«زندگی در پیش رو» اثری است از رومن گاری (نویسندهی فرانسوی، از ۱۹۱۴ تا ۱۹۸۰) که در سال ۱۹۷۵ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان پسربچهای یتیم و پیرزنی در حال مرگ میپردازد.
دربارهی زندگی در پیش رو
زندگی در پیش رو رمانی نوشته رومن گاری در سال ۱۹۷۵ است. وی این رمان را با نام مستعار امیل آژار منتشر کرد تا بتواند برای دومین بار جایزه گنکور را کسب کند. از این رمان، فیلمی نیز در سال ۱۹۷۷ ساخته شدهاست.
رمان زندگی در پیش رو، داستان پسربچهای عرب و یتیم به اسم مومو و صمیمیت و سرسپردگیاش به مادام روزا، پیرزنی ۶۸ساله و در حال مرگ، است. مادام روزا از جان به در بردگان اردوگاه آشویتز و تن فروشی بازنشسته است.
مومو، از زمانی که به خاطر می آورد، جزو یکی از خانه به دوشان مهمانخانهی مادام روزا در پاریس بوده است. اما زمانی که چکی که هزینهی نگهداری از او را می پرداخت، دیگر به مهمانخانه ارسال نمیشود و وقتی مادام روزا مریض تر از آن میشود که بتواند پلههای ساختمان را بالا بیاید و به اتاقشان برسد، مومو تصمیم میگیرد هر طور که میتواند به مادام روزا کمک کند و او را تحت حمایت خود قرار دهد.
رمان زندگی در پیش رو عاشقانهی لطیف و گاهی خوفناک میان مومو و مادام روزا، دارای شخصیت های دیگری از قبیل مردان زن نما، صاحبان روسپی خانه و جادوگران شفادهندهی مهاجر در زاغههای پاریس است. رمان تکاندهندهی رمان زندگی در پیش رو، موفق به کسب مهمترین جایزهی ادبی فرانسه، جایزه ی گنکور، شده است.
گذشته از نمایش خندهدار اما تلخ زندگی پسری یتیم و مهاجر و همچنین جلوهی پنهان شهر پاریس، رمان زندگی در پیش رو، نقدی گزنده بر رفتار فرانسویها با مهاجرین، فقرا و سالخوردگان است که هم زمان زننده و امید بخش میباشد.
رمان زندگی در پیش رو در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۱ با بیش از ۲۷ هزار رای و ۲۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از لیلی گلستان و لیلا عبداللهی به بازار عرضه شده است.
داستان زندگی در پیش رو
مومو، یک پسر یتیم مسلمان که حدود ۱۰ سال سن دارد، تحت سرپرستی پیرزنی یهودی به نام مادام رزا زندگی می کند که زندانی آشویتس بوده و بعداً در پاریس به زندگی مشغول شده است. مادر مومو او را با مادام رزا که اساساً پرستار بچهها است، رها کرد. آنها در طبقه هفتم یک ساختمان آپارتمان در بلویل، منطقهای از پاریس زندگی میکنند.
مادام رزا در ساختمان آپارتمانی آنها مخفیگاه کوچکی در یک سرداب ساخته که در آن آثار باستانی میراث یهودی خود را نگهداری میکند. پسر نوجوان داستان زندگی خود را در یتیم خانه و رابطه خود با مادام رزا را تعریف میکند، در حالی که او به طور فزایندهای بیمار میشود و با مرگ او به اوج خود میرسد.
بخشهایی از زندگی در پیش رو
رُزا خانم دیگر پیر و خسته شده بود و حتا اگر پیر و خسته هم نبود، طاقتش تاق میشد. به هر حال چون یهودی بود به قدر کافی زجر کشیده بود. روزی چندین بار وزن نود و پنج کیلوییاش را با دو پای بیچارهاش از پلهها بالا میکشید، و وقتی هم وارد خانه میشد و بوی گُه به دماغش میخورد، خودش را با تمام باروبندیلش روی مبل ول میکرد و میزد زیر گریه.
آخر باید دردش را حس کرد. فرانسویها پنجاه میلیون نفر هستند و او میگفت اگر همهشان همان کاری را کرده بودند که ما میکنیم، آلمانیها عاجز شده بودند و گورشان را گُم کرده بودند. رُزا خانم آلمان را در زمان جنگ خوب شناخته بود ولی از آن جان به در برده بود. به محض آنکه وارد میشد و بوی گُه را میشنید فریادش بلند میشد که:
«آشویتس یعنی همین! آشویتس یعنی همین!» چون یهودی بود به آشویتس برده بودندنش. اما در باره تبعیض نژادی همیشه درست فکر میکرد. مثلاً بین ما یک موسی کوچولو بود که رُزا خانم مثل یک عربِ کثیف با او رفتار میکرد. اما با من هرگز. آن وقتها نمیدانستم که با وجود وزنِ زیادش، ظرافتهایی هم دارد.
بالاخره، وقتی دیدم به جایی نمیرسم و مادرم نمیآید، دست برداشتم. اما درددل و دلآشوبهام تا مدتها ادامه داشت و حتا حالا هم گاهی دلم درد میگیرد. بعد سعی کردم جور دیگری جلب توجه کنم. بنا کردم به دلهدزدی از مغازهها. یک گوجه فرنگی یا یک طالبی برمیداشتم و همیشه هم منتظر میشدم یک نفر نگاهم کند تا کارم دیده شود. وقتی مغازهدار میآمد و یک پسگردنی نثارم میکرد، داد و فریادم به هوا میرفت اما بالاخره یکی پیدا شده بود که به من محل بگذارد.
یک بار، تخممرغی از یکی از خواربارفروشیها دزدیدم. فروشنده که زن بود مرا دید. ترجیح میدادم جایی دزدی کنم که یک زن باشد. چون از تنها چیزی که مطمئن بودم، این بود که مادرم زن است و جور دیگری نمیتواند باشد. یک تخممرغ برداشتم و توی جیبم گذاشتم. فروشنده آمد. منتظر بودم بخواباند توی گوشم تا همه حسابی متوجهم بشوند. اما او کنارم خم شد و دستی به سرم کشید.
چنانچه به کتاب زندگی در پیش رو علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار رومن گاری در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
30 شهریور 1402
زندگی در پیش رو
«زندگی در پیش رو» اثری است از رومن گاری (نویسندهی فرانسوی، از ۱۹۱۴ تا ۱۹۸۰) که در سال ۱۹۷۵ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان پسربچهای یتیم و پیرزنی در حال مرگ میپردازد.
دربارهی زندگی در پیش رو
زندگی در پیش رو رمانی نوشته رومن گاری در سال ۱۹۷۵ است. وی این رمان را با نام مستعار امیل آژار منتشر کرد تا بتواند برای دومین بار جایزه گنکور را کسب کند. از این رمان، فیلمی نیز در سال ۱۹۷۷ ساخته شدهاست.
رمان زندگی در پیش رو، داستان پسربچهای عرب و یتیم به اسم مومو و صمیمیت و سرسپردگیاش به مادام روزا، پیرزنی ۶۸ساله و در حال مرگ، است. مادام روزا از جان به در بردگان اردوگاه آشویتز و تن فروشی بازنشسته است.
مومو، از زمانی که به خاطر می آورد، جزو یکی از خانه به دوشان مهمانخانهی مادام روزا در پاریس بوده است. اما زمانی که چکی که هزینهی نگهداری از او را می پرداخت، دیگر به مهمانخانه ارسال نمیشود و وقتی مادام روزا مریض تر از آن میشود که بتواند پلههای ساختمان را بالا بیاید و به اتاقشان برسد، مومو تصمیم میگیرد هر طور که میتواند به مادام روزا کمک کند و او را تحت حمایت خود قرار دهد.
رمان زندگی در پیش رو عاشقانهی لطیف و گاهی خوفناک میان مومو و مادام روزا، دارای شخصیت های دیگری از قبیل مردان زن نما، صاحبان روسپی خانه و جادوگران شفادهندهی مهاجر در زاغههای پاریس است. رمان تکاندهندهی رمان زندگی در پیش رو، موفق به کسب مهمترین جایزهی ادبی فرانسه، جایزه ی گنکور، شده است.
گذشته از نمایش خندهدار اما تلخ زندگی پسری یتیم و مهاجر و همچنین جلوهی پنهان شهر پاریس، رمان زندگی در پیش رو، نقدی گزنده بر رفتار فرانسویها با مهاجرین، فقرا و سالخوردگان است که هم زمان زننده و امید بخش میباشد.
رمان زندگی در پیش رو در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۱ با بیش از ۲۷ هزار رای و ۲۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از لیلی گلستان و لیلا عبداللهی به بازار عرضه شده است.
داستان زندگی در پیش رو
مومو، یک پسر یتیم مسلمان که حدود ۱۰ سال سن دارد، تحت سرپرستی پیرزنی یهودی به نام مادام رزا زندگی می کند که زندانی آشویتس بوده و بعداً در پاریس به زندگی مشغول شده است. مادر مومو او را با مادام رزا که اساساً پرستار بچهها است، رها کرد. آنها در طبقه هفتم یک ساختمان آپارتمان در بلویل، منطقهای از پاریس زندگی میکنند.
مادام رزا در ساختمان آپارتمانی آنها مخفیگاه کوچکی در یک سرداب ساخته که در آن آثار باستانی میراث یهودی خود را نگهداری میکند. پسر نوجوان داستان زندگی خود را در یتیم خانه و رابطه خود با مادام رزا را تعریف میکند، در حالی که او به طور فزایندهای بیمار میشود و با مرگ او به اوج خود میرسد.
بخشهایی از زندگی در پیش رو
رُزا خانم دیگر پیر و خسته شده بود و حتا اگر پیر و خسته هم نبود، طاقتش تاق میشد. به هر حال چون یهودی بود به قدر کافی زجر کشیده بود. روزی چندین بار وزن نود و پنج کیلوییاش را با دو پای بیچارهاش از پلهها بالا میکشید، و وقتی هم وارد خانه میشد و بوی گُه به دماغش میخورد، خودش را با تمام باروبندیلش روی مبل ول میکرد و میزد زیر گریه.
آخر باید دردش را حس کرد. فرانسویها پنجاه میلیون نفر هستند و او میگفت اگر همهشان همان کاری را کرده بودند که ما میکنیم، آلمانیها عاجز شده بودند و گورشان را گُم کرده بودند. رُزا خانم آلمان را در زمان جنگ خوب شناخته بود ولی از آن جان به در برده بود. به محض آنکه وارد میشد و بوی گُه را میشنید فریادش بلند میشد که:
«آشویتس یعنی همین! آشویتس یعنی همین!» چون یهودی بود به آشویتس برده بودندنش. اما در باره تبعیض نژادی همیشه درست فکر میکرد. مثلاً بین ما یک موسی کوچولو بود که رُزا خانم مثل یک عربِ کثیف با او رفتار میکرد. اما با من هرگز. آن وقتها نمیدانستم که با وجود وزنِ زیادش، ظرافتهایی هم دارد.
بالاخره، وقتی دیدم به جایی نمیرسم و مادرم نمیآید، دست برداشتم. اما درددل و دلآشوبهام تا مدتها ادامه داشت و حتا حالا هم گاهی دلم درد میگیرد. بعد سعی کردم جور دیگری جلب توجه کنم. بنا کردم به دلهدزدی از مغازهها. یک گوجه فرنگی یا یک طالبی برمیداشتم و همیشه هم منتظر میشدم یک نفر نگاهم کند تا کارم دیده شود. وقتی مغازهدار میآمد و یک پسگردنی نثارم میکرد، داد و فریادم به هوا میرفت اما بالاخره یکی پیدا شده بود که به من محل بگذارد.
یک بار، تخممرغی از یکی از خواربارفروشیها دزدیدم. فروشنده که زن بود مرا دید. ترجیح میدادم جایی دزدی کنم که یک زن باشد. چون از تنها چیزی که مطمئن بودم، این بود که مادرم زن است و جور دیگری نمیتواند باشد. یک تخممرغ برداشتم و توی جیبم گذاشتم. فروشنده آمد. منتظر بودم بخواباند توی گوشم تا همه حسابی متوجهم بشوند. اما او کنارم خم شد و دستی به سرم کشید.
چنانچه به کتاب زندگی در پیش رو علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار رومن گاری در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، داستان معاصر، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، رومن گاری، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب