عقاید یک دلقک

«عقاید یک دلقک» اثری است از هاینریش بل (نویسنده‌ی آلمانی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، از ۱۹۱۷ تا ۱۹۸۵) که در سال ۱۹۶۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی دلقکی به نام هانس شنیر می‌پردازد که معشوقه‌اش به دلایل مذهبی او را ترک کرده است.

درباره‌ی عقاید یک دلقک

عقاید یک دلقک کتابی نوشته‌ی هاینریش بُل نویسنده‌ی آلمانی است که در ۱۹۶۳ نوشته شده‌است. هاینریش بل با نوشتن این کتاب موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۷۲ شد.

این کتاب درباره‌ی دلقکی به نام هانس شنیر است که معشوقه‌اش، ماری، او را بابت دلایل مذهبی ترک کرده و وارد رابطه با مردی کاتولیک به نام هربرت تسوپفنر شده‌است که دارای نفوذ مذهبی و سیاسی قابل توجهی است. هانس به همین دلیل دچار افسردگی شده و مرض‌های همیشگی‌اش، مالیخولیا و سردرد تشدید یافته. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آورده‌ است. به قول خودش «دلقکی که به مشروب روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط می‌کند».

فقط دو چیز این دردها را تسکین می‌دهند: مشروب و ماری. مشروب یک تسکین موقتیست ولی ماری نه؛ ولی او رفته. سراسر داستان روایت چند ساعتی است که هانس شنیر از بوخوم به زادگاهش بن باز می‌گردد و بعد از ناامیدی عاطفی و حس تنهایی و فقری که به او دست می‌دهد برای اجرا با گیتار به ایستگاه راه‌آهن بن می‌رود. در خلال این مدت او به صورت نامنظم و غیرخطی خاطراتی را تعریف می‌کند که برای خواننده روشن می‌کند که چطور وضعیت او به این‌جا کشیده است.

این کتاب در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۶ با بیش از ۲۶۰۰۰ رای و ۱۷۰۰ نقد و نظر است. هم‌چنین باید اشاره کرد که در سال ۱۹۷۶ وویکش یاسنی کارگردان اهل جمهوری چک فیلمی از این رمان ساخته است.

ترجمه در ایران

چاپ‌های اول، دوم و سوم کتاب عقاید یک دلقک  در ایران به ترتیب در سال‌های ۱۳۴۹، ۱۳۵۳ و ۱۳۵۷ با ترجمه‌‌ی شریف لنکرانی توسط شرکت سهامی کتاب‌های جیبی صورت گرفت. بعد از انقلاب اسلامی در ایران، مؤسسات نشری دیگری ترجمه‌ی شریف لنکرانی را انتشار دادند که از جمله‌ی آن‌ها موسسه انتشاراتی امیرکبیر است. هم‌چنین ترجمه‌ی محمد اسماعیل‌زاده از این اثر توسط نشر چشمه منتشر گردیده است و همچنین انتشارات پرثوآ . شرکت نوار نسخه‌ی صوتی ترجمه‌ی شریف لنکرانی را با صدای علی عمرانی منتشر کرده‌است.

داستان عقاید یک دلقک

داستان عقاید یک دلقک از جایی شروع می‌شود که زانوی هانس در اجرای ضعیف و رقت انگیزی که در شهر بوخوم داشته‌است مجروح می‌شود. کسی که نمایش را به او سفارش داده مردی به نام کاسترت است که برای خیریه‌های مذهبی کار می‌کند. کاسترت نه تنها دستمزد هانس را کم‌تر از مقداری که پیش‌تر با او توافق کرده‌است می‌پردازد، بلکه نقدی تند علیه نمایش ضعیف او می‌نویسد و با این کار موجی از رسوایی هنری برای هانس پدید می‌آید که منجر به کنسل شدن برنامه‌های آینده‌ی او به صورت یک‌طرفه می‌گردد.

در بازگشت به بن، هانس که آدم ولخرجی است، جز یک سکه‌ی یک مارکی، که آن هم در خلال داستان با پرتاب کردن به بیرون از پنجره از دست می‌دهد، چیزی ندارد. به همین دلیل دفترچه تلفنش را باز می‌کند و شروع به تماس با آشنایان می‌گیرد. هانس نخستین بار به کینکل تلفن می‌کند و با خشم به او می‌گوید این که ماری برای بودن با مردی دیگر او را ترک کرده‌است، مصداق فحشا است و تهدید می‌کند اعضای گروه کاتولیکی که ماری را از او جدا کرده‌اند، خواهد کشت.

هانس سپس با برادرش لئو که چندی است مذهب خود را از پروتستانیسم به کاتولیسیزم تغییر داده است تلفن می‌کند.  مردی که ظاهراً منشی کلیسا هست دو مرتبه تلفن را بر می‌دارد و می‌گوید که افراد کلیسا در حال صرف وعده‌ی ناهار هستند. کشیش زومرویلد، از اعضای گروه کاتولیکی که هانس او را سخت در این که ماری ترکش کرده‌است مقصر می‌داند، با هانس تماس می‌گیرد و سعی می‌کند آتش خشم او او را فروبنشاند و به او توصیه می‌کند که ماری را فراموش کند و زن دیگری را وارد زندگی خود کند.

هانس در حین مشاجره‌ی تلفنی با زومرویلد متوجه می‌شود که ماری در آن هنگام با تسوپفنر برای ماه عسل به رم رفته است، مقصدی که به دلیل حضور پاپ در آن‌جا ماری قبلا پیشنهاد هانس برای سفر به آن را رد کرده بود. در همین اثنا تسونرر، مدیر برنامه‌های هانس، به او تلفن کرده و می‌گوید پس از اجرای ضعیفی که در بوخوم داشته باید لااقل شش ماه را دور از صحنه به سر برد.

هانس که تا قبل از آن از افسردگی عاطفی و مالیخولیا در رنج بوده‌است، با شنیدن این خبر پی می‌برد که در مخمصه‌ی بی‌پولی هم گرفتار شده‌است و با خود می‌اندیشد که از چه کسانی می‌تواند پول قرض کند. در همین اثنا پدر هانس به او سر می‌زند و پیشنهاد می‌دهد که برای تحصیل در هنرپیشگی کمدی به آموزشگاه برود و متعهد به پرداخت هزینه‌ی تحصیل او می‌شود. بعد از آن که هانس این پیشنهاد را رد می‌کند، با وجود لحظات نسبتا پراحساسی که بین پدر و پسر سپری می‌شود، پدر هانس می‌گوید که تنها حاضر است مبلغ اندکی به او کمک مالی بدهد.

با رفتن پدر، مونیکا زیلوز، زنی از گروه کاتولیکی که از قرار معلوم به هانس علاقمند است، با او تماس می‌گیرد. ولی از آن‌جا که هانس خود را موجودی «تک‌همسر» می‌داند، ارتباط خاصی بین آن‌ها شکل نمی‌گیرد. با فرا رسیدن شب لئو با هانس تماس می‌گیرد و می‌گوید که می‌تواند مبلغی در حدود شش مارک به او بدهد.

هانس در ضمن صحبت با لئو متوجه می‌شود برادرش روابط دوستانه با تسوپفنر دارد و ملاحظات مذهبی او باعث شده که از ملاقات حضوری با هانس اکراه داشته باشد. این مسئله خشم هانس را بر می‌انگیزد و به لئو می‌گوید که دیگر لازم نیست که برای ملاقات با او به خانه‌اش بیاید. هانس در این میان بارها به گذشته می‌رود و خاطراتش را می‌گوید.

بخشی از عقاید یک دلقک

دلقکی که الکل را درمان دردش قرار دهد، سقوطش از بالای شیروانی به مراتب خیلی سریع‌تر از یک شیروانی‌ساز مست اتفاق می‌افتد. وقتی با حالت مستی وارد صحنه می‌شوم، در هنگام اجرای نمایش خطاهای زیادی مرتکب می‌شوم، چون دیگر آن دقتی را که لازم است داشته باشم را ندارم و همین سبب می‌شود که دچار دامی پردردسر شوم. ی

عنی به رفتاری که روی صحنه به نمایش در می‌آورم می‌خندم، که این خود بسیار نگران کننده و ترسناک است. ولی تا موقعی که هوشیار هستم، هول و استرس قبل از روی صحنه رفتن تا زمان اجرای نمایش زیاد می‌شود (اکثراً باید با زور و هل روی صحنه بروم) و آن‌ چیزی که برخی منتقدان نامش را «شادی حیاتی پنهانی در تپش قلب» نهاده‌اند برای من چیزی جزء یک سرمای مأیوس کننده نبود که به سبب آن تبدیل به یک عروسک خیمه‌ شب‌بازی می‌شدم و ترسناک‌تر از آن زمانی بود که نخ این عروسک پاره می‌شد و من باید فقط به خودم متکی می‌شدم.

احساس می‌کنم کسانی همچون راهبان که در هنگام مراقبه به عنوان یک تارک دنیا عمیق می‌شوند هم به چنین حالتی رسیده‌اند و به عنوان یک تجربه آن را پشت سر گذاشته‌اند.

ماری همیشه با ادبیات صوفی آشنایی داشت و من خوب به یاد دارم که کلمه‌هایی مثل «تهی» و «هیچ» را بسیار تکرار می‌کرد.

از سه هفته قبل بیشتر موقع‌ها هوشیار نبودم و با نوعی اعتمادبه‌نفس دروغین و ساختگی روی صحنه حاضر می‌شدم. نتیجه این کارم خیلی زودتر از یک دانش‌آموز تنبل و سهل‌انگار خیالباف که منتظر کارنامه‌اش است، برایم آشکار شد. شش ماه مدت زیادی برای خیالبافی است.

الآن سه هفته می‌شود که دیگر گل و گلدانی در اتاقم وجود ندارد. در اواسط ماه دوم در اتاق بدون حمام سر می‌کردم و در شروع ماه سوم به‌جای کنیاک برایم مشروبات ارزان‌قیمت سفارش می‌دادند. نمایشی در کار نبود و در عوض پشت درهای بسته بر علیه من تشکیل جلسه می‌دادند. صحنه‌های عجیب و غریبی که نور بسیار کمی هم داشت را برای اجرای برنامه‌هایم انتخاب می‌کردند.

 

اگر به کتاب‌های دارای مضامینی مشابه با کتاب عقاید یک دلقک علاقه دارید، در بخش معرفی برترین آثار دارای مضامین اجتماعی در وب‌سایت هر روز یک کتاب نمونه‌های بیشتری از این نوع آثار معرفی شده‌اند. هم‌چنین برای آشنا شدن با سایر شاهکارهای ادبی جهان، می‌توانید به بخش معرفی برترین آثار ادبی جهان در وب‌سایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.