شمس و طغرا

«شمس و طغرا» اثری است از محمدباقر میرزا خسروی (ادیب و نویسنده‌ی اهل کرمانشاه، از ۱۲۲۸ تا ۱۲۹۸ هجری خورشیدی) که در سال ۱۲۸۸ منتشر شده است. این کتاب در قالب روایت داستانی جذاب به اتفاقات دوره‌ی ۲۴ ساله‌ی حکومت آبش‌خاتون آخرین اتابک سلغریان می‌پرازد.

درباره‌ی شمس و طغرا

محمّدباقر میرزا خسروی نویسنده و از نوادگان فتحعلی شاه قاجار است. برخی کتاب شمس و طغرا را نخستین‌ رمان‌ تاریخی‌ فارسی‌ می‌دانند. نثر این‌ کتاب‌ ساده‌ و روان‌ و از سویی ادامه‌ی داستان عیّاری فارسی مانند سمک عیّار و امیر ارسلان است و از سوی دیگر، از رمان‌های الکساندر دوما و جرجی زیدان متأثر شده است. هم از اغراق‌های آن قصّه‌ها نشان دارد و هم از حادثه‌پردازی‌های محصور در چارچوب طرحِ این رمان.

خسروی در بیان کیفیت تصنیف این داستان می‌گوید: «این کتاب، تاریخ مجملی است از وقایع بیست و چهار ساله‌ی فارس در زمان پادشاهی آبش خاتون، آخر اتابک از سلسه‌ی سلغریان و هر مطلب تاریخی و جغرافی که در آن درج نموده، از هر کتاب که التقاط شده، یک حرف از نام آن کتاب را در آغاز آن مطلب، از بهر علامت می‌نگارد که هرگاه بخواهند، به آن کتاب رجوع فرمایند».

موضوع‌ کتاب‌ مربوط‌ به‌ دوران‌ بیست‌ و چهار ساله‌ای‌ از قرن‌ هفتم‌ و مصادف‌ با دوران‌ پرآشوب‌ مغول‌ و حکومت‌ مهدعلیا آبش‌ خاتون‌ است‌، و با اینکه زمینه‌ی اثر، تاریخی است، مؤلف آن را با روایت داستانی عاشقانه و گیرا، که سرشار از ماجراهای هیجان‌آفرین است همراه کرده است. قهرمان‌ اصلی‌ این‌ رمان‌، شمس‌ یا شمس‌الدین‌ یکی‌ از شاهزادگان‌ خاندان‌ اتابکان‌ فارس‌ است‌ که‌ دلدادگی شورانگیز او به دختر امیر مغول، التاجو بهادر، و مخالفتش با سلطه‌ی‌ مغول‌ بر ایران‌ باعث ایجاد صحنه‌های‌ پرهیجان‌ احساسی واجتماعی گردیده است.

باید اشاره کرد که کتاب شمس و طغرا در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۳۸ است.

داستان شمس و طغرا

داستان کتاب شمس و طغرا‌ مربوط‌ به‌ دوران‌ بیست‌ و چهار ساله‌ای‌ از قرن‌ هفتم‌ و مصادف‌ با دوران‌ پرآشوب‌ مغول‌ و حکومت‌ مهدعلیا آبش‌ خاتون‌ است‌، و با اینکه زمینه‌ی اثر، تاریخی است، مؤلف آن را با روایت داستانی عاشقانه و گیرا، که سرشار از ماجراهای هیجان‌آفرین است همراه کرده است.

قهرمان‌ اصلی‌ این‌ رمان‌، شمس‌ یا شمس‌الدین‌ یکی‌ از شاهزادگان‌ خاندان‌ اتابکان‌ فارس‌ است‌ که‌ دلدادگی شورانگیز او به دختر امیر مغول، التاجو بهادر، و مخالفتش با سلطه‌ی‌ مغول‌ بر ایران‌ باعث ایجاد صحنه‌های‌ پرهیجان‌ احساسی واجتماعی شده است.

بخش‌هایی از شمس و طغرا

شیراز شهری است اسلامی، مرکز استان فارس، که در سال هفتاد و چهار هجری، محمدبن یوسف ثقفی برادر حجاج معروف والی عراق، بر آن فرمانروایی کرد و شیراز را در نه فرسنگی شهر استخر، پایتخت فارس آن‌زمان، بنا کرد. او آن‌جا را آباد و دایر کرد و اندک اندک استخر خراب و شیراز آباد شد.

…………………..

دل من به جز هوایت، به جهان هوس ندارد نه به یادت ار برآید سر یک نفس ندارد نه دراین جهان که فردا به مقام عرض حاجت چوتو در میان جانی سر پیش و پس ندارد به فزونی کسان مرد به دشمنان باد چه کندکسی که جز تو به زمانه کس ندارد ‌‌دل من که بحر عشقت، صدفی است پُر ز گوهر چه غم از نمایش این‌جابر خار و خس ندارد تن شمس بهر آن است که خاک پات گردد بپذیر عذرش امروز که دسترس ندارد.

…………………..

در آن ساعت با خدا عهد کردم که اگر زنده ماند به علاج مشکل او بکوشم، نباید محض توهم بی‌ماخذ شما که مبادا من دلتنگ شوم، بگذارم او بسوزد و من خوش باشم. از این ساعت دیگر شما بر من حرام خواهید بود جز این‌که او هم بر شما حلال شود.

…………………..

در آن ساعت با خدا عهد کردم که اگر زنده ماند به علاج مشکل او بکوشم، نباید محض توهم بی ماخذ شما که مبادا من دلتنگ شوم، بگذارم او بسوزد و من خوش باشم. از این ساعت دیگر شما بر من حرام خواهید بود جز این که او هم بر شما حلال شود.

 

اگر به کتاب شمس و طغرا علاقه دارید، می‌توانید در بخش‌های معرفی برترین داستان‌های تاریخی و معرفی بهترین داستان‌های عاشقانه در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه آشنا شوید.