«جزء از کل» اثری است از استیو تولتز (نویسندهی استرالیایی، متولد ۱۹۷۲) که در سال ۲۰۰۸ منتشر شده است. این کتاب داستان زندگی دو نسل از خانوادهای معمولی در استرالیا را روایت میکند که اتفاقات و رخدادهای مختلف آنها را تحت تاثیر قرار میدهند.
دربارهی جزء از کل
جزء از کل رمانی نوشته استیو تولتز است که در سال ۲۰۰۸ نوشته شدهاست. این کتاب دربارهی خانواده عجیب و غریب دین و اطرافیان و آشنایان آنها است. رمان جزء از کل به عنوان اثر برگزیدهی جایزه بوکر معرفی شدهاست. به گمان بسیاری از متخصصان کتاب جز از کل بزرگترین رمان تاریخ استرالیا است.
کایلی اسمیت در روزنامه والاستریت جورنال دربارهی کتاب جزء از کل نوشه است:
این رمان به گونهای آشوبگرانه سرگرمکننده و بامزه است خواند که نادیده گرفتن آن از نادیده گرفتن دستهای توله سگ بازیگوش سختتر و حتی چندین برابر از آنها سرگرمکننده و درگیرکننده تر است.
لان برام از روزنامه کوریر میل بیان کردهاست:
هر قسمت از کتاب پند و سخن قصاری قابل نقل قول کردن دارد که به صورت یک مشاهده دقیق و سرزنده از رفتارهای انسانی نوشته شدهاست، و آن را یک اثر هفتصد صفحهای کلاسیک مدرن خواند.
همچنین در نقدی دربارهی این اثر آمدهاست:
این کتاب تنها یک رمان جذاب نیست بلکه اظهارنظرهایی فلسفی دربارهی زندگی بشر است که با قلم جادویی به نگارش درآمده است. نویسنده شخصیتهای این قصه را باکمی اغراق در میان داستانی پرفرازونشیب قرار داده و آنها را محکوم به زندگی و ادامهی حیات کردهاست. این رمان بلند دربارهی آزادی، روح، عشق، مرگ و معنای زندگی صحبت میکند.
همچنین در نقدی دیگر دربارهی این اثر آمده است:
از نظر داستاننویسی، نویسنده سنگ تمام گذاشته و در هر صفحه یا هر دو صفحه، وقایع و اتفاقات داستانی زیادی را قطار کرده که اگرچه علت شان دیوانگی و بی منطقی شخصیت هاست، ولی با منطق و محاسبه درست نویسنده، در جایگاه خود قرار گرفتهاند. از این نظر، «جزء از کل» میتواند سرمشق خوبی برای داستان و رمان نویسان جوان کشورمان باشد تا نمونه مناسبی مانند این اثر را در مورد استفاده صحیح از وقایع و اتفاقات داستانی، ببینند.
کتاب جزء از کل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۴ با بیش از ۲۰ هزار رای و حدود ۳ هزار نقد و نظر است.
در ایران نسخهی فارسی این اثر به قلم پیمان خاکسار سال ۱۳۹۳ در نشر چشمه منتشر شدهاست. این رمان در شمار آثار پرفروش دهه نود خورشیدی در ایران بوده به طوری که هفتادمین چاپ این اثر در سال ۱۴۰۰ منتشر شدهاست.
داستان جزء از کل
داستان زندگی دو نسل یک خانواده استرالیایی را از زبان دو نفر روایت میکند. گستره روایت آن از جنگ جهانی تا الآن را در بر میگیرد و همه افراد این خانواده نسبتی با جنون دارند. نویسنده در رمان جزء از کل به شرح زندگی دو نسل خانواده «دین» میپردازد. اعضاء این خانواده به عنوان خانوادهای عجیبوغریب در استرالیا شناخته شدهاست که گاه هم دست به جنایهایی ترسناک میزنند. شخصیتهای «مارتین دین»، «تری دین» و «جسپر دین» سه شخصیت محوری و اضلاع مثلث این رمان محبوب هستند. روایت دوره زمانی جنگ جهانی دوم تا اوایل قرن بیست و یکم در استرالیا، پاریس و تایلند را در بر میگیرد.
«مارتین» و «تری» برادرانی در خانواده معمولی استرالیایی هستند. زندگی عادی مانند دیگر مردم دارند اما پس از مدتی «تری» به یکی از محبوبترین شخصیتهای ورزشی استرالیا بدل میشود و شمار زیادی از افراد را تحت تأثیر قرار میدهد. قهرمان داستان در ادامه زندگیاش با تبهکار استرالیایی گره میخورد و راهی زندان میشود.
«مارتین»، برادر او پس از سوزاندن کل شهر در حالی که در این فکر است برادرش در سلول انفرادی تاریک زندان شهر در حال سوختن است و او را برای همیشه ازدستدادهاست خانه خود را ترک میکند و با فصل جدیدی از زندگی در پاریس روبهرو میشود.
«مارتین دین» شخصیت متفکر و عجیب داستان «جزء از کل» در فرایند روایت مدام در حال کنکاش و واکاوی شخصیت خود و دیگران است. او ذهنی مملو از سؤال دارد. او شخصیتی خود درگیر دارد که مدام با چالشهای خلقت انسان و وجود درگیر است. او دنبال آن است بداند چرا انسان به وجود آمدهاست و درنهایت سرنوشت او چیست؟
او باوجود تمام این اندیشههای بیپاسخ، در جوانی در شهر پاریس با موجودی به نام «جاسپر دین»، پسرش روبهرو میشود و خود را در مقام تربیت و تعلیم یک بشر دیگر میبیند. زندگی این پدر و پسر که شبیه به خطی موازی است داستان پرکشش «جزء از کل» را شکل میدهد.
بخشی از جزء از کل
فکر وحشتناکی بود، این که بالاخره یک روز خواهد مرد، این که قولی داده بودم که دیگر داشت خفهام میکرد.
چه طور میتوانستم این مسیر را بروم بیآنکه این زشتترین فکر را از سرم دور کنم: «هی، مامان، زود باش بمیر!» تری گفت دیگر نروم خانهاش. بنا بر اصرار او، بسته به فصل، موقع کریکت یا راگبی همدیگر را میدیدیم. در طول بازیها تری جزئیات گروتسک تعاونی دموکراتیک را برایم شرح میداد: این که چه طور همیشه شیوهشان را تغییر میدادند. هرگز یک کار را دو بار نمیکردند، یا اگر میکردند از یک مسیر دیگر میرفتند.
مثلاً یکبار دو بانک را پشت سر هم زده بودند. اولی صبح بوده و همه کلاه دوچشمی سرشان گذاشتهاند و کارمندها و مشتریها را وادار کردهاند دمر بخوابند روی زمین. دومی زمان ناهار بوده و ماسک گوریل گذاشتهاند و موقع دزدی فقط باهم روسی حرف زدهاند و کارمندها و مشتریها را وادار کردهاند دستبهدست هم بدهند و به شکل دایره بایستند. سریع بودند. موفق بودند. و از همه مهمتر، ناشناس بودند. این ایدهی هری بود که تمام اعضای باند چند زبان باد بگیرند، حالا نه کامل، در حدی که برای دزدی لازم است:
«پول رو بده.» «به شون بگو دستاشون رو بگیرن بالا.» «بریم.» از این جور چیزها. هری نابغهی گمراه کردن ملت بود. مایهی تعجب بود که اینهمه حبس کشیده بود. چند تا خبرچین پلیس هم پیدا کرده بود و به شان اطلاعات غلط میداد. برای یکی دو دشمن قسمخوردهی هری همفکری کرده بودند، در آسیبپذیرترین حالت به شان حمله میکردند، وقتی که بیشتر از دو غذا روی اجاق داشتند.
تنها مشکل تأسیس تعاونی دموکراتیک، آرزوی دیرینهی هری، تشدید پارانویای بیهمتایش بود. کسی نمیتوانسته برود پشتش! تمام مدت جوری راه میرفته که پشتش به دیوار باشد و اگر مجبور میشده به فضای باز برود مثل فرفره دور خودش میچرخیده. در جمعیت وحشت برش میداشته و وقتی میان آدمها گیر میافتاده دچار اسپاسمهای عضلانی شدید میشده. خندهدارترین صحنه وقتی بوده که مجبور میشده در فضای باز ادرار کند.
نمیرفته پشت درخت چون پشتش بیدفاع میشده؛ روبهجلو تکیه میداده به درخت، اسلحه به دست. در خانه هم کلی طناب و زنگ بسته بوده به همهجا تا اگر کسی خواست وارد اتاقش شود آژیر دست سازش به صدا دربیاید. هر روز روزنامهها را چک میکرده تا ببیند اسمی از او بردهاند یا نه. با چشمان از حدقه درآمده مثل دیوانهها ورقشان میزده.
هری یکبار به من گفت «ارزش اخبار روزانه رو دستکم نگیر، همین اخبار جون خیلی از آدمهای تحت تعقیب رو نجات داده. پلیس همیشه میخواد به همه ثابت کنه داره پیشرفت میکنه: طرف فلان جا مشاهده شده. فلان نشانه رو فلان جا پیدا کردیم، اینها رو بگذار کنار گرسنگی سیریناپذیر مردم برای اخباری که هیچ ربطی به شون نداره و حالا بهترین چیز رو برای فراری یی که روی دور خلافه به دست آوردهی. تو فکر میکنی من پارانوییدم؟
اگر به کتاب «جزء از کل» علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین رمانهای جهان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای این آثار آشنا شوید.
9 بهمن 1401
جزء از کل
«جزء از کل» اثری است از استیو تولتز (نویسندهی استرالیایی، متولد ۱۹۷۲) که در سال ۲۰۰۸ منتشر شده است. این کتاب داستان زندگی دو نسل از خانوادهای معمولی در استرالیا را روایت میکند که اتفاقات و رخدادهای مختلف آنها را تحت تاثیر قرار میدهند.
دربارهی جزء از کل
جزء از کل رمانی نوشته استیو تولتز است که در سال ۲۰۰۸ نوشته شدهاست. این کتاب دربارهی خانواده عجیب و غریب دین و اطرافیان و آشنایان آنها است. رمان جزء از کل به عنوان اثر برگزیدهی جایزه بوکر معرفی شدهاست. به گمان بسیاری از متخصصان کتاب جز از کل بزرگترین رمان تاریخ استرالیا است.
کایلی اسمیت در روزنامه والاستریت جورنال دربارهی کتاب جزء از کل نوشه است:
این رمان به گونهای آشوبگرانه سرگرمکننده و بامزه است خواند که نادیده گرفتن آن از نادیده گرفتن دستهای توله سگ بازیگوش سختتر و حتی چندین برابر از آنها سرگرمکننده و درگیرکننده تر است.
لان برام از روزنامه کوریر میل بیان کردهاست:
هر قسمت از کتاب پند و سخن قصاری قابل نقل قول کردن دارد که به صورت یک مشاهده دقیق و سرزنده از رفتارهای انسانی نوشته شدهاست، و آن را یک اثر هفتصد صفحهای کلاسیک مدرن خواند.
همچنین در نقدی دربارهی این اثر آمدهاست:
این کتاب تنها یک رمان جذاب نیست بلکه اظهارنظرهایی فلسفی دربارهی زندگی بشر است که با قلم جادویی به نگارش درآمده است. نویسنده شخصیتهای این قصه را باکمی اغراق در میان داستانی پرفرازونشیب قرار داده و آنها را محکوم به زندگی و ادامهی حیات کردهاست. این رمان بلند دربارهی آزادی، روح، عشق، مرگ و معنای زندگی صحبت میکند.
همچنین در نقدی دیگر دربارهی این اثر آمده است:
از نظر داستاننویسی، نویسنده سنگ تمام گذاشته و در هر صفحه یا هر دو صفحه، وقایع و اتفاقات داستانی زیادی را قطار کرده که اگرچه علت شان دیوانگی و بی منطقی شخصیت هاست، ولی با منطق و محاسبه درست نویسنده، در جایگاه خود قرار گرفتهاند. از این نظر، «جزء از کل» میتواند سرمشق خوبی برای داستان و رمان نویسان جوان کشورمان باشد تا نمونه مناسبی مانند این اثر را در مورد استفاده صحیح از وقایع و اتفاقات داستانی، ببینند.
کتاب جزء از کل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۴ با بیش از ۲۰ هزار رای و حدود ۳ هزار نقد و نظر است.
در ایران نسخهی فارسی این اثر به قلم پیمان خاکسار سال ۱۳۹۳ در نشر چشمه منتشر شدهاست. این رمان در شمار آثار پرفروش دهه نود خورشیدی در ایران بوده به طوری که هفتادمین چاپ این اثر در سال ۱۴۰۰ منتشر شدهاست.
داستان جزء از کل
داستان زندگی دو نسل یک خانواده استرالیایی را از زبان دو نفر روایت میکند. گستره روایت آن از جنگ جهانی تا الآن را در بر میگیرد و همه افراد این خانواده نسبتی با جنون دارند. نویسنده در رمان جزء از کل به شرح زندگی دو نسل خانواده «دین» میپردازد. اعضاء این خانواده به عنوان خانوادهای عجیبوغریب در استرالیا شناخته شدهاست که گاه هم دست به جنایهایی ترسناک میزنند. شخصیتهای «مارتین دین»، «تری دین» و «جسپر دین» سه شخصیت محوری و اضلاع مثلث این رمان محبوب هستند. روایت دوره زمانی جنگ جهانی دوم تا اوایل قرن بیست و یکم در استرالیا، پاریس و تایلند را در بر میگیرد.
«مارتین» و «تری» برادرانی در خانواده معمولی استرالیایی هستند. زندگی عادی مانند دیگر مردم دارند اما پس از مدتی «تری» به یکی از محبوبترین شخصیتهای ورزشی استرالیا بدل میشود و شمار زیادی از افراد را تحت تأثیر قرار میدهد. قهرمان داستان در ادامه زندگیاش با تبهکار استرالیایی گره میخورد و راهی زندان میشود.
«مارتین»، برادر او پس از سوزاندن کل شهر در حالی که در این فکر است برادرش در سلول انفرادی تاریک زندان شهر در حال سوختن است و او را برای همیشه ازدستدادهاست خانه خود را ترک میکند و با فصل جدیدی از زندگی در پاریس روبهرو میشود.
«مارتین دین» شخصیت متفکر و عجیب داستان «جزء از کل» در فرایند روایت مدام در حال کنکاش و واکاوی شخصیت خود و دیگران است. او ذهنی مملو از سؤال دارد. او شخصیتی خود درگیر دارد که مدام با چالشهای خلقت انسان و وجود درگیر است. او دنبال آن است بداند چرا انسان به وجود آمدهاست و درنهایت سرنوشت او چیست؟
او باوجود تمام این اندیشههای بیپاسخ، در جوانی در شهر پاریس با موجودی به نام «جاسپر دین»، پسرش روبهرو میشود و خود را در مقام تربیت و تعلیم یک بشر دیگر میبیند. زندگی این پدر و پسر که شبیه به خطی موازی است داستان پرکشش «جزء از کل» را شکل میدهد.
بخشی از جزء از کل
فکر وحشتناکی بود، این که بالاخره یک روز خواهد مرد، این که قولی داده بودم که دیگر داشت خفهام میکرد.
چه طور میتوانستم این مسیر را بروم بیآنکه این زشتترین فکر را از سرم دور کنم: «هی، مامان، زود باش بمیر!» تری گفت دیگر نروم خانهاش. بنا بر اصرار او، بسته به فصل، موقع کریکت یا راگبی همدیگر را میدیدیم. در طول بازیها تری جزئیات گروتسک تعاونی دموکراتیک را برایم شرح میداد: این که چه طور همیشه شیوهشان را تغییر میدادند. هرگز یک کار را دو بار نمیکردند، یا اگر میکردند از یک مسیر دیگر میرفتند.
مثلاً یکبار دو بانک را پشت سر هم زده بودند. اولی صبح بوده و همه کلاه دوچشمی سرشان گذاشتهاند و کارمندها و مشتریها را وادار کردهاند دمر بخوابند روی زمین. دومی زمان ناهار بوده و ماسک گوریل گذاشتهاند و موقع دزدی فقط باهم روسی حرف زدهاند و کارمندها و مشتریها را وادار کردهاند دستبهدست هم بدهند و به شکل دایره بایستند. سریع بودند. موفق بودند. و از همه مهمتر، ناشناس بودند. این ایدهی هری بود که تمام اعضای باند چند زبان باد بگیرند، حالا نه کامل، در حدی که برای دزدی لازم است:
«پول رو بده.» «به شون بگو دستاشون رو بگیرن بالا.» «بریم.» از این جور چیزها. هری نابغهی گمراه کردن ملت بود. مایهی تعجب بود که اینهمه حبس کشیده بود. چند تا خبرچین پلیس هم پیدا کرده بود و به شان اطلاعات غلط میداد. برای یکی دو دشمن قسمخوردهی هری همفکری کرده بودند، در آسیبپذیرترین حالت به شان حمله میکردند، وقتی که بیشتر از دو غذا روی اجاق داشتند.
تنها مشکل تأسیس تعاونی دموکراتیک، آرزوی دیرینهی هری، تشدید پارانویای بیهمتایش بود. کسی نمیتوانسته برود پشتش! تمام مدت جوری راه میرفته که پشتش به دیوار باشد و اگر مجبور میشده به فضای باز برود مثل فرفره دور خودش میچرخیده. در جمعیت وحشت برش میداشته و وقتی میان آدمها گیر میافتاده دچار اسپاسمهای عضلانی شدید میشده. خندهدارترین صحنه وقتی بوده که مجبور میشده در فضای باز ادرار کند.
نمیرفته پشت درخت چون پشتش بیدفاع میشده؛ روبهجلو تکیه میداده به درخت، اسلحه به دست. در خانه هم کلی طناب و زنگ بسته بوده به همهجا تا اگر کسی خواست وارد اتاقش شود آژیر دست سازش به صدا دربیاید. هر روز روزنامهها را چک میکرده تا ببیند اسمی از او بردهاند یا نه. با چشمان از حدقه درآمده مثل دیوانهها ورقشان میزده.
هری یکبار به من گفت «ارزش اخبار روزانه رو دستکم نگیر، همین اخبار جون خیلی از آدمهای تحت تعقیب رو نجات داده. پلیس همیشه میخواد به همه ثابت کنه داره پیشرفت میکنه: طرف فلان جا مشاهده شده. فلان نشانه رو فلان جا پیدا کردیم، اینها رو بگذار کنار گرسنگی سیریناپذیر مردم برای اخباری که هیچ ربطی به شون نداره و حالا بهترین چیز رو برای فراری یی که روی دور خلافه به دست آوردهی. تو فکر میکنی من پارانوییدم؟
اگر به کتاب «جزء از کل» علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین رمانهای جهان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای این آثار آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، استیو تولتز، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب