«مربای شیرین» اثری است از هوشنگ مرادی کرمانی (نویسندهی اهل کرمان، متولد ۱۳۲۳) که در سال ۱۳۷۷ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای نوجوانی میپردازد که نمیتواند در یک شیشهی مربا را باز کند.
دربارهی مربای شیرین
مربای شیرین از آثار داستانی هوشنگ مرادی کرمانی است که نخستین بار در سال ۱۳۷۷ چاپ و منتشر شد و تا کنون به چاپ بیست و سوم رسیدهاست. این کتاب برگزیده ی سال ۱۹۹۹ میلادی از سوی کتابخانه بین المللی مونیخ آلمان است. هوشنگ مرادی کرمانی جز معدود نویسندگانی ایرانیست که توانسته چندین بار نامزد جایزه جهانی اندرسن (مخصوص کودک و نوجوانان) شود و آثارش در سطوح بین المللی طرفدارانی پیدا کند.
با اقتباس از این کتاب فیلمنامهای هم به همین نام (مربای شیرین) توسط فرهاد توحیدی نوشته شدهاست و فیلم آن به کارگردانی مرضیه برومند در سال ۱۳۸۰ ساخته شدهاست.
کتاب مربای شیرین در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۴۴ با بیش از ۱۰۰۰ رای و ۶۰ نقد و نظر است.
داستان مربای شیرین
جلال نوجوان، هر چه سعی میکند نمیتواند در شیشه مربا را باز کند، از مادر، همسایه، دوستان، معلمان و بقال محله کمک میطلبد اما هیچکس قادر به باز کردن آن نیست و سرانجام مشخص میشود تمام شیشههای کارخانه مرباسازی همین شکل را دارند. جلال که از برخورد توهینآمیز عوامل کارخانه ناراحت است، با کمک یک دوره گرد نان خشک جمعکن از آنها شکایت میکند، ولی مسئولان کارخانه به جای رفع مشکل، مسابقهای با موضوع باز کردن در شیشه مربا برگزار میکنند.
این تمهید فریب کارانه باعث فروش بالای مرباها میشود، اما جلال با شرکت در یکی از مسابقهها به افشاگری علیه کارخانه میپردازد و مدیران آن را به اتلاف سرمایه ملی متهم میکند. این مسئله باعث هشیاری و اعتراض عمومی میشود و کارخانه هم در اثر شکایت جلال در آستانه تعطیلی قرار میگیرد، ولی مسئولان کارخانه با تطمیع و رشوه دوباره فعالیت خود را از سر میگیرند و با طراحی شیشههای جدید به عرضه محصولاتشان میپردازند.
در پایان جلال و دوستانش به کارخانه میروند و از مدیر آن میخواهند که از آنها عذرخواهی کند.
بخشهایی از مربای شیرین
زبانش را درآورده بود. یکوری کجش کرده بود. دندانهایش را فشار میداد روی زبان. هی زور میزد. سرخ شده بود. چهجور. وا نمیشد. هرچه زور زد باز نمیشد.
«عجب. بالاخره بازت میکنم.»
زانو زد کف آشپزخانه، شیشه را گذاشت بین دوتا پایش. با دست چپش شیشه را قایم چسبید. انگشتهای دست راستش را گذاشت دور شیشه. هرچه زور داشت آورد تو بازوهایش. در شیشه را پیچاند. نه، نشد.
«یعنی چه؟»
«در شیشه مربا باز نمیشه، خیلی سفته. حالا ولش کن. دیرت میشه. زنگ مدرسهتون میخوره.»
جلال همانجور که زور میزد تا در شیشه مربا را باز کند، گفت: «مربا رو خریدم که بخورم. تا درشو وا نکنم، ولکن نیستم.»
…………………………….
مادر پشت میزی نشسته بود و کار میکرد. جلوی مانتوهای دخترانه علامت گذاری میکرد که کس دیگری دکمهشان را بدوزد. مادر توی کارگاه خیاطی بود، دستهایش تند و تند کار میکرد ولی فکرش توی کارگاه نبود.
– آخ آخ! چه بلایی سر خودش آورده! رفته زیر ماشین؟ ماشین زده بهش؟ افتاده توی جوب؟ سرش خورده به جدول؟ اول بیهوش شده بعد راننده در رفته، مردم جلال رو بردن بیمارستان. توی کیفش رو گشتن، کارت تحصیلیش توی کیفش بوده، از روش شماره تلفن مدرسه رو پیدا کردن…
– صلا کارتت رو برداشتی؟ هی گمش میکنی! هر چی پیداش میکنم و میذارم توی کیفت، درش میاری و میندازیش این ور اون ور. روی دفترهات اسمت رو نوشتی؟ نکنه با بچهها رفتی پارک؟ رفتی سینما؟ نه نه… تو سرخود همچین کارهایی نمیکنی. اصلا غلط میکنی که به جای مدرسه بری سینما. بی اجازه من آب هم نمیخوری! هر چی هست زیر سر این شیشه مرباست!
اگر به کتاب «مربای شیرین» علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین آثار هوشنگ مرادی کرمانی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید. همچنین بخش معرفی بهترین کتابهای ویژهی نوجوانان شما را با دیگر نمونههای مشابه آشنا میسازد.
6 اسفند 1401
مربای شیرین
«مربای شیرین» اثری است از هوشنگ مرادی کرمانی (نویسندهی اهل کرمان، متولد ۱۳۲۳) که در سال ۱۳۷۷ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای نوجوانی میپردازد که نمیتواند در یک شیشهی مربا را باز کند.
دربارهی مربای شیرین
مربای شیرین از آثار داستانی هوشنگ مرادی کرمانی است که نخستین بار در سال ۱۳۷۷ چاپ و منتشر شد و تا کنون به چاپ بیست و سوم رسیدهاست. این کتاب برگزیده ی سال ۱۹۹۹ میلادی از سوی کتابخانه بین المللی مونیخ آلمان است. هوشنگ مرادی کرمانی جز معدود نویسندگانی ایرانیست که توانسته چندین بار نامزد جایزه جهانی اندرسن (مخصوص کودک و نوجوانان) شود و آثارش در سطوح بین المللی طرفدارانی پیدا کند.
با اقتباس از این کتاب فیلمنامهای هم به همین نام (مربای شیرین) توسط فرهاد توحیدی نوشته شدهاست و فیلم آن به کارگردانی مرضیه برومند در سال ۱۳۸۰ ساخته شدهاست.
کتاب مربای شیرین در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۴۴ با بیش از ۱۰۰۰ رای و ۶۰ نقد و نظر است.
داستان مربای شیرین
جلال نوجوان، هر چه سعی میکند نمیتواند در شیشه مربا را باز کند، از مادر، همسایه، دوستان، معلمان و بقال محله کمک میطلبد اما هیچکس قادر به باز کردن آن نیست و سرانجام مشخص میشود تمام شیشههای کارخانه مرباسازی همین شکل را دارند. جلال که از برخورد توهینآمیز عوامل کارخانه ناراحت است، با کمک یک دوره گرد نان خشک جمعکن از آنها شکایت میکند، ولی مسئولان کارخانه به جای رفع مشکل، مسابقهای با موضوع باز کردن در شیشه مربا برگزار میکنند.
این تمهید فریب کارانه باعث فروش بالای مرباها میشود، اما جلال با شرکت در یکی از مسابقهها به افشاگری علیه کارخانه میپردازد و مدیران آن را به اتلاف سرمایه ملی متهم میکند. این مسئله باعث هشیاری و اعتراض عمومی میشود و کارخانه هم در اثر شکایت جلال در آستانه تعطیلی قرار میگیرد، ولی مسئولان کارخانه با تطمیع و رشوه دوباره فعالیت خود را از سر میگیرند و با طراحی شیشههای جدید به عرضه محصولاتشان میپردازند.
در پایان جلال و دوستانش به کارخانه میروند و از مدیر آن میخواهند که از آنها عذرخواهی کند.
بخشهایی از مربای شیرین
زبانش را درآورده بود. یکوری کجش کرده بود. دندانهایش را فشار میداد روی زبان. هی زور میزد. سرخ شده بود. چهجور. وا نمیشد. هرچه زور زد باز نمیشد.
«عجب. بالاخره بازت میکنم.»
زانو زد کف آشپزخانه، شیشه را گذاشت بین دوتا پایش. با دست چپش شیشه را قایم چسبید. انگشتهای دست راستش را گذاشت دور شیشه. هرچه زور داشت آورد تو بازوهایش. در شیشه را پیچاند. نه، نشد.
«یعنی چه؟»
«در شیشه مربا باز نمیشه، خیلی سفته. حالا ولش کن. دیرت میشه. زنگ مدرسهتون میخوره.»
جلال همانجور که زور میزد تا در شیشه مربا را باز کند، گفت: «مربا رو خریدم که بخورم. تا درشو وا نکنم، ولکن نیستم.»
…………………………….
مادر پشت میزی نشسته بود و کار میکرد. جلوی مانتوهای دخترانه علامت گذاری میکرد که کس دیگری دکمهشان را بدوزد. مادر توی کارگاه خیاطی بود، دستهایش تند و تند کار میکرد ولی فکرش توی کارگاه نبود.
– آخ آخ! چه بلایی سر خودش آورده! رفته زیر ماشین؟ ماشین زده بهش؟ افتاده توی جوب؟ سرش خورده به جدول؟ اول بیهوش شده بعد راننده در رفته، مردم جلال رو بردن بیمارستان. توی کیفش رو گشتن، کارت تحصیلیش توی کیفش بوده، از روش شماره تلفن مدرسه رو پیدا کردن…
– صلا کارتت رو برداشتی؟ هی گمش میکنی! هر چی پیداش میکنم و میذارم توی کیفت، درش میاری و میندازیش این ور اون ور. روی دفترهات اسمت رو نوشتی؟ نکنه با بچهها رفتی پارک؟ رفتی سینما؟ نه نه… تو سرخود همچین کارهایی نمیکنی. اصلا غلط میکنی که به جای مدرسه بری سینما. بی اجازه من آب هم نمیخوری! هر چی هست زیر سر این شیشه مرباست!
اگر به کتاب «مربای شیرین» علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین آثار هوشنگ مرادی کرمانی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید. همچنین بخش معرفی بهترین کتابهای ویژهی نوجوانان شما را با دیگر نمونههای مشابه آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، داستان ایرانی، رمان، نوجوانان
۰ برچسبها: ادبیات ایران، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب، هوشنگ مرادی کرمانی