«آنان که میروند و آنان که میمانند» نوشته النا فرانته (نویسندهی ایتالیایی، متولد ۱۹۴۳) که در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است. این رمان سومین کتاب از چهارگانهی ناپلی است و ادامهی داستان قسمت قبلی، داستان یک نام جدید، را روایت میکند.
دربارهی آنان که میروند و آنان که میمانند
«آنان که میروند و آنان که میمانند»، سومین رمان از چهارگانه تحسینشده ناپلی النا فرانته، داستان تلخ و پیچیده دو دوست همیشگی، النا و لیلا را ادامه میدهد. این روایت که در پس زمینه ایتالیایی پرآشوب می گذرد، پیچیدگی های دوستی، هویت و تغییرات اجتماعی را بررسی می کند.
رمان از جایی شروع میشود که «داستان یک نام جدید» پایان مییابد و النا گرکو و لیلا سرولو را در سنین بزرگسالی خود دنبال میکنند. همانطور که آنها مسیرهای متفاوت خود را طی می کنند، پیوند آنها توسط آزمایش های زندگی، جاه طلبی های شخصی و تحولات سیاسی اجتماعی دهه ۱۹۷۰ ایتالیا مورد آزمایش قرار می گیرد.
النا، راوی، اکنون یک نویسنده موفق است و اولین رمان خود را با تحسین منتقدان منتشر کرده است. سفر او با مبارزه ای برای متعادل کردن جاه طلبی های فکری و نقش هایش به عنوان همسر و مادر مشخص شده است. موفقیت او هم تحقق و هم چالشهای غیرمنتظره را به همراه دارد، زیرا او با انتظاراتی که جامعه و خودش از او دارند دست و پنجه نرم میکند.
در مقابل، زندگی لیلا مسیر دیگری به خود می گیرد. او پس از ترک شوهر بدسرپرستش، در یک کارخانه سوسیس و کالباس در شرایط اسفناکی کار می کند. علیرغم فقدان تحصیلات رسمی لیلا، هوش و انعطافپذیری لیلا با درگیر شدن در فعالیتهای کارگری میدرخشد و وضعیت بد طبقه کارگر را برجسته میکند.
دوستی بین النا و لیلا هم منبع نیرو و هم تنش است. از آنجا که زندگی آنها از هم جدا می شود، ارتباط آنها به دلیل حسادت، سوء تفاهم و فشارهای دنیای مربوطه آنها تیره می شود. با این حال، پیوند آنها پایدار است و ریشه در تاریخ مشترک و پیوندهای عاطفی عمیق دارد.
فرانته به بررسی مضامین فمینیستی می پردازد و نقش ها و انتظارات زنان را در جامعه مردسالار بررسی می کند. النا و لیلا هر دو با نابرابری جنسیتی در زندگی شخصی و حرفهای خود روبرو هستند و تجربیات آنها منعکس کننده جنبشهای فمینیستی گستردهتر آن زمان است.
این رمان در پس زمینه تغییرات اجتماعی و سیاسی مهم در ایتالیا، از جمله ظهور جنبش فمینیستی، اعتصابات کارگری، و خشونت سیاسی است. فرانته این عناصر تاریخی را در روایت می بافد و داستان را با حسی زنده از زمان و مکان غنی می کند.
صدای روایی النا آشفتگی درونی و جستجوی مداوم او برای هویت را آشکار می کند. علیرغم موفقیت بیرونیاش، او همچنان درگیر ناامنیها و ترس از عمل نکردن به پتانسیلهایش است. سفر درون نگر او یک موضوع اصلی است که بینشی در مورد شخصیت و انگیزه های او ارائه می دهد.
سفر لیلا با سرپیچی و انتخاب های غیر متعارف مشخص شده است. امتناع او از انطباق با انتظارات اجتماعی و پیگیری بی وقفه او برای خودمختاری او را متمایز کرد. فرانته از طریق لیلا موضوعات مقاومت و تلاش برای آزادی شخصی را بررسی می کند.
آموزش نقش اساسی در زندگی هر دو زن دارد. برای النا، این وسیله ای برای فرار و خودتوانی است. برای لیلا، هم نشان دهنده یک فرصت از دست رفته و هم منبع رنجش است. تضاد بین تجارب آموزشی آنها بر قدرت دگرگون کننده دانش تأکید می کند.
روابط خانوادگی جنبه مهمی از رمان است. تعاملات النا با همسر، فرزندان و خانواده بزرگش پیچیدگی پیوندهای خانوادگی و فداکاری های مورد نیاز زندگی خانگی را آشکار می کند. رابطه لیلا با پسرش و اعضای خانواده اش که از هم جدا شده اند این موضوعات را بیشتر نشان می دهد.
نوشته فرانته به خاطر عمق عاطفی و واقع گرایی اش تحسین می شود. تصویری که او از زندگی النا و لیلا به تصویر میکشد، تزلزلناپذیر و عمیقاً انسانی است و تفاوتهای ظریف تجربیات آنها را با صداقت و همدلی به تصویر میکشد. آسیب پذیری ها و نقاط قوت شخصیت ها با اصالت قابل توجهی ارائه شده است.
در نهایت میتوان گفت که «آنان که میروند و آنان که میمانند» یک کاوش قانعکننده در مورد انعطافپذیری، تغییر و قدرت پایدار دوستی است. فرانته به طرز ماهرانهای در مناظر شخصی و سیاسی زندگی شخصیتهایش حرکت میکند و روایتی عمیق و تامل برانگیز ارائه میکند که مدتها پس از صفحه آخر طنینانداز میشود.
در این قسمت از چهارگانهی ناپلی، فرانته به ساختن روی تابلوی غنی از دنیای النا و لیلا ادامه میدهد و از خوانندگان دعوت میکند تا در مورد پیچیدگیهای زندگی، عشق و جستجوی خود واقعی خود تأمل کنند.
کتاب آنان که میروند و آنان که میمانند در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۳۵ با بیش از ۱۵۳ هزار رای و ۹۶۰۰نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از سودابه قیصری، روح الله صادقی و فریده گوینده به بازار عرضه شده است.
داستان آنان که میروند و آنان که میمانند
قبل از عروسی، النا برای مدت کوتاهی به ناپل برمی گردد. لیلا در نهایت به او در مورد وضعیت بدی که در کارخانه بولونیایی که در آن کار میکند زندگی میکند، میگوید، جایی که او در معرض کار وحشیانه و آزار جنسی قرار میگیرد. پاسکواله و نادیا لیلا را متقاعد می کنند که به جلسه حزب کمونیست ایتالیا برود، جایی که او در مورد شرایط کاری خود صحبت می کند.
این امر باعث می شود که افراد حاضر جزوه ای در مورد رئیس او بنویسند و کارخانه را به هم بزنند که به نوبه خود باعث آزار بیشتر او می شود. با این حال، لیلا و انزو شبها انفورماتیک میخوانند و معتقدند که این به زندگی بهتری منجر میشود.
لنو مقالهای مینویسد که وضعیت کارخانه را محکوم میکند، و با ارتباطات پیترو، موفق میشود آن را در روزنامه یونیتا منتشر کند. این برای او شهرتی مجزا به ارمغان می آورد، اما او به زودی برای ازدواج با پیترو به فلورانس بازگشت.
لنو برنامه ریزی کرده بود که فوراً بچه دار نشود، اما خیلی دیر متوجه می شود که پیترو با این طرح موافق نیست. او در ماه عسل باردار می شود و دخترش آدل (دده) را به دنیا می آورد که به نام مادر پیترو نامگذاری شده است. دو سال بعد او صاحب دختر دومش السا شد.
لنو در خانه با دو دختر جوان، به سختی مینویسد و احساس میکند در دام افتاده و بیگانه است. او با هزینه ای موفق می شود کتاب دیگری را بر اساس دوران کودکی او و لیلا در ناپل بنویسد، اما پس از اینکه ادل، مادر پیترو و ویراستارش، کتاب را فاقد شایستگی می داند، پروژه را رها می کند.
لنو برای مدت کوتاهی به ناپل باز میگردد تا شهر را بسیار تغییر کرده باشد. درس های کامپیوتر لیلا و انزو نتیجه داد و آنها توانستند برای آی.بی.ام به عنوان برنامه نویس کامپیوتر کار پیدا کنند و زندگی بهتری بسازند. آنها اکنون با میشل سولارا کار می کنند، کسی که محله همچنان به خاطر ارتباطاتش با کامورا می ترسد.
وقتی لنو از یادگیری این موضوع شوکه می شود و آن را با یک خیانت مقایسه می کند، لیلا به او می گوید که خواهر کوچک لنو، الیزا، با مارچلو سولارا زندگی می کند.
در فلورانس، لنو دوباره با نینو برخورد می کند که همسرش پیترو او را به خانه می آورد. او متوجه می شود که با وجود اینکه دوستش را پس از رابطه عاشقانه آنها رها کرده است، هنوز جذب او شده است.
او احساس می کند از نینو الهام گرفته است، که به نظر می رسد عقل او را تشخیص می دهد و پیترو را سرزنش می کند که به او اجازه داده است با یک روال عادی با بچه های کوچک تلف شود. او با الهام از این موضوع، متنی فمینیستی می نویسد که آدل آن را شایسته انتشار می داند. او و نینو رابطهای را آغاز میکنند که باعث میشود الینا متوجه شود که چقدر از ازدواجش ناراضی است.
لنو به لیلا می گوید که قصد دارد شوهرش را ترک کند تا با نینو باشد، که دوستش را وحشت زده می کند. نینو به او می گوید که نمی تواند همسرش را ترک کند و لنو تصمیم می گیرد پیترو را با یا بدون او ترک کند. کتاب زمانی تمام می شود که با هم سوار هواپیما می شوند.
بخشهایی از آنان که میروند و آنان که میمانند
مادر لیلا طبقمعمول رفته بود تا بچه را از مدرسه بیاورد. همهی دانشآموزان بیرون آمده بودند و اثری از جنارو نبود. معلم گفت همین چند دقیقه پیش اینجا بود. همکلاسیهایش گفتند اینجا بود و ناگهان غیبش زد. نونتزیا بهشدت ترسیده بود و به دخترش سر کار زنگ زده بود. لیلا فوری آمد و دنبال جنارو گشت. او را روی نیمکتی در پارک پیدا کرد.
پسربچه با روپوش مدرسه، پاپیون، و کیفش ساکت نشسته بود و در مقابل سؤالِ کجا بودی، چه میکردی، با چشمانی بیاحساس خندیده بود. لیلا خواست برود و میکله را بکشد، هم برای تلاشش در کتکزدن انزو و هم دزدیدن پسرش، اما انزو مانعش شد.
فاشیستها اکنون دنبال همهی چپها بودند و مدرکی وجود نداشت که میکله این کار را کرده باشد. بهعلاوه جنارو خودش اعتراف کرد که غیبت کوتاهش فقط نوعی بازیگوشی بوده است.
به هر حال وقتی لیلا آرام شد، انزو بهتنهایی تصمیم گرفت پیش میکله برود و با او حرف بزند. او به بار سولاراها رفته بود و میکله بهدقت به حرفهایش گوش داده بود.
سپس گفته بود: «انزو، نمیدانم دربارهی چه مزخرفاتی حرف میزنی: من به جنارو علاقه دارم، اگر کسی به او دست بزند کارش تمام است، اما از بین همهی حرفهای احمقانهای که گفتی فقط یک حرف درست زدی و آن هم این بود که لیلا باهوش است و حیف است که نبوغش به هدر رود، من سالهاست از او میخواهم برای من کار کند.»
سپس ادامه داد: «تو ناراحت میشوی؟ چه اهمیتی دارد؟ اما اشتباه میکنی، اگر دوستش داری باید او را تشویق کنی که از تواناییهایش استفاده کند. بیا اینجا، بیا بنشین و قهوه و شیرینیای بخور، به من بگو کامپیوترهایتان چطور کار میکند.» ماجرا به همین ختم نشده بود.
……………..
روی نیمکتی در همان نزدیکی نشستیم و منتظر ماندیم تا جنازه ی «جیلیولا» را بردند. چه اتفاقی برای «جیلیولا» افتاده بود؟ چگونه مرده بود؟ تا آن لحظه کسی چیزی نمی دانست. به خانه ی «لی لا» رفتیم، به آپارتمان کوچک و قدیمی والدینش، که اکنون او و پسرش «رینو» در آن زندگی می کردند.
…………….
درباره ی دوستیمان حرف زدیم؛ «لی لا» به «جیلیولا» انتقاد داشت، به شیوه ی زندگی، به رفتارهای متظاهرانه و خیانت هایش. اما اکنون این من بودم که حواسم متوجه حرف های «لی لا» نبود. به نیم رخ «جیلیولا» روی زمین کثیف، به آن موهای کم پشت بلند، و به لکه های سفید روی جمجمه اش فکر می کردم.
………………
چند تن از دخترانی که از بچگی با هم بزرگ شده بودیم، دیگر بین ما نبودند. آن ها به خاطر بیماری، یا از این که دیگر قادر به تحمل رنج ها و دردها نبودند، و یا به خاطر این که به قتل رسیده بودند، از صحنه ی روزگار محو شده بودند. لحظه ای بی دل و دماغ در آشپزخانه نشستیم، هیچ کدام توان کافی برای تمیز کردن میز نداشتیم. و دوباره بیرون رفتیم.
اگر به کتاب آنان که میروند و آنان که میمانند علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار النا فرانته در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسندهی ایتالیایی نیز آشنا شوید.
6 مرداد 1403
آنان که میروند و آنان که میمانند
«آنان که میروند و آنان که میمانند» نوشته النا فرانته (نویسندهی ایتالیایی، متولد ۱۹۴۳) که در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است. این رمان سومین کتاب از چهارگانهی ناپلی است و ادامهی داستان قسمت قبلی، داستان یک نام جدید، را روایت میکند.
دربارهی آنان که میروند و آنان که میمانند
«آنان که میروند و آنان که میمانند»، سومین رمان از چهارگانه تحسینشده ناپلی النا فرانته، داستان تلخ و پیچیده دو دوست همیشگی، النا و لیلا را ادامه میدهد. این روایت که در پس زمینه ایتالیایی پرآشوب می گذرد، پیچیدگی های دوستی، هویت و تغییرات اجتماعی را بررسی می کند.
رمان از جایی شروع میشود که «داستان یک نام جدید» پایان مییابد و النا گرکو و لیلا سرولو را در سنین بزرگسالی خود دنبال میکنند. همانطور که آنها مسیرهای متفاوت خود را طی می کنند، پیوند آنها توسط آزمایش های زندگی، جاه طلبی های شخصی و تحولات سیاسی اجتماعی دهه ۱۹۷۰ ایتالیا مورد آزمایش قرار می گیرد.
النا، راوی، اکنون یک نویسنده موفق است و اولین رمان خود را با تحسین منتقدان منتشر کرده است. سفر او با مبارزه ای برای متعادل کردن جاه طلبی های فکری و نقش هایش به عنوان همسر و مادر مشخص شده است. موفقیت او هم تحقق و هم چالشهای غیرمنتظره را به همراه دارد، زیرا او با انتظاراتی که جامعه و خودش از او دارند دست و پنجه نرم میکند.
در مقابل، زندگی لیلا مسیر دیگری به خود می گیرد. او پس از ترک شوهر بدسرپرستش، در یک کارخانه سوسیس و کالباس در شرایط اسفناکی کار می کند. علیرغم فقدان تحصیلات رسمی لیلا، هوش و انعطافپذیری لیلا با درگیر شدن در فعالیتهای کارگری میدرخشد و وضعیت بد طبقه کارگر را برجسته میکند.
دوستی بین النا و لیلا هم منبع نیرو و هم تنش است. از آنجا که زندگی آنها از هم جدا می شود، ارتباط آنها به دلیل حسادت، سوء تفاهم و فشارهای دنیای مربوطه آنها تیره می شود. با این حال، پیوند آنها پایدار است و ریشه در تاریخ مشترک و پیوندهای عاطفی عمیق دارد.
فرانته به بررسی مضامین فمینیستی می پردازد و نقش ها و انتظارات زنان را در جامعه مردسالار بررسی می کند. النا و لیلا هر دو با نابرابری جنسیتی در زندگی شخصی و حرفهای خود روبرو هستند و تجربیات آنها منعکس کننده جنبشهای فمینیستی گستردهتر آن زمان است.
این رمان در پس زمینه تغییرات اجتماعی و سیاسی مهم در ایتالیا، از جمله ظهور جنبش فمینیستی، اعتصابات کارگری، و خشونت سیاسی است. فرانته این عناصر تاریخی را در روایت می بافد و داستان را با حسی زنده از زمان و مکان غنی می کند.
صدای روایی النا آشفتگی درونی و جستجوی مداوم او برای هویت را آشکار می کند. علیرغم موفقیت بیرونیاش، او همچنان درگیر ناامنیها و ترس از عمل نکردن به پتانسیلهایش است. سفر درون نگر او یک موضوع اصلی است که بینشی در مورد شخصیت و انگیزه های او ارائه می دهد.
سفر لیلا با سرپیچی و انتخاب های غیر متعارف مشخص شده است. امتناع او از انطباق با انتظارات اجتماعی و پیگیری بی وقفه او برای خودمختاری او را متمایز کرد. فرانته از طریق لیلا موضوعات مقاومت و تلاش برای آزادی شخصی را بررسی می کند.
آموزش نقش اساسی در زندگی هر دو زن دارد. برای النا، این وسیله ای برای فرار و خودتوانی است. برای لیلا، هم نشان دهنده یک فرصت از دست رفته و هم منبع رنجش است. تضاد بین تجارب آموزشی آنها بر قدرت دگرگون کننده دانش تأکید می کند.
روابط خانوادگی جنبه مهمی از رمان است. تعاملات النا با همسر، فرزندان و خانواده بزرگش پیچیدگی پیوندهای خانوادگی و فداکاری های مورد نیاز زندگی خانگی را آشکار می کند. رابطه لیلا با پسرش و اعضای خانواده اش که از هم جدا شده اند این موضوعات را بیشتر نشان می دهد.
نوشته فرانته به خاطر عمق عاطفی و واقع گرایی اش تحسین می شود. تصویری که او از زندگی النا و لیلا به تصویر میکشد، تزلزلناپذیر و عمیقاً انسانی است و تفاوتهای ظریف تجربیات آنها را با صداقت و همدلی به تصویر میکشد. آسیب پذیری ها و نقاط قوت شخصیت ها با اصالت قابل توجهی ارائه شده است.
در نهایت میتوان گفت که «آنان که میروند و آنان که میمانند» یک کاوش قانعکننده در مورد انعطافپذیری، تغییر و قدرت پایدار دوستی است. فرانته به طرز ماهرانهای در مناظر شخصی و سیاسی زندگی شخصیتهایش حرکت میکند و روایتی عمیق و تامل برانگیز ارائه میکند که مدتها پس از صفحه آخر طنینانداز میشود.
در این قسمت از چهارگانهی ناپلی، فرانته به ساختن روی تابلوی غنی از دنیای النا و لیلا ادامه میدهد و از خوانندگان دعوت میکند تا در مورد پیچیدگیهای زندگی، عشق و جستجوی خود واقعی خود تأمل کنند.
کتاب آنان که میروند و آنان که میمانند در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۳۵ با بیش از ۱۵۳ هزار رای و ۹۶۰۰نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از سودابه قیصری، روح الله صادقی و فریده گوینده به بازار عرضه شده است.
داستان آنان که میروند و آنان که میمانند
قبل از عروسی، النا برای مدت کوتاهی به ناپل برمی گردد. لیلا در نهایت به او در مورد وضعیت بدی که در کارخانه بولونیایی که در آن کار میکند زندگی میکند، میگوید، جایی که او در معرض کار وحشیانه و آزار جنسی قرار میگیرد. پاسکواله و نادیا لیلا را متقاعد می کنند که به جلسه حزب کمونیست ایتالیا برود، جایی که او در مورد شرایط کاری خود صحبت می کند.
این امر باعث می شود که افراد حاضر جزوه ای در مورد رئیس او بنویسند و کارخانه را به هم بزنند که به نوبه خود باعث آزار بیشتر او می شود. با این حال، لیلا و انزو شبها انفورماتیک میخوانند و معتقدند که این به زندگی بهتری منجر میشود.
لنو مقالهای مینویسد که وضعیت کارخانه را محکوم میکند، و با ارتباطات پیترو، موفق میشود آن را در روزنامه یونیتا منتشر کند. این برای او شهرتی مجزا به ارمغان می آورد، اما او به زودی برای ازدواج با پیترو به فلورانس بازگشت.
لنو برنامه ریزی کرده بود که فوراً بچه دار نشود، اما خیلی دیر متوجه می شود که پیترو با این طرح موافق نیست. او در ماه عسل باردار می شود و دخترش آدل (دده) را به دنیا می آورد که به نام مادر پیترو نامگذاری شده است. دو سال بعد او صاحب دختر دومش السا شد.
لنو در خانه با دو دختر جوان، به سختی مینویسد و احساس میکند در دام افتاده و بیگانه است. او با هزینه ای موفق می شود کتاب دیگری را بر اساس دوران کودکی او و لیلا در ناپل بنویسد، اما پس از اینکه ادل، مادر پیترو و ویراستارش، کتاب را فاقد شایستگی می داند، پروژه را رها می کند.
لنو برای مدت کوتاهی به ناپل باز میگردد تا شهر را بسیار تغییر کرده باشد. درس های کامپیوتر لیلا و انزو نتیجه داد و آنها توانستند برای آی.بی.ام به عنوان برنامه نویس کامپیوتر کار پیدا کنند و زندگی بهتری بسازند. آنها اکنون با میشل سولارا کار می کنند، کسی که محله همچنان به خاطر ارتباطاتش با کامورا می ترسد.
وقتی لنو از یادگیری این موضوع شوکه می شود و آن را با یک خیانت مقایسه می کند، لیلا به او می گوید که خواهر کوچک لنو، الیزا، با مارچلو سولارا زندگی می کند.
در فلورانس، لنو دوباره با نینو برخورد می کند که همسرش پیترو او را به خانه می آورد. او متوجه می شود که با وجود اینکه دوستش را پس از رابطه عاشقانه آنها رها کرده است، هنوز جذب او شده است.
او احساس می کند از نینو الهام گرفته است، که به نظر می رسد عقل او را تشخیص می دهد و پیترو را سرزنش می کند که به او اجازه داده است با یک روال عادی با بچه های کوچک تلف شود. او با الهام از این موضوع، متنی فمینیستی می نویسد که آدل آن را شایسته انتشار می داند. او و نینو رابطهای را آغاز میکنند که باعث میشود الینا متوجه شود که چقدر از ازدواجش ناراضی است.
لنو به لیلا می گوید که قصد دارد شوهرش را ترک کند تا با نینو باشد، که دوستش را وحشت زده می کند. نینو به او می گوید که نمی تواند همسرش را ترک کند و لنو تصمیم می گیرد پیترو را با یا بدون او ترک کند. کتاب زمانی تمام می شود که با هم سوار هواپیما می شوند.
بخشهایی از آنان که میروند و آنان که میمانند
مادر لیلا طبقمعمول رفته بود تا بچه را از مدرسه بیاورد. همهی دانشآموزان بیرون آمده بودند و اثری از جنارو نبود. معلم گفت همین چند دقیقه پیش اینجا بود. همکلاسیهایش گفتند اینجا بود و ناگهان غیبش زد. نونتزیا بهشدت ترسیده بود و به دخترش سر کار زنگ زده بود. لیلا فوری آمد و دنبال جنارو گشت. او را روی نیمکتی در پارک پیدا کرد.
پسربچه با روپوش مدرسه، پاپیون، و کیفش ساکت نشسته بود و در مقابل سؤالِ کجا بودی، چه میکردی، با چشمانی بیاحساس خندیده بود. لیلا خواست برود و میکله را بکشد، هم برای تلاشش در کتکزدن انزو و هم دزدیدن پسرش، اما انزو مانعش شد.
فاشیستها اکنون دنبال همهی چپها بودند و مدرکی وجود نداشت که میکله این کار را کرده باشد. بهعلاوه جنارو خودش اعتراف کرد که غیبت کوتاهش فقط نوعی بازیگوشی بوده است.
به هر حال وقتی لیلا آرام شد، انزو بهتنهایی تصمیم گرفت پیش میکله برود و با او حرف بزند. او به بار سولاراها رفته بود و میکله بهدقت به حرفهایش گوش داده بود.
سپس گفته بود: «انزو، نمیدانم دربارهی چه مزخرفاتی حرف میزنی: من به جنارو علاقه دارم، اگر کسی به او دست بزند کارش تمام است، اما از بین همهی حرفهای احمقانهای که گفتی فقط یک حرف درست زدی و آن هم این بود که لیلا باهوش است و حیف است که نبوغش به هدر رود، من سالهاست از او میخواهم برای من کار کند.»
سپس ادامه داد: «تو ناراحت میشوی؟ چه اهمیتی دارد؟ اما اشتباه میکنی، اگر دوستش داری باید او را تشویق کنی که از تواناییهایش استفاده کند. بیا اینجا، بیا بنشین و قهوه و شیرینیای بخور، به من بگو کامپیوترهایتان چطور کار میکند.» ماجرا به همین ختم نشده بود.
……………..
روی نیمکتی در همان نزدیکی نشستیم و منتظر ماندیم تا جنازه ی «جیلیولا» را بردند. چه اتفاقی برای «جیلیولا» افتاده بود؟ چگونه مرده بود؟ تا آن لحظه کسی چیزی نمی دانست. به خانه ی «لی لا» رفتیم، به آپارتمان کوچک و قدیمی والدینش، که اکنون او و پسرش «رینو» در آن زندگی می کردند.
…………….
درباره ی دوستیمان حرف زدیم؛ «لی لا» به «جیلیولا» انتقاد داشت، به شیوه ی زندگی، به رفتارهای متظاهرانه و خیانت هایش. اما اکنون این من بودم که حواسم متوجه حرف های «لی لا» نبود. به نیم رخ «جیلیولا» روی زمین کثیف، به آن موهای کم پشت بلند، و به لکه های سفید روی جمجمه اش فکر می کردم.
………………
چند تن از دخترانی که از بچگی با هم بزرگ شده بودیم، دیگر بین ما نبودند. آن ها به خاطر بیماری، یا از این که دیگر قادر به تحمل رنج ها و دردها نبودند، و یا به خاطر این که به قتل رسیده بودند، از صحنه ی روزگار محو شده بودند. لحظه ای بی دل و دماغ در آشپزخانه نشستیم، هیچ کدام توان کافی برای تمیز کردن میز نداشتیم. و دوباره بیرون رفتیم.
اگر به کتاب آنان که میروند و آنان که میمانند علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار النا فرانته در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسندهی ایتالیایی نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، داستان معاصر، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، النا فرانته، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب