثیراتی که از فلسفه، ادبیات، سیاست و معنویت در این کشورها گرفته، سخن میگوید. این بخشها تصویری از ذهنی باز و تشنه میدهند که همواره در جستوجوی حقیقت است، چه در مکتب نیچه و برگسون، چه در آموزههای بودا و لنین.
یکی از بخشهای مهم کتاب به «آموزگاران روح» اختصاص دارد؛ کسانی که بهزعم کازانتزاکیس، نقشی کلیدی در بیداری و هدایت او داشتهاند. در میان این آموزگاران، از بودا، عیسی مسیح، لنین، نیچه و هومر یاد میشود. هر یک از این شخصیتها نمایندهی نوعی نگاه به زندگی، مرگ و مسئولیت انسان هستند و کازانتزاکیس در دیالوگ ذهنی با آنان، بخشی از مسیر روحی خود را شکل میدهد.
در ادامه، نویسنده به سفر درونی خود بیشتر میپردازد. او از مواجههاش با خدا، ترس از پوچی، و تلاشش برای آشتیدادن میان ایمان و خرد سخن میگوید. در این بخشها، نوعی عرفان شخصی نمایان میشود که نه به دین خاصی وابسته است و نه مطلقگراست. کازانتزاکیس ایمان را امری پویا، دردناک، و در عین حال شورانگیز میداند.
بخشهای پایانی کتاب، نوعی جمعبندی از سفر روحی نویسنده هستند. او به شکستها، تردیدها، عشقها و کشمکشهای درونیاش اعتراف میکند و در نهایت میکوشد تا رنج و معنا را در یک مسیر واحد ببیند. او باور دارد که رنج بخشی اجتنابناپذیر از سلوک انسانی است و تنها از طریق آن، روح میتواند صعود کند.
در واپسین بخش کتاب، کازانتزاکیس مانند کسی که آخرین برگ از دفتر خاطراتش را مینویسد، به «خاک» بازمیگردد. او گزارش خود را به وطنش تقدیم میکند؛ وطنی که برای او نهتنها یک مکان جغرافیایی، که تجسم روح، ریشهها، و تعهد وجودیاش است. این پایان، لحنی عارفانه و حماسی دارد و خواننده را با احساس تکامل، ولی همچنان با پرسشهایی باز، رها میکند.
بخشهایی از گزارش به خاک یونان
پدر پدرم به ندرت حرف می زد، هیچ وقت نمی خندید، هیچ گاه خود را قاطی نزاع و جنجال نمی کرد. فقط گاهی اوقات دندان به هم می فشرد یا مشت گره می کرد. اگر برحسب تصادف بادام سخت پوستی را به دست داشت، با انگشتانش آن را فشار می داد و خردش می کرد.
یک بار وقتی دید که آغایی پالان بردوش یک نفر مسیحی گذاشته و مانند خر بر او بار نهاده است، چنان خشمی بر او مستولی شد که به سوی آن ترک رفت. می خواست به او فحش بدهد؛ اما لبانش به هم برآمده بودند. چون نمی توانست کلامی بر زبان آورد، مثل اسب شروع به شیهه کشیدن کرد.
آن وقت ها من بچه بودم و درحالی که از ترس به خود می لرزیدم، به تماشا ایستاده بودم. یک روز ظهر هم که از کوچه باریکی می گذشت تا برای ناهار به خانه برود، صدای جیغ و داد زنان را شنید و بسته شدن درها را. ترک نکره مستی با شمشیر آخته، سر به دنبال مسیحیان گذاشته بود.
پدرم را که دید، در دم به سوی او حمله ور شد. گرما بیداد می کرد و پدرم که خسته ی کار بود. دل و دماغ نزاع را نداشت. لحظه ای پیش خود فکر کرد که به کوچه دیگری بزند و فرار کند- کسی نگاه نمی کرد. اما چنین کاری شرم آور بود. پیش بندی را که بر تن داشت باز کرد و آن را دور مشتش پیچید. و درست لحظه ای که ترک نکره شروع به بالا بردن شمشیرش نمود، مشت محکمی به شکم او کوبید و پخش زمینش کرد.
آن گاه خم شد و شمشیر را از دست ترک بیرون آورد و راهش را به سوی منزل کشید. مادرم پیراهن تمیزی برای او آورد. خیس عرق بود. و من (گمان می کنم در حدود سه سالم بود) بر روی صندلی نشسته بودم و خیره نگاهش می کردم. سینه اش پر مو بود و بخار از آن بلند بود. به محض آنکه پیراهنش را عوض کرد و خنک شد. شمشیر را در کنار من بر روی صندلی انداخت. سپس رو به زنش کرد و گفت: «وقتی که پسرت بزرگ شد و به مدرسه رفت، این را به عنوان قلم تراش به او بده.»
……………………
با فروش تمام اسباببازیهایم به دوستان، زندگی قدیسان را به چاپهای معمولی، به شکل جزوه میخریدم. عصرها روی چهارپایه کوچک، در میان ریحان و همیشهبهار حیاطمان، مینشستم و آزمونهای دشوار و گوناگون قدیسان را که در راه رستگاری روح متحمل شده بودند، به صدای بلند میخواندم. همسایهها با بافتنی یا کارشان، اطرافم گرد میآمدند.
بعضی جوراب میبافتند و بقیه قهوه میساییدند یا ساقه خردل پاک میکردند. آنان گوش میدادند و آهسته آهسته صدای شیون برای رنجها و شکنجههای قدیسان در حیاط طنین میانداخت.
اگر به کتاب گزارش به خاک یونان علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار نیکوس کازانتزاکیس در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسندهی توانمند و چیرهدست نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، زندگینامه، سفرنامه، فلسفی، مذهبی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، معرفی کتاب، نیکوس کازانتزاکیس، هر روز یک کتاب