«دزیره» رمانی است به قلم آنماری سلینکو (نویسندهی اتریشی، از ۱۹۱۴ تا ۱۹۸۶) که در سال ۱۹۵۲ منتشر شده است. این کتاب ماجرای زندگی دزیره کلاری همسر کارل چهاردهم و مادر اسکار اول (پادشاه سوئد و نروژ) را از زبان خودش شرح میدهد.
دربارهی دزیره
این رمان اتفاقات نیمه دوم سده هجدهم را روایت میکند که در آن دزیره کلاری ملقب به دزیدریا، ملکه سوئد و دختر فرانسیس کلاری تاجر ابریشم و اهل مارسی بود که در ۸ نوامبر ۱۷۷۷ میلادی در فرانسه زاده شد.
داستان به صورت خاطراتی که دزیره آنها را در دفتر اهدایی از سوی پدرش یادداشت میکند، نگاشته شدهاست و ماجرا از زبان اول شخص نقل میشود. این رمان در مجموع اطلاعات خوبی را دربارهی زندگی دزیره کلاری و شخصیتهای همعصر او در صحنه فرانسه و وضع انقلاب فرانسه به دست میدهد.
در ایران، اولین ترجمهی این کتاب به فارسی که یکی از مشهورترین ترجمههای این کتاب هم هست و سالهاست تجدید چاپ میشود ترجمهی ایرج پزشکزاد خالق مشهور دایی جان ناپلئون است. این ترجمه در حال حاضر از سوی انتشارات فردوس منتشر میشود.
این کتاب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۳ با بیش از ۱۰ هزار رای و ۸۰۰ نقد و نظر است.
داستان دزیره
قهرمان این کتاب، دزیره کلاری ملقب به دزیدریا، ملکه سوئد و نروژ، دختر آقای فرانسیس کلاری تاجر ابریشم و اهل مارسی بود که در هشتم نوامبر سال ۱۷۷۷ میلادی در مارسی فرانسه چشم به جهان گشود. خواهر دزیره که ژولی نام داشت، با ژوزف بناپارت برادر ناپلئون بناپارت عروسی کرد.
پس از آشنایی دزیره با ژوزف بناپارت برادر ناپلئون بناپارت و ازدواج ژوزف با ژولی، خواهر دزیره، دزیره دل به عشق ناپلئون میسپارد. اما ناپلئون بر خلاف قولش برای ازدواج با او در پاریس با زن دیگری ازدواج میکند. چند سال بعد دزیره با مردی به نام ژان باپتیست برنادوت پیوند زناشویی میبندد که حاصل آن پسری میشود به نام اسکار.
از آنجا که همسرش به عنوان فرزند خوانده کارل سیزدهم و ولیعهد سوئد برگزیده میشود دزیره به همراه شوهرش به سوئد میرود. اما پس از مشاجرهای با ملکه سوئد، به فرانسه بازمیگردد. سر انجام با فوت کارل سیزدهم وی به سوئد میرود و تا آخر عمر آنجا میماند و در استکهلم چشم از جهان فرو میبندد.
بخشی از دزیره
زنهایی که هر روز خودشان را در آینه نگاه میکنند متوجه پیر شدنشان نمیشوند حالا چهل و نه سال دارم آنقدر خندیدهام و گریه کردهام که خطهای ریزی در صورتم افتادند و دو خط گوشه دهانم مربوط به زمانی است که ژان باپتیست در نبرد لایپزیگ بود. کرم گل رز به پیشانی و گونههایم مالیدم ابروهایم را که ایوت تمیز کرده بود شانه کشیدم، روی پلکهایم را نقرهای کردم همانطور که ژوزفین یادم داده بود.
چقدر نامه از گوشه و کنار کشور دریافت کردهایم انگار سوئدیها سالها منتظر این تاجگذاری بودند این همه اشتیاق مردم برای ژان باپتیست قابل درک نیست آیا واقعاً فکر میکنند برای ملکه شدن تنها ازدواج با او کافی است؟ آیا متوجه نمیشود این تاجگذاری به معنای آخرین جواب مثبت من در رابطه با اوست؟
ژان باپتیست، من به عنوان عروس تو شرایط را میپذیرم جلوی محراب کلیسا زانو میزنم و قسم میخورم در هر شرایطی کنارت بمانم و اما از آنجا که عروس باید جوان و زیبا باشد صورتم را آرایش میکنم مردم از ساعت ۵ صبح امروز در خیابانها آمدهاند تا مرا هنگام عبور کالسکهام ببینند، نباید آنها را ناامید کنم.
بیشتر زنها در چهل و نه سالگی جوانیشان را از دست میدهند. بچههایشان بزرگ شدهاند و شوهرهایشان پا به سن گذاشتهاند. در این سن زنها دوباره متعلق به خودشان هستند اما برای من اینطور نیست؛ تازه در در ابتدای راه هستم اما این من نبودم که سلسلهای تاسیس کردم صورتم را پودر میزنم، باید زیاد آرایش کنم چون وقتی ارگ کلیسا به صدا در میآید گریهام میگیرد و دماغم سرخ می شود. ای کاش میشد فقط یک روز … فقط یک امروز مثل یک ملکه بشوم … خیلی میترسم ….
ژان باپتیست از پشت سرم گفت: دزیره چقدر جوان ماندهای حتی یک موی سفید هم نداری.
برای آشنایی با سایر داستانهای مشابه، بخشهای معرفی برترین داستانهای تاریخی و معرفی بهترین داستانهای عاشقانه را د روبسایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.
3 مرداد 1401
دزیره
«دزیره» رمانی است به قلم آنماری سلینکو (نویسندهی اتریشی، از ۱۹۱۴ تا ۱۹۸۶) که در سال ۱۹۵۲ منتشر شده است. این کتاب ماجرای زندگی دزیره کلاری همسر کارل چهاردهم و مادر اسکار اول (پادشاه سوئد و نروژ) را از زبان خودش شرح میدهد.
دربارهی دزیره
این رمان اتفاقات نیمه دوم سده هجدهم را روایت میکند که در آن دزیره کلاری ملقب به دزیدریا، ملکه سوئد و دختر فرانسیس کلاری تاجر ابریشم و اهل مارسی بود که در ۸ نوامبر ۱۷۷۷ میلادی در فرانسه زاده شد.
داستان به صورت خاطراتی که دزیره آنها را در دفتر اهدایی از سوی پدرش یادداشت میکند، نگاشته شدهاست و ماجرا از زبان اول شخص نقل میشود. این رمان در مجموع اطلاعات خوبی را دربارهی زندگی دزیره کلاری و شخصیتهای همعصر او در صحنه فرانسه و وضع انقلاب فرانسه به دست میدهد.
در ایران، اولین ترجمهی این کتاب به فارسی که یکی از مشهورترین ترجمههای این کتاب هم هست و سالهاست تجدید چاپ میشود ترجمهی ایرج پزشکزاد خالق مشهور دایی جان ناپلئون است. این ترجمه در حال حاضر از سوی انتشارات فردوس منتشر میشود.
این کتاب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۳ با بیش از ۱۰ هزار رای و ۸۰۰ نقد و نظر است.
داستان دزیره
قهرمان این کتاب، دزیره کلاری ملقب به دزیدریا، ملکه سوئد و نروژ، دختر آقای فرانسیس کلاری تاجر ابریشم و اهل مارسی بود که در هشتم نوامبر سال ۱۷۷۷ میلادی در مارسی فرانسه چشم به جهان گشود. خواهر دزیره که ژولی نام داشت، با ژوزف بناپارت برادر ناپلئون بناپارت عروسی کرد.
پس از آشنایی دزیره با ژوزف بناپارت برادر ناپلئون بناپارت و ازدواج ژوزف با ژولی، خواهر دزیره، دزیره دل به عشق ناپلئون میسپارد. اما ناپلئون بر خلاف قولش برای ازدواج با او در پاریس با زن دیگری ازدواج میکند. چند سال بعد دزیره با مردی به نام ژان باپتیست برنادوت پیوند زناشویی میبندد که حاصل آن پسری میشود به نام اسکار.
از آنجا که همسرش به عنوان فرزند خوانده کارل سیزدهم و ولیعهد سوئد برگزیده میشود دزیره به همراه شوهرش به سوئد میرود. اما پس از مشاجرهای با ملکه سوئد، به فرانسه بازمیگردد. سر انجام با فوت کارل سیزدهم وی به سوئد میرود و تا آخر عمر آنجا میماند و در استکهلم چشم از جهان فرو میبندد.
بخشی از دزیره
زنهایی که هر روز خودشان را در آینه نگاه میکنند متوجه پیر شدنشان نمیشوند حالا چهل و نه سال دارم آنقدر خندیدهام و گریه کردهام که خطهای ریزی در صورتم افتادند و دو خط گوشه دهانم مربوط به زمانی است که ژان باپتیست در نبرد لایپزیگ بود. کرم گل رز به پیشانی و گونههایم مالیدم ابروهایم را که ایوت تمیز کرده بود شانه کشیدم، روی پلکهایم را نقرهای کردم همانطور که ژوزفین یادم داده بود.
چقدر نامه از گوشه و کنار کشور دریافت کردهایم انگار سوئدیها سالها منتظر این تاجگذاری بودند این همه اشتیاق مردم برای ژان باپتیست قابل درک نیست آیا واقعاً فکر میکنند برای ملکه شدن تنها ازدواج با او کافی است؟ آیا متوجه نمیشود این تاجگذاری به معنای آخرین جواب مثبت من در رابطه با اوست؟
ژان باپتیست، من به عنوان عروس تو شرایط را میپذیرم جلوی محراب کلیسا زانو میزنم و قسم میخورم در هر شرایطی کنارت بمانم و اما از آنجا که عروس باید جوان و زیبا باشد صورتم را آرایش میکنم مردم از ساعت ۵ صبح امروز در خیابانها آمدهاند تا مرا هنگام عبور کالسکهام ببینند، نباید آنها را ناامید کنم.
بیشتر زنها در چهل و نه سالگی جوانیشان را از دست میدهند. بچههایشان بزرگ شدهاند و شوهرهایشان پا به سن گذاشتهاند. در این سن زنها دوباره متعلق به خودشان هستند اما برای من اینطور نیست؛ تازه در در ابتدای راه هستم اما این من نبودم که سلسلهای تاسیس کردم صورتم را پودر میزنم، باید زیاد آرایش کنم چون وقتی ارگ کلیسا به صدا در میآید گریهام میگیرد و دماغم سرخ می شود. ای کاش میشد فقط یک روز … فقط یک امروز مثل یک ملکه بشوم … خیلی میترسم ….
ژان باپتیست از پشت سرم گفت: دزیره چقدر جوان ماندهای حتی یک موی سفید هم نداری.
برای آشنایی با سایر داستانهای مشابه، بخشهای معرفی برترین داستانهای تاریخی و معرفی بهترین داستانهای عاشقانه را د روبسایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، عاشقانه
۰ برچسبها: آنماری سلینکو، ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب