«باغ تلو» اثری است از مجید قیصری (نویسندهی زادهی تهران، متولد ۱۳۴۵) که در سال ۱۳۸۵ منتشر شده است. این رمان روایت زنی است که پس از اسارت در جنگ به خانه بازمیگردد و باید با نگاههای سنگین، قضاوتهای ناعادلانه و انزوایی که جامعه بر او تحمیل میکند، روبهرو شود.
دربارهی باغ تلو
رمان «باغ تلو» اثر مجید قیصری از آن دسته آثار ادبی است که به لایههای نادیدهماندهی جنگ میپردازد. این کتاب نه در میدان نبرد که در پسزمینهی جنگ، در روح و روان آدمها، در قضاوتهای خاموش و نگاههای پرسشگر، قصهای میسازد که خواننده را به تأمل وامیدارد. قیصری در این اثر به سراغ موضوعی رفته که در بسیاری از آثار مربوط به ادبیات جنگ مغفول مانده است: سرنوشت و موقعیت زنان در میانهی جنگ، بهویژه زنانی که پس از تحمل سختیهای اسارت بازمیگردند و باید در دل جامعهای سنتی و ناآشنا به رنج آنها، بار دیگر زندگی را از نو آغاز کنند.
داستان حول محور دختری به نام مرضیه میچرخد که داوطلبانه بهعنوان امدادگر راهی جبهههای جنگ میشود. او که در ماههای آغازین جنگ در جنوب کشور اسیر نیروهای دشمن میشود، پس از مدتی به ایران بازگردانده میشود. اما بازگشت او سرآغاز چالشهای تازهای است؛ چالشهایی که دیگر به دشمن خارجی ارتباطی ندارد بلکه از دل خانواده، دوستان و جامعهای میآید که او را با نگاههای سنگین و پرسشهای بیرحمانه مینگرند.
نویسنده در این رمان نشان میدهد که چگونه جنگ فراتر از میدان نبرد، زندگی خصوصی آدمها را نیز ویران میکند. مرضیه که زمانی با آرمان و شوق به خط مقدم رفته بود، اکنون باید با قضاوتهای نانوشته روبرو شود. سکوت اطرافیان، نگاههای نیمهپرسشگر و گمانهزنیهای بیپایان دربارهی دوران اسارت او، زخمهایی تازه بر روحش مینشاند. در اینجا قیصری با مهارت به مسئلهی «قضاوتهای اجتماعی» در فضای پساجنگ میپردازد.
«باغ تلو» رمانی است که جنگ را از چشماندازی زنانه و انسانی روایت میکند؛ بدون آنکه درگیر کلیشههای رایج از شجاعت و فداکاری باشد. شخصیت اصلی این اثر زنی است که دلیرانه قدم در میدان جنگ گذاشت، اما بهدلیل بخت بد، طعم تلخ اسارت را چشید و حالا بازگشتش نه با ستایش که با بدگمانی و سوءظن همراه است. نویسنده بهخوبی تصویر میکند که برای چنین زنی، ادامهی زندگی چقدر دشوار و پر از چالش خواهد بود.
قیصری برای نمایش این فشارهای پنهان، خانوادهی مرضیه را به حاشیه میراند. آنها ناچار میشوند برای رهایی از نگاههای سنگین اطرافیان، زندگی تازهای را در «باغ تلو» آغاز کنند؛ مکانی که خود حامل دلالتهای فراوانی است. باغ تلو به نوعی سمبل تبعید، انزوا و تنهایی است؛ جایی برای فراموششدن، برای کنار گذاشتهشدن، و شاید برای التیام زخمهایی که دیگران بر جان یک زن و خانوادهاش وارد کردهاند.
نویسنده با زبانی که گاه به طنزی تلخ آمیخته است، روایت خود را پیش میبرد. این طنز اما از جنس خنده نیست، بلکه نشانی از تلخی روزگار و پوچی برخی ارزشهای اجتماعی است که زنان را بهخاطر اتفاقی که در اختیارشان نبوده، سرزنش میکنند. همین استفادهی هوشمندانه از زبان است که «باغ تلو» را از بسیاری آثار مشابه متمایز میسازد.
در این داستان، خبری از تیر و تفنگ و انفجار نیست. جنگ در اینجا نه در میدان بلکه در نگاه آدمها، در قضاوتهای ناگفته، و در زندگی روزمره جریان دارد. این روایت صمیمی و انسانی از عواقب جنگ، بیش از هر تصویر خونین و شعاری، میتواند مخاطب را به درک عمیقتری از اثرات جنگ بر زنان برساند.
قیصری بهخوبی نشان میدهد که آثار مخرب جنگ تنها به کشتهها و ویرانیهای فیزیکی محدود نمیشود. قربانیان واقعی این جنگها گاه کسانی هستند که زنده بازمیگردند اما زندگیشان دیگر آن زندگی پیشین نیست. مرضیه بهمثابهی نمایندهی زنانی که در جنگ آسیب دیدهاند، با جهانی روبرو میشود که ظرفیت درک درد او را ندارد.
«باغ تلو» با وجود همهی تلخیهایش، اثری سرشار از پرسش و تأمل است. این کتاب بهنوعی دعوت به بازنگری است؛ بازنگری در نگاه به زنان، در درک عمیقتر از آنچه جنگ در باطن آدمها باقی میگذارد. این رمان نشان میدهد که بازگشت از اسارت پایان جنگ نیست، بلکه آغاز جنگی تازه با نگاهها و ذهنهای بیمار جامعه است.
در کنار مضمون انسانی و اجتماعی، قدرت نویسندگی قیصری نیز در این اثر به چشم میآید. او با بهرهگیری از زبانی ساده اما تاثیرگذار، فضایی ساخته که هم ملموس است و هم کنایی. «باغ تلو» داستانی است که خواننده را از ابتدا تا پایان با خود همراه میکند و در پس هر سطر، معنایی تازه از واژهی «آزادی» را پیش چشمش میگذارد.
در نهایت میتوان گفت که «باغ تلو» تنها روایت یک زن و خانوادهاش نیست؛ این داستان تصویری بزرگتر از جامعهای است که نمیخواهد چشمانش را به روی حقیقت باز کند. داستانی که در لایههای زیرین خود، حکایتی جهانی از قربانیان خاموش جنگ دارد و خواننده را وادار میکند پس از بستن کتاب، همچنان به سرنوشت قهرمانش بیندیشد.
رمان باغ تلو در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۳۶ با بیش از ۳۹ رای و ۸ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان باغ تلو
در این رمان، مرضیه داوطلبانه بهعنوان امدادگر به جنگ ایران و عراق میپیوندد، اما در همان ماههای ابتدایی به اسارت نیروهای عراقی درمیآید و سالها بعد بهعنوان چهرهای شجاع به وطن بازمیگردد. استقبال اولیه پرشور از او، ناگهان جای خود را به نگاههای کنجکاو و پرشائبه میدهد؛ پرسشها درباره احتمال وقوع تجاوز، پرسشهایی بیپاسخ و سهمگین.
بازگشت مرضیه نشانهی پایان جنگ نیست؛ زنگاری از قضاوت اجتماعی بر زندگیاش نشسته است. خانوادهاش زیر فشار جامعه کوچ میکند و تحفههایی مانند نقل مکان به باغ تلو را تجربه میکند تا از نگاههای خیره و شایعات در امان باشد. این کوچ نمودی از تلاش برای محافظت و کنارهگیری، اما در عین حال نشانی از خسرانی عمیق در زندگیشان دارد.
رمان از زاویه دید پسری روایت میشود که دختری جسور و مستقل را به یاد میآورد. او شاهد تحول درونی و رفتاری خواهر است و با تکیه بر زبانی کنایی و طنزآمیز به تحلیل این وضع میپردازد. دنیایی که پس از بازگشت مرضیه بر او و خانواده تحمیل میشود، با قرض گرفتن فضای روانشناسانه و حتی ردپایی از روانپریشی روایت میشود.
در باغ تلو نه خبری از درگیری مستقیم جنگ است و نه از رزم زنان در میدان آن. تمرکز رمان بر جنگی است که در قالب نگاه دقیق و روزمره اجتماعی اتفاق میافتد: جنگی در دل خانواده، در ذهن اعضای آن، در همسایهنشینی، در گفتوگوی همسایگان و در دنیای خصوصی شخصیتهای کتاب.
علاوه بر بازتاب محدودیتهای اجتماعی، کتاب به بررسی واکنشهای واقعی پدر، مادر و برادران نسبت به حضور و بازگشت مرضیه میپردازد. ازدواج مجدد پدر، دخالت همسایگان و اختلاف میان اعضای خانواده آنها را ناچار به تاریخسازی تازهای مثل اسکان در باغ تلو میکند. درختان آن باغ گویی سکوتی را در خود جا دادهاند که خاطرات یا رازهایی پشت خود دارند، رازهایی که شخصیتها در زیر سایهاش دفن میکنند.
در پایان، رمان با پایان تراژیک یا تلخ مواجه میشود. قهرمانی که برای آرمانش جنگید، پس از بازگشت باید با تنهایی، سوءظن و قضاوت جامعه مواجه شود؛ مصیبت او تازه آغاز شده است. باغ تلو میشود آه حزنآلود خانهای که نفس بیماری اجتماعی را در خود دارد و برای خواننده یادآور میشود که جبران زخمهای پس از جنگ، بهمراتب دشوارتر از زخمهای جسمی است.
بخشهایی از باغ تلو
یادمه روزهایی بود که نفت نبود و کم شده بود و هر کس پیت نفتی توی خانه اش داشت انگار چاه نفت توی خانه داشت و به هیچ کس احتیاج نداشت. وقت هایی بود که خودمان نفت توی خانه نداشتیم تا اشگنه ای روش گرم کنیم؛ خانوم خانوم ها آن وقت ویرش می گرفت پیت پیت نفت خرکش ببرد بیرون خانه؛ حالا کوکتل مولوتف درست می کرد تا بزند تو سر نفر برهای شاهی یا می داد در و همسایه ها تا خودشان گرم کنند، خدا عالم است.
مهم این بود که بیرون می ماند و کسی جلودارش نبود؛ دایی حجت چند باری نشست باهاش حرف زد اما به گوشش نرفت. به قول بت اعظم «خر خودش را سوار بود»، راه خودش را می رفت. بیرون رفتنش یک طرف اما این که چند روزی برود بیرون و معلوم نباشد، کجا رفته و با کی رفته واسه خانواده ما چیز غریبی بود که نمی توانستیم با آن کنار بیاییم.
تا آن روز چنین چیزی را نه به چشم خودمان دیده بودیم نه شنیده بودیم. آن چه دیده و شنیده بودیم پسرهایی بودن که به پای خودشان رفته بودن و بعد از چند روز مست و ملنگ برگشته بودن سر خانه و زندگی شان یا سر از کشور دیگری درآورده بودن یا عاشق کس دیگری شده و دست توی دست یکی از آن لوندها با یک افتضاح پاک نشدنی برگشته بودن خانه.
مثل پسر برادر گل افشان بقال محل مان. پسره خیلی نازی بود. ولی نمی دانم چی شد، کی قاپ اش را دزدید و بردش ترکیه. می گویند رفت ترکیه ولی نرسیده به ترکیه با یک دختر هفده هجده ساله برگشت. باباش داشت دق می کرد. معلوم نبود اصلا دختره کجاییه؟ تازه این ها کسانی بودن که عاقبت به خیر می شدن. اما کسانی بودن که به پای خودشان رفته بودن ولی به قول آق منصور چارچرخشون رفته بود هوا و کفن پیچ برگشته بودن و هزار جور حرف و حدیث پشت این ها تازه شروع می شد.
بت اعظم از این افتضاح کاری ها می ترسید. اصلا فکرش را نمی کرد که تنها دخترش از خانه بزند بیرون و معلوم نباشد کجا می رود؟ واسه این کار مرضیه چه جوابی می شد تراشید؟ این بود که بت اعظم با مساله بزرگی توی زندگی اش روبه رو شده بود که تا آن روز سابقه نداشت و حتی فکرش را نمی کرد! آژیر قرمز از همان موقع، قبل از جنگ توی خانه ما صداش درآمده بود و وظیفه مادرم بود که هر چه سریع تر آژیر سفید را به صدا دربیاورد.
در عرض آن چند ماه (نمی دانم چند وقت شد؟) مرضیه هر کجا که خواسته بود رفته بود. دیگر در و همسایه داشتند برای ما پشت چشم نازک می کردن و خیره در حیاط مان می شدند که ببینن مرضیه با کی می آید تو با کی می رود بیرون.
اگر به کتاب باغ تلو علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار ادبیات پایداری در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میسازد.
31 تیر 1404
باغ تلو
«باغ تلو» اثری است از مجید قیصری (نویسندهی زادهی تهران، متولد ۱۳۴۵) که در سال ۱۳۸۵ منتشر شده است. این رمان روایت زنی است که پس از اسارت در جنگ به خانه بازمیگردد و باید با نگاههای سنگین، قضاوتهای ناعادلانه و انزوایی که جامعه بر او تحمیل میکند، روبهرو شود.
دربارهی باغ تلو
رمان «باغ تلو» اثر مجید قیصری از آن دسته آثار ادبی است که به لایههای نادیدهماندهی جنگ میپردازد. این کتاب نه در میدان نبرد که در پسزمینهی جنگ، در روح و روان آدمها، در قضاوتهای خاموش و نگاههای پرسشگر، قصهای میسازد که خواننده را به تأمل وامیدارد. قیصری در این اثر به سراغ موضوعی رفته که در بسیاری از آثار مربوط به ادبیات جنگ مغفول مانده است: سرنوشت و موقعیت زنان در میانهی جنگ، بهویژه زنانی که پس از تحمل سختیهای اسارت بازمیگردند و باید در دل جامعهای سنتی و ناآشنا به رنج آنها، بار دیگر زندگی را از نو آغاز کنند.
داستان حول محور دختری به نام مرضیه میچرخد که داوطلبانه بهعنوان امدادگر راهی جبهههای جنگ میشود. او که در ماههای آغازین جنگ در جنوب کشور اسیر نیروهای دشمن میشود، پس از مدتی به ایران بازگردانده میشود. اما بازگشت او سرآغاز چالشهای تازهای است؛ چالشهایی که دیگر به دشمن خارجی ارتباطی ندارد بلکه از دل خانواده، دوستان و جامعهای میآید که او را با نگاههای سنگین و پرسشهای بیرحمانه مینگرند.
نویسنده در این رمان نشان میدهد که چگونه جنگ فراتر از میدان نبرد، زندگی خصوصی آدمها را نیز ویران میکند. مرضیه که زمانی با آرمان و شوق به خط مقدم رفته بود، اکنون باید با قضاوتهای نانوشته روبرو شود. سکوت اطرافیان، نگاههای نیمهپرسشگر و گمانهزنیهای بیپایان دربارهی دوران اسارت او، زخمهایی تازه بر روحش مینشاند. در اینجا قیصری با مهارت به مسئلهی «قضاوتهای اجتماعی» در فضای پساجنگ میپردازد.
«باغ تلو» رمانی است که جنگ را از چشماندازی زنانه و انسانی روایت میکند؛ بدون آنکه درگیر کلیشههای رایج از شجاعت و فداکاری باشد. شخصیت اصلی این اثر زنی است که دلیرانه قدم در میدان جنگ گذاشت، اما بهدلیل بخت بد، طعم تلخ اسارت را چشید و حالا بازگشتش نه با ستایش که با بدگمانی و سوءظن همراه است. نویسنده بهخوبی تصویر میکند که برای چنین زنی، ادامهی زندگی چقدر دشوار و پر از چالش خواهد بود.
قیصری برای نمایش این فشارهای پنهان، خانوادهی مرضیه را به حاشیه میراند. آنها ناچار میشوند برای رهایی از نگاههای سنگین اطرافیان، زندگی تازهای را در «باغ تلو» آغاز کنند؛ مکانی که خود حامل دلالتهای فراوانی است. باغ تلو به نوعی سمبل تبعید، انزوا و تنهایی است؛ جایی برای فراموششدن، برای کنار گذاشتهشدن، و شاید برای التیام زخمهایی که دیگران بر جان یک زن و خانوادهاش وارد کردهاند.
نویسنده با زبانی که گاه به طنزی تلخ آمیخته است، روایت خود را پیش میبرد. این طنز اما از جنس خنده نیست، بلکه نشانی از تلخی روزگار و پوچی برخی ارزشهای اجتماعی است که زنان را بهخاطر اتفاقی که در اختیارشان نبوده، سرزنش میکنند. همین استفادهی هوشمندانه از زبان است که «باغ تلو» را از بسیاری آثار مشابه متمایز میسازد.
در این داستان، خبری از تیر و تفنگ و انفجار نیست. جنگ در اینجا نه در میدان بلکه در نگاه آدمها، در قضاوتهای ناگفته، و در زندگی روزمره جریان دارد. این روایت صمیمی و انسانی از عواقب جنگ، بیش از هر تصویر خونین و شعاری، میتواند مخاطب را به درک عمیقتری از اثرات جنگ بر زنان برساند.
قیصری بهخوبی نشان میدهد که آثار مخرب جنگ تنها به کشتهها و ویرانیهای فیزیکی محدود نمیشود. قربانیان واقعی این جنگها گاه کسانی هستند که زنده بازمیگردند اما زندگیشان دیگر آن زندگی پیشین نیست. مرضیه بهمثابهی نمایندهی زنانی که در جنگ آسیب دیدهاند، با جهانی روبرو میشود که ظرفیت درک درد او را ندارد.
«باغ تلو» با وجود همهی تلخیهایش، اثری سرشار از پرسش و تأمل است. این کتاب بهنوعی دعوت به بازنگری است؛ بازنگری در نگاه به زنان، در درک عمیقتر از آنچه جنگ در باطن آدمها باقی میگذارد. این رمان نشان میدهد که بازگشت از اسارت پایان جنگ نیست، بلکه آغاز جنگی تازه با نگاهها و ذهنهای بیمار جامعه است.
در کنار مضمون انسانی و اجتماعی، قدرت نویسندگی قیصری نیز در این اثر به چشم میآید. او با بهرهگیری از زبانی ساده اما تاثیرگذار، فضایی ساخته که هم ملموس است و هم کنایی. «باغ تلو» داستانی است که خواننده را از ابتدا تا پایان با خود همراه میکند و در پس هر سطر، معنایی تازه از واژهی «آزادی» را پیش چشمش میگذارد.
در نهایت میتوان گفت که «باغ تلو» تنها روایت یک زن و خانوادهاش نیست؛ این داستان تصویری بزرگتر از جامعهای است که نمیخواهد چشمانش را به روی حقیقت باز کند. داستانی که در لایههای زیرین خود، حکایتی جهانی از قربانیان خاموش جنگ دارد و خواننده را وادار میکند پس از بستن کتاب، همچنان به سرنوشت قهرمانش بیندیشد.
رمان باغ تلو در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۳۶ با بیش از ۳۹ رای و ۸ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان باغ تلو
در این رمان، مرضیه داوطلبانه بهعنوان امدادگر به جنگ ایران و عراق میپیوندد، اما در همان ماههای ابتدایی به اسارت نیروهای عراقی درمیآید و سالها بعد بهعنوان چهرهای شجاع به وطن بازمیگردد. استقبال اولیه پرشور از او، ناگهان جای خود را به نگاههای کنجکاو و پرشائبه میدهد؛ پرسشها درباره احتمال وقوع تجاوز، پرسشهایی بیپاسخ و سهمگین.
بازگشت مرضیه نشانهی پایان جنگ نیست؛ زنگاری از قضاوت اجتماعی بر زندگیاش نشسته است. خانوادهاش زیر فشار جامعه کوچ میکند و تحفههایی مانند نقل مکان به باغ تلو را تجربه میکند تا از نگاههای خیره و شایعات در امان باشد. این کوچ نمودی از تلاش برای محافظت و کنارهگیری، اما در عین حال نشانی از خسرانی عمیق در زندگیشان دارد.
رمان از زاویه دید پسری روایت میشود که دختری جسور و مستقل را به یاد میآورد. او شاهد تحول درونی و رفتاری خواهر است و با تکیه بر زبانی کنایی و طنزآمیز به تحلیل این وضع میپردازد. دنیایی که پس از بازگشت مرضیه بر او و خانواده تحمیل میشود، با قرض گرفتن فضای روانشناسانه و حتی ردپایی از روانپریشی روایت میشود.
در باغ تلو نه خبری از درگیری مستقیم جنگ است و نه از رزم زنان در میدان آن. تمرکز رمان بر جنگی است که در قالب نگاه دقیق و روزمره اجتماعی اتفاق میافتد: جنگی در دل خانواده، در ذهن اعضای آن، در همسایهنشینی، در گفتوگوی همسایگان و در دنیای خصوصی شخصیتهای کتاب.
علاوه بر بازتاب محدودیتهای اجتماعی، کتاب به بررسی واکنشهای واقعی پدر، مادر و برادران نسبت به حضور و بازگشت مرضیه میپردازد. ازدواج مجدد پدر، دخالت همسایگان و اختلاف میان اعضای خانواده آنها را ناچار به تاریخسازی تازهای مثل اسکان در باغ تلو میکند. درختان آن باغ گویی سکوتی را در خود جا دادهاند که خاطرات یا رازهایی پشت خود دارند، رازهایی که شخصیتها در زیر سایهاش دفن میکنند.
در پایان، رمان با پایان تراژیک یا تلخ مواجه میشود. قهرمانی که برای آرمانش جنگید، پس از بازگشت باید با تنهایی، سوءظن و قضاوت جامعه مواجه شود؛ مصیبت او تازه آغاز شده است. باغ تلو میشود آه حزنآلود خانهای که نفس بیماری اجتماعی را در خود دارد و برای خواننده یادآور میشود که جبران زخمهای پس از جنگ، بهمراتب دشوارتر از زخمهای جسمی است.
بخشهایی از باغ تلو
یادمه روزهایی بود که نفت نبود و کم شده بود و هر کس پیت نفتی توی خانه اش داشت انگار چاه نفت توی خانه داشت و به هیچ کس احتیاج نداشت. وقت هایی بود که خودمان نفت توی خانه نداشتیم تا اشگنه ای روش گرم کنیم؛ خانوم خانوم ها آن وقت ویرش می گرفت پیت پیت نفت خرکش ببرد بیرون خانه؛ حالا کوکتل مولوتف درست می کرد تا بزند تو سر نفر برهای شاهی یا می داد در و همسایه ها تا خودشان گرم کنند، خدا عالم است.
مهم این بود که بیرون می ماند و کسی جلودارش نبود؛ دایی حجت چند باری نشست باهاش حرف زد اما به گوشش نرفت. به قول بت اعظم «خر خودش را سوار بود»، راه خودش را می رفت. بیرون رفتنش یک طرف اما این که چند روزی برود بیرون و معلوم نباشد، کجا رفته و با کی رفته واسه خانواده ما چیز غریبی بود که نمی توانستیم با آن کنار بیاییم.
تا آن روز چنین چیزی را نه به چشم خودمان دیده بودیم نه شنیده بودیم. آن چه دیده و شنیده بودیم پسرهایی بودن که به پای خودشان رفته بودن و بعد از چند روز مست و ملنگ برگشته بودن سر خانه و زندگی شان یا سر از کشور دیگری درآورده بودن یا عاشق کس دیگری شده و دست توی دست یکی از آن لوندها با یک افتضاح پاک نشدنی برگشته بودن خانه.
مثل پسر برادر گل افشان بقال محل مان. پسره خیلی نازی بود. ولی نمی دانم چی شد، کی قاپ اش را دزدید و بردش ترکیه. می گویند رفت ترکیه ولی نرسیده به ترکیه با یک دختر هفده هجده ساله برگشت. باباش داشت دق می کرد. معلوم نبود اصلا دختره کجاییه؟ تازه این ها کسانی بودن که عاقبت به خیر می شدن. اما کسانی بودن که به پای خودشان رفته بودن ولی به قول آق منصور چارچرخشون رفته بود هوا و کفن پیچ برگشته بودن و هزار جور حرف و حدیث پشت این ها تازه شروع می شد.
بت اعظم از این افتضاح کاری ها می ترسید. اصلا فکرش را نمی کرد که تنها دخترش از خانه بزند بیرون و معلوم نباشد کجا می رود؟ واسه این کار مرضیه چه جوابی می شد تراشید؟ این بود که بت اعظم با مساله بزرگی توی زندگی اش روبه رو شده بود که تا آن روز سابقه نداشت و حتی فکرش را نمی کرد! آژیر قرمز از همان موقع، قبل از جنگ توی خانه ما صداش درآمده بود و وظیفه مادرم بود که هر چه سریع تر آژیر سفید را به صدا دربیاورد.
در عرض آن چند ماه (نمی دانم چند وقت شد؟) مرضیه هر کجا که خواسته بود رفته بود. دیگر در و همسایه داشتند برای ما پشت چشم نازک می کردن و خیره در حیاط مان می شدند که ببینن مرضیه با کی می آید تو با کی می رود بیرون.
اگر به کتاب باغ تلو علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار ادبیات پایداری در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، ادبیات پایداری، داستان ایرانی، داستان معاصر، رمان
۰ برچسبها: ادبیات ایران، مجید قیصری، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب