29 آبان 1401
سهرابکشی
«سهرابکشی» اثری است از بهرام بیضایی (نویسنده و کارگردان زادهی تهران، متولد ۱۳۱۷) که در سال ۱۳۸۶ منتشر شده است. این نمایشنامه روایتی از داستان رستم و سهراب در شاهنامهی فردوسی است.
دربارهی سهرابکشی
سهرابکشی نمایشنامهای است از بهرام بیضایی از دههی ۱۳۷۰ که بر اساسِ داستانِ «رستم و سهراب» از شاهنامهی فردوسی نگاشته شده است. این نمایشنامه در سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۸ نوشته شده و پیش از چاپش به صورتِ کتاب در سال ۱۳۸۶ توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، نسخهای پیشین از پارهای از آن زیرِ عنوانِ «پارههایی چند از مویهی تهمینه» در شمارهی ۵۷ مجلّهی بخارا(زمستانِ ۱۳۸۵) به چاپ رسید. این بخش، کمابیش همان پارهای بود که مژده شمسایی در ۵ دیِ ۱۳۸۵ در شبِ بخارای بهرام بیضایی خوانده بود.
اشکان غفّار عدلی سهرابکُشی را با افسانهی اُدیپ سنجیده و پسرکشی در نمایشنامهی بیضایی را تمثیلی از شکستِ «تجدّد» برابرِ «سنّت» در ایران دانسته است. یضایی در یک سخنرانی در ۱۴ مارسِ ۲۰۱۳ در دانشگاه استنفورد در پاسخِ پرسشی گفته که این دست تحلیلهای داستانهای کهن، که نمونههایی از پیر پائولو پازولینی دارد تا سپستر در ایران، چندان معتبر نیست.
باید اشاره کرد که سالِ ۱۳۸۸ بیضایی میخواست این نمایشنامه را در تهران به نمایش درآورد، که اجازهی دولتی نیافت، و این کار دیگر مقدورش نشد.
نمایشنامهی «سهرابکشی» در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۷ با حدود ۳۰۰ رای و ۴۵ نقد و نظر است.
داستان سهرابکشی
داستان زیبای رستم و سهراب قصه ای است که سرآغاز آن به علاقمند شدن رستم، پهلوان ایرانی، به دختر شاه سمنگان یعنی تهمینه بر می گردد. حاصل عشق رستم و تهمینه، پسری است به نام سهراب که بر و بازوی پدر را به میراث برده است. سهراب جوان در صدد ملاقات با رستم، از جانب تورانیان به ایران می آید و این دیدار به آن صورتی که باید، پیش نمی رود. رستم برای کمک به لشکر ایران و مقابله با تورانیان از سیستان رهسپار میدان جنگ می شود و در آنجا نبردی میان پدر و پسر صورت می گیرد.
جنبه ای که «بهرام بیضایی» در نمایشنامهی «سهراب کشی» مورد توجه قرار داده، آگاه بودن رستم به وجود پسری است که به هر طریقی او را به هویت خود راهنمایی کرده و به این شکل بعد دیگری از تراژدی این داستان برجسته می شود. “بیضایی” نیز به ابهام موجود در پایان این قصه وفادار مانده اما اثر را به صورتی به نگارش درآورده که گویی پشت صحنه ای از اتفاقات اصلی قصه است. آنجا میدان جنگ بود و اینجا میدان محاکمه؛ اما آیا این قصه ی محاکمه ی پدر است یا پسر؟
بخشهایی از سهرابکشی
در میان، جنگجامهای خونآلود بر زمین؛ دشنهی خونین بر آن. سُهراب بر سَرِ آن ایستاده؛ بیتکان؛ و با توریِ سپیدی که بر چهره افکنده. هنگامهداران و بَرخوانان ــ به هنگام ــ غلتان و آرام از زمین برمیخیزند؛ یا لغزان و سایهوار از گوشه و کنار بر هنگامه پای میکشند.
جامهها یکسان؛ تنها سُرخی بر دستهای رستم است، و پهلوی سُهراب، و نیز بر تَنکش. هر بَرخوان ــ نیز ــ هنگامهداری است؛ و تنها آنگاه که کسی را مینمایاند نشانهای از وِی بر خود میافزاید چون تاجی، زرهی، کلَهخودی، تازیانهای، مگسپرانی، شمشیر یا درفش یا سپری؛ و چون کار گذشت آن را از خود دور میکنَد. هنگامهداران چیزها را به هنگام میآوَرَند و میبَرَند، و نواها و فغانهای بازی را درمیآوَرَند. هر بَرخوان بَرخوانیِ خود را پَرِ کمر دارد؛ و سخنان میتواند همه از رو خوانده شود.
………………………….
تهمینه: تو را بس نبود فرزندِ مادرِ خود بودن؟ اینهمه از آن آمد که خواستی پدر بشناسی! ای خوشا نادانی! بسیاری نمیدانند پدرْشان کیست؛ و زندگی دراز میکنند به خوشخواری! تو چرا چنین نکردی؟ [میغُرّد] سَرْانجامِ شناختن اگر اینست، ای کاش پسری هرگز پدر نشناسد!
[زنان واج میخوانند و با دو دستِ چلیپاوار بر سینهها میکوبند ـ] [یکهخورده] گفتید به دستِ پدرَش؟ برای کشتنِ من دستیکی کردهاید؛ شما پور و پدر! [خروشان] مرگ شما را به هم رسانید و زندگانی نَه؟ [یکباره ــ خیزان ــ دشنهی پیکر را از کمرگاهِ وِی میکشد و میغریوَد ـ] کاش سَرْانجامِ تو را سَرْی بودی و انجامی؛ تا سَرَش جدا میکردَم از انجام!
اگر به نمایشنامهی «سهرابکشی» علاقه دارید، برای آشنایی با دیگر آثار این نویسنده به بخش معرفی آثار بهرام بیضایی در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید. همچنین در بخش معرفی بهترین فیلمنامهها و نمایشنامهها میتوانید نمونههای بیشتری از این نوع آثار را بیابید.
ممنون از شما که فیلم نامه و نمایش نامه هم معرفی می کند.
سهراب کشی یکی از بهترین نمایش نامه هایی است که تا کنون خوانده ام.