«بیست هزار فرسنگ زیر دریا» اثری است از ژول ورن (نویسندهی فرانسوی، از ۱۸۲۸ تا ۱۹۰۵) که در سال ۱۸۷۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای یک زیر دریایی عجیب و اتفاقات پیرامون آن میپردازد.
دربارهی بیست هزار فرسنگ زیر دریا
ژول ورن، نویسندهی شهیر فرانسوی قرن نوزدهم، به عنوان پدر علم داستانی شناخته میشود و یکی از پیشگامان ادبیات علمی تخیلی است. یکی از آثار برجسته و ماندگار او، کتاب «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» است که اولین بار در سال ۱۸۷۰ منتشر شد. این کتاب به روایت سفرهای حیرتانگیز زیر دریایی کاپیتان نمو و زیردریایی پیشرفتهاش، ناتیلوس، میپردازد.
در این رمان، ورن با ترکیب تخیل خارقالعادهاش و دانش علمی زمانه، داستانی مهیج و درگیرکننده خلق میکند. او دنیای ناشناختهی اعماق دریاها را به شکلی واقعگرایانه و همزمان فانتزی توصیف میکند، که خواننده را به سفر به ناشناختهها دعوت میکند. در کنار جلوههای علمی و فناوری، این کتاب همچنین به مسائل فلسفی و انسانی نیز میپردازد و شخصیت پیچیده و مرموز کاپیتان نمو را به تصویر میکشد.
ماجرای کتاب با شکار یک هیولا یا موجود عجیب دریایی آغاز میشود که باعث وحشت دریانوردان و تجارت دریایی شده است. در این راستا، یک دانشمند فرانسوی به نام پروفسور آروناکس، دستیار او کونسیل و یک شکارچی نهنگ به نام ند لند، به مأموریتی برای شکار این موجود میپیوندند. اما به زودی پی میبرند که این “هیولا” در حقیقت یک زیردریایی فوقپیشرفته به نام ناتیلوس است که توسط کاپیتان نمو رهبری میشود.
ورود به ناتیلوس و قرار گرفتن در دنیای زیر دریا، آغاز ماجراهای پرماجرایی است که شخصیتها را به نقاطی از زمین میبرد که تا به حال کسی آنها را ندیده است. از نبرد با موجودات عظیمالجثهی دریایی گرفته تا کاوش در شهرهای غرقشدهی تاریخی، ناتیلوس و کاپیتان نمو سفری بیپایان را در زیر امواج اقیانوس تجربه میکنند.
کاپیتان نمو شخصیتی پیچیده و در عین حال تراژیک است. او در عین داشتن دانشی عمیق از علوم مختلف، از بشریت و تمدن جدا شده و به دنبال آزادی و انتقام از جهانی است که به نظرش او را نادیده گرفته و به ظلم کرده است. ناتیلوس، به نوعی نماد جهان شخصی و جدا افتادهی اوست که در آن از تمدن مدرن گریخته و در دنیای زیر آبها زندگی میکند.
از دیگر نکات جذاب این کتاب، وصفهای دقیق و علمی ژول ورن از جهان زیر آب و موجودات دریایی است. او با استفاده از دانش روز خود، سعی در ارائهی توصیفی علمی و منطقی از زندگی در اعماق دریاها دارد که همین امر باعث میشود تا خواننده بتواند به راحتی با دنیای خیالی او ارتباط برقرار کند.
ژول ورن همچنین با استفاده از این داستان، به مسائل اجتماعی و سیاسی زمانه خود نیز اشاره میکند. در شخصیت کاپیتان نمو و رفتارهایش، میتوان نوعی انتقاد از قدرتهای استعماری و فشارهای سیاسی زمانه را مشاهده کرد. نمو، که خود را از جهان بیرون جدا کرده، نماد فردی است که به دنبال رهایی از استبداد و سلطه است.
تأثیرات این رمان بر ادبیات علمی تخیلی و حتی علم واقعی، قابل انکار نیست. بسیاری از ایدههایی که ورن در این کتاب مطرح کرده بود، سالها بعد به واقعیت پیوستند. از جمله زیردریاییهایی که امروز به شکلی پیشرفتهتر از ناتیلوس در اقیانوسها حرکت میکنند و انسانها را به اعماق ناشناختههای دریا میبرند.
در نهایت، «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» نه تنها یک داستان علمی تخیلی مهیج و جذاب است، بلکه به عنوان یک اثر کلاسیک ادبی، همچنان جذابیت خود را حفظ کرده است. این کتاب، ترکیبی از تخیل، علم، فلسفه و ماجراجویی است که به خواننده اجازه میدهد تا به سفری هیجانانگیز و تفکر برانگیز در دنیای زیر آبها برود و با سوالاتی دربارهی انسانیت، آزادی و طبیعت روبرو شود.
کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۹ با بیش از ۲۵۸ هزار رای و ۱۰ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههای مختلفی از محمد نجابتی، حسین حسینی مهر، الهام دانش نژاد، حمیدرضا عرفانی فر، وحید جعفری، صبا اسلامی، مجید ریاحی و غیره به بازار عرضه شده است.
داستان بیست هزار فرسنگ زیر دریا
در طی سال ۱۸۶۶، کشتیهای ملیتهای مختلف یک هیولای دریایی مرموز را مشاهده کردند که گمان میرود یک ناروال غول پیکر است. دولت ایالات متحده یک اکسپدیشن را در شهر نیویورک برای یافتن و نابود کردن هیولا تشکیل می دهد.
پروفسور پیر آروناکس، زیست شناس دریایی فرانسوی و راوی داستان، در آن زمان در شهر است و در آخرین لحظه دعوت نامه ای برای پیوستن به اکسپدیشن دریافت می کند. ند لند، نهنگباز و استاد زوزهکش کانادایی و کنسل، خدمتکار وفادار آروناکس نیز در میان شرکتکنندگان هستند.
اکسپدیشن بروکلین را با ناوچه آبراهام لینکلن نیروی دریایی ایالات متحده ترک می کند، سپس به سمت جنوب در اطراف کیپ هورن به اقیانوس آرام سفر می کند. پس از یک جستوجوی پنج ماهه که در سواحل ژاپن به پایان رسید، ناوچه هیولا را پیدا کرده و به آن حمله میکند که به سکان کشتی آسیب میزند. آروناکس و لند به دریا پرتاب می شوند و کانسیل به دنبال آنها به آب می پرد.
آنها با بالا رفتن از «هیولا» زنده می مانند، زیرا از پیدا کردن آن شگفت زده می شوند و زیردریایی آینده نگر است. آنها روی عرشه کشتی منتظر میمانند تا صبح، زمانی که دستگیر میشوند و به سازنده و فرمانده مرموز زیردریایی، کاپیتان نمو، معرفی میشوند.
بقیه رمان ماجراهای قهرمانان داستان را در کشتی ناتیلوس توصیف میکند که مخفیانه ساخته شده بود و اکنون در دریاها دور از دسترس دولتهای مستقر در خشکی پرسه میزند. به نظر می رسد در تبعید خودخواسته، کاپیتان نمو انگیزه ای دوگانه دارد – جست و جوی دانش علمی و میل به فرار از تمدن زمینی. نمو توضیح می دهد که زیردریایی او دارای انرژی الکتریکی است و می تواند تحقیقات دریایی پیشرفته انجام دهد.
او همچنین به مسافران جدیدش می گوید که وجود مخفیانه اش به این معنی است که نمی تواند اجازه دهد آنها را ترک کنند – آنها باید برای همیشه در کشتی بمانند.
آنها از بسیاری از مناطق اقیانوسی بازدید می کنند، برخی واقعی و برخی دیگر ساختگی. مسافران سازندههای مرجانی، کشتیهای غرقشده از نبرد خلیج ویگو، سد یخی قطب جنوب، کابل تلگراف ماوراء اقیانوس اطلس، و قلمرو افسانهای زیر آب آتلانتیس را مشاهده میکنند.
آنها حتی به قطب جنوب سفر می کنند و در راه بازگشت در یک کوه یخ به دام افتاده و در یک گالری باریک از یخ گرفتار می شوند که مجبور می شوند خود را از آن بیرون بکشند.
مسافران همچنین لباسهای غواصی میپوشند، کوسهها و سایر جانوران دریایی را با تفنگهای بادی در جنگلهای زیر آب جزیره کرسپو شکار میکنند و در مراسم تشییع جنازه یکی از خدمه که طی یک برخورد مرموز توسط ناوتیلوس جان خود را از دست داد، شرکت میکنند. هنگامی که زیردریایی به اقیانوس اطلس باز می گردد، یک دسته از ماهی مرکب غول پیکر («شیطان ماهی») به کشتی حمله می کند و خدمه دیگر را می کشد.
صفحات بعدی رمان حاکی از آن است که کاپیتان نمو پس از تسخیر سرزمینش و سلاخی خانواده اش توسط یک کشور قدرتمند امپریالیستی به تبعید زیر دریا رفت. پس از اپیزود ماهی شیطان، نمو تا حد زیادی از آروناکس اجتناب می کند، که شروع به جانبداری از ند لند می کند.
در نهایت، ناوتیلوس توسط یک کشتی جنگی از کشور مرموز (احتمالا بریتانیا) مورد حمله قرار می گیرد که باعث چنین رنجی به نمو شده است. نمو که تلاش خود را برای انتقام انجام می دهد – که آروناکس او را «فرشته نفرت» می نامد – کشتی را به زیر خط آبی او می زند و او را به ته آب می فرستد که باعث وحشت استاد شد. پس از آن، نمو در برابر پرتره همسر و فرزندانش زانو می زند، سپس در افسردگی عمیق فرو می رود.
شرایط روی زیردریایی به شدت تغییر می کند: دیگر ساعت نگه داری نمی شود و کشتی بی هدف سرگردان می شود. ند آنقدر منزوی می شود که کانسیل از جان زوبین می ترسد. یک روز صبح، او اعلام می کند که آنها در معرض دید زمین هستند و فرصتی برای فرار دارند.
پروفسور آروناکس بیش از حد آماده است که کاپیتان نمو را ترک کند، کسی که اکنون او را وحشت زده می کند، با این حال او هنوز به سمت مرد کشیده می شود. از ترس اینکه حضور نمو می تواند عزم او را تضعیف کند، از تماس با کاپیتان اجتناب می کند. قبل از عزیمت آنها، پروفسور نمو را استراق سمع می کند و صدای او را می شنود که با ناراحتی فریاد می زند:
«ای خدای توانا! بس است! بس است!». آروناکس بلافاصله به همراهانش میپیوندد که نقشههای فرارشان را اجرا میکنند، اما وقتی آنها سوار بر اسکیف زیردریایی میشوند، متوجه میشوند که ناوتیلوس ظاهراً به مرگبارترین گرداب اقیانوس، Moskenstraumen (که بیشتر به عنوان «میلستروم» شناخته میشود) اشتباه شده است.
آنها فرار می کنند و در جزیره ای در سواحل نروژ پناه می گیرند. سرنوشت نهایی این زیردریایی تا زمان اتفاقات جزیره اسرارآمیز ناشناخته باقی ماند.
بخشهایی از بیست هزار فرسنگ زیر دریا
ناخدا فراگت دریانورد ماهری بود. مثل این بود که او و کشتی، روح و روان واحدی دارند. کاملاً معلوم بود که قرار است یا این مرد هیولای دریایی را از پا دربیاورد و یا اینکه توسط او کشته شود. به نظر من که راه دیگری وجود نداشت.
بقیهیی مردان روی عرشه هم حس مشابهی داشتند؛ اینکه باید کشتی جلوی آن نهنگ قطبی را بگیرد. وقتی کاپیتان فرا گت گفت به کسی که زودتر از همه هیولا را ببیند، دو هزار دلار جایزه خواهد داد، ملوانان بسیار به هیجان آمدند. علاقهمندترین فرد بین آنها شخصی بود به نام ند لند (۷) که به او لقب سلطان صید نهنگ با نیزه را داده بودند.
او میتوانست نیزهٔ ماهیگیریاش را بهتر از هر کسی به سمت هدف بیندازد. حتی او هم فکر نمیکرد که نهنگی با این ابعاد و اندازه وجود داشته باشد. او تنها کسی در عرشه بود که چنین فکر میکرد. ند عقیده داشت که ممکن است این شیء عجیب، یک کشتی ساخت دست انسان باشد، اما نهنگ قطبی نه. من سعی کردم نظرش را تغییر دهم اما او در این مورد سرسخت بود. وجود کشتی دستساز به نظر او قابلقبولتر میآمد تا وجود نهنگ.
ناخدا و خدمهٔ کشتی مدت سه ماه در آبها جستجو کردند. هرچه زمان میگذشت، آنها احساس خستگی بیشتری میکردند. اینطور به نظر میرسید که نهنگ قطبی برای همیشه آنجا را ترک کرده است. ملوانان نمیتوانستند ناامیدی خود را پنهان کنند و بیشتر اوقات در مورد بازگشت به خانهشان با هم حرف میزدند. اما ناخدا فراگت با این موضوع مخالف بود. در عین حال میدانست که اگر قرار باشد خدمهٔ کشتی را کنار هم نگه دارد، باید به سرعت تغییری در برنامهها ایجاد کند.
ناخدا خطاب به خدمه گفت: «سه روز به من مهلت بدید. اگه تو این مدت از هیولا خبری نشد، آبراهام لینکلن به خونه برمیگرده».
حرفهای او کمی به خدمه امیدواری داد. اگر موفق به پیدا کردن هیولا نمیشدند، دستکم میتوانستند به زندگی معمولیشان برگردند. ملوانان بار دیگر روی عرشه جمع شدند. بدینترتیب، یک گروه تماممدت در جستجوی نشانهای از آن موجود عجیب، روی عرشه کشیک دادند.
دو روزی گذشت. مردان هر کاری از دستشان بر میآمد انجام دادند تا شاید بتوانند هیولا را از مخفیگاهش بیرون بکشند. از روی عرشه غذا به دریا ریختند، با قایقهای کوچک در آبهای اطراف گشت زدند و همهجا را جستوجو کردند. آنها شب و روز در تلاش و تقلا بودند، اما فایدهای نداشت.
اگر به کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار ژول ورن در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
17 شهریور 1403
بیست هزار فرسنگ زیر دریا
«بیست هزار فرسنگ زیر دریا» اثری است از ژول ورن (نویسندهی فرانسوی، از ۱۸۲۸ تا ۱۹۰۵) که در سال ۱۸۷۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای یک زیر دریایی عجیب و اتفاقات پیرامون آن میپردازد.
دربارهی بیست هزار فرسنگ زیر دریا
ژول ورن، نویسندهی شهیر فرانسوی قرن نوزدهم، به عنوان پدر علم داستانی شناخته میشود و یکی از پیشگامان ادبیات علمی تخیلی است. یکی از آثار برجسته و ماندگار او، کتاب «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» است که اولین بار در سال ۱۸۷۰ منتشر شد. این کتاب به روایت سفرهای حیرتانگیز زیر دریایی کاپیتان نمو و زیردریایی پیشرفتهاش، ناتیلوس، میپردازد.
در این رمان، ورن با ترکیب تخیل خارقالعادهاش و دانش علمی زمانه، داستانی مهیج و درگیرکننده خلق میکند. او دنیای ناشناختهی اعماق دریاها را به شکلی واقعگرایانه و همزمان فانتزی توصیف میکند، که خواننده را به سفر به ناشناختهها دعوت میکند. در کنار جلوههای علمی و فناوری، این کتاب همچنین به مسائل فلسفی و انسانی نیز میپردازد و شخصیت پیچیده و مرموز کاپیتان نمو را به تصویر میکشد.
ماجرای کتاب با شکار یک هیولا یا موجود عجیب دریایی آغاز میشود که باعث وحشت دریانوردان و تجارت دریایی شده است. در این راستا، یک دانشمند فرانسوی به نام پروفسور آروناکس، دستیار او کونسیل و یک شکارچی نهنگ به نام ند لند، به مأموریتی برای شکار این موجود میپیوندند. اما به زودی پی میبرند که این “هیولا” در حقیقت یک زیردریایی فوقپیشرفته به نام ناتیلوس است که توسط کاپیتان نمو رهبری میشود.
ورود به ناتیلوس و قرار گرفتن در دنیای زیر دریا، آغاز ماجراهای پرماجرایی است که شخصیتها را به نقاطی از زمین میبرد که تا به حال کسی آنها را ندیده است. از نبرد با موجودات عظیمالجثهی دریایی گرفته تا کاوش در شهرهای غرقشدهی تاریخی، ناتیلوس و کاپیتان نمو سفری بیپایان را در زیر امواج اقیانوس تجربه میکنند.
کاپیتان نمو شخصیتی پیچیده و در عین حال تراژیک است. او در عین داشتن دانشی عمیق از علوم مختلف، از بشریت و تمدن جدا شده و به دنبال آزادی و انتقام از جهانی است که به نظرش او را نادیده گرفته و به ظلم کرده است. ناتیلوس، به نوعی نماد جهان شخصی و جدا افتادهی اوست که در آن از تمدن مدرن گریخته و در دنیای زیر آبها زندگی میکند.
از دیگر نکات جذاب این کتاب، وصفهای دقیق و علمی ژول ورن از جهان زیر آب و موجودات دریایی است. او با استفاده از دانش روز خود، سعی در ارائهی توصیفی علمی و منطقی از زندگی در اعماق دریاها دارد که همین امر باعث میشود تا خواننده بتواند به راحتی با دنیای خیالی او ارتباط برقرار کند.
ژول ورن همچنین با استفاده از این داستان، به مسائل اجتماعی و سیاسی زمانه خود نیز اشاره میکند. در شخصیت کاپیتان نمو و رفتارهایش، میتوان نوعی انتقاد از قدرتهای استعماری و فشارهای سیاسی زمانه را مشاهده کرد. نمو، که خود را از جهان بیرون جدا کرده، نماد فردی است که به دنبال رهایی از استبداد و سلطه است.
تأثیرات این رمان بر ادبیات علمی تخیلی و حتی علم واقعی، قابل انکار نیست. بسیاری از ایدههایی که ورن در این کتاب مطرح کرده بود، سالها بعد به واقعیت پیوستند. از جمله زیردریاییهایی که امروز به شکلی پیشرفتهتر از ناتیلوس در اقیانوسها حرکت میکنند و انسانها را به اعماق ناشناختههای دریا میبرند.
در نهایت، «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» نه تنها یک داستان علمی تخیلی مهیج و جذاب است، بلکه به عنوان یک اثر کلاسیک ادبی، همچنان جذابیت خود را حفظ کرده است. این کتاب، ترکیبی از تخیل، علم، فلسفه و ماجراجویی است که به خواننده اجازه میدهد تا به سفری هیجانانگیز و تفکر برانگیز در دنیای زیر آبها برود و با سوالاتی دربارهی انسانیت، آزادی و طبیعت روبرو شود.
کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۹ با بیش از ۲۵۸ هزار رای و ۱۰ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههای مختلفی از محمد نجابتی، حسین حسینی مهر، الهام دانش نژاد، حمیدرضا عرفانی فر، وحید جعفری، صبا اسلامی، مجید ریاحی و غیره به بازار عرضه شده است.
داستان بیست هزار فرسنگ زیر دریا
در طی سال ۱۸۶۶، کشتیهای ملیتهای مختلف یک هیولای دریایی مرموز را مشاهده کردند که گمان میرود یک ناروال غول پیکر است. دولت ایالات متحده یک اکسپدیشن را در شهر نیویورک برای یافتن و نابود کردن هیولا تشکیل می دهد.
پروفسور پیر آروناکس، زیست شناس دریایی فرانسوی و راوی داستان، در آن زمان در شهر است و در آخرین لحظه دعوت نامه ای برای پیوستن به اکسپدیشن دریافت می کند. ند لند، نهنگباز و استاد زوزهکش کانادایی و کنسل، خدمتکار وفادار آروناکس نیز در میان شرکتکنندگان هستند.
اکسپدیشن بروکلین را با ناوچه آبراهام لینکلن نیروی دریایی ایالات متحده ترک می کند، سپس به سمت جنوب در اطراف کیپ هورن به اقیانوس آرام سفر می کند. پس از یک جستوجوی پنج ماهه که در سواحل ژاپن به پایان رسید، ناوچه هیولا را پیدا کرده و به آن حمله میکند که به سکان کشتی آسیب میزند. آروناکس و لند به دریا پرتاب می شوند و کانسیل به دنبال آنها به آب می پرد.
آنها با بالا رفتن از «هیولا» زنده می مانند، زیرا از پیدا کردن آن شگفت زده می شوند و زیردریایی آینده نگر است. آنها روی عرشه کشتی منتظر میمانند تا صبح، زمانی که دستگیر میشوند و به سازنده و فرمانده مرموز زیردریایی، کاپیتان نمو، معرفی میشوند.
بقیه رمان ماجراهای قهرمانان داستان را در کشتی ناتیلوس توصیف میکند که مخفیانه ساخته شده بود و اکنون در دریاها دور از دسترس دولتهای مستقر در خشکی پرسه میزند. به نظر می رسد در تبعید خودخواسته، کاپیتان نمو انگیزه ای دوگانه دارد – جست و جوی دانش علمی و میل به فرار از تمدن زمینی. نمو توضیح می دهد که زیردریایی او دارای انرژی الکتریکی است و می تواند تحقیقات دریایی پیشرفته انجام دهد.
او همچنین به مسافران جدیدش می گوید که وجود مخفیانه اش به این معنی است که نمی تواند اجازه دهد آنها را ترک کنند – آنها باید برای همیشه در کشتی بمانند.
آنها از بسیاری از مناطق اقیانوسی بازدید می کنند، برخی واقعی و برخی دیگر ساختگی. مسافران سازندههای مرجانی، کشتیهای غرقشده از نبرد خلیج ویگو، سد یخی قطب جنوب، کابل تلگراف ماوراء اقیانوس اطلس، و قلمرو افسانهای زیر آب آتلانتیس را مشاهده میکنند.
آنها حتی به قطب جنوب سفر می کنند و در راه بازگشت در یک کوه یخ به دام افتاده و در یک گالری باریک از یخ گرفتار می شوند که مجبور می شوند خود را از آن بیرون بکشند.
مسافران همچنین لباسهای غواصی میپوشند، کوسهها و سایر جانوران دریایی را با تفنگهای بادی در جنگلهای زیر آب جزیره کرسپو شکار میکنند و در مراسم تشییع جنازه یکی از خدمه که طی یک برخورد مرموز توسط ناوتیلوس جان خود را از دست داد، شرکت میکنند. هنگامی که زیردریایی به اقیانوس اطلس باز می گردد، یک دسته از ماهی مرکب غول پیکر («شیطان ماهی») به کشتی حمله می کند و خدمه دیگر را می کشد.
صفحات بعدی رمان حاکی از آن است که کاپیتان نمو پس از تسخیر سرزمینش و سلاخی خانواده اش توسط یک کشور قدرتمند امپریالیستی به تبعید زیر دریا رفت. پس از اپیزود ماهی شیطان، نمو تا حد زیادی از آروناکس اجتناب می کند، که شروع به جانبداری از ند لند می کند.
در نهایت، ناوتیلوس توسط یک کشتی جنگی از کشور مرموز (احتمالا بریتانیا) مورد حمله قرار می گیرد که باعث چنین رنجی به نمو شده است. نمو که تلاش خود را برای انتقام انجام می دهد – که آروناکس او را «فرشته نفرت» می نامد – کشتی را به زیر خط آبی او می زند و او را به ته آب می فرستد که باعث وحشت استاد شد. پس از آن، نمو در برابر پرتره همسر و فرزندانش زانو می زند، سپس در افسردگی عمیق فرو می رود.
شرایط روی زیردریایی به شدت تغییر می کند: دیگر ساعت نگه داری نمی شود و کشتی بی هدف سرگردان می شود. ند آنقدر منزوی می شود که کانسیل از جان زوبین می ترسد. یک روز صبح، او اعلام می کند که آنها در معرض دید زمین هستند و فرصتی برای فرار دارند.
پروفسور آروناکس بیش از حد آماده است که کاپیتان نمو را ترک کند، کسی که اکنون او را وحشت زده می کند، با این حال او هنوز به سمت مرد کشیده می شود. از ترس اینکه حضور نمو می تواند عزم او را تضعیف کند، از تماس با کاپیتان اجتناب می کند. قبل از عزیمت آنها، پروفسور نمو را استراق سمع می کند و صدای او را می شنود که با ناراحتی فریاد می زند:
«ای خدای توانا! بس است! بس است!». آروناکس بلافاصله به همراهانش میپیوندد که نقشههای فرارشان را اجرا میکنند، اما وقتی آنها سوار بر اسکیف زیردریایی میشوند، متوجه میشوند که ناوتیلوس ظاهراً به مرگبارترین گرداب اقیانوس، Moskenstraumen (که بیشتر به عنوان «میلستروم» شناخته میشود) اشتباه شده است.
آنها فرار می کنند و در جزیره ای در سواحل نروژ پناه می گیرند. سرنوشت نهایی این زیردریایی تا زمان اتفاقات جزیره اسرارآمیز ناشناخته باقی ماند.
بخشهایی از بیست هزار فرسنگ زیر دریا
ناخدا فراگت دریانورد ماهری بود. مثل این بود که او و کشتی، روح و روان واحدی دارند. کاملاً معلوم بود که قرار است یا این مرد هیولای دریایی را از پا دربیاورد و یا اینکه توسط او کشته شود. به نظر من که راه دیگری وجود نداشت.
بقیهیی مردان روی عرشه هم حس مشابهی داشتند؛ اینکه باید کشتی جلوی آن نهنگ قطبی را بگیرد. وقتی کاپیتان فرا گت گفت به کسی که زودتر از همه هیولا را ببیند، دو هزار دلار جایزه خواهد داد، ملوانان بسیار به هیجان آمدند. علاقهمندترین فرد بین آنها شخصی بود به نام ند لند (۷) که به او لقب سلطان صید نهنگ با نیزه را داده بودند.
او میتوانست نیزهٔ ماهیگیریاش را بهتر از هر کسی به سمت هدف بیندازد. حتی او هم فکر نمیکرد که نهنگی با این ابعاد و اندازه وجود داشته باشد. او تنها کسی در عرشه بود که چنین فکر میکرد. ند عقیده داشت که ممکن است این شیء عجیب، یک کشتی ساخت دست انسان باشد، اما نهنگ قطبی نه. من سعی کردم نظرش را تغییر دهم اما او در این مورد سرسخت بود. وجود کشتی دستساز به نظر او قابلقبولتر میآمد تا وجود نهنگ.
ناخدا و خدمهٔ کشتی مدت سه ماه در آبها جستجو کردند. هرچه زمان میگذشت، آنها احساس خستگی بیشتری میکردند. اینطور به نظر میرسید که نهنگ قطبی برای همیشه آنجا را ترک کرده است. ملوانان نمیتوانستند ناامیدی خود را پنهان کنند و بیشتر اوقات در مورد بازگشت به خانهشان با هم حرف میزدند. اما ناخدا فراگت با این موضوع مخالف بود. در عین حال میدانست که اگر قرار باشد خدمهٔ کشتی را کنار هم نگه دارد، باید به سرعت تغییری در برنامهها ایجاد کند.
ناخدا خطاب به خدمه گفت: «سه روز به من مهلت بدید. اگه تو این مدت از هیولا خبری نشد، آبراهام لینکلن به خونه برمیگرده».
حرفهای او کمی به خدمه امیدواری داد. اگر موفق به پیدا کردن هیولا نمیشدند، دستکم میتوانستند به زندگی معمولیشان برگردند. ملوانان بار دیگر روی عرشه جمع شدند. بدینترتیب، یک گروه تماممدت در جستجوی نشانهای از آن موجود عجیب، روی عرشه کشیک دادند.
دو روزی گذشت. مردان هر کاری از دستشان بر میآمد انجام دادند تا شاید بتوانند هیولا را از مخفیگاهش بیرون بکشند. از روی عرشه غذا به دریا ریختند، با قایقهای کوچک در آبهای اطراف گشت زدند و همهجا را جستوجو کردند. آنها شب و روز در تلاش و تقلا بودند، اما فایدهای نداشت.
اگر به کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار ژول ورن در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، تخیلی، داستان خارجی، رمان، علمی، ماجراجویی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ژول ورن، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب