کاغذدیواری زرد

«کاغذدیواری زرد» مجموعه‌ای است از داستان‌های کوتاه به قلم شارلوت پرکینز گیلمن (نویسنده‌ی اهل آمریکا، از ۱۸۶۰ تا ۱۹۳۵) که در سال ۱۸۹۲ منتشر شده است. این مجموعه شامل ۹ داستان کوتاه است که عمدتاً بر موضوع زنان متمرکز هستند.

درباره‌ی کاغذدیواری زرد

«کاغذ دیواری زرد»، داستان کوتاهی از نویسنده آمریکایی شارلوت پرکینز گیلمن است که اولین بار در ژانویه ۱۸۹۲ در مجله نیوانگلند منتشر شد. این داستان به عنوان یک اثر اولیه‌ی مهم در ادبیات فمینیستی آمریکا به دلیل نشان دادن نگرش نسبت به سلامت روانی و جسمی زنان در قرن نوزدهم به حساب می‌آید.

داستان کاغذدیواری زرد که به صورت اول شخص روایت می‌شود، مجموعه‌ای از خاطرات است که توسط زنی نوشته شده که شوهر پزشکش یک عمارت قدیمی را برای تابستان اجاره کرده است. این زوج با چشم پوشی از اتاق های دیگر خانه، به مهدکودک طبقه‌ی بالا نقل مکان می‌کنند. به عنوان نوعی درمان، شوهر، زن ناشناس را از کار یا نوشتن منع می‌کند و او را تشویق می‌کند که خوب غذا بخورد و هوای کافی دریافت کند تا بتواند از آنچه او «افسردگی عصبی موقت یا یک تمایل هیستریک خفیف» می‌نامد، بهبود یابد.

داستان کاغذدیواری زرد در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۱ با بیش از ۱۴۱ هزار رای و ۸۷۰۰ نقد و نظر است. باید اشاره کرد که این کتاب در ایران با ترجمه‌ی سما قرایی منتشر شده است.

 فهرست داستان‌های کاغذدیواری زرد

  • کاغذدیواری زرد
  • داستان دو خانه
  • سکوی پرش
  • تاک عظیم
  • تصمیم بیوه زن
  • وانهاده
  • صندلی گهواره‌ای
  • اگر مردد بودم
  • فرار از خانه

داستان کاغذدیواری زرد

کاغذدیواری زرد، داستان یک زن جوان و شوهرش را توصیف می‌کند. او که پس از تولد نوزادشان دچار «افسردگی عصبی موقت»، باید به استراحتی اجباری تن دهد. آن‌ها تابستان را در یک عمارت قدیمی می‌گذرانند، جایی که راوی تا حد زیادی در بخشی از طبقه بالای ساختمان که پیشتر مهد کودک بوده است، محدود می‌شود. داستان به تدریج نشان می‌دهد که در این بخش زندانی شده است: او کاغذ دیواری پاره شده، پنجره‌های میله‌ای، حلقه‌های فلزی در دیوارها، کفی «خراشیده و کنده شده و خرد شده» و تختخوابی را توصیف می‌کند که به زمین پیچ شده و یک در در بالای پله‌ها قرار دارد، اما همه‌ی این‌ها را به گردن کودکانی می‌اندازد که حتماً پیشتر در آنجا زندگی می کردند.

راوی نوشته‌های زیادی را در دفتر خاطراتش به توصیف کاغذ دیواری اتاق اختصاص می‌دهد: رنگ «بیمار» آن، بوی «زرد» آن، الگوی عجیب و نگران‌کننده‌ی آن مانند «رشته‌ای بی پایان از وزغ‌ها، در پیچیدگی‌های بی پایان»، و تکه‌های گم شده آن. هم‌چنین نحوه‌ی ایجاد لکه‌های زرد روی پوست و لباس هر کسی که آن را لمس کند.

او توضیح می‌دهد که هر چه مدت طولانی‌تری در اتاق خواب بماند، کاغذ دیواری بیشتر جهش می‌یابد، به خصوص در نور مهتاب. بدون هیچ محرکی جز کاغذ دیواری، الگو و طرح‌ها به طور فزاینده‌ای برای راوی جذاب می‌شوند. او به زودی شروع به دیدن یک شکل در طراحی می‌کند. در نهایت به این باور می رسد که زنی پشت این الگو چهار دست و پا می‌خزد. او با این باور که باید زن را در کاغذ دیواری آزاد کند، شروع به کندن کاغذ باقیمانده از روی دیوار می کند.

بخشی از کاغذدیواری زرد

بسیار به ندرت اتفاق می‌افتد که آدمهای کاملا معمولی مانند جان و من تالارهای قدیمی را برای زندگی درتابستان اختصاص انتخاب کنند. یک عمارت بازمانده از دوره استعماری، ملکیت موروثی، می‌توان گفت یک خانه‌ی ارواح که ارتفاع برابر ساختمانهای عصر رومانتیک دارد اما تصور رفتار رومانتیک در این خانه، به آیسکریم خواستن در دوزخ می‌ماند. هنوز با افتخار اعلان می‌کنم که یک مورد عجیب در این خانه است در غیر آن چرا این خانه این قدر به حال خراب رها شده باشد؟ و چرا برای مدت طولانی کسی اینجا را کرایه نکرده است؟ جان بر من می‌خندد، البته که باید در ازدواج چنین رفتاری را توقع داشته باشیم.

جان یک مرد شدیدا عمل‌گرا است، او نه صبر دارد و نه اعتقاد، از خرافه‌ها به شدت متنفر است و آزادانه هرچه که در مورد پدیده‌های غیر قابل حس و غیر قابل دید، گفته شود را تمسخر می‌کند. جان می‌کوشد تمام پدیده‌های جهان را در قید ارقام دربیاورد. جان پزشک است و شاید – (البته که این گپ را با هیچ زنده جانی شریک نخواهم کرد اما این کاغذِ مرده است و سخن گفتن با کاغذ ذهنم را آرامش می‌بخشد)- شاید یکی از دلایل که من زود خوب نمی‌شوم همین باشد. می‌بینید که او قبول نمی‌کند که من بیمار هستم! و چه کاری از دستِ آدم بر می‌آید؟

وقتیکه یک پزشکِ بلند مرتبه و شوهر کسی دوستان و وابستگانش را اطمینان بدهد که چیزی مهمی نیست به جز افسردگی زودگذر یا تمایل خفیفی به تشنج. چه کاری از دستِ آدم بر می‌آید؟

برادرم هم پزشک  بلند مرتبه‌ای است. او هم همین باور را دارد. بنابر آن به من فاسفیت یا فاسفایت یا هرنامی که دارد به علاوه داروهای مقوی، سفر، هواخوری و تمرین تجویز کرده اند. مرا از «کار» تا وقتی که کاملا بهترشوم منع کرده‌اند. شخصا با دیدگاه آنان موافق نیستم. شخصا فکر می‌کنم یک کار مطلوب همراه با هیجان و تغییر برای صحتِ من مفیدتر خواهد بود. اما چه کاری از دست آدم بر می‌آید.

برای مدتی با وجود مخالفت آنها به نوشتن ادامه دادم، اما متوجه شدم که نوشتن نیروی بدنی‌ام را تا حد زیادی به تحلیل می‌برد چون تلاش می‌کردم با مهارت زیاد نوشتنم را دور از چشم آنان انجام دهم در غیر با مخالفت شدید آنان روبرو می‌شدم. گاهی رویا پردازی می‌کنم که  کاش در این حالت که من قرار دارم مخالفتی دربرابرم نبود و می‌توانستم بیشتر در میان جمع باشم و کسانی در کنارم می‌بودند که تشویقم می‌کردند. اما جان می‌گوید بدترین کار ممکن که من می‌توانم انجام دهم فکر کردن در مورد وضعیتم است و اعتراف می‌کنم که این کار همیشه سبب می‌شود که احساس بدی برایم دست بدهد.

 

برای آشنا شدن با سایر کتاب‌های مشابه کاغذدیواری زرد، بخش معرفی برترین داستان‌های کوتاه خارجی را در وب‌سایت هر روز یک کتاب دنبال کنید.