«خدمتکار آقای کارنگی» رمانی است از ماری بندیکت (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۶۸) که در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است. این کتاب به روایت سیر تحول شخصیتی اندرو کارنگی، میلیاردر و نیکوکار مهاجر آمریکایی، میپردازد.
دربارهی خدمتکار آقای کارنگی
کتاب خدمتکار آقای کارنگی نوشتهی ماری بندیکت (با نام اصلی هیثر ترل) که یکی از پرفروشترینهای یو اس ای تودی محسوب میشود، شما را با سیر تحول شخصیتی یکی از بزرگترین نیکوکاران آمریکا یعنی اندرو کارنگی آشنا میسازد. تحول این شخصیت بزرگ تاریخی به دستان یک زن رقم میخورد، زن مهاجری که با هویت جعلی در منزل کارنگی مشغول به کار میشود و برای کارفرمای خود عشق و محبت به ارمغان میآورد.
در حقیقت، دو روایت مختلف دربارهی زندگی اندرو کارنگی وجود دارد: اول، کارگر مهاجری که از فرط فقر همراه با خانوادهی خیاطش به آمریکا مهاجرت کرد و تبدیل به یک میلیاردر خودساختهی حقیقی و بزرگترین غول فولاد جهان شد؛ دوم، اولین میلیارد جهان که یک نیکوکار و خیّر واقعی نام گرفت و تقریباً نود درصد ثروتش، معادل ۵.۲ میلیارد دلار امروزی را به بنیادهای خیریهی مختلف اهدا کرد.
اما روایت سومی هم وجود دارد که در خدمتکار آقای کارنگی به آن پرداخته شده است. روایت زنی که باعث شد اندرو کارنگی از یک صنعتگر تشنهی قدرت، تبدیل به اولین نیکوکار حقیقی جهان شود. کلارا کلی، خدمتکار و معشوق آقای کارنگی که حضورش در زندگی او، باعث شد تا اندرو کارنگی تبدیل به مردی شود که امروز جهان میشناسد. اما پیش از آنکه رابطهی کلارا و اندرو تبدیل به یک رابطهی عاشقانه شود، کلارا راز بزرگی در سینهی خود دارد: او در حقیقت دختر یک کشاورز فقیر است که خود را به عنوان کلارا کلی یک خدمتکار باتجربهی ایرلندی که ناپدید شده بود جا زده است.
رمان پرفروش خدمتکار آقای کارنگی با توصیفات دقیق و جذابی که ارائه میدهد شما را با خود به قرن نوزدهم آمریکا میبرد و با یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخ و عشق او آشنا میسازد، عشقی که زندگی او و بسیاری از انسانها را تغییر میدهد.
کتاب خدمتکار آقای کارنگی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۵ با بیش از ۵۴ هزار رای و ۴۷۰۰ نقد و نظر است.
داستان خدمتکار آقای کارنگی
در رمان خدمتکار آقای کارنگی، کلارا کلی آنطور که دیگران تصور میکنند نیست؛ او خدمتکار باتجربهای به شمار نمیآید که برای کار در یکی از بزرگترین خانههای پیتسبورگ استخدام شده باشد. او یک دختر کشاورز فقیر است که نه جایی برای رفتن دارد و نه پولی در جیب! شخصیت اصلی رمان جذاب و خواندنی خدمتکار آقای کارنگی گمنام زنیست که گم شده و کلارا تصمیم دارد با دزدیدن هویت او پول بازگشت به خانه را به دست بیاورد.
کلارا با هویت جدید خود به خانهی اندرو کارنگی راه مییابد! اما اندرو کارنگی چه کسی است؟ او یکی از مشهورترین نیکوکاران و سرمایهداران اسکاتلندیتبار آمریکایی محسوب میشود که همچنان با کارهای خیرش شناخته میشود و ماری بندیکت این شخصیت حقیقی را در رمان خود جای داده است و شما از نگاه کلارا با وی آشنا میشوید و میبینید که این زن چگونه صنعتگری بیرحم را به اولین نیکوکار حقیقی جهان تبدیل میکند.
بخشی از کتاب خدمتکار آقای کارنگی
خانم سیلی به من خیره شد. گویی میتوانست ورای لباس مندرس و ورای داستانی را که شروع به گفتنِ آن کرده بودم ببیند و در عمق آن، هویت واقعیام را مشاهده کند. اعتمادبهنفس کاذبی که داشتم شروع به فروپاشیدن کرد. ترس جای آن را گرفت. میدانستم اگر کم میآوردم و مثل آن کلارا کلی که وانمود میکردم هستم به چشمان خانم سیلی نگاه نمیکردم، این فرصت را از دست میدادم. موهبتی که خانم سیلی در دستان خود داشت یک شغل خوب بود. این شغل غیرقابلتصور اکنون در دسترسم بود اما ممکن بود برای همیشه آن را از دست بدهم.
آیا جرئت داشتم دروغهایم را ادامه دهم تا خانم سیلی را مجاب کنم؟ چه پیشنهاد شغلی دیگری داشتم؟ نباید این فرصت را از دست میدادم.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «خانم سیلی، خیلی معذرت میخواهم که با این وضعیت اسفناک به منزل شما آمدهام. میدانم درمورد سختی سفر و تأثیرات آن روی لباسهایم به شما توضیح دادهام اما میدانم این بهانهی خوبی برای شرایط نامناسبم نیست، مخصوصاً اینکه آمدهام پیش شما.» به اطراف اتاقنشیمن خانم سیلی نگریستم، با کمال تعجب نسبت به سیاهی شهری که در آن ساکن بود، خانهی مرتبی داشت.
در مسیر کوتاهی که از کالسکه تا محل استقرار خانم سیلی طی کردم کثیفیهای بسیاری دیدم که تابهحال تصورش را هم نمیکردم. دود سیاه مدام از دودکشهای بلند خارج میشد. ساختمانها بهخاطر هوای پر از دوده، خاکستری شده بودند و قاب سفید کاغذهایی که روی دیوارها چسبانده شده بودند طرحی شبیه ارواح ساخته بودند. چرا تابهحال کسی به من نگفته بود که صنعتی شدن چه جهنمی بود؟
از روی احترام و البته خجالت بهسرعت چشمانم را پایین انداختم و منتظر پاسخش ماندم.
خانم سیلی جوابی نداد و من هم جرئت نکردم بالا را نگاه کنم. آیا داشت بر اساس وضعیت لباسهایم که از قبل کثیف بودند و طی چند ساعتی که در پیتسبرگ بودم، به دلیل آلودگی هوا سیاهتر هم شده بودند، قضاوتم میکرد؟ آیا داشت لهجهام را با لهجهی نسبتاً امروزی مقایسه میکرد؟ آیا داشت اعتبار شرکت خدماتی سطحبالای خود را با هزینهای که سر قمار من متحمل میشد میسنجید؟ از صحبتهای بریدهبریدهای که بین دوشیزه کوئین و کوین در آن سفر هشتروزه ردوبدل شده بود، متوجه شدم که حدسم درست بود. خانم سیلی صاحب برجستهترین شرکت خدماتی شهر بود.
خانمهای شهر که بهدنبال خدمتکاران آموزشدیدهی خاص بودند به این شرکت میرفتند و با پرداخت هزینه، فرد مدنظرشان را تحویل میگرفتند. خانم سیلی به خودش افتخار میکرد، برای اینکه کار خدمهاش خوب بود و نیز به این خاطر که برای هرکس معرفینامهای کتبی داشت که آن را «ویژگیها» مینامید. کلارا کلی واقعی حتماً ویژگیهای درجهیک داشت که اکنون بهخاطر لباسهای من به خطر افتاده بود.
صبر خصلتی بود که بهسختی به دست آورده بودم اما فرصت بروز این ویژگی فقط زمانی به من داده میشد که به فردی تبدیل بشوم که خانم سیلی میخواست. زمانی که چشمانش از کثیفی لباسهایم بهسمت صورتم حرکت کرد، بدون اینکه سکوت یا حالت تأسف خود را بشکنم به او نگاه کردم. چشمانمان به هم گره خورد. میدانستم به من مشکوک بود. به داستان، لهجه و فروتنیام مشکوک بود اما میخواست مرا باور کند. شاید مجبور بود.
برای همین خطر کرد.
اگر به کتابهایی شبیه به خدمتکار آقای کارنگی علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین داستانهای ادبیات جهان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای این آثار آشنا شوید.
15 دی 1401
خدمتکار آقای کارنگی
«خدمتکار آقای کارنگی» رمانی است از ماری بندیکت (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۶۸) که در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است. این کتاب به روایت سیر تحول شخصیتی اندرو کارنگی، میلیاردر و نیکوکار مهاجر آمریکایی، میپردازد.
دربارهی خدمتکار آقای کارنگی
کتاب خدمتکار آقای کارنگی نوشتهی ماری بندیکت (با نام اصلی هیثر ترل) که یکی از پرفروشترینهای یو اس ای تودی محسوب میشود، شما را با سیر تحول شخصیتی یکی از بزرگترین نیکوکاران آمریکا یعنی اندرو کارنگی آشنا میسازد. تحول این شخصیت بزرگ تاریخی به دستان یک زن رقم میخورد، زن مهاجری که با هویت جعلی در منزل کارنگی مشغول به کار میشود و برای کارفرمای خود عشق و محبت به ارمغان میآورد.
در حقیقت، دو روایت مختلف دربارهی زندگی اندرو کارنگی وجود دارد: اول، کارگر مهاجری که از فرط فقر همراه با خانوادهی خیاطش به آمریکا مهاجرت کرد و تبدیل به یک میلیاردر خودساختهی حقیقی و بزرگترین غول فولاد جهان شد؛ دوم، اولین میلیارد جهان که یک نیکوکار و خیّر واقعی نام گرفت و تقریباً نود درصد ثروتش، معادل ۵.۲ میلیارد دلار امروزی را به بنیادهای خیریهی مختلف اهدا کرد.
اما روایت سومی هم وجود دارد که در خدمتکار آقای کارنگی به آن پرداخته شده است. روایت زنی که باعث شد اندرو کارنگی از یک صنعتگر تشنهی قدرت، تبدیل به اولین نیکوکار حقیقی جهان شود. کلارا کلی، خدمتکار و معشوق آقای کارنگی که حضورش در زندگی او، باعث شد تا اندرو کارنگی تبدیل به مردی شود که امروز جهان میشناسد. اما پیش از آنکه رابطهی کلارا و اندرو تبدیل به یک رابطهی عاشقانه شود، کلارا راز بزرگی در سینهی خود دارد: او در حقیقت دختر یک کشاورز فقیر است که خود را به عنوان کلارا کلی یک خدمتکار باتجربهی ایرلندی که ناپدید شده بود جا زده است.
رمان پرفروش خدمتکار آقای کارنگی با توصیفات دقیق و جذابی که ارائه میدهد شما را با خود به قرن نوزدهم آمریکا میبرد و با یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخ و عشق او آشنا میسازد، عشقی که زندگی او و بسیاری از انسانها را تغییر میدهد.
کتاب خدمتکار آقای کارنگی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۵ با بیش از ۵۴ هزار رای و ۴۷۰۰ نقد و نظر است.
داستان خدمتکار آقای کارنگی
در رمان خدمتکار آقای کارنگی، کلارا کلی آنطور که دیگران تصور میکنند نیست؛ او خدمتکار باتجربهای به شمار نمیآید که برای کار در یکی از بزرگترین خانههای پیتسبورگ استخدام شده باشد. او یک دختر کشاورز فقیر است که نه جایی برای رفتن دارد و نه پولی در جیب! شخصیت اصلی رمان جذاب و خواندنی خدمتکار آقای کارنگی گمنام زنیست که گم شده و کلارا تصمیم دارد با دزدیدن هویت او پول بازگشت به خانه را به دست بیاورد.
کلارا با هویت جدید خود به خانهی اندرو کارنگی راه مییابد! اما اندرو کارنگی چه کسی است؟ او یکی از مشهورترین نیکوکاران و سرمایهداران اسکاتلندیتبار آمریکایی محسوب میشود که همچنان با کارهای خیرش شناخته میشود و ماری بندیکت این شخصیت حقیقی را در رمان خود جای داده است و شما از نگاه کلارا با وی آشنا میشوید و میبینید که این زن چگونه صنعتگری بیرحم را به اولین نیکوکار حقیقی جهان تبدیل میکند.
بخشی از کتاب خدمتکار آقای کارنگی
خانم سیلی به من خیره شد. گویی میتوانست ورای لباس مندرس و ورای داستانی را که شروع به گفتنِ آن کرده بودم ببیند و در عمق آن، هویت واقعیام را مشاهده کند. اعتمادبهنفس کاذبی که داشتم شروع به فروپاشیدن کرد. ترس جای آن را گرفت. میدانستم اگر کم میآوردم و مثل آن کلارا کلی که وانمود میکردم هستم به چشمان خانم سیلی نگاه نمیکردم، این فرصت را از دست میدادم. موهبتی که خانم سیلی در دستان خود داشت یک شغل خوب بود. این شغل غیرقابلتصور اکنون در دسترسم بود اما ممکن بود برای همیشه آن را از دست بدهم.
آیا جرئت داشتم دروغهایم را ادامه دهم تا خانم سیلی را مجاب کنم؟ چه پیشنهاد شغلی دیگری داشتم؟ نباید این فرصت را از دست میدادم.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «خانم سیلی، خیلی معذرت میخواهم که با این وضعیت اسفناک به منزل شما آمدهام. میدانم درمورد سختی سفر و تأثیرات آن روی لباسهایم به شما توضیح دادهام اما میدانم این بهانهی خوبی برای شرایط نامناسبم نیست، مخصوصاً اینکه آمدهام پیش شما.» به اطراف اتاقنشیمن خانم سیلی نگریستم، با کمال تعجب نسبت به سیاهی شهری که در آن ساکن بود، خانهی مرتبی داشت.
در مسیر کوتاهی که از کالسکه تا محل استقرار خانم سیلی طی کردم کثیفیهای بسیاری دیدم که تابهحال تصورش را هم نمیکردم. دود سیاه مدام از دودکشهای بلند خارج میشد. ساختمانها بهخاطر هوای پر از دوده، خاکستری شده بودند و قاب سفید کاغذهایی که روی دیوارها چسبانده شده بودند طرحی شبیه ارواح ساخته بودند. چرا تابهحال کسی به من نگفته بود که صنعتی شدن چه جهنمی بود؟
از روی احترام و البته خجالت بهسرعت چشمانم را پایین انداختم و منتظر پاسخش ماندم.
خانم سیلی جوابی نداد و من هم جرئت نکردم بالا را نگاه کنم. آیا داشت بر اساس وضعیت لباسهایم که از قبل کثیف بودند و طی چند ساعتی که در پیتسبرگ بودم، به دلیل آلودگی هوا سیاهتر هم شده بودند، قضاوتم میکرد؟ آیا داشت لهجهام را با لهجهی نسبتاً امروزی مقایسه میکرد؟ آیا داشت اعتبار شرکت خدماتی سطحبالای خود را با هزینهای که سر قمار من متحمل میشد میسنجید؟ از صحبتهای بریدهبریدهای که بین دوشیزه کوئین و کوین در آن سفر هشتروزه ردوبدل شده بود، متوجه شدم که حدسم درست بود. خانم سیلی صاحب برجستهترین شرکت خدماتی شهر بود.
خانمهای شهر که بهدنبال خدمتکاران آموزشدیدهی خاص بودند به این شرکت میرفتند و با پرداخت هزینه، فرد مدنظرشان را تحویل میگرفتند. خانم سیلی به خودش افتخار میکرد، برای اینکه کار خدمهاش خوب بود و نیز به این خاطر که برای هرکس معرفینامهای کتبی داشت که آن را «ویژگیها» مینامید. کلارا کلی واقعی حتماً ویژگیهای درجهیک داشت که اکنون بهخاطر لباسهای من به خطر افتاده بود.
صبر خصلتی بود که بهسختی به دست آورده بودم اما فرصت بروز این ویژگی فقط زمانی به من داده میشد که به فردی تبدیل بشوم که خانم سیلی میخواست. زمانی که چشمانش از کثیفی لباسهایم بهسمت صورتم حرکت کرد، بدون اینکه سکوت یا حالت تأسف خود را بشکنم به او نگاه کردم. چشمانمان به هم گره خورد. میدانستم به من مشکوک بود. به داستان، لهجه و فروتنیام مشکوک بود اما میخواست مرا باور کند. شاید مجبور بود.
برای همین خطر کرد.
اگر به کتابهایی شبیه به خدمتکار آقای کارنگی علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین داستانهای ادبیات جهان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای این آثار آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ماری بندیکت، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب