«خواهر خاموش» اثری است از دایان چمبرلین (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۵۰) که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای دختری میپردازد که گمان میکرده خواهرش در نوجوانی خودکشی کرده است ولی حالا با شواهد جدیدی مواجه میشود.
دربارهی خواهر خاموش
کتاب «خواهر خاموش» رمانی نوشته «دایان چمبرلین» است که نخستین بار در سال ۲۰۱۴ وارد بازار نشر شد. رایلی مک فرسون در «خواهر خاموش» تمام زندگی خود را با این باور گذرانده است که خواهر بزرگترش لیزا در نوجوانی خودکشی کرده است. اکنون، بیش از بیست سال بعد، پدرش از دنیا رفته است و او در نیو برن، کارولینای شمالی در حال تمیز کردن خانهاش است که شواهدی بر خلاف آن پیدا میکند.
لیزا زنده است زنده و زندگی با هویت جدید. اما چرا او تمام آن سالها پیش دقیقاً متواری بود و اکنون چه رازهایی پنهان شده است؟ همانطور که رایلی برای کشف حقیقت تلاش می کند، اکتشافات او هر آنچه را که فکر می کرد در مورد خانواده اش می دانست زیر سوال می برد. رایلی باید تصمیم بگیرد که گذشته برای حال او چه معنایی دارد و با واقعیت تازه کشف شده اش چه خواهد کرد، در این معمای پرفروش نیویورک تایمز از دایان چمبرلین.
کتاب خواهر خاموش در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۸ با بیش از ۸۲ هزار رای و ۷۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از الهام عبادی به بازار عرضه شده است.
داستان خواهر خاموش
وقتی «رایلی مک فرسون» دو ساله بود، خواهر بزرگترش «لیسا» خودکشی کرد، و این اتفاق به تدریج خانواده اش را به نابودی کشاند. «رایلی» که اکنون ۲۵ ساله است، به خانه بازمی گردد تا به کارهای خانه پدرش که به تازگی درگذشته، رسیدگی کند.
او خیلی زود درمی یابد که زندگی خانوادگی اش پر از دروغ های کوچک و بزرگ بوده است. «لیسا» که استعداد شگرفی در نواختن ویولن داشت، به خاطر اضطراب و افسردگی دست به خودکشی نزد؛ او به مردی شلیک کرده بود و از رفتن به زندان می ترسید. «رایلی» سپس مدارکی را می یابد مبنی بر این که «لیسا» ممکن است اصلا خودکشی نکرده باشد، در حقیقت او احتمالا با هویتی جدید و در مکانی جدید مشغول به زندگی است. آیا «لیسا» فقط یک آدمکش بود یا این که حقایق بیشتری در مورد آن قتل و زندگی مخفیانه او پس از آن اتفاق وجود دارد؟
بخشهایی از خواهر خاموش
هرگز فکر نمیکردم پیش از بیستوپنجسالگیام، تمام عزیزانم را از دست بدهم. وقتی ماشینم را در مقابل ادارهی پست کوچکِ محلهی پولوکسویل پارک کردم دوباره هجوم غم را به قلبم احساس کردم. سه ساعت رانندگی از آپارتمانم در دورهام آنقدر طولانی بهنظر میرسید که احساس میکردم شش ساعت درراه بودهام. در طول مسیر در ذهنم از کارهایی که بهمحض رسیدنم به نیوبِرن باید انجام میدادم، فهرستی تهیه کرده بودم. وقتی به آن لیست طولانی فکر میکردم بیشتر متوجه تنهایی و بیکسیام میشدم اما وقت آن را نداشتم که در چنین اندوهی غرق شوم.
نخستین کاری که باید انجام میدادم این بود که به این ادارهی پست که ده کیلومتر دورتر از نیوبرن بود، سری بزنم. با انجام این یک کار، آن را از سر راه برداشته و از لیست حذف میکردم. آن کارت سفید بیکیفیت را از کیفم بیرون کشیدم و وارد ساختمان شدم. من تنها مشتری آنها بودم؛ به همین خاطر صدای کشیده شدن کتانی ورزشیام بر کف زمین در تمام فضا میپیچید. بهسمت پیشخوان رفتم. کارمند پشت پیشخوان دختر سیاهپوستی بود که موهایش را به شکل مرتبی ریز و زنجیرهای بافته بود. این نوع بافت مو مرا یاد دوستم شریس انداخت و به همین خاطر چهرهی او سریع به دلم نشست.
او پرسید: «چطور میتونم کمکتون کنم؟»
کارت را به دستش دادم و گفتم: «درمورد این کارت، خدمت رسیدم. پدرِ من یک ماه پیش فوت کرد. نامههای اون رو به آدرسم در دورهام دریافت میکنم و این کارت تازگیها به دستم رسید و…»
«ما این کارتها رو وقتیکه شخصی هزینه صندوق پستیاش رو پرداخت نکرده باشه، براش میفرستیم.» درحالیکه به کارت نگاه میکرد، ادامه داد: «یه اخطاریه است. اگه دو ماه هزینهی صندوق پرداخت نشه، ما صندوق رو مسدود میکنیم و قفلش رو عوض میکنیم.»
کارت را پشتورو کرده و نشانش دادم و گفتم: «بله متوجهم؛ اما ببینید: این اسم پدر من نیست. من نمیدونم فِرِد مارکوس کیه. پدر من فرانک مکفرسون بود. اینه که فکر میکنم این کارت رو اشتباهی برای من فرستادید. فکر نمیکنم پدرم اصلاً صندوق پستی داشته باشه. نمیدونم برای چی اصلاً باید صندوق پستی میداشت. بهخصوص اینجا در پولوکسویل، درحالیکه اون در نیوبرن زندگی میکنه… میکرد.»
اگر به کتاب خواهر خاموش علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین رمانهای جنایی و پلیسی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
20 دی 1402
خواهر خاموش
«خواهر خاموش» اثری است از دایان چمبرلین (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۵۰) که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای دختری میپردازد که گمان میکرده خواهرش در نوجوانی خودکشی کرده است ولی حالا با شواهد جدیدی مواجه میشود.
دربارهی خواهر خاموش
کتاب «خواهر خاموش» رمانی نوشته «دایان چمبرلین» است که نخستین بار در سال ۲۰۱۴ وارد بازار نشر شد. رایلی مک فرسون در «خواهر خاموش» تمام زندگی خود را با این باور گذرانده است که خواهر بزرگترش لیزا در نوجوانی خودکشی کرده است. اکنون، بیش از بیست سال بعد، پدرش از دنیا رفته است و او در نیو برن، کارولینای شمالی در حال تمیز کردن خانهاش است که شواهدی بر خلاف آن پیدا میکند.
لیزا زنده است زنده و زندگی با هویت جدید. اما چرا او تمام آن سالها پیش دقیقاً متواری بود و اکنون چه رازهایی پنهان شده است؟ همانطور که رایلی برای کشف حقیقت تلاش می کند، اکتشافات او هر آنچه را که فکر می کرد در مورد خانواده اش می دانست زیر سوال می برد. رایلی باید تصمیم بگیرد که گذشته برای حال او چه معنایی دارد و با واقعیت تازه کشف شده اش چه خواهد کرد، در این معمای پرفروش نیویورک تایمز از دایان چمبرلین.
کتاب خواهر خاموش در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۸ با بیش از ۸۲ هزار رای و ۷۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از الهام عبادی به بازار عرضه شده است.
داستان خواهر خاموش
وقتی «رایلی مک فرسون» دو ساله بود، خواهر بزرگترش «لیسا» خودکشی کرد، و این اتفاق به تدریج خانواده اش را به نابودی کشاند. «رایلی» که اکنون ۲۵ ساله است، به خانه بازمی گردد تا به کارهای خانه پدرش که به تازگی درگذشته، رسیدگی کند.
او خیلی زود درمی یابد که زندگی خانوادگی اش پر از دروغ های کوچک و بزرگ بوده است. «لیسا» که استعداد شگرفی در نواختن ویولن داشت، به خاطر اضطراب و افسردگی دست به خودکشی نزد؛ او به مردی شلیک کرده بود و از رفتن به زندان می ترسید. «رایلی» سپس مدارکی را می یابد مبنی بر این که «لیسا» ممکن است اصلا خودکشی نکرده باشد، در حقیقت او احتمالا با هویتی جدید و در مکانی جدید مشغول به زندگی است. آیا «لیسا» فقط یک آدمکش بود یا این که حقایق بیشتری در مورد آن قتل و زندگی مخفیانه او پس از آن اتفاق وجود دارد؟
بخشهایی از خواهر خاموش
هرگز فکر نمیکردم پیش از بیستوپنجسالگیام، تمام عزیزانم را از دست بدهم. وقتی ماشینم را در مقابل ادارهی پست کوچکِ محلهی پولوکسویل پارک کردم دوباره هجوم غم را به قلبم احساس کردم. سه ساعت رانندگی از آپارتمانم در دورهام آنقدر طولانی بهنظر میرسید که احساس میکردم شش ساعت درراه بودهام. در طول مسیر در ذهنم از کارهایی که بهمحض رسیدنم به نیوبِرن باید انجام میدادم، فهرستی تهیه کرده بودم. وقتی به آن لیست طولانی فکر میکردم بیشتر متوجه تنهایی و بیکسیام میشدم اما وقت آن را نداشتم که در چنین اندوهی غرق شوم.
نخستین کاری که باید انجام میدادم این بود که به این ادارهی پست که ده کیلومتر دورتر از نیوبرن بود، سری بزنم. با انجام این یک کار، آن را از سر راه برداشته و از لیست حذف میکردم. آن کارت سفید بیکیفیت را از کیفم بیرون کشیدم و وارد ساختمان شدم. من تنها مشتری آنها بودم؛ به همین خاطر صدای کشیده شدن کتانی ورزشیام بر کف زمین در تمام فضا میپیچید. بهسمت پیشخوان رفتم. کارمند پشت پیشخوان دختر سیاهپوستی بود که موهایش را به شکل مرتبی ریز و زنجیرهای بافته بود. این نوع بافت مو مرا یاد دوستم شریس انداخت و به همین خاطر چهرهی او سریع به دلم نشست.
او پرسید: «چطور میتونم کمکتون کنم؟»
کارت را به دستش دادم و گفتم: «درمورد این کارت، خدمت رسیدم. پدرِ من یک ماه پیش فوت کرد. نامههای اون رو به آدرسم در دورهام دریافت میکنم و این کارت تازگیها به دستم رسید و…»
«ما این کارتها رو وقتیکه شخصی هزینه صندوق پستیاش رو پرداخت نکرده باشه، براش میفرستیم.» درحالیکه به کارت نگاه میکرد، ادامه داد: «یه اخطاریه است. اگه دو ماه هزینهی صندوق پرداخت نشه، ما صندوق رو مسدود میکنیم و قفلش رو عوض میکنیم.»
کارت را پشتورو کرده و نشانش دادم و گفتم: «بله متوجهم؛ اما ببینید: این اسم پدر من نیست. من نمیدونم فِرِد مارکوس کیه. پدر من فرانک مکفرسون بود. اینه که فکر میکنم این کارت رو اشتباهی برای من فرستادید. فکر نمیکنم پدرم اصلاً صندوق پستی داشته باشه. نمیدونم برای چی اصلاً باید صندوق پستی میداشت. بهخصوص اینجا در پولوکسویل، درحالیکه اون در نیوبرن زندگی میکنه… میکرد.»
اگر به کتاب خواهر خاموش علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین رمانهای جنایی و پلیسی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، دایان چمبرلین، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب