کافکا در کرانه

«کافکا در کرانه» اثری است از هاروکی موراکامی (نویسنده‌ی ژاپنی، متولد ۱۹۴۹) که در سال ۲۰۰۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت دو داستان موازی مرتبط با دو فرد به نام‌های کافکا و ناکاتا می‌پردازد.

درباره‌ی کافکا در کرانه

کافکا در کرانه  یا کافکا در ساحل یا  رمانی است از نویسنده ژاپنی، هاروکی موراکامی که اولین بار در سال ۲۰۰۲ به ژاپنی و در سال ۲۰۰۵ به انگلیسی منتشر شده است

پس از انتشار رمان، نشر ژاپنی رمان از خوانندگان خود خواست سؤالات‌شان را درباره معنای کتاب در وب‌سایت آن مطرح کنند. موراکامی خود شخصاً به ۱۲۰۰ سوال از ۸۰۰۰ سؤال مطرح‌شده پاسخ داد.

در یک مصاحبه منتشرشده در وب‌سایت انگلیسی کتاب، موراکامی می‌گوید که: «راز فهم رمان در چندباره خواندن آن نهفته است. کتاب شامل چندین معما می‌شود اما راه‌حلی تدارک دیده نشده؛ در عوض چندی از معماها ترکیب شده‌اند و از طریق تعامل با احتمال‌ها شکل می‌گیرند. پاسخ‌ها برای هر خواننده متفاوت خواهد بود. راه دیگر در نظر گرفتن عملکرد معماها به‌عنوان بخشی از پاسخ است. توضیحش مشکل است اما بالأخره این همان رمانی است که شروع به نوشتنش کردم.»

رمان کافکا در کرانه ۷۹ درصد آرا را از وبسایت آی‌دریم‌بوکس بر اساس ۳۱ نقد از منقدان حوزه‌ی کتاب دریافت کرد. جان آپدایک امتناع از مطالعه این کتاب را غیرممکن و خود کتاب را «ورزدهنده ذهن» خوانده‌است. ترجمه انگلیسی کتاب در سال ۲۰۰۶ توسط فیلیپ گابریل صورت گرفت و برنده جایزه‌ی ترجمه مونث‌کلاب شد. این رمان در مجموع نقدهای مثبتی دریافت کرد و تحسین شد. از افتخارات دیگر که کتاب دریافت کرد به قرار گرفتن در میان ده کتاب سال نیویورک تایمز و کتاب فانتزی سال شدن اشاره کرد.

کتاب کافکا در کرانه در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۴ با بیش از ۴۰۲ هزار رای و ۳۱ هزار نقد و نظر است.

در ایران، دو ترجمه‌ی فارسی از این کتاب به طور همزمان در سال ۱۳۸۶ منتشر شدند. ترجمه گیتا گرکانی توسط انتشارات نگاه با نام کافکا در ساحل و ترجمه مهدی غبرائی توسط انتشارات نیلوفر با نام کافکا در کرانه به چاپ رسیده‌اند.

داستان کافکا در کرانه

رمان کافکا در کرانه از دو خط داستانی مجزا اما مرتبط به هم تشکیل شده است. روایت به‌طور مداوم در میان این دو خط داستانی جلو و عقب می‌رود و نحوه روایت به‌طور مرتب عوض می‌شود. فصل‌های فرد، داستان کافکای ۱۵ ساله را روایت می‌کند که از خانه پدرش فرار می‌کند تا از نفرین ادیپی‌اش فرار و هم‌چنین مادر و خواهرش را پیدا کند.

بعد از یک‌سری اتفاقات او پناهگاه آرامی می‌یابد، یک کتاب‌خانه خصوصی در تاکاماتسو که از راه دور توسط خانم سائکیِ گوشه‌گیر و کتاب‌دار بااستعداد و خوش‌برخورد، هوشیما، اداره می‌شود. او روزهایش را به خواندن ترجمه آزاد ریچارد فرانس برتون از کتاب هزار و یک شب و مجموعه آثار ناتسومه ساسه‌کی می‌گذراند تا این‌که پلیس جستجویی را به‌دنبال او به منظور ارتباط با یک قتل وحشیانه آغاز می‌کند.

فصل‌های زوج، داستان ناکاتا است. او دارای توانایی‌های مرموز و غریبی است. او یک کار پاره‌وقت در سال های پیری‌اش پیدا کرده است: یافتن گربه‌ها.(قبل‌تر در کتاب وقایع‌نگاری پرنده کوکی موراکامی در بخشی از داستان، جستجوی گربه‌های گمشده وجود دارد).

یک مورد از جستجوهای ناکاتا به‌دنبال گربه‌های گمشده، او را از خانه‌اش دور می‌کند و وارد مسیری می‌کند که برای نخستین بار است که آن را طی می‌کند. او با یک راننده کامیون به اسم هوشینو همراه می‌شود که او را در ابتدا به عنوان مسافر سوار می‌کند اما در ادامه بسیار دل‌بسته پیرمرد می‌شود.

بخشی از کافکا در کرانه

جنگ که دربگیرد، خیلی‌ها مجبورند سرباز بشوند. سلاح به دست می‌گیرند و می‌روند جبهه و ناچار می‌شوند سربازهای طرف دیگر را بکشند. هرچه بیشتر بتوانند. هیچ‌کس عین خیالش نیست که دوست داری دیگران را بکشی یا نه. کاری است که ناچاری بکنی. وگرنه خودت کشته می‌شوی. جانی واکر با انگشت به سینه‌ی ناکاتا اشاره کرد. گفت: «بنگ! تاریخ انسان در یک کلمه».

بستن چشم‌هایت چیزی را عوض نمی‌کند. چون نمی‌خواهی شاهد اتفاقی باشی که می‌افتد، هیچ‌چیز ناپدید نمی‌شود. درواقع دفعه‌ی بعد که چشم واکنی، اوضاع بدتر می‌شود. دنیایی که تویش زندگی می‌کنیم این‌جور است، آقای ناکاتا. چشمانت را باز کن. فقط بزدل چشم‌هایش را می‌بندد. چشم بستن و پنبه در گوش چپاندن باعث نمی‌شود زمان از حرکت بایستد.

انسان تقدیر خود را انتخاب نمی‌کند. تقدیر انسان را برمی‌گزیند. این پایه‌ی جهان‌بینی درام یونانی است و معنای تراژدی -بنا به قول ارسطو- از بازی روزگار ناشی می‌شود، نه از نقطه‌ضعف قهرمان، بلکه از صفات خوبش. می‌دانی می‌خواهم به کجا برسم؟ مردم نه با نقایص خود، بلکه با فضایل خود هرچه بیشتر به سوی تراژدی کشانده می‌شوند. اودیپوس رکس سوفوکلس یک مثال بارز است. اودیپوس نه به سبب کاهلی و حماقت، بلکه به علت شهامت و صداقت به سوی تراژدی کشانده می‌شود. بنابراین نتیجه‌ی ناگزیر طنز تلخ یا همان بازی روزگار است.

کتابخانه مثل خانه دومم بود. شاید از آنجایی که در آن زندگی می‌کردم خانه‌ای واقعی‌تر بود. من که هر روز به آنجا می‌رفتم، با همه‌ خانم‌های کتابداری که آنجا کار می‌کردند آشنا شدم. اسمم را می‌دانستند و همیشه می‌گفتند سلام. هرچند من خیلی خجالتی بودم و به ندرت جواب می‌دادم.

هنگام ساختن این کتابخانه سرپرست خانواده تصمیم گرفت سبک ساده و ظریف دلخواه هنرمندان کیوتو را دنبال نکند و به جای آن طرح را بیشتر شبیه خانه‌های روستایی از کار درآورد. با اینحال، چنانکه می‌بینید، به رغم ساختار گستاخانه‌ی بنا، مبل و اثاث و قاب تصویرها از ظرافت و تجمل برخوردار است. مثلا کنده‌کاریهای این قاب‌های چوبی بسیار ظریف است. تمام استادان صنایع دستی شیکوکو جمع شدند تا در ساختن این بنا کار کنند.

 

اگر به کتاب کافکا در کرانه علاقه دارید، برای آشنایی با سایر آثار مشابه، بخش‌های معرفی کتاب‌های فلسفی و معرفی رمان‌های تخیلی را در وب‌سایت هر روز یک کتاب ببینید.