«نان و شراب» رمانی است به قلم اینیاتسیو سیلونه (نویسندهی ایتالیایی، از ۱۹۰۰ تا ۱۹۷۸) که در سال ۱۹۳۶ منتشر شده است. این کتاب به روایت تلاشهای فردی برای بیدار نگه داشتن مردم در زمان خفقان ناشی از فاشیسم در ایتالیا میپردازد.
دربارهی نان و شراب
نان و شراب، داستان ایثار است. مذهب است که در بطن سوسیالیسم، و هر چند که قهرمان داستان ضد مذهب مینماید اما خود به نوعی، جوهرهای از حقیقت مسیح را دارد و این یکی از ریشههای ناب و کلاسیک سیلونه است که هر اصالتی را در بطن هر مذهب و هر مکتب سیاسی ارج مینهد، سیلونه در قسمتی از کتاب به این مهم اشاره میکند و میگوید در همهی ادوار و در لوای انواع حکومتها، بالاترین کار روح این است که خود را نثار کند تا خود را بجوید. خود را فنا کند تا خود را بازیابد.
انسان به جز آنچه میدهد ندارد. کتاب نان و شراب تحلیل ژرف کاوانه سیاست جاری است و زندگی تودهها در رابطه با این سیاست، تحلیل این تثلیث قدرت: سوسیالیسم – فاشیسم – و کلیسا است، سراسر اثر حاوی طنزی هوشیارانه و زیرکانه است. به خوبی از عهده نشان دادن خرافه، جهل، و تعصب مذهبی برآمده است، آن فسادی را که تا عمق استخوانشان ریشه دوانده شکافته است و در ترسیم ایتالیای جهل زده، تاریک و بی فرهنگ که در آن فاجعه یک روشنفکر – مبارز با تمامی ابعاد فساد آن است موافق آمده است، ایتالیایی که در آن جایی برای آزاد زیستن جز در خدمت به ظلم، حکومت و بانک نیست.
کشوری که کلیسا در راس مخروط ستم آن قرار دارد و به تبلیغ مذهبی میپردازد که جز افیونی مخدر برای مردم نیست. مذهبی که واعظین رسمی آن خدمه مؤسسه دنیایی و سرگرم مشغلههای دنیوی و طبقاتی هستند، از این روست که یک مبارز متعهد باید اقدام کند و برای جان بهدربردن از این معرکه گورستانی شوم جان به مهلکه اندازد و نجات خویش را در قربانی کردن خویش بجوید.
تمامی تأکید نویسندهی نان و شراب بر مراسم عشای ربانی به همین خاطر است. آنجا که از جنگ سخن میگوید و آن را محکوم میشمارد طنزی سرشار دارد. اندیشههای «آکیل گریزپا» دربارهی بروز و علت جنگ ایتالیا با انگلستان اگر صد در صد منطقی نباشد و جز طنز به حساب نیاید، نود در صد معقول و عقلایی است و مگر جز این است که جنگ تجاوزگرانه همیشه به خاطر کسب منافع بیشتر رخ داده است؛ و این است طنز گزنده سیلونه در نان و شراب که جای ستایش بسیار دارد و از واقعیت جدا نیست، زیرا آدم هوشیار از خود نمیپرسد در این طنز چه مقدار واقعیت است بلکه میخواهد بداند در هر واقعیت تا چه مقدار طنز نهفته است.
کتاب نان و شراب اولین بار در سال ۱۹۳۶ و به زبان آلمانی چاپ و در سوئیس منتشر شد و در همان سال ترجمهٔ انگلیسی آن در لندن نیز منتشر گردید. نسخه ایتالیایی کتاب تا سال ۱۹۳۷ ظاهر نشد. بعد از جنگ سیلونه نسخه کاملاً متفاوتی از کتاب به زبان ایتالیایی در سال ۱۹۵۵ منتشر کرد.
کتاب نان و شراب اولین بار در سال ۱۳۴۵ و با ترجمهی محمد قاضی به فارسی برگردانده شد و اولین اثری بود که از سیلونه به فارسی برگردانده شد.
کتاب نان و شراب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۷ با بیش از ۲۶۰۰ رای و ۲۵۰ نقد و نظر است.
داستان نان و شراب
داستان نان و شراب در زمان حکومت موسولینی اتفاق می افتد.دهقانان و روستاییان به شدت تحت فشار هستند تا آنجا توانایی انجام هیچ کاری را ندارند. کلیسا هم که به کمک دولت آمده و توانسته با باورهای خرافی مردم را آرام نگه دارد.اما قهرمان قصهی «اینیاتسیو سیلونه»، که سپینتا نام دارد، تلاش میکند که مردم را بیدار کند.
