«دختران عزیز» اثری است از سالی هپورث (نویسندهی استرالیایی، متولد ۱۹۸۰) که در سال ۲۰۲۳ منتشر شده است. این رمان دربارهی سه زن است که در دوران کودکی تحت سرپرستی زنی آزارگر بزرگ شدهاند و سالها بعد با کشف جسدی در خانهی قدیمیشان، گذشتهی تاریک و رازهای پنهانشان دوباره سر برمیآورد.
دربارهی دختران عزیز
رمان دختران عزیز (Darling Girls) نوشتهی سالی هپورث یکی از آثار درخشان ژانر جنایی-روانشناختی است که با نگاهی موشکافانه به روابط انسانی، زخمهای دوران کودکی، و پیچیدگیهای روانی شخصیتها میپردازد. این کتاب در سال ۲۰۲۳ منتشر شد و بهسرعت جای خود را در میان کتابخوانهای علاقهمند به داستانهای پرتعلیق و عاطفی باز کرد. سالی هپورث که پیشتر با رمانهایی چون همسر خوب و مادر شوهر به شهرت رسیده بود، اینبار نیز با قدرتی روایتگرانه، مخاطب را وارد دنیایی تاریک و چندلایه میکند.
در مرکز داستان، سه زن قرار دارند که در کودکی با هم در یک خانهی نگهداری از کودکان زندگی میکردند. آنها حالا بزرگ شدهاند و هر یک مسیر زندگی خود را رفتهاند، اما گذشته دست از سرشان برنمیدارد. کشف یک جسد در خانهای که زمانی مأوای مشترکشان بوده، بهانهای میشود برای بازگشت به خاطرات تلخ، رازهای دفنشده، و زخمهایی که هرگز التیام نیافتهاند.
هپورث در این کتاب با ظرافتی خاص، به بررسی تأثیر سالهای کودکی بر شخصیت بزرگسالی میپردازد. او نشان میدهد چگونه تجربیات دردناک، سرنوشت انسانها را شکل میدهند، و چگونه فراموشی، گاه نه از قدرت بلکه از ضرورت برای بقا سرچشمه میگیرد. شخصیتهای او پیچیده، واقعی و دردآلود هستند، و هر یک صدایی مستقل دارند که در ذهن خواننده میماند.
زبان روایت کتاب، ساده و در عین حال پرکشش است. نویسنده از ابتدا با ایجاد فضایی رازآلود و گاه نگرانکننده، خواننده را درگیر میکند و تا پایان، او را با خود همراه نگه میدارد. روایت بین زمان حال و گذشته در حرکت است و این رفتوبرگشت زمانی، باعث میشود لایههای پنهان زندگی شخصیتها آرامآرام آشکار شوند.
یکی از ویژگیهای مهم رمان دختران عزیز، پرداختن به مفهوم خانواده در معنایی گسترده و غیرسنتی آن است. خانهای که دختران در آن بزرگ شدهاند، بیشتر از آنکه پناهگاه باشد، مکان وحشت و سرکوب بوده، اما در عین حال پیوندهایی در آن شکل گرفته که از جنس خون نیست، بلکه از جنس همدلی و بقاست. رابطهی میان این سه زن، در عین پیچیدگی و آسیب، سرشار از همبستگی و نوعی عشق فراتر از تعریفهای معمول است.
رمان از لحاظ ژانری، میان رمان روانشناختی، درام خانوادگی و تریلر جنایی حرکت میکند. جسد کشفشده، در حکم راز مرکزی داستان است اما تأکید نویسنده بیشتر بر روان شخصیتهاست تا حل معما. همین موضوع باعث شده که کتاب از کلیشههای معمول رمانهای جنایی فاصله بگیرد و به اثری تأملبرانگیز بدل شود.
سالی هپورث در خلق فضای احساسی داستان مهارتی مثالزدنی دارد. او بدون اینکه اغراق کند یا به دام سانتیمانتالیسم بیفتد، درد شخصیتهایش را به تصویر میکشد. خواننده با آنها همدردی میکند، برایشان دل میسوزاند، و گاه در برابر تصمیماتشان دچار تردید و حیرت میشود. این همذاتپنداری یکی از موفقیتهای مهم کتاب است.
در کنار این جنبههای روانشناختی، کتاب همچنین به مسائل اجتماعی مهمی چون سوءاستفاده از کودکان، نظام مراقبت از کودکان بیسرپرست، و ناکارآمدی نهادهای حمایتی میپردازد. این مضامین سنگین، در بستر داستانی جذاب و روان مطرح میشوند و بدون آنکه پیاممحور یا شعاری باشند، ذهن خواننده را به فکر فرو میبرند.
رمان همچنین از تعلیق و پیچشهای داستانی بهره میبرد. هپورث بهخوبی میداند که چگونه اطلاعات را قطرهچکانی به خواننده بدهد، چگونه او را در تاریکی نگه دارد، و در لحظهی مناسب، پرده از رازی بردارد که همهچیز را دگرگون میکند. پایانبندی کتاب نیز هوشمندانه و تأثیرگذار است و راهی برای تفسیرهای گوناگون باز میگذارد.
دختران عزیز اگرچه رمانی سرگرمکننده و پرکشش است، اما در عمق خود، حرفهای جدی و مهمی برای گفتن دارد. دربارهی زخمهای روانی، قدرت همدلی، و مقاومت در برابر گذشتهای تاریک. این ترکیب از سرگرمی و معنا، همان چیزی است که آثار سالی هپورث را از بسیاری دیگر متمایز میکند.
موفقیت کتاب در سطح بینالمللی، از جمله امتیاز بالای آن در سایت گودریدز، نشان از ارتباط عمیق آن با خوانندگان مختلف دارد. زنانی از نسلها و فرهنگهای گوناگون خود را در آینهی شخصیتهای داستان میبینند و با آنها همراه میشوند. این جهانیبودن تجربهی انسانی، بخشی از راز جذابیت کتاب است.
در نهایت، دختران عزیز نهفقط یک رمان پررمزوراز، بلکه تصویری دردناک و درخشان از پیوندهای انسانی، شکنندگی روان، و قدرت نهفته در دوستی و خواهرانگی است. اثری که تا مدتها در ذهن خواننده باقی میماند و او را به فکر دربارهی کودکی، اعتماد، و حقیقت وامیدارد.
رمان دختران عزیز در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۰ با بیش از ۱۷۶ هزار رای و ۱۹۵۰۰نقد و نظر است.
خلاصهی داستان دختران عزیز
رمان دختران عزیز اثر سالی هپورث داستان سه زن به نامهای جِس، نورا و ألیس را روایت میکند؛ زنانی که در کودکی تحت سرپرستی زنی بهنام “میس فی” در خانهای مراقبتی زندگی میکردند. آنها اگرچه با هم نسبت خونی ندارند، اما در کنار یکدیگر بزرگ شدهاند و پیوندی خواهرانه میانشان شکل گرفته است. میس فی زنی مذهبی و سختگیر بود که تحت پوشش محبت و مراقبت، کنترل، تنبیه، و آزار روانی – و شاید هم جسمی – شدیدی بر آنها اعمال میکرد. با گذشت سالها، این سه خواهرخوانده هر یک مسیر زندگی خود را رفتهاند، اما زخمهای گذشته هنوز در روحشان باقی مانده است.
ماجرا از جایی آغاز میشود که جسدی در محوطهی همان خانهی دوران کودکی پیدا میشود؛ خانهای که سالها خالی بوده و حالا قرار است برای ساختوساز فروخته شود. این کشف باعث میشود پلیس تحقیقات گستردهای را آغاز کند و سرنخها به گذشتهی سه دختر گره بخورد. هر کدام از آنها چیزی برای پنهان کردن دارند، و گذشتهای را حمل میکنند که هنوز بهطور کامل با آن روبهرو نشدهاند. پلیس از آنها میخواهد به منطقه بازگردند و به پرسشها پاسخ دهند.
بازگشت به محل گذشته، دنیای فراموششده و نیمهمدفون خاطرات را زنده میکند. جس، که حالا رواندرمانی مستقل و قوی بهنظر میرسد، همچنان در درونش با خشمی فروخورده و خاطراتی مبهم دستوپنجه نرم میکند. نورا، که به ظاهر آرام و منطقی است، رازهایی دارد که هرگز با دیگران در میان نگذاشته. ألیس، شکنندهترینِ جمع، از نوعی اختلال روانی رنج میبرد و نمیتواند مرز واقعیت و خیال را بهدرستی تشخیص دهد.
همزمان با پیشرفت تحقیقات، راویان مختلف داستان، بخشهایی از گذشته را روایت میکنند؛ گذشتهای که رفتهرفته چهرهی واقعی میس فی را آشکار میسازد. مشخص میشود که در زیر نقاب مهربانی و ایمان، زنی بیمار و سادیست پنهان بوده که از قدرت خود برای کنترل روح و روان کودکان آسیبپذیر سوءاستفاده میکرده است. او نهتنها با اعمال خشونت، بلکه با سوءاستفادهی روانی، باعث شده دختران هیچگاه نتوانند واقعاً به خود و دنیا اعتماد کنند.
مخاطب در طول داستان با قطعاتی از پازل گذشته روبهرو میشود. آیا مرگ رخداده تصادفی بوده یا قتل؟ آیا میس فی کشته شده یا قربانی دیگری در کار است؟ و مهمتر از همه، کدامیک از دختران چیزی را پنهان میکند؟ فضای داستان پر از تعلیق، سوءظن و لایهلایه شدن واقعیت است. خواننده همزمان با پلیس، به کشف حقیقت مشغول میشود، اما آنچه آشکار میشود، بیشتر از آنکه جنایی باشد، تراژدی انسانی است.
با رسیدن به گرهگشایی داستان، روشن میشود که حقیقتِ ماجرا چیزی نیست که بهراحتی بتوان آن را دستهبندی کرد؛ نه سیاه است و نه سفید. هر یک از دختران، قربانی و در عین حال عامل شکلگیری وقایعی تلخ بودهاند. در پایان، آنها با پذیرش حقیقت، گامی مهم برای رهایی از گذشته برمیدارند، هرچند زخمها هنوز کامل ترمیم نیافتهاند.
دختران عزیز داستانیست درباره حافظه، راز، خشونت خانگی، و پیوندهای غیرخونیای که گاه از خانوادههای واقعی، محکمتر و واقعیترند. نویسنده با زبانی دقیق و فضاسازی حسابشده، روایتی چندوجهی ارائه میدهد که در آن درد، امید، و حقیقت در هم تنیده شدهاند. این کتاب نهتنها یک معمای جنایی است، بلکه سفری است به درون روح سه زن که سعی دارند از گذشتهای که شکلشان داده، اما هنوز آزادشان نکرده، عبور کنند.
بخشهایی از دختران عزیز
دبی دوباره گفت:
«جسیکا؟»
و برای رسیدن به او به سمت در دوید. جسیکا آهی کشید. لبخندی تصنعی زد و برگشت.
«این کمی ناخوشاینده،» دبی گفت، «اما متوجه شدم که چند وسیله از حمام ناپدید شده. واقعاً از مطرح کردنش احساس بدی دارم…»
دبی اصلاً احساس بدی نداشت. او بهسختی میتوانست از خوشحالی نفس بکشد. پشت سرش، در اتاق نشیمن، هفت زن با لباسهای ورزشی لاته مینوشیدند و تظاهر میکردند که گوش نمیدهند. هشتمی بیشرمانه به جلو خم شده و خیره شده بود.
«من کابینتهای حمام شما را مرتب کردم،» جسیکا با تلاش برای حفظ صبر گفت، «که یعنی همهچیز کمی جابهجا شده. یک راهنما گذاشتم که نشون میده چطور میتونید…»
«میفهمم،» دبی حرفش را قطع کرد. «اما با دقت گشتم.»
جسیکا تعجب کرد که چقدر میتوانسته در چهار دقیقهای که از حمام بیرون آمده بود، دقیق گشته باشد. او همچنین آرزو کرد که میتوانست به لحظهای برگردد که این کار را قبول کرده بود تا خودش را سیلی بزند.
«میتونم بپرسم چی گم شده؟»
دبی نگاهی به دوستان پیلاتسش انداخت و ناگهان کمتر مطمئن به نظر رسید. صدایش را پایین آورد و کمی نزدیکتر آمد. «یک بطری والیوم.»
جسیکا قامت پنجفوتیاش را صاف کرد. احساس تحقیر و همچنین تأسف برای همهی کارکنان خدماتی کرد. «میتونم بهتون اطمینان بدم، خانم مونتگومری-سکوایرز، که من چیزی از حمام شما برنداشتم. اما اگه نگرانید، خوشحال میشم اجازه بدم کیفم رو بگردید.»
او کیفش را دراز کرد و نگاهش را بهسمت دیگری چرخاند، انگار نمیتوانست تحمل کند که نگاه کند. برای لحظهای شوکهکننده، جسیکا فکر کرد دبی واقعاً ممکن است کیفش را بگردد. اما زن دیگر گفت: «لازم نیست.»
پس از لحظهای سکوت، تلفن جسیکا شروع به زنگ زدن کرد و هر دو را از این وضعیت ناخوشایند نجات داد. «خب،» او گفت، «اگه چیز دیگهای نیست، باید به قرار بعدیم برسم.»
جسیکا لحظهای صبر کرد. وقتی دبی چیزی نگفت، برگشت و دور شد.
«خدمات سازماندهی خانهی دوستداشتنی،» او گفت وقتی روی صندلیهای چرمی آئودی جدیدش نشست. اگر چراغهای راهنمایی همه سبز میشدند، هنوز ممکن بود بهموقع برسد. ماشین را روشن کرد. «جسیکا لوات صحبت میکنه.»
………………
دکتر وارن روی یک صندلی تاشو خاکستری نشسته بود، یک مچ پایش را روی زانوی مخالف قرار داده بود. کتوشلوارش قهوهای بود؛ کراواتش قرمز. عینک با قاب نازکش روی سینهاش، روی زنجیری آویزان بود. وقتی به در باز زدم، به صندلی خالی روبهرویش اشاره کرد، نگاهش به پوشهی قدیمی مانیلایی در دامانش دوخته شده بود. سر طاس و لکهدارش بهاندازهی یک ماشین اسپرت تازه واکسخورده براق بود.
«سلام»
پاسخی نداد. پس از مکثی کوتاه، با کفشهای کتانیام روی کف زمین صدا دادم و نشستم.
دکتر وارن همچنان روی پروندهاش خم شده بود.
اتاق خالی بود، جز صندلیها، یک گلدان و یک میز قهوهخوری چوبی فرسوده. در حالی که منتظر بودم تا او به من توجه کند، چند گنجشک را دیدم که روی طاقچهی پنجرهی بیرون، رنگ پوستهشده را نوک میزدند.
«ببخشید،» پس از چند دقیقه گفتم، وقتی دکتر وارن هنوز به من سلام نکرده بود. ساعت روی دیوار پنج دقیقه از ساعت گذشته را نشان میداد.
او نگاهی بالا انداخت، کمی ناراضی. «بله؟»
«ما… قراره شروع کنیم؟»
او به ساعت نگاه کرد، سپس دوباره به پروندهاش. «هر وقت که خواستید.»
قبلاً به رواندرمانگر مراجعه نکرده بودم، اما این کمی غیرمعمول به نظر میرسید. شاید او یکی از آن درمانگرهایی بود که از روشهای غیرمتعارف برای رسیدن به نتیجهی خاصی استفاده میکرد – مثل ندادن صندلی چون معتقد بود مردم وقتی ناراحت هستند، سریعتر به اصل مطلب میرسند؟ یا اینکه دکتر وارن یک آدم مزخرف است.
اگر به کتاب دختران عزیز علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای جنایی و پلیسی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
28 اردیبهشت 1404
دختران عزیز
«دختران عزیز» اثری است از سالی هپورث (نویسندهی استرالیایی، متولد ۱۹۸۰) که در سال ۲۰۲۳ منتشر شده است. این رمان دربارهی سه زن است که در دوران کودکی تحت سرپرستی زنی آزارگر بزرگ شدهاند و سالها بعد با کشف جسدی در خانهی قدیمیشان، گذشتهی تاریک و رازهای پنهانشان دوباره سر برمیآورد.
دربارهی دختران عزیز
رمان دختران عزیز (Darling Girls) نوشتهی سالی هپورث یکی از آثار درخشان ژانر جنایی-روانشناختی است که با نگاهی موشکافانه به روابط انسانی، زخمهای دوران کودکی، و پیچیدگیهای روانی شخصیتها میپردازد. این کتاب در سال ۲۰۲۳ منتشر شد و بهسرعت جای خود را در میان کتابخوانهای علاقهمند به داستانهای پرتعلیق و عاطفی باز کرد. سالی هپورث که پیشتر با رمانهایی چون همسر خوب و مادر شوهر به شهرت رسیده بود، اینبار نیز با قدرتی روایتگرانه، مخاطب را وارد دنیایی تاریک و چندلایه میکند.
در مرکز داستان، سه زن قرار دارند که در کودکی با هم در یک خانهی نگهداری از کودکان زندگی میکردند. آنها حالا بزرگ شدهاند و هر یک مسیر زندگی خود را رفتهاند، اما گذشته دست از سرشان برنمیدارد. کشف یک جسد در خانهای که زمانی مأوای مشترکشان بوده، بهانهای میشود برای بازگشت به خاطرات تلخ، رازهای دفنشده، و زخمهایی که هرگز التیام نیافتهاند.
هپورث در این کتاب با ظرافتی خاص، به بررسی تأثیر سالهای کودکی بر شخصیت بزرگسالی میپردازد. او نشان میدهد چگونه تجربیات دردناک، سرنوشت انسانها را شکل میدهند، و چگونه فراموشی، گاه نه از قدرت بلکه از ضرورت برای بقا سرچشمه میگیرد. شخصیتهای او پیچیده، واقعی و دردآلود هستند، و هر یک صدایی مستقل دارند که در ذهن خواننده میماند.
زبان روایت کتاب، ساده و در عین حال پرکشش است. نویسنده از ابتدا با ایجاد فضایی رازآلود و گاه نگرانکننده، خواننده را درگیر میکند و تا پایان، او را با خود همراه نگه میدارد. روایت بین زمان حال و گذشته در حرکت است و این رفتوبرگشت زمانی، باعث میشود لایههای پنهان زندگی شخصیتها آرامآرام آشکار شوند.
یکی از ویژگیهای مهم رمان دختران عزیز، پرداختن به مفهوم خانواده در معنایی گسترده و غیرسنتی آن است. خانهای که دختران در آن بزرگ شدهاند، بیشتر از آنکه پناهگاه باشد، مکان وحشت و سرکوب بوده، اما در عین حال پیوندهایی در آن شکل گرفته که از جنس خون نیست، بلکه از جنس همدلی و بقاست. رابطهی میان این سه زن، در عین پیچیدگی و آسیب، سرشار از همبستگی و نوعی عشق فراتر از تعریفهای معمول است.
رمان از لحاظ ژانری، میان رمان روانشناختی، درام خانوادگی و تریلر جنایی حرکت میکند. جسد کشفشده، در حکم راز مرکزی داستان است اما تأکید نویسنده بیشتر بر روان شخصیتهاست تا حل معما. همین موضوع باعث شده که کتاب از کلیشههای معمول رمانهای جنایی فاصله بگیرد و به اثری تأملبرانگیز بدل شود.
سالی هپورث در خلق فضای احساسی داستان مهارتی مثالزدنی دارد. او بدون اینکه اغراق کند یا به دام سانتیمانتالیسم بیفتد، درد شخصیتهایش را به تصویر میکشد. خواننده با آنها همدردی میکند، برایشان دل میسوزاند، و گاه در برابر تصمیماتشان دچار تردید و حیرت میشود. این همذاتپنداری یکی از موفقیتهای مهم کتاب است.
در کنار این جنبههای روانشناختی، کتاب همچنین به مسائل اجتماعی مهمی چون سوءاستفاده از کودکان، نظام مراقبت از کودکان بیسرپرست، و ناکارآمدی نهادهای حمایتی میپردازد. این مضامین سنگین، در بستر داستانی جذاب و روان مطرح میشوند و بدون آنکه پیاممحور یا شعاری باشند، ذهن خواننده را به فکر فرو میبرند.
رمان همچنین از تعلیق و پیچشهای داستانی بهره میبرد. هپورث بهخوبی میداند که چگونه اطلاعات را قطرهچکانی به خواننده بدهد، چگونه او را در تاریکی نگه دارد، و در لحظهی مناسب، پرده از رازی بردارد که همهچیز را دگرگون میکند. پایانبندی کتاب نیز هوشمندانه و تأثیرگذار است و راهی برای تفسیرهای گوناگون باز میگذارد.
دختران عزیز اگرچه رمانی سرگرمکننده و پرکشش است، اما در عمق خود، حرفهای جدی و مهمی برای گفتن دارد. دربارهی زخمهای روانی، قدرت همدلی، و مقاومت در برابر گذشتهای تاریک. این ترکیب از سرگرمی و معنا، همان چیزی است که آثار سالی هپورث را از بسیاری دیگر متمایز میکند.
موفقیت کتاب در سطح بینالمللی، از جمله امتیاز بالای آن در سایت گودریدز، نشان از ارتباط عمیق آن با خوانندگان مختلف دارد. زنانی از نسلها و فرهنگهای گوناگون خود را در آینهی شخصیتهای داستان میبینند و با آنها همراه میشوند. این جهانیبودن تجربهی انسانی، بخشی از راز جذابیت کتاب است.
در نهایت، دختران عزیز نهفقط یک رمان پررمزوراز، بلکه تصویری دردناک و درخشان از پیوندهای انسانی، شکنندگی روان، و قدرت نهفته در دوستی و خواهرانگی است. اثری که تا مدتها در ذهن خواننده باقی میماند و او را به فکر دربارهی کودکی، اعتماد، و حقیقت وامیدارد.
رمان دختران عزیز در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۰ با بیش از ۱۷۶ هزار رای و ۱۹۵۰۰نقد و نظر است.
خلاصهی داستان دختران عزیز
رمان دختران عزیز اثر سالی هپورث داستان سه زن به نامهای جِس، نورا و ألیس را روایت میکند؛ زنانی که در کودکی تحت سرپرستی زنی بهنام “میس فی” در خانهای مراقبتی زندگی میکردند. آنها اگرچه با هم نسبت خونی ندارند، اما در کنار یکدیگر بزرگ شدهاند و پیوندی خواهرانه میانشان شکل گرفته است. میس فی زنی مذهبی و سختگیر بود که تحت پوشش محبت و مراقبت، کنترل، تنبیه، و آزار روانی – و شاید هم جسمی – شدیدی بر آنها اعمال میکرد. با گذشت سالها، این سه خواهرخوانده هر یک مسیر زندگی خود را رفتهاند، اما زخمهای گذشته هنوز در روحشان باقی مانده است.
ماجرا از جایی آغاز میشود که جسدی در محوطهی همان خانهی دوران کودکی پیدا میشود؛ خانهای که سالها خالی بوده و حالا قرار است برای ساختوساز فروخته شود. این کشف باعث میشود پلیس تحقیقات گستردهای را آغاز کند و سرنخها به گذشتهی سه دختر گره بخورد. هر کدام از آنها چیزی برای پنهان کردن دارند، و گذشتهای را حمل میکنند که هنوز بهطور کامل با آن روبهرو نشدهاند. پلیس از آنها میخواهد به منطقه بازگردند و به پرسشها پاسخ دهند.
بازگشت به محل گذشته، دنیای فراموششده و نیمهمدفون خاطرات را زنده میکند. جس، که حالا رواندرمانی مستقل و قوی بهنظر میرسد، همچنان در درونش با خشمی فروخورده و خاطراتی مبهم دستوپنجه نرم میکند. نورا، که به ظاهر آرام و منطقی است، رازهایی دارد که هرگز با دیگران در میان نگذاشته. ألیس، شکنندهترینِ جمع، از نوعی اختلال روانی رنج میبرد و نمیتواند مرز واقعیت و خیال را بهدرستی تشخیص دهد.
همزمان با پیشرفت تحقیقات، راویان مختلف داستان، بخشهایی از گذشته را روایت میکنند؛ گذشتهای که رفتهرفته چهرهی واقعی میس فی را آشکار میسازد. مشخص میشود که در زیر نقاب مهربانی و ایمان، زنی بیمار و سادیست پنهان بوده که از قدرت خود برای کنترل روح و روان کودکان آسیبپذیر سوءاستفاده میکرده است. او نهتنها با اعمال خشونت، بلکه با سوءاستفادهی روانی، باعث شده دختران هیچگاه نتوانند واقعاً به خود و دنیا اعتماد کنند.
مخاطب در طول داستان با قطعاتی از پازل گذشته روبهرو میشود. آیا مرگ رخداده تصادفی بوده یا قتل؟ آیا میس فی کشته شده یا قربانی دیگری در کار است؟ و مهمتر از همه، کدامیک از دختران چیزی را پنهان میکند؟ فضای داستان پر از تعلیق، سوءظن و لایهلایه شدن واقعیت است. خواننده همزمان با پلیس، به کشف حقیقت مشغول میشود، اما آنچه آشکار میشود، بیشتر از آنکه جنایی باشد، تراژدی انسانی است.
با رسیدن به گرهگشایی داستان، روشن میشود که حقیقتِ ماجرا چیزی نیست که بهراحتی بتوان آن را دستهبندی کرد؛ نه سیاه است و نه سفید. هر یک از دختران، قربانی و در عین حال عامل شکلگیری وقایعی تلخ بودهاند. در پایان، آنها با پذیرش حقیقت، گامی مهم برای رهایی از گذشته برمیدارند، هرچند زخمها هنوز کامل ترمیم نیافتهاند.
دختران عزیز داستانیست درباره حافظه، راز، خشونت خانگی، و پیوندهای غیرخونیای که گاه از خانوادههای واقعی، محکمتر و واقعیترند. نویسنده با زبانی دقیق و فضاسازی حسابشده، روایتی چندوجهی ارائه میدهد که در آن درد، امید، و حقیقت در هم تنیده شدهاند. این کتاب نهتنها یک معمای جنایی است، بلکه سفری است به درون روح سه زن که سعی دارند از گذشتهای که شکلشان داده، اما هنوز آزادشان نکرده، عبور کنند.
بخشهایی از دختران عزیز
دبی دوباره گفت:
«جسیکا؟»
و برای رسیدن به او به سمت در دوید. جسیکا آهی کشید. لبخندی تصنعی زد و برگشت.
«این کمی ناخوشاینده،» دبی گفت، «اما متوجه شدم که چند وسیله از حمام ناپدید شده. واقعاً از مطرح کردنش احساس بدی دارم…»
دبی اصلاً احساس بدی نداشت. او بهسختی میتوانست از خوشحالی نفس بکشد. پشت سرش، در اتاق نشیمن، هفت زن با لباسهای ورزشی لاته مینوشیدند و تظاهر میکردند که گوش نمیدهند. هشتمی بیشرمانه به جلو خم شده و خیره شده بود.
«من کابینتهای حمام شما را مرتب کردم،» جسیکا با تلاش برای حفظ صبر گفت، «که یعنی همهچیز کمی جابهجا شده. یک راهنما گذاشتم که نشون میده چطور میتونید…»
«میفهمم،» دبی حرفش را قطع کرد. «اما با دقت گشتم.»
جسیکا تعجب کرد که چقدر میتوانسته در چهار دقیقهای که از حمام بیرون آمده بود، دقیق گشته باشد. او همچنین آرزو کرد که میتوانست به لحظهای برگردد که این کار را قبول کرده بود تا خودش را سیلی بزند.
«میتونم بپرسم چی گم شده؟»
دبی نگاهی به دوستان پیلاتسش انداخت و ناگهان کمتر مطمئن به نظر رسید. صدایش را پایین آورد و کمی نزدیکتر آمد. «یک بطری والیوم.»
جسیکا قامت پنجفوتیاش را صاف کرد. احساس تحقیر و همچنین تأسف برای همهی کارکنان خدماتی کرد. «میتونم بهتون اطمینان بدم، خانم مونتگومری-سکوایرز، که من چیزی از حمام شما برنداشتم. اما اگه نگرانید، خوشحال میشم اجازه بدم کیفم رو بگردید.»
او کیفش را دراز کرد و نگاهش را بهسمت دیگری چرخاند، انگار نمیتوانست تحمل کند که نگاه کند. برای لحظهای شوکهکننده، جسیکا فکر کرد دبی واقعاً ممکن است کیفش را بگردد. اما زن دیگر گفت: «لازم نیست.»
پس از لحظهای سکوت، تلفن جسیکا شروع به زنگ زدن کرد و هر دو را از این وضعیت ناخوشایند نجات داد. «خب،» او گفت، «اگه چیز دیگهای نیست، باید به قرار بعدیم برسم.»
جسیکا لحظهای صبر کرد. وقتی دبی چیزی نگفت، برگشت و دور شد.
«خدمات سازماندهی خانهی دوستداشتنی،» او گفت وقتی روی صندلیهای چرمی آئودی جدیدش نشست. اگر چراغهای راهنمایی همه سبز میشدند، هنوز ممکن بود بهموقع برسد. ماشین را روشن کرد. «جسیکا لوات صحبت میکنه.»
………………
دکتر وارن روی یک صندلی تاشو خاکستری نشسته بود، یک مچ پایش را روی زانوی مخالف قرار داده بود. کتوشلوارش قهوهای بود؛ کراواتش قرمز. عینک با قاب نازکش روی سینهاش، روی زنجیری آویزان بود. وقتی به در باز زدم، به صندلی خالی روبهرویش اشاره کرد، نگاهش به پوشهی قدیمی مانیلایی در دامانش دوخته شده بود. سر طاس و لکهدارش بهاندازهی یک ماشین اسپرت تازه واکسخورده براق بود.
«سلام»
پاسخی نداد. پس از مکثی کوتاه، با کفشهای کتانیام روی کف زمین صدا دادم و نشستم.
دکتر وارن همچنان روی پروندهاش خم شده بود.
اتاق خالی بود، جز صندلیها، یک گلدان و یک میز قهوهخوری چوبی فرسوده. در حالی که منتظر بودم تا او به من توجه کند، چند گنجشک را دیدم که روی طاقچهی پنجرهی بیرون، رنگ پوستهشده را نوک میزدند.
«ببخشید،» پس از چند دقیقه گفتم، وقتی دکتر وارن هنوز به من سلام نکرده بود. ساعت روی دیوار پنج دقیقه از ساعت گذشته را نشان میداد.
او نگاهی بالا انداخت، کمی ناراضی. «بله؟»
«ما… قراره شروع کنیم؟»
او به ساعت نگاه کرد، سپس دوباره به پروندهاش. «هر وقت که خواستید.»
قبلاً به رواندرمانگر مراجعه نکرده بودم، اما این کمی غیرمعمول به نظر میرسید. شاید او یکی از آن درمانگرهایی بود که از روشهای غیرمتعارف برای رسیدن به نتیجهی خاصی استفاده میکرد – مثل ندادن صندلی چون معتقد بود مردم وقتی ناراحت هستند، سریعتر به اصل مطلب میرسند؟ یا اینکه دکتر وارن یک آدم مزخرف است.
اگر به کتاب دختران عزیز علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای جنایی و پلیسی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان خارجی، داستان معاصر، رمان، روانشناسی، معمایی/رازآلود
۰ برچسبها: ادبیات جهان، سالی هپورث، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب