خانواده‌ی تیبو

«خانواده‌ی تیبو» اثری است از روژه مارتن دو گار (نویسنده‌ی فرانسوی، از ۱۸۸۱ تا ۱۹۵۸) که در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت سرگذشت خانواده‌ای به نام تیبو و پسران آن می‌پردازد.

درباره‌ی خانواده‌ی تیبو

کتاب خانواده‌ی تیبو از سویی به بررسی وقایع اروپا در سال‌های ابتدایی قرن بیستم و سال‌های جنگ اول جهانی می‌پردازد و از سویی دیگر همگام با آن شرح وقایع خانواده توانگر و فرهیخته فرانسوی یعنی خانواده‌ی تیبو را توصیف می‌کند. فرزند کوچک این خانواده، ژاک تیبو با روح سرکش و رام نشدنی‌اش سرنوشت خود را در دنیای پیرامونش می‌جوید و خانواده را ترک می‌گوید. روژه مارتن دوگار خانواده‌ی تیبو را مابین سال‌های ۱۹۲۲ الی ۱۹۴۰ نوشت.

خانواده‌ی تیبو یک رمان ۴ جلدی است که در ۸ بخش اصلی نوشته شده است؛ عناوین این ۸ بخش به این شرح هستند کتاب اول: دفترچه خاکستری. کتاب دوم: ندامتگاه. کتاب سوم: فصل گرم. کتاب چهارم: طبابت. کتاب پنجم: سورلینا. کتاب ششم: مرگ پدر. کتاب هفتم: تابستان ۱۹۱۴.

داستان این رمان در پاریس و حومه‌ی آن چند سال قبل از جنگ جهانی اتفاق می‌افتد و در ادامه حوادث و اتفاقات آن تا زمان جنگ ادامه پیدا می‌کند. این رمان را به نوعی می‌توانیم یک رمان کلاسیک خانوادگی در نظر بگیریم که با تاریخ گره خورده است.  همانطور که از نامش پیداست دوگار فرانسوی با معرفی خانواده‌ی تیبو رمانی را معرفی می‌کند که گویی خانواده‌ی تیبو آشنا و نزدیک به ما هستند.

ابوالحسن نجفی در مقدمه‌ی کتاب نوشته است:

«زندگی دو خانواده کاتولیک و پروتستان و به‌خصوص دو برادر را به نام آنتوان و ژاک در اوایل قرن بیستم شرح می‌دهد. تاریخ حوادث در آغاز مشخص نیست (فقط در کتاب‌های سوم و چهارم است که می‌توان به حدس دریافت که ماجرای رمان در حدود سال ۱۹۰۵ شروع شده است)، اما به تدریج وارد وقایع تاریخی می‌شود و شخصیت‌های واقعی در آن پدیدار می‌شوند: اکثر شخصیت‌هایی که در کتاب هفتم («تابستان ۱۹۱۴») به روی صحنه می‌آیند شخصیت‌های واقعی‌اند و وقایع ــ خاصه وقایع آشکار و نهایی که به جنگ جهانی اول و به انقلابات بزرگ این قرن منجر شد ــ عینا با واقعیت تاریخی تطبیق می‌کند».

این کتاب در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۸ است.

داستان خانواده‌ی تیبو

ماجرای این رمان که در هشت کتاب روایت شده است. با جستجوی دو نوجوان گمشده آغاز می‌شود. «ژاک» پسر کوچک آقای تیبو و «دانیل» هم کلاسی او که از خانواده‌‌ای پرتستان است. بر خلاف دیگر رمان‌های کلاسیک شمار کاراکترهای اصلی این رمان محدود است و بیشتر حول زندگی دو فرزند آقای تیبو می‌گذرد. «آنتوان» و «ژاک». آنتوان و ژاک طبعی متفاوت از هم دارند. ژاک طبعی عصایانگر و رمانتیک دارد و برخلاف آن برادر بزرگ‌ترش آنتوان سرشتی عاقل و محافظه‌کار، این تفاوت سرشت، سرنوشتی متفاوت را برای این دو برادر رقم می‌زند.

بخشی از خانواده‌ی تیبو

نه آنتوان، این عجیب نیست. یک چیز عجیب‌تر دیگر هست، مال فردای آن شب… باید حتما برایت تعریف کنم…چون آن روز بیکار بودم، پدر مأمورم کرد که به جای او به مجلس ترحیم آقای کرسپن بروم. یادت می‌آید؟ آنجا بود که یک اتفاق عجیبی افتاد، یک اتفاق کامل نامفهوم. زودتر از موقع رسیده بودم. باران می‌آمد. وارد کلیسا شدم. این را هم بگویم، اوقاتم خیلی تلخ بود که چرا وقتم را حرام کرده‌ام.

ولی حالا می‌بینی، همه‌اش هم این نبود… خلاصه، وارد شدم و روی یک نیمکت خالی نشستم. یک دفعه یک جناب کشیش آمد و کنار من نشست. یادت باشد که بیش‌تر صندلی‌ها خالی بود و دلیلی نداشت که این حضرت آقا بیاید و خودش را به من بچسباند. خیلی جوان بود، حتما هنوز در مدرسه طلاب درس می‌خواند، صورت تراشیده، تروتمیز، با بوی خمیردندان، اما دستکش‌های سیاهش لج آدم را درمی‌آورد و به خصوص چترش: یک چتر گنده دسته سیاه که بوی سگ خیس می‌داد.

نخند، آنتوان، حالا می‌بینی. دیگر فکرم کار نمی‌کرد، همه حواسم پیش این کشیش بود. سرش را توی کتاب دعایش کرده بود و لب‌هایش را تکان می‌داد و دعا می‌خواند. گذشت و گذشت تا موقع تقسیم نان فطیر رسید و نمازگزار ظرف نان را سردست بلند کرد. آنوقت جناب کشیش به عوض این که از کرسی عبادت که جلو رویش بود استفاده کند. اگر این کار را می‌کرد بازیک چیزی – یک دفعه زانو به زمین زد و روی آجرفرش کف کلیسا به سجده افتاد. من، برعکس، راست ایستاده بودم.

آن وقت همین که از زمین بلند شد چشمش به من افتاد و نگاهش توی نگاهم و نمی‌دانم شاید حالت خصمانه‌ای در رفتار من حس کرد. دیدم قیافه ملامت‌آمیزی به خودش گرفت و پلک‌هایش را آرام کشید روی چشم‌هایش – یک حالت الکی پرمدعا، یک حالت کلافه کننده، به‌طوری که… – یک دفعه چه ام شد؟ هنوز هم سر درنمی آورم – کارت ویزیتم را از جیبم درآوردم، مطلب را رویش نوشتم و به او دادم.

برای آشنایی با سایر آثار مشابه، بخش معرفی داستان‌های دارای مضامین اجتماعی را در وب‌سایت هر روز یک کتاب ببینید.