سپینا، قهرمان کتاب نان و شراب هر چند سوسیالیست است اما هرگز یک موجود حزبی دُگماتیست نیست. در تمام مدت در کار نقد خویش و انتقاد خویش است. هر چند به سوسیالیسم معتقد است اما از هماکنون آتیه آن را تحلیل میکند. اینجا نیز همان داستان همیشگی نهضت نظام مطرح است.
تا وقتی که یک نهضت به نظام تبدیل نشده پویا است و همیشه برای شنیدن حقیقت گوش، حوصله، و حتی لبخند دارد، اگر از آن سو فاشیسم هیولایی است که بی منطق میکوبد و ویران میکند، سوسیالیستها که داعیه مبارزه با آن را دارند نیز همانطور رفتار میکنند، از این رو است که قهرمان داستان نان و شراب یعنی «سپینا» در تمام مدت در جستجوی یافتن یک پایگاه اصیل و ارزشمند، حرکتی دائم دارد. وجود او به مثابه یک انقلاب دائم است که هر لحظه پویاتر و کاملتر میگردد.
بخشی از نان و شراب
دن پیچیریلی نسبتاً فربه است و پیداست که خوشخوراک و پرخور است و قیافهای گشاده و بشاش دارد. در توجیه تأخیر خود میگوید که مجبور بوده است نوشتن مقالهای را برای روزنامه اسقفنشین به اتمام برساند، و سپس به گفته میافزاید: عنوان مقاله بلای عصر ما است.
دن بنهدتو از او میپرسد: لابد مقالهای راجع به جنگ و راجع به بیکاری نوشتهای؟
دن پیچیریلی به سردی جواب میدهد: اینها مسائل سیاسی است. روزنامه اسقفنشین منحصراً درباره مسائل روحانی بحث میکند. بههرحال از جنبه روحانیت محض، بلای عصر ما به عقیده من بیعصمتی در طرز لباس پوشیدن است. مگر عقیده شما همین نیست؟
دن بنهدتو همچنان که در چشمان او خیره میشود به آرامی جواب میدهد: بلای عصر ما فقدان صفا و صمیمیت بین انسانها است، نبودن اعتماد بین آدمهاست، روح خبیث یهودا اصکریتی است که سلطه او زندگی اجتماعی و انفرادی را مسموم ساخته است.
دن پیچیریلی گریز میزند و میگوید: در قلمرو کشیشی من در طی سنوات اخیر به لطف و عنایت خداوند ترقیات معنوی عظیمی تحقق یافته بدین معنی که بر تعداد اعترافات چهل درصد و به رقم اجرای مراسم عشای ربانی سی درصد افزوده شده است.
دن بنهدتو میگوید: طفلک پیچیریلی! اول از روحانیت محض و از ترقیات معنوی دم میزنی و سپس مثل یک بقال از رقم و نسبت چند درصد سخن میگویی.
دکتر ساکا دچار یک عارضه شدید سرفه شده است. مارتا از دست برادرش عکس سال ۱۹۲۰ او را که در آن، کشیش در بین شاگردان دبیرستانیاش دیده شود میگیرد و آن را روی لبه بخاری جلو روشنایی نگاه میدارد. دکتر ساکا و کنچتینو و پیچیریلی به جزئیات آن عکس قدیمی خیره میشوند. اول هرکس بهدنبال عکس خود میگردد و بعد دوستان از دیده رفتهاش را که مدتها است دیگر ارتباط شخصی با ایشان ندارد میجوید.
قیافههای گذشته دوباره در ذهن زنده میشوند و با قیافههای فعلی که به دست خشن زندگی تصویر شدهاند تناقض دارند. کنچتینو راگو، در عکس، در صف اول است، روی زمین نشسته و پا روی پا انداخته است. موهایش از ته اصلاح شده است، صورتی ریز و گرفته و سیهچرده و حالتی شبیه به گربه دارد. چشمانش به همان حالت سابق ماندهاند ولی کاکل و ریش بزی فعلیاش او را به قیافه یک تفنگدار شهرستانی درآورده است، چنانکه کسی در ۱۵ سال قبل چنین شکل و شمایلی را برای او پیشبینی نمیکرد.
نونزیو ساکا جزو کسانی است که قیافهاش از همه کمتر تغییر کرده است، جز اینکه پیشانیاش با ریختن موهای اطراف شقیقه پهنتر شده است. او در عکس، روی نردبانی پشت سر دن بنهدتو نشسته و گردن لق و باریکش از وسط شانههای کم عرضش بیرون زده است و صورتش با آن چشمان گود رفته و آن حالت کمرویی و محوی که هنوز هم از دست نداده است خودنمایی میکند.
کنچتینو ناگهان میپرسد: بهترین شاگردان شما کدامها بودند؟
پیرمرد در جواب میگوید: بهترین شاگردان من؟ آنهایی بودند که تنها به آنچه در کتابهای مدرسه میخواندند اکتفا نمیکردند، آنهایی که عطش آموختن در ایشان فرو نمینشست.
هر سه شاگرد دیرین یکصدا درخواست میکنند که: اسم ببرید! اسم!
دن بنهدتو لبخند میزند و سپس میگوید: پیترو سپینا اکنون در کجاست و چه به سرش آمده است؟
در عکس، پیترو سپینا در طرف راست دان بنهدتو نشسته و کشیش دست روی شانه او گذاشته است. سپینا موهای سیخسیخ و چشمانی پر غرور و خشمآلود دارد و کراواتش را کج زده است.
چون کسی به دن بنهدتو جواب نداده است کشیش باز میپرسد: نگفتید پیترو سپینا چه میکند و اکنون در کجا و در کدام کشور به سر میبرد؟
هر سه جوان ناراحت میشوند و زیرچشمی بههم مینگرند. در سرتاسر بعدازظهر آن روز اعصاب مارتا بر اثر تقلای فکری به منظور اجتناب از صحبتهای ملالآور کشیده شده بود لیکن اکنون حالت خستگی و تسلیم و رضای کسانی را یافته است که فهمیده باشند کوشش بیهوده است و کاری نمیتوان کرد. پیرمرد به شخص کنچتینو خطاب میکند و با اصرار و نگرانی از او میپرسد: اگر حافظهام خوب یاری کند پیترو سپینا بهترین دوست تو بود و تو احساسی بهجز تمجید و ستایش نسبت به او نداشتی یعنی به اصطلاح عاشق او بودی. حال او در کجا است، چه خبری از او در دست است و چه میکند؟
برای آشنا شدن با کتابهای مشابه نان و شراب، بخش معرفی کتابهای دارای مضامین سیاسی و بخش معرفی داستانهای تاریخی را در وبسایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.
15 مهر 1401
نان و شراب
«نان و شراب» رمانی است به قلم اینیاتسیو سیلونه (نویسندهی ایتالیایی، از ۱۹۰۰ تا ۱۹۷۸) که در سال ۱۹۳۶ منتشر شده است. این کتاب به روایت تلاشهای فردی برای بیدار نگه داشتن مردم در زمان خفقان ناشی از فاشیسم در ایتالیا میپردازد.
دربارهی نان و شراب
نان و شراب، داستان ایثار است. مذهب است که در بطن سوسیالیسم، و هر چند که قهرمان داستان ضد مذهب مینماید اما خود به نوعی، جوهرهای از حقیقت مسیح را دارد و این یکی از ریشههای ناب و کلاسیک سیلونه است که هر اصالتی را در بطن هر مذهب و هر مکتب سیاسی ارج مینهد، سیلونه در قسمتی از کتاب به این مهم اشاره میکند و میگوید در همهی ادوار و در لوای انواع حکومتها، بالاترین کار روح این است که خود را نثار کند تا خود را بجوید. خود را فنا کند تا خود را بازیابد.
انسان به جز آنچه میدهد ندارد. کتاب نان و شراب تحلیل ژرف کاوانه سیاست جاری است و زندگی تودهها در رابطه با این سیاست، تحلیل این تثلیث قدرت: سوسیالیسم – فاشیسم – و کلیسا است، سراسر اثر حاوی طنزی هوشیارانه و زیرکانه است. به خوبی از عهده نشان دادن خرافه، جهل، و تعصب مذهبی برآمده است، آن فسادی را که تا عمق استخوانشان ریشه دوانده شکافته است و در ترسیم ایتالیای جهل زده، تاریک و بی فرهنگ که در آن فاجعه یک روشنفکر – مبارز با تمامی ابعاد فساد آن است موافق آمده است، ایتالیایی که در آن جایی برای آزاد زیستن جز در خدمت به ظلم، حکومت و بانک نیست.
کشوری که کلیسا در راس مخروط ستم آن قرار دارد و به تبلیغ مذهبی میپردازد که جز افیونی مخدر برای مردم نیست. مذهبی که واعظین رسمی آن خدمه مؤسسه دنیایی و سرگرم مشغلههای دنیوی و طبقاتی هستند، از این روست که یک مبارز متعهد باید اقدام کند و برای جان بهدربردن از این معرکه گورستانی شوم جان به مهلکه اندازد و نجات خویش را در قربانی کردن خویش بجوید.
تمامی تأکید نویسندهی نان و شراب بر مراسم عشای ربانی به همین خاطر است. آنجا که از جنگ سخن میگوید و آن را محکوم میشمارد طنزی سرشار دارد. اندیشههای «آکیل گریزپا» دربارهی بروز و علت جنگ ایتالیا با انگلستان اگر صد در صد منطقی نباشد و جز طنز به حساب نیاید، نود در صد معقول و عقلایی است و مگر جز این است که جنگ تجاوزگرانه همیشه به خاطر کسب منافع بیشتر رخ داده است؛ و این است طنز گزنده سیلونه در نان و شراب که جای ستایش بسیار دارد و از واقعیت جدا نیست، زیرا آدم هوشیار از خود نمیپرسد در این طنز چه مقدار واقعیت است بلکه میخواهد بداند در هر واقعیت تا چه مقدار طنز نهفته است.
کتاب نان و شراب اولین بار در سال ۱۹۳۶ و به زبان آلمانی چاپ و در سوئیس منتشر شد و در همان سال ترجمهٔ انگلیسی آن در لندن نیز منتشر گردید. نسخه ایتالیایی کتاب تا سال ۱۹۳۷ ظاهر نشد. بعد از جنگ سیلونه نسخه کاملاً متفاوتی از کتاب به زبان ایتالیایی در سال ۱۹۵۵ منتشر کرد.
کتاب نان و شراب اولین بار در سال ۱۳۴۵ و با ترجمهی محمد قاضی به فارسی برگردانده شد و اولین اثری بود که از سیلونه به فارسی برگردانده شد.
کتاب نان و شراب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۷ با بیش از ۲۶۰۰ رای و ۲۵۰ نقد و نظر است.
داستان نان و شراب
داستان نان و شراب در زمان حکومت موسولینی اتفاق می افتد.دهقانان و روستاییان به شدت تحت فشار هستند تا آنجا توانایی انجام هیچ کاری را ندارند. کلیسا هم که به کمک دولت آمده و توانسته با باورهای خرافی مردم را آرام نگه دارد.اما قهرمان قصهی «اینیاتسیو سیلونه»، که سپینتا نام دارد، تلاش میکند که مردم را بیدار کند.
سپینا، قهرمان کتاب نان و شراب هر چند سوسیالیست است اما هرگز یک موجود حزبی دُگماتیست نیست. در تمام مدت در کار نقد خویش و انتقاد خویش است. هر چند به سوسیالیسم معتقد است اما از هماکنون آتیه آن را تحلیل میکند. اینجا نیز همان داستان همیشگی نهضت نظام مطرح است.
تا وقتی که یک نهضت به نظام تبدیل نشده پویا است و همیشه برای شنیدن حقیقت گوش، حوصله، و حتی لبخند دارد، اگر از آن سو فاشیسم هیولایی است که بی منطق میکوبد و ویران میکند، سوسیالیستها که داعیه مبارزه با آن را دارند نیز همانطور رفتار میکنند، از این رو است که قهرمان داستان نان و شراب یعنی «سپینا» در تمام مدت در جستجوی یافتن یک پایگاه اصیل و ارزشمند، حرکتی دائم دارد. وجود او به مثابه یک انقلاب دائم است که هر لحظه پویاتر و کاملتر میگردد.
بخشی از نان و شراب
دن پیچیریلی نسبتاً فربه است و پیداست که خوشخوراک و پرخور است و قیافهای گشاده و بشاش دارد. در توجیه تأخیر خود میگوید که مجبور بوده است نوشتن مقالهای را برای روزنامه اسقفنشین به اتمام برساند، و سپس به گفته میافزاید: عنوان مقاله بلای عصر ما است.
دن بنهدتو از او میپرسد: لابد مقالهای راجع به جنگ و راجع به بیکاری نوشتهای؟
دن پیچیریلی به سردی جواب میدهد: اینها مسائل سیاسی است. روزنامه اسقفنشین منحصراً درباره مسائل روحانی بحث میکند. بههرحال از جنبه روحانیت محض، بلای عصر ما به عقیده من بیعصمتی در طرز لباس پوشیدن است. مگر عقیده شما همین نیست؟
دن بنهدتو همچنان که در چشمان او خیره میشود به آرامی جواب میدهد: بلای عصر ما فقدان صفا و صمیمیت بین انسانها است، نبودن اعتماد بین آدمهاست، روح خبیث یهودا اصکریتی است که سلطه او زندگی اجتماعی و انفرادی را مسموم ساخته است.
دن پیچیریلی گریز میزند و میگوید: در قلمرو کشیشی من در طی سنوات اخیر به لطف و عنایت خداوند ترقیات معنوی عظیمی تحقق یافته بدین معنی که بر تعداد اعترافات چهل درصد و به رقم اجرای مراسم عشای ربانی سی درصد افزوده شده است.
دن بنهدتو میگوید: طفلک پیچیریلی! اول از روحانیت محض و از ترقیات معنوی دم میزنی و سپس مثل یک بقال از رقم و نسبت چند درصد سخن میگویی.
دکتر ساکا دچار یک عارضه شدید سرفه شده است. مارتا از دست برادرش عکس سال ۱۹۲۰ او را که در آن، کشیش در بین شاگردان دبیرستانیاش دیده شود میگیرد و آن را روی لبه بخاری جلو روشنایی نگاه میدارد. دکتر ساکا و کنچتینو و پیچیریلی به جزئیات آن عکس قدیمی خیره میشوند. اول هرکس بهدنبال عکس خود میگردد و بعد دوستان از دیده رفتهاش را که مدتها است دیگر ارتباط شخصی با ایشان ندارد میجوید.
قیافههای گذشته دوباره در ذهن زنده میشوند و با قیافههای فعلی که به دست خشن زندگی تصویر شدهاند تناقض دارند. کنچتینو راگو، در عکس، در صف اول است، روی زمین نشسته و پا روی پا انداخته است. موهایش از ته اصلاح شده است، صورتی ریز و گرفته و سیهچرده و حالتی شبیه به گربه دارد. چشمانش به همان حالت سابق ماندهاند ولی کاکل و ریش بزی فعلیاش او را به قیافه یک تفنگدار شهرستانی درآورده است، چنانکه کسی در ۱۵ سال قبل چنین شکل و شمایلی را برای او پیشبینی نمیکرد.
نونزیو ساکا جزو کسانی است که قیافهاش از همه کمتر تغییر کرده است، جز اینکه پیشانیاش با ریختن موهای اطراف شقیقه پهنتر شده است. او در عکس، روی نردبانی پشت سر دن بنهدتو نشسته و گردن لق و باریکش از وسط شانههای کم عرضش بیرون زده است و صورتش با آن چشمان گود رفته و آن حالت کمرویی و محوی که هنوز هم از دست نداده است خودنمایی میکند.
کنچتینو ناگهان میپرسد: بهترین شاگردان شما کدامها بودند؟
پیرمرد در جواب میگوید: بهترین شاگردان من؟ آنهایی بودند که تنها به آنچه در کتابهای مدرسه میخواندند اکتفا نمیکردند، آنهایی که عطش آموختن در ایشان فرو نمینشست.
هر سه شاگرد دیرین یکصدا درخواست میکنند که: اسم ببرید! اسم!
دن بنهدتو لبخند میزند و سپس میگوید: پیترو سپینا اکنون در کجاست و چه به سرش آمده است؟
در عکس، پیترو سپینا در طرف راست دان بنهدتو نشسته و کشیش دست روی شانه او گذاشته است. سپینا موهای سیخسیخ و چشمانی پر غرور و خشمآلود دارد و کراواتش را کج زده است.
چون کسی به دن بنهدتو جواب نداده است کشیش باز میپرسد: نگفتید پیترو سپینا چه میکند و اکنون در کجا و در کدام کشور به سر میبرد؟
هر سه جوان ناراحت میشوند و زیرچشمی بههم مینگرند. در سرتاسر بعدازظهر آن روز اعصاب مارتا بر اثر تقلای فکری به منظور اجتناب از صحبتهای ملالآور کشیده شده بود لیکن اکنون حالت خستگی و تسلیم و رضای کسانی را یافته است که فهمیده باشند کوشش بیهوده است و کاری نمیتوان کرد. پیرمرد به شخص کنچتینو خطاب میکند و با اصرار و نگرانی از او میپرسد: اگر حافظهام خوب یاری کند پیترو سپینا بهترین دوست تو بود و تو احساسی بهجز تمجید و ستایش نسبت به او نداشتی یعنی به اصطلاح عاشق او بودی. حال او در کجا است، چه خبری از او در دست است و چه میکند؟
برای آشنا شدن با کتابهای مشابه نان و شراب، بخش معرفی کتابهای دارای مضامین سیاسی و بخش معرفی داستانهای تاریخی را در وبسایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، سیاسی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، اینیاتسیو سیلونه، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب