«ماجرای اسرارآمیز در استایلز» اثری است از آگاتا کریستی (نویسندهی انگلیسی و ملقب به ملکهی جنایت، از ۱۸۹۰ تا ۱۹۷۶) در سال ۱۹۱۶ نوشته و به ترتیب در سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ در آمریکا و انگلستان در ۲۹۶ صفحه منتشر شد. این کتاب اولین کتابی است که شخصیت معروف داستانهای کاراگاهی، هرکول پوآرو، در آن معرفی شده است.
دربارهی ماجرای اسرارآمیز در استایلز
ماجرای اسرارآمیز در استایلز اولین رمان چاپ شده کریستی است. در این کتاب هرکول پوآرو، بازرس (بعدها به سربازرس تبدیل شد) جپ و آرتور هستینگز معرفی میشوند. پوآرو، یک پناهندهی بلژیکی از جنگ حهانی، در انگلستان در نزدیکی خانه امیلی اینگلتورپ، که به او در زندگی جدیدش کمک کرده است، ساکن میشود. دوست او هستینگز به عنوان مهمان به خانه او میرسد. هنگامی که خانم اینگلتورپ به قتل میرسد، پوآرو از مهارت های کارآگاهی خود برای حل معما استفاده می کند.
کتاب ماجرای اسرارآمیز در استایلز شامل نقشههای خانه، صحنهی قتل و نقاشی تکهای از وصیت نامه است. اولین انتشار واقعی رمان به صورت یک سریال هفتگی در تایمز بود که شامل نقشههای خانه و سایر تصاویر موجود در کتاب بود. این رمان یکی از ده کتاب اول منتشر شده توسط کتابهای پنگوئن بود که در سال ۱۹۳۵شروع به کار کرد.
کتاب ماجرای اسرارآمیز در استایلز در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۹ با حدود ۳۳۸ هزار رای و نزدیک به ۱۲ هزار نقد و نظر است.
داستان ماجرای اسرارآمیز در استایلز
داستان ماجرای اسرارآمیز در استایلز با سفر کاپیتان آرتور هستینگز به روستای استایلز، پس از گذراندن دوران نقاهت حاصل از جراحات جنگ آغاز میشود. هستینگز و دوستش، جان کاوندیش، تصادفاً یکدیگر را میبینند و جان، او را برای گذران دوران مرخصی به خانه مادرش دعوت میکند. مادر جان، که زنی ثروتمند و سخاوتمند است، با گشادهرویی از هستینگز استقبال میکند. اوضاع خانواده اما به خاطر ازدواج مادر با آلفرد اینگلثورپ، مردی جوان و عجیب، کمی پیچیده به نظر میرسد.
هستینگز، در حین گشت و گذار در روستا، اتفاقاً هرکول پوآرو را میبیند که اولین ملاقاتشان به چند سال پیش برمیگشت. پوآرو که به خاطر جنگ، از بلژیک به انگلستان پناهنده شده، به لطف خانم اینگلثورپ در خانهای در همان روستا، اقامت دارد.
نیمهشبی، حال خانم اینگلثورپ به طرز مشکوکی بد میشود و کمی بعد، میمیرد. موضوع به قتل رسیدن خانم اینگلثورپ به میان میآید؛ همه به آلفرد، که در شب مرگ غایب بوده، مشکوک میشوند. هستینگز پیشنهاد میدهد تا هرچه سریعتر پوآرو وارد ماجرا شود.
بخشی از ماجرای اسرارآمیز در استایلز
دختر را تکان داد و دید که به طور غیر منتظرهای در خواب عمیق فرو رفته است، این غیر معمول بود. سعی کرد که بیدارش کند چند لحظه بعد برگشت و گفت:
هیچ فایدهای ندارد در بسته است، ما باید در را بشکنیم. من گفتم:
– گمان کنم در محکمتر از آن باشد که به این آسانیها بتوانیم آن را بشکنیم ولی به هرحال بایستی تلاش بکنیم.
همه با هم فشار دادیم. چارچوب در خیلی محکم بود و مقاومت میکرد و فشارهای ما بیهوده بود. ما بایستی بیشتر تلاش میکردیم سرانجانم به هر طریقی بود در، زیر فشار تمام کسانی که در آن جا جمع بودند شکست! و ما در آستانه در قرار گرفتیم و یک باره همه با هم به درون اتاق یورش بردیم. آقای لورنس هنوز شمع در دستش بود.
خانم اینگلتروپ توی تختش افتاده و تمام بدنش میلرزید. خیلی ناراحت بود. میز کنارش از شدت تب و تاب او افتاده بود. به محض آن که ما وارد شدیم وی کمی آرامتر به نظر رسید و سرش را روی بالش برگرداند. جان قدم جلو نهاد و چراغ گاز را روشن کرد و آنی یکی از مستخدمین را به طبقه پایین فرستاد تا به اتاق ناهار خوری برود و مقداری داروی مقوی برای خانم اینگلتروپ بیاورد.
سپس به طرف مادرش رفت و برای مواظبت از حال وی به اطرافش چرخید. من قفل دری را که به کریدور بود باز کردم رویم را به طرف لورنس گردانیده و به وی گفتم:
بهتر است که من این جا را ترک کنم، هیچ کمکی از دست من ساخته نیست ولی اگر کاری بود من در خدمت شما هستم. من نگاهی به چهره لورنس کردم هیچ کس چهره وی را این چنین سفید و رنگ پریده ندیده بود، سفید مثل گچ، شمعی که در دستش بود به شدت میلرزید، دستش لرزان بود به طوری که در آن لحظه شمع از دستش به زمین افتاد چشمانش از وحشت این طرف و آن طرف میرفت مثل اینکه مسخ شده باشد نقطهای معین را روی دیوار مینگریست.
مثل این که چیزی را روی آن دیده باشد و وی را مسخ کرده باشد! من فوراً نگاه کردم ببینم چه چیزی است که او را این طور محسور و مسخ کرده است ولی چیزی ندیدم. آتش درون بخاری کم شده بود و بخاری از شعله ملایمی که داشت میسوخت. البته بخاری خیلی آرام میسوخت و هیچ ضرری از نظر دود و گاز نداشت که بگوئیم خانم اینگلتروپ به وسیله آن مسموم گشته است.
اگر به کتاب ماجرای اسرارآمیز در استایلز علاقه دارید میتوانید برای آشنایی با سایر آثار این نویسنده به بخش معرفی آثار آگاتا کریستی در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید. همچنین در بخش معرفی داستانهای جنایی و پلیسی میتوانید نمونههای بیشتری از این آثار را بیابید.
17 تیر 1401
ماجرای اسرارآمیز در استایلز
«ماجرای اسرارآمیز در استایلز» اثری است از آگاتا کریستی (نویسندهی انگلیسی و ملقب به ملکهی جنایت، از ۱۸۹۰ تا ۱۹۷۶) در سال ۱۹۱۶ نوشته و به ترتیب در سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ در آمریکا و انگلستان در ۲۹۶ صفحه منتشر شد. این کتاب اولین کتابی است که شخصیت معروف داستانهای کاراگاهی، هرکول پوآرو، در آن معرفی شده است.
دربارهی ماجرای اسرارآمیز در استایلز
ماجرای اسرارآمیز در استایلز اولین رمان چاپ شده کریستی است. در این کتاب هرکول پوآرو، بازرس (بعدها به سربازرس تبدیل شد) جپ و آرتور هستینگز معرفی میشوند. پوآرو، یک پناهندهی بلژیکی از جنگ حهانی، در انگلستان در نزدیکی خانه امیلی اینگلتورپ، که به او در زندگی جدیدش کمک کرده است، ساکن میشود. دوست او هستینگز به عنوان مهمان به خانه او میرسد. هنگامی که خانم اینگلتورپ به قتل میرسد، پوآرو از مهارت های کارآگاهی خود برای حل معما استفاده می کند.
کتاب ماجرای اسرارآمیز در استایلز شامل نقشههای خانه، صحنهی قتل و نقاشی تکهای از وصیت نامه است. اولین انتشار واقعی رمان به صورت یک سریال هفتگی در تایمز بود که شامل نقشههای خانه و سایر تصاویر موجود در کتاب بود. این رمان یکی از ده کتاب اول منتشر شده توسط کتابهای پنگوئن بود که در سال ۱۹۳۵شروع به کار کرد.
کتاب ماجرای اسرارآمیز در استایلز در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۹ با حدود ۳۳۸ هزار رای و نزدیک به ۱۲ هزار نقد و نظر است.
داستان ماجرای اسرارآمیز در استایلز
داستان ماجرای اسرارآمیز در استایلز با سفر کاپیتان آرتور هستینگز به روستای استایلز، پس از گذراندن دوران نقاهت حاصل از جراحات جنگ آغاز میشود. هستینگز و دوستش، جان کاوندیش، تصادفاً یکدیگر را میبینند و جان، او را برای گذران دوران مرخصی به خانه مادرش دعوت میکند. مادر جان، که زنی ثروتمند و سخاوتمند است، با گشادهرویی از هستینگز استقبال میکند. اوضاع خانواده اما به خاطر ازدواج مادر با آلفرد اینگلثورپ، مردی جوان و عجیب، کمی پیچیده به نظر میرسد.
هستینگز، در حین گشت و گذار در روستا، اتفاقاً هرکول پوآرو را میبیند که اولین ملاقاتشان به چند سال پیش برمیگشت. پوآرو که به خاطر جنگ، از بلژیک به انگلستان پناهنده شده، به لطف خانم اینگلثورپ در خانهای در همان روستا، اقامت دارد.
نیمهشبی، حال خانم اینگلثورپ به طرز مشکوکی بد میشود و کمی بعد، میمیرد. موضوع به قتل رسیدن خانم اینگلثورپ به میان میآید؛ همه به آلفرد، که در شب مرگ غایب بوده، مشکوک میشوند. هستینگز پیشنهاد میدهد تا هرچه سریعتر پوآرو وارد ماجرا شود.
بخشی از ماجرای اسرارآمیز در استایلز
دختر را تکان داد و دید که به طور غیر منتظرهای در خواب عمیق فرو رفته است، این غیر معمول بود. سعی کرد که بیدارش کند چند لحظه بعد برگشت و گفت:
هیچ فایدهای ندارد در بسته است، ما باید در را بشکنیم. من گفتم:
– گمان کنم در محکمتر از آن باشد که به این آسانیها بتوانیم آن را بشکنیم ولی به هرحال بایستی تلاش بکنیم.
همه با هم فشار دادیم. چارچوب در خیلی محکم بود و مقاومت میکرد و فشارهای ما بیهوده بود. ما بایستی بیشتر تلاش میکردیم سرانجانم به هر طریقی بود در، زیر فشار تمام کسانی که در آن جا جمع بودند شکست! و ما در آستانه در قرار گرفتیم و یک باره همه با هم به درون اتاق یورش بردیم. آقای لورنس هنوز شمع در دستش بود.
خانم اینگلتروپ توی تختش افتاده و تمام بدنش میلرزید. خیلی ناراحت بود. میز کنارش از شدت تب و تاب او افتاده بود. به محض آن که ما وارد شدیم وی کمی آرامتر به نظر رسید و سرش را روی بالش برگرداند. جان قدم جلو نهاد و چراغ گاز را روشن کرد و آنی یکی از مستخدمین را به طبقه پایین فرستاد تا به اتاق ناهار خوری برود و مقداری داروی مقوی برای خانم اینگلتروپ بیاورد.
سپس به طرف مادرش رفت و برای مواظبت از حال وی به اطرافش چرخید. من قفل دری را که به کریدور بود باز کردم رویم را به طرف لورنس گردانیده و به وی گفتم:
بهتر است که من این جا را ترک کنم، هیچ کمکی از دست من ساخته نیست ولی اگر کاری بود من در خدمت شما هستم. من نگاهی به چهره لورنس کردم هیچ کس چهره وی را این چنین سفید و رنگ پریده ندیده بود، سفید مثل گچ، شمعی که در دستش بود به شدت میلرزید، دستش لرزان بود به طوری که در آن لحظه شمع از دستش به زمین افتاد چشمانش از وحشت این طرف و آن طرف میرفت مثل اینکه مسخ شده باشد نقطهای معین را روی دیوار مینگریست.
مثل این که چیزی را روی آن دیده باشد و وی را مسخ کرده باشد! من فوراً نگاه کردم ببینم چه چیزی است که او را این طور محسور و مسخ کرده است ولی چیزی ندیدم. آتش درون بخاری کم شده بود و بخاری از شعله ملایمی که داشت میسوخت. البته بخاری خیلی آرام میسوخت و هیچ ضرری از نظر دود و گاز نداشت که بگوئیم خانم اینگلتروپ به وسیله آن مسموم گشته است.
اگر به کتاب ماجرای اسرارآمیز در استایلز علاقه دارید میتوانید برای آشنایی با سایر آثار این نویسنده به بخش معرفی آثار آگاتا کریستی در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید. همچنین در بخش معرفی داستانهای جنایی و پلیسی میتوانید نمونههای بیشتری از این آثار را بیابید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: آگاتا کریستی، ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